شناسه خبر : 5934 لینک کوتاه

پیرامون نتایج بلند‌مدت عملکرد اقتصادی

تاچریسم در افق زمان

تجارت فردا در این شماره به زندگی مارگارت تاچر، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا پرداخته و کارنامه اقتصادی - سیاسی وی را مرور کرده است.

پویا جبل‌عاملی/مشاور علمی نشریه
تجارت فردا در این شماره به زندگی مارگارت تاچر، نخست‌وزیر اسبق بریتانیا پرداخته و کارنامه اقتصادی - سیاسی وی را مرور کرده است. اندیشه و تفکری که از دل آن تاچریسم بیرون می‌آید، هم نتیجه تحولاتی بود که وی در زندگی‌اش مشاهده کرد و هم تاثیر مکاتب و تفکر اندیشمندان دیگر که در این بین اقتصاددانانی چون هایک و فریدمن نقشی پر‌رنگ را بازی می‌کنند. تاچر در زمانی به قدرت رسید که بریتانیا با دو غول تورم و رکود با هم مبارزه می‌کرد. دولت محافظه‌کار وی توانست بر هر دو اینها فائق آید، ضمن آنکه مجبور بود با مخالفان سیاست‌هایش نیز دست و پنجه نرم کند. تجارت فردا تلاش داشته تا تصویری فراگیر از تنها زن نخست‌وزیر بریتانیا به دست دهد. زمان نیاز بود تا رکود و تورم از بین روند. زمان نیاز بود تا عموم درک کنند راه تاچر بهتر بود یا دولت‌های قبل وی. اما شاید برای کارشناسان، درک وضعیت آتی در همان ابتدای اجرای سیاست‌های وی نسبت به دیگران ساده‌تر بود. فهم نتیجه سیاست‌ها و عملکرد‌های اقتصادی چه خوب و چه بد برای عموم نیازمند زمان است. شاید یک دهه از آغاز دولت تاچر زمان نیاز بود تا فهمیده شود که به راستی وی می‌تواند اقتصاد بریتانیا را بار دیگر سرپا کند. تفاوتی نمی‌کند که رویکرد مثبت یا منفی باشد، نتیجه عملکرد‌های اقتصادی برای آنکه محسوس شود، نیازمند زمان است. اگر تاچر تجربه مثبت بود، در آن سو نیز تجربه‌های تاریخی زیاد است.

کوبا و درک دیرهنگام بیراهه
وقتی به سال 1959 در کوبا انقلابیون کمونیست به قدرت رسیدند، بسیاری از تغییرات کاملاً مشهود و محسوس بود. خارجی‌ها و آمریکایی‌هایی رفتند. بنگاه‌های خصوصی بسته یا ملی شدند. مالکیت فردی از بین رفت و همه چیز در سلطه دولت قرار گرفت. اقتصاد بازار‌محور باتیستا تبدیل به اقتصاد دولت‌محور بدون بازار کاسترو شد. آیا آب از آب تکان خورده بود؟ آیا می‌شد فهمید که این اقتصاد ناکارآمد است؟ آیا در همان ابتدای به قدرت رسیدن کمونیست‌ها از نگاه عامه مشخص بود که اقتصاد به کژی افتاده است؟ حاکمان مدعی بودند که ما بازار را از بین بردیم اما اتفاقی نیفتاد. هنوز همه چیز سر جای خودش است. فراتر از این ادعا می‌کردند رفاهی بس بیشتر نصیب توده‌ها شده است. نتیجه‌گیری آنان، این بود که وقتی بازار را می‌بندید، نه‌تنها کارایی، خلاقیت و انگیزه کاهش نمی‌یابد، که اقتصاد نیز بدون آنکه احساس شود مشکلی در آن وجود دارد، به کار خود به شکلی بهتر ادامه می‌دهد. این مثال از آن رو بیان شد که به نظر می‌رسد، وقتی اقتصاد به بیراهه افتد بسیار سخت است تا کارشناسان به طور ملموس به دیگران بفهمانند که اوضاع اقتصاد خراب است، آن هم‌ زمانی که این تغییرات در ابتدای کار باشد. شاید متخصصان بگویند که رشد اقتصادی ناچیز است، اشتغال صورت نمی‌گیرد، سرمایه ثابت خالص داخلی منفی است و ... اما در پاسخ بشنوند که امور زندگی چون گذشته است و مشکلی وجود ندارد.
به عبارت دیگر حس یک کارشناس از آمار و ارقامی که وضعیت اقتصادی را نا‌مناسب نشان می‌دهد بسیار متفاوت از آن چیزی است که یک غیر‌کارشناس احساس می‌کند. شاید از بین آمار، این تورم باشد که احساسش برای غیر‌کارشناسان نیز به همان میزان ملموس است. حال اگر سیاستگذاران نیز نتوانند خطری را که پشت آمار است احساس کنند، آن گاه وضعیت نگران‌کننده‌تر خواهد شد. مورد کوبا مثال جالب توجهی است. باید دهه‌ها می‌گذشت تا مردم با دیدن شهر‌ها، ساختمان‌ها، اتومبیل‌ها، توریست‌ها و‌... بفهمند که اقتصاد کمونیستی آنان‌که بازار را از بین برده و مالکیت فردی را و نتیجه‌ای به جز ناکارآمدی نداشته، اشتباه است. این تقدیر اسفناکی است که شما تنها وقتی درک می‌کنید که اشتباه رفته‌اید که چندین سال بگذرد و مردمان و حتی نسل‌ها هزینه‌ها برای این اشتباه پرداخت کنند .
این در حالی است که چنین توانایی برای کارشناسان وجود دارد تا در همان ابتدای امر، بیراهه را تشخیص دهند. مانند توفانی که آثارش را متخصصان هواشناسی از چند روز قبل درک می‌کنند و شاید کسی پیدا شود که مدعی باشد، اتفاقی نیفتاده و زندگی چون گذشته است و نمودار‌ها و اشکال و مدل‌های متخصصان هواشناسی احساسی از یک وضعیت نابود‌کننده را در او به وجود نمی‌آورند. برای وی باید هوا واقعاً توفانی شود و او با چشم خود ببیند تا باور کند هوا توفانی است. اما ای بسا قدرت تخریبی این توفان به شکلی باشد که کار از کار گذشته باشد.

نتایج رشد منفی سرمایه
وقتی صحبت از آن می‌کنیم که سرمایه ثابت ناخالص در سال 1390 در حدود یک درصد بوده، این بدان معناست که با وجود استهلاک بالاتر از یک درصد، سرمایه ثابت خالص منفی است. این رقم برای اقتصاددانان و کارشناسان جای بسی دل‌نگرانی دارد. سرمایه یکی از نهاده‌های اصلی تابع تولید است. بدون سرمایه، نیروی کار نمی‌تواند شغلی بیابد و کالا و خدماتی تولید شود. این یعنی کاهش تولید، رشد اقتصادی و رفاه عمومی در بلند‌مدت. شاید این رقم در زمان کنونی آنچنان تبعات خود را بر اقتصاد نشان ندهد و ذهن غیر‌کارشناس نتواند نتایج آن را دریابد، اما در آینده با کاهش رفاه عمومی، نتیجه به خوبی ملموس می‌شود؛ هر چند این امکان وجود دارد که در آینده نیز برخی نه بپذیرند رفاه کاهش یافته و نه بپذیرند این به خاطر تقلیل و کم‌توان شدن سرمایه رخ داده است.
لازمه کنش‌های عقلانی آن است که پیش از وقوع حادثه تلخ، بنا بر آثاری که وجود دارد، چاره‌ای اندیشید تا بتوان تا جای ممکن از تبعاتی که در آینده حاصل می‌شود دوری گزید. شاید سیاست‌های ما پیرامون تشکیل سرمایه ثابت، بر مصرف کنونی ما تاثیر نگذارد و ما مدعی باشیم که با وجود تمامی محدودیت‌های ما با دنیای خارج،‌ رفاه کاهش نیافته است. اما انتهای این راه برای اجماع کارشناسان مشخص است.
نمی‌شود رشد اقتصادی ایران بنا بر آمار رسمی از 8/5 درصد در سال 1389 به سه درصد در سال1390 و برای سال 1391 بنا بر خوش‌بینانه‌ترین تخمین‌ها 5/0درصد شود و با این بهانه که زندگی همچنان ادامه دارد از این روند نامیمون نگران نبود. تازه به این تحلیل، اضافه کنید آمار بسیار پایین اشتغال‌زایی را که با این ارقام رشد اقتصادی همخوانی ندارد و بسیاری را بر آن داشته که رشد اقتصادی پایین‌تر از ارقام رسمی است، زیرا نمی‌توانید رشد اقتصادی داشته باشید و افزایش اشتغال شما ملموس نباشد.
این آمار و ارقام به متخصصان نشان می‌دهد هر روز ظرفیت تولیدی کشور کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شود در حالی که نیروی کاری که به دنبال قوتی است، افزون می‌شود. قوت حاصل نشود مگر آنکه سرمایه ثابت ما به عنوان نهاده اصلی دیگر به کمک نیروی کار آید و تولیدی صورت گیرد. اما سیاستگذار نباید مردم بدون قوت را ببیند تا بر او معلوم شود که سیاست‌هایش خوب بوده یا بد.

نتیجه‌گیری
تاچریسم نیازمند زمان بود تا چنان رخ نماید که دست ‌چپی‌های بریتانیا نیز راه او را روند. اقتصاد کاسترو نیز نیازمند زمان بود تا مشخص شود چگونه آرزوهای یک ملت را به هاله می‌برد. اما در هر دو این مثال‌های تاریخی، از آن ابتدا برای اجماع کارشناسان نهایت امر معلوم بود. ما در این میان نباید منتظر آن شویم تا بفهمیم رویکرد‌های فعلی اقتصاد ایران چگونه می‌تواند بر رفاه آتی شهروندان اثر منفی گذارد. باید از هم‌اکنون از آمار‌ها درس بگیریم و روند‌های فعلی را معکوس کنیم. شاید برای این کار نیازمند سیاستگذارانی مانند تاچر هستیم که وقتی راه را می‌یابند با وجود مخالفت‌ها با عزمی راسخ و آهنین جلو می‌روند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها