شناسه خبر : 10218 لینک کوتاه

مودی قطارهای تندرو می‌خواهد، اما انتقاد نه!

نوسازی آمرانه در دموکراسی هندی

شانزدهمین انتخابات پارلمانی هند که این ماه برگزار شد، هند را وارد دوره متلاطم دیگری خواهد کرد که در نوع خود، بدترین دوره این کشور پس از زمان استقلال خواهد بود.

پانکاج میشرا / نویسنده و تحلیلگر سیاسی هندی/ ترجمه: ایما موسی‌زاده

شانزدهمین انتخابات پارلمانی هند که این ماه برگزار شد، هند را وارد دوره متلاطم دیگری خواهد کرد که در نوع خود، بدترین دوره این کشور پس از زمان استقلال خواهد بود. تا قبل از برگزاری انتخابات، کاملاً غیرقابل تصور بود که شخصیتی مانند نارندرا مودی ملی‌گرای هندی که سابقه‌ای نامناسب در دوره سروزیری ایالت گجرات در سال ۲۰۰۲ و قتل‌عام مسلمانان دارد، بالاترین مقام سیاسی هند را از آن خود کند. مودی در تمام طول عمر خود عضو RSS گروه شبه‌نظامی ملی‌گرای هندو بوده که الگوی خود را نئونازی‌های آلمانی قرار داده‌اند و البته حزب وی، بهاراتیا جاناتا نیز شاخه غیرنظامی این گروه محسوب می‌شود. هرچند که شخص مودی در انتخابات سعی کرد ادبیاتی بسیار مودبانه‌تر استفاده کند، اما مریدانش (که به آنها نئوهندو هم گفته می‌شود) در سایت‌های اجتماعی مخالفان‌شان را «تروریست»، «جهادی»، «ماموران پاکستانی» می‌خواندند. یکی از سیاستمداران آمریکایی در تلگرافی که در اسناد ویکی‌لیکس منتشر شد وی را شخصی «تنگ‌نظر و غیرقابل اعتماد» معرفی می‌کند که از طریق «ترس، تهدید و ارعاب حکومت می‌کند». اما شخصی با این سابقه، در چه بستری توانست قدرت را در هند به دست گیرد؟ هند سال‌هاست رشدی دورقمی، یا نزدیک به دورقمی را تجربه می‌کند اما قسمت عمده این رشد متراکم آن‌طور که کائوشیک باسو، اقتصاددان ارشد بانک جهانی هشدار می‌دهد «به رده‌های بالای درآمدی» تعلق می‌گیرد و بخش عمده‌ای از جامعه از آن محروم هستند. به‌رغم این میزان رشد اقتصادی در چند دهه اخیر، ۴۳ درصد از کودکان زیر پنج سال هندی از سوءتغذیه رنج می‌برند و ۴۸ درصد آنها رشد کامل ندارند. تقریباً نیمی از زنان هند که در سن باروری هستند، کم‌خونی دارند و بیش از نیمی از مردم این کشور هنوز در فضاهای باز قضای حاجت می‌کنند.
در هند رشد نامتقارن، همراه با بیکاری باعث ایجاد آنچه آمارتیا سن و جین درزه پیشتر آن را «جزیره کالیفرنیا در دریای جنوب صحرای آفریقا» نامیده‌اند، شده است (گروهی اندک با بالاترین استانداردها در بین اکثریتی شدیداً فقیر زندگی می‌کنند). ناتوانی دولت قبل در ایجاد اشتغال پایدار (بیش از یک میلیون شغل جدید در هر ماه مورد نیاز است) یا حتی کمتر کردن نابرابری‌هایی که در همه بخش‌ها از فرصت‌های شغلی گرفته تا درآمد و... قابل ملاحظه است دیگ خشم مردم را به جوش آورد و این خشم به شکستی تاریخی برای حزب کنگره هند تبدیل شد. بسیاری از هندی‌ها توسط دولتی که به تناسب جمعیت، حتی کمتر از مالاوی برای درمان و آموزش هزینه می‌کند، نادیده گرفته می‌شدند. این عدم حضور دولت و همچنین بخش خصوصی که قراردادهای کاری ارزان را ترجیح داده و دست رد به سینه اکثر متقاضیان می‌زند، باعث شده اکثر هندی‌ها امید پیشرفت خود را در ابتکارهای فردی بجویند، امیدی که خیلی زود و با گرفتار شدن در سلسله‌مراتبی قدیمی و جدید از کلاس و طبقه و آموزش، به ناامیدی تبدیل می‌شود.
به نظر می‌رسد واقعیت هند از داستان ببر سفید (برنده جایزه بوکر) بسیار بی‌رحم‌تر است. وضعیت شرح داده‌شده، ممکن است بسیاری از افراد را که هند را دموکراسی شبیه دموکراسی‌های غربی تصور می‌کنند، گیج کند. مشکل اینجاست که همان‌طور که آمبدکار در «دموکراسی در هند» نوشت این نوع دموکراسی، تنها لباسی فاخر برای روح مردمی بود که در واقع مستبد و غیردموکرات بودند. جواهر لعل نهرو، اولین نخست‌وزیر هند پس از استقلال این کشور، اعتقادی به تفکیک بین هندو و مسلمان‌ها نداشت، وی اعتقاد داشت ایجاد نمادهای پیشرفت مثل کارخانه‌های مدرن و سدهای بزرگ، به خودی خود و در طول زمان روح مدرن و خصوصیات اجتماعی مناسب را به اقشار عقب‌مانده روستایی تزریق خواهد کرد و آنها را در سطح مردم کشورهای توسعه‌یافته قرار خواهد داد. اما تلاش طبقه حاکم هند برای مدرنیزه کردن کشور، طی شش دهه بعد از استقلال، عواقبی داشت که نه نهرو و نه هیچ‌کس دیگر، توانایی پیش‌بینی آن را نداشت: سیاستمداران مشتاق، رقابت شدید همراه با خشونت برای در دست گرفتن قدرت و اشتیاق برای کنترل استبدادی.
آنچه مودی پیشنهاد می‌دهد (و موافقت مردم را هم در پی داشت) در واقع نتیجه همین عواقب پیش‌بینی‌نشده است: او نوسازی آمرانه از بالا به پایین ولی بدون مدرنیته را پیشنهاد می‌دهد، قطارهای تندرو اما بدون فرهنگ انتقاد. او عصاره هندی است که مردم آن، دموکراسی را عامل عقب نگه‌دارنده و دست و پاگیر تلقی می‌کنند. اما مشکل از کجا بود؟ این فرض نهرو که ایجاد مظاهر مدرنیزاسیون باعث پیشرفت شاخص‌های اجتماعی هم خواهد شد، فرضی غیردموکراتیک و خود‌محورانه است. حتی همین الان هم، دانشمندان، نویسندگان (که به زبان انگلیسی می‌نویسند و جایزه‌های بین‌المللی می‌گیرند)، تاجران، روزنامه‌نگاران و... همه از طبقات بالای اجتماعی هستند. یعنی حتی حالا و پس از بیش از شش دهه، هند نه‌تنها جامعه‌ای برابر نیست که حتی از چین نیز در مورد بسیاری از شاخص‌های توسعه وضعیت بدتری دارد. بیشترین مقصر این وضعیت، سرمایه‌گذاری بسیار اندک در بخش آموزش و سلامت بوده است. وجود آموزش و امکانات بهداشتی و درمانی برای همگان، اولین اصل مورد نیاز برای یک جامعه برابر و ایجاد رشدی پایداراست. این عامل تقریباً همیشه در اقتصاد هند غایب بود. بعد از ترور ایندیرا گاندی در سال ۱۹۸۴، غالب جامعه هند، روزبه‌روز بیشتر در پیروی از میراث نهرو شکست خوردند. بعد از این زمان به نظر می‌رسید دلیل ثبات دموکراسی هندی، مشارکت به شدت محدود در نظام سیاسی کشور است و عملاً هند توسط طبقه بالای جامعه اداره می‌شد.
بعد از آغاز رشد اقتصادی در دهه ۱۹۸۰، طبقات پایین هندو نیز به صحنه آمده و سهم خود هم از قدرت و هم از منابع را خواهان شدند. این وضعیت بعد از سال ۱۹۹۱ و اجرای آزاد‌سازی اقتصادی، شدیدتر هم شد. نرخ بالای مهاجرت از روستا به شهرهایی که کار چندانی در آنها وجود نداشت و کارگران در بخش غیررسمی اقتصاد مورد بهره‌کشی قرار می‌گرفتند نارضایتی‌ها را افزایش داد. رسانه‌های الکترونیکی، فراگیری تلفن همراه و... نیازهایی را برای طبقه جدیداً شهر‌شده و روستاییانی که با مهاجرت اعضای خانواده خود با این امکانات آشنا شده بودند به همراه آورد (تعداد مشترکین تلفن همراه در هند از ۴۵ میلیون نفر در سال ۲۰۰۲ به حدود یک میلیارد نفر در سال ۲۰۱۲ رسید). حزب کنگره در پاسخ به این نیاز مردم شکست خورد، حتی حزب بهاراتیا جاناتا که در سال ۱۹۸۰ تاسیس شد و در دهه ۱۹۹۰ به موفقیت دست یافت نیز در ابتدا با این وضعیت چندان هماهنگ نشد تا بالاخره مودی، رهبر فعلی حزب، خود را اصلاحگر وضعیت موجود معرفی کرد و با مخلوطی از بیگانه‌ستیزی و پوپولیسم به سرعت به اقبال عمومی دست یافت. البته مودی از اقبال مناسبی هم در این مورد بهره برد و به راحتی توانست پستی را که توسط حزب کنگره ترک شده بود، اشغال کند. این اقبال، ایراد ساختاری اقتصاد هند بود که رشد اقتصادی این کشور را از سال ۲۰۱۱ کند کرده بود و سال گذشته به کاهش شدید ارزش روپیه منجر شد و مردم، حزب کنگره و دولت وقت را مقصر آن می‌دانستند. این موضوع در کنار فسادهای مالی و اخلاقی از جمله فروش میلیاردها دلار از منابع کشور، زمینه‌ساز شد تا مردم به دنبال تغییر وضع موجود باشند و از حزب کنگره روی برگردانند.
مودی بدون شک سخنور خوبی است. او تاریخ‌ها و حوادث را به خوبی ترکیب می‌کند اما هیچ توجهی به گذشته کشوری که می‌خواهد آن را در آینده به سمت رفاه و خوشبختی رهبری کند، ندارد. او همچنین تجدیدنظرطلبی و هندوییسم افراطی خود را با موفقیت با آینده‌نگری انقلابی ترکیب می‌کند. او به خوبی می‌داند تحریک احساسات مردم، نمادگرایی و اقداماتی مشابه این، در تهییج مردم عادی بسیار موثرتر از ساعت‌ها بحث منطقی است. بخش نه‌چندان اندکی از موفقیت وی، مدیون به هیجان آوردن جوانانی است که بیش از دو‌سوم جمعیت هند را تشکیل می‌دهند (بر اساس آمار رسمی دو‌سوم جمعیت هند زیر ۳۵ سال سن دارند) و بسیار مشتاق‌اند تا نظام سیاسی سابق را از پایه خراب کرده و نظام ایدئولوژیک و اخلاقی خود را جایگزین آن کنند. البته رهبر این نظام اخلاقی جدید، مسوولیت کشتار سال ۲۰۰۲ مسلمانان در ایالت گجرات (وی در آن زمان سروزیر این ایالت بود) را بر عهده دارد و حداقل حزب وی تخریب مسجد بابری را رهبری کرده است.
منبع: گاردین

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها