شناسه خبر : 46432 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

همه چیز را در خودش ریخت

گفت‌وگو با معظم کرباسی‌زاده همسر مرحوم نوربخش

همه چیز را در خودش ریخت

20 سال از آن فروردین نحس می‌گذرد و دیگر باورمان شده که محسن نوربخش در میان ما نیست.

شکی نیست که او در تدوین سیاست‌های اقتصادی بعد از انقلاب تا ابتدای دهه 80 بیشترین نقش را داشته است. به ویژه نقش او در ریل‌گذاری سیاست‌های پولی بسیار پررنگ بود. به‌خصوص بعد از مدتی که به بلوغ تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و درایت اقتصادی رسید، می‌توان گفت بحق، فرماندهی اقتصاد ایران را به خوبی بر عهده گرفت. در سال‌های پیش از فوت، یعنی سال‌های اجرای برنامه سوم توسعه، محسن نوربخش اقتصاد ایران را به شکل شایسته‌ای مدیریت کرد. اگرچه مدیران دیگر اقتصادی که در پست‌های تصمیم‌گیری بودند، افراد توانمندی بودند. اما درنهایت، محسن نوربخش به لحاظ دانش، تجربه و به دلیل ارتباط گسترده‌ای که با نهادها و موسسه‌های بین‌المللی برقرار کرده بود و جایگاه خوبی که در میان آنها به دست آورده بود و اینکه به درستی روندهای اقتصاد ایران را می‌شناخت، موفق شد دوره‌ای طلایی در اقتصاد ایران به ثبت برساند. او را به‌عنوان مدافع اقتصاد آزاد می‌شناسیم و می‌دانیم برای گسترش آن زحمت‌ها کشیده است. هفت سال است که صندلی او همچنان خالی مانده و هنوز اقتصاد ایران رئیسی همچون او به خود ندیده است. معظم کرباسی‌زاده که از میانه‌های دهه 50 با محسن نوربخش هم سفر بوده، از دشواری‌های او برای دفاع از اقتصاد آزاد سخن گفته است. خانم معظم کرباسی‌زاده می‌گوید «نوربخش قلبش را به اقتصاد آزاد تقدیم کرد».

♦♦♦

دکتر نوربخش برای اقتصاد ایران اسطوره‌ای تکرارنشدنی است که همواره جای خالی‌اش را احساس می‌کنیم. شما بیش از 30 سال با ایشان زندگی کردید و بهتر از هر کسی می‌دانید او چه می‌خواست و برای رسیدن به هدفش با چه مشکلاتی مواجه بود؟ و به خوبی می‌دانید آقای نوربخش چه اندیشه‌ای در سر داشت و به دنبال چه بود. بعضی از دوستان ایشان معتقدند او قلب تپنده اقتصاد ایران بود و من مشتاقم بدانم پس از آنکه دکتر نوربخش به فرمول کیمیاگری اقتصاد ایران رسید، چه مشقت‌هایی را تحمل کرد؟ اما پیش از آن شاید بد نباشد اگر شما را به گذشته‌ها برگردانم و این پرسش را مطرح کنم که چگونه با او آشنا شدید؟

من و ایشان هر دو اصفهانی بودیم اما نسبتی نداشتیم. زمانی که بحث ازدواج ما پیش آمد، محسن نوربخش جوانی بود که برای تحصیل به آمریکا سفر کرده بود. تابستان بود که برای دیدن خانواده به اصفهان آمد و در همین روزها بحث ازدواج از سوی خانواده‌اش مطرح شد. یکی از آشنایان خانوادگی مشترک، ما را به هم معرفی کرد و ما مثل بیشتر جوانان آن دوره، در مراسم خواستگاری با هم آشنا شدیم. ازدواج ما خیلی سریع اتفاق افتاد. در سال 1353 ازدواج کردیم. من برخاسته از خانواده‌ای مذهبی بودم و محسن نوربخش پدر و عمویی نظامی داشت که آنها هم کاملاً مذهبی بودند. پدر محسن زمانی که او هفت سال داشت، در سانحه تصادف درگذشته بود اما من تا سال‌ها بعد، ذکر خوبی‌های ایشان را می‌شنیدم. پدرش اگرچه نظامی بود اما رابطه‌ای عمیق با روحانیت داشت. به‌طور مثال با آقای بهشتی رابطه داشت و در زمره نزدیکان آیت‌الله شفتی به‌شمار می‌رفت به‌خصوص اینکه پایه‌گذار ایجاد برخی مدارس اسلامی به نام «جامعه تعلیمات اسلامی» در اصفهان بود که محسن نوربخش دوره دبستان را در همین مدرسه گذراند. من به یاد دارم که کودکستانی هم به نام خانواده نوربخش وجود داشت که من زمانی که به مدرسه می‌رفتم، مینی‌بوس این کودکستان را می‌دیدم و هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که قرار است زمانی عروس همین خانواده شوم. در مورد سرهنگ نوربخش این را هم شنیده بودم که برای طلاب حوزه علمیه اصفهان، حجره‌های زیادی درست کرده بود. با این پیش‌زمینه زمانی که محسن نوربخش به خواستگاری من آمد، لازم نبود زیاد فکر کنم. آن روزها من مدرک لیسانس داشتم و محسن در حال تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس بود. من در رشته بیولوژی درس خوانده بودم و برای فوق‌لیسانس آماده می‌شدم و برای امتحان به تهران آمدم. در همین روزها خواستگاری صورت گرفت و بعد از چند جلسه صحبت در مورد عقایدمان متوجه شدیم که خیلی به هم شبیه هستیم.

آقای دکتر که قطعاً فکر سیاسی هم داشتند شما چطور؟

من هم داشتم. البته من خیلی فعال نبودم اما کتاب‌هایی می‌خواندم که من را نسبت به مسائل آگاه می‌کرد. مثل کتاب‌های دکتر شریعتی و کتاب‌های رایج آن روزها. درهرصورت خیلی سریع‌تر از آنچه تصور می‌کردم، با محسن نوربخش ازدواج کردم و پس از آن محسن به آمریکا رفت تا در امتحان جامع دکترا شرکت کند، بعد از یک ماه از رفتن او، من هم به آمریکا سفر کردم.

زندگی شما در آمریکا همراه با فعالیت‌های سیاسی دکتر نوربخش در انجمن اسلامی چگونه می‌گذشت؟

محسن نوربخش خیلی باهوش و درس‌خوان بود. او در دانشگاه UC Davis(University California Davis) درس می‌خواند و می‌دانید که این دانشگاه از دانشگاه‌های خوب و شناخته‌شده آمریکاست به‌خصوص در رشته اقتصاد و اقتصاد کشاورزی کاملاً شناخته شده بود و محسن نوربخش در همین دانشگاه رشته اقتصاد می‌خواند. وقتی من به آمریکا رفتم دکتر نوربخش روی تز خود کار می‌کرد. موضوع تز او در مورد تجارت بین‌الملل بود و نکته جالب این است که دکتر نوربخش، در عین حال در دانشگاه هم کار می‌کرد. من می‌توانم بگویم بهترین سال‌های زندگی مشترک ما بود. دوستان خوبی در کنار خود داشتیم و همه دارای فکر و اندیشه بودیم. اگرچه آنجا هم، افرادی در کنفدراسیون دانشجویان بودند که عقاید مارکسیستی داشتند اما در هر صورت تعداد دانشجویان مسلمان هم کم نبود.

گفتید مارکسیست، آقای نوربخش تمایلات مارکسیستی نداشت؟

مارکسیسم، آن روزها مد بود. حتی در آمریکا. اما دکتر نوربخش از همان ابتدایی که من دیدم، تمایلات آزادی‌خواهانه داشت و در عین حال به عنوان یک دانشجوی مسلمان، از دیدگاه‌های اسلامی هم تبعیت می‌کرد. اینها مربوط به زمان دانشجویی است اما از همان روزهای آغازین در دست گرفتن پست‌های اجرایی در جمهوری اسلامی، دکتر نوربخش در حالی که در اقلیت محض بود، از اقتصاد آزاد دفاع می‌کرد.

یعنی از چه سال‌هایی؟

ما در ماه خرداد سال 1358 به ایران بازگشتیم. پیش از آن، من برای دومین‌بار، باردار بودم. فرزند اولم-ایمان- پسر بود و در آمریکا متولد شده بود. معصومه هم در آمریکا به دنیا آمد. وقتی انقلاب شد آقای دکتر بسیار مشتاق بود که برگردیم و می‌خواست تز خود را در ایران بنویسد اما چون من باردار بودم شرایط سفر طولانی را نداشتم، بنابراین ماندیم و فرزند من در اردیبهشت به دنیا آمد و ما اواخر خرداد 58 بود که به ایران بازگشتیم. پس از بازگشت، در تهران ساکن شدیم.

چگونه بود که دکتر نوربخش وارد کارهای اجرایی شد؟

دوستی به نام آقای رحیمیان، او را به وزارت ارشاد معرفی کرد. این اتفاق در دوره آقای بازرگان رخ داد. یادم نمی‌آید که نخستین پست دولتی دکتر نوربخش چه بود اما تا آنجا که به خاطر دارم، پست مهمی نبود. البته این دوره عمر کوتاهی داشت. پس از آن به پیشنهاد آقای بهشتی که هم خانواده دکتر را می‌شناخت و هم در دوران تحصیل به آمریکا سفر کرده بود، همچنین آقای هاشمی‌رفسنجانی که با ایشان هم در آمریکا آشنا شده بودیم، کلاس‌های آموزش اقتصاد در حزب جمهوری اسلامی برپا شد که دکتر نوربخش در آن به اعضای حزب، آموزش اقتصاد می‌داد. این فعالیت‌ها مربوط به تابستان 58 بود. بعد از آن در مهرماه دکتر نوربخش وارد دانشگاه شد. دانشگاهی با نام «برنامه‌ریزی و انفورماتیک» که آقای نوربخش آنجا استخدام رسمی شد اما یک سال بعد، انقلاب فرهنگی به وقوع پیوست و دانشگاه‌ها تعطیل شد. پس از آن، دانشگاه‌های کوچک همه ادغام شدند و بعد از آن آقای نوربخش به عنوان استاد در دانشگاه شهید بهشتی استخدام شد. جایی که هرگز حاضر به ترک آن نشد.

چگونه دکتر نوربخش، با وجود سن کمی که داشت، ریاست بانک مرکزی را در سال 1359 قبول کرد؟

در سال 1359 آقای نوبری رئیس کل بانک مرکزی بود. دکتر نوربخش او را از دوران آمریکا می‌شناخت. آقای نوبری در جلسات ما در آمریکا شرکت می‌کرد و ما بی‌ارتباط نبودیم. حتی بنی‌صدر هم چندبار در نشست‌های دوستان ما در آمریکا شرکت کرده بود. پس از انتخاب آقای رجایی به عنوان رئیس‌جمهور، دکتر نوربخش به آقای رجایی معرفی شد. آقای رجایی هم او را به بنی‌صدر که آن روزها وزیر اقتصاد بود، معرفی کرد. اما بنی‌صدر دکتر نوربخش را نپذیرفت. صحبتش این بود که دکتر نوربخش با مرحوم بهشتی همکاری می‌کند و مورد اعتماد او نیست. در سال 1360 بود که ماجراهای بنی‌صدر اتفاق افتاد و او از نخست‌وزیری عزل شد. آقای نوبری هم به‌تبع این قضایا، همراه با بنی‌صدر، از دولت خارج شد و پس از آن تاریخ بود که دکتر نوربخش را به عنوان رئیس بانک مرکزی معرفی کردند. همزمان، دکتر نمازی هم به عنوان وزیر اقتصاد معرفی شد. البته این دوران خیلی کوتاه بود چون ماجرای بمب‌گذاری ریاست‌جمهوری پیش آمد و آقایان باهنر و رجایی هر دو شهید شدند. هیچ‌وقت نمی‌توانم فراموش کنم که قرار بود دکتر نوربخش هم در آن جلسه حضور داشته باشد. اما جلسه‌ای پیش آمد و دکتر نوربخش به همراه بهزاد نبوی در ستاد اقتصادی حضور داشت. به هر صورت پس از آن، دکتر نوربخش به مدت پنج سال رئیس بانک مرکزی بود و بس از آنکه دوره‌اش تمام شد به مدت یک سال در دانشگاه تدریس کرد و بعد از آن در انتخابات شرکت کرد و با رای خوبی به عنوان نفر سوم یا چهارم در تهران به مجلس راه یافت. در آن مجلس، آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس بود که فکر می‌کنم آقای نوربخش، یک سال یا یک سال و نیم در مجلس حاضر بود و پس از آنکه انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد و آقای هاشمی رئیس‌جمهور شد دکتر نوربخش را به عنوان وزیر اقتصاد معرفی کرد.

به عنوان همسر دکتر نوربخش، چه تفکری را در ایشان پررنگ‌تر می‌دیدید؟

در زمینه اقتصاد، معتقد به نظام بازار بود. سازندگی و توسعه اقتصادی بزرگ‌ترین هدف دکتر نوربخش بود و دریافته بود که به جز پیروی از قواعد اقتصاد آزاد، از راه دیگری نمی‌توان به این موضوع دست یافت. دکتر نوربخش در راه ایده و عقیده‌ای که داشت، با مشقت‌های زیادی مواجه بود اما همواره در این زمینه ثابت‌قدم بود. درون‌گرا بود و همه چیز را در درون خودش می‌ریخت به همین دلیل بود که خیلی زود به بیماری قلبی مبتلا شد. او یک تکنوکرات واقعی بود و اعتقاد داشت باید با دنیا به جلو برویم و نباید عقب‌گرد کنیم. او خیلی علاقه داشت که ایران پیشرفت کند به‌خصوص در مجامع بین‌المللی که شرکت می‌کرد همیشه این دغدغه را داشت که توسعه اقتصادی را به عنوان هدف اصلی ایران مطرح کند. با این حال آقای نوربخش در همه دولت‌ها برای استقرار نظام بازار، با مشکل مواجه بود.

در دولت آقای موسوی ایشان با چه مشکلی روبه‌رو بود؟

دولت آقای موسوی در هر صورت دولتی بود که بیشتر اعضایش را مدافعان اقتصاد دولتی تشکیل داده بودند. دکتر نوربخش نمی‌خواست همه چیز دولتی باشد. نمی‌خواهم پرونده فرازونشیب‌های کاری دکتر نوربخش را باز کنم که در این زمینه باید از آدم‌های مختلف نام ببرم. نمی‌دانم تا همین اندازه راضی است که می‌خواهم اشاره کنم یا نه، اما ترجیح می‌دهم بعضی حرف‌ها ناگفته بماند و بعضی رفتارها به فراموشی سپرده شود.

درباره دولت آقای موسوی هم به نظر من شرایط دولت اول ایشان به گونه‌ای بود که نمی‌توان در بررسی عملکرد افراد بگوییم دلیل اصلی تصمیم، تحمیل شرایط بوده یا اعتقاد افراد. شرایط به حدی بحرانی بود که تمام تصمیمات بر اساس شرایط جنگی و آسیب نزدن به زندگی روزمره مردم تصویب می‌شد. شاید در آن زمان نمی‌شد برای جراحی اقتصاد برنامه‌ریزی کرد. دکتر نوربخش هم اگر معتقد به آزادسازی اقتصادی بود ناچار بود وابسته به شرایط عمل کند. به هر حال به تعبیر برخی دوستان، محسن نوربخش مردی برای تمام فصول بود. تکنوکراتی که همه چیز را در سینه‌اش ریخت. چپ و راست با او و عقایدی که داشت سر ناسازگاری داشتند. مخالف ایده‌هایش بودند اما او اجرایشان می‌کرد. موافق طرح‌هایش نبودند اما او اقناعشان می‌کرد. صبوری به خرج می‌داد تا از هدف‌هایش دور نشود. گاهی می‌گفتند آمریکایی است و گاهی سرمایه‌دار خطابش می‌کردند. همیشه اما صبور بود. کم و بیش. البته ایشان یک اخلاقی داشت که معمولاً خیلی مسائل کاری در خانه مطرح نمی‌کرد و خیلی سخت مسائل و مشکلات کاری را مطرح می‌کرد. ایشان معمولاً نگاه خوش‌بین نسبت به وضعیت اقتصاد داشت. یعنی همیشه سعی می‌کرد این خوش‌بینی را منتقل کند.

 البته باید فضای آن روزها را هم در نظر بگیریم. آن روزها خیلی اوضاع متفاوتی داشتیم به گونه‌ای که دولت مجبور بود برای حفظ زندگی مردم، ستاد بسیج اقتصادی و نظام سهمیه‌بندی را ایجاد کند. دکتر نوربخش در این زمینه با وجود اعتقادی که به اقتصاد آزاد داشت، به اتفاق بهزاد نبوی، جزو پیشنهاددهندگان تشکیل این ستاد بود و بارها از ایجاد آن در شرایط جنگ دفاع کرد. من بارها شنیدم که در این زمینه خیلی‌ها به دکتر نوربخش انتقاد کردند اما او با پیش کشیدن مسائلی مثل وضعیت نامناسب تولید، تنگناهای ارزی، محدودیت شدید منابع و از میان رفتن تعداد زیادی از کارخانه‌ها در اثر بمباران و جنگ از تصمیم دولت در آن شرایط دفاع می‌کرد. با این حال بعد از اینکه جنگ به پایان رسید، دکتر نوربخش از ضرورت استقرار سازوکار نظام بازار دفاع می‌کرد اما بعضی از دوستان ایشان در دولت آقای موسوی همچنان قائل به اقتصاد دولتی بودند. به هر صورت کشور به سمت تغییر نگاه به مسائل اقتصادی پیش رفت اما مرحله گذار از اقتصاد دولتی بسیار سخت بود و آقای نوربخش هم پیش‌بینی روزهای سختی را کرده بود. ایشان سعی داشت تصویری نزدیک به واقعیت از آثار کوتاه‌مدت و بلندمدت استقرار نظام بازار ارائه کند، به همین دلیل از رویکردهای پوپولیستی در تشریح سیاست‌ها تنفر داشت. در دولت آقای موسوی، مخالفان اقتصاد آزاد کم‌تعداد نبودند و از هر فرصتی استفاده می‌کردند تا این تفکر را زیر سوال ببرند. این مخالفت‌ها در دولت آقای هاشمی هم ادامه یافت و کسانی که حتی به بازار آزاد معتقد بودند و سیستم دولتی را قبول نداشتند به دلیل دیدگاه‌های سیاسی، علیه دکتر نوربخش و سیاست‌های اقتصادی‌اش سم‌پاشی می‌کردند. در واقع هم چپ‌ها و هم راست‌ها مخالف سیاست‌های دکتر نوربخش بودند. جناح راست که قاعدتاً باید مدافع اقتصاد آزاد باشد، به دلیل دفاع از بازار سنتی و دفاع صرف از واردات، در مقابل سیاست‌های اقتصادی دولت آقای هاشمی در قامت منتقد ظاهر شد در حالی که دکتر نوربخش معتقد بود باید هرچه سریع‌تر از شرایط بازرگانی دولتی و از انحصار خارج شویم و اجازه بدهیم سازوکار اقتصاد رقابتی پیاده شود. مصداق بارز این دسته از مخالفان، اعضای جمعیت موتلفه اسلامی بودند که سرشناس‌ترین آنها آقای اسدالله عسگراولادی بود که به هیچ عنوان با سیاست‌های اقتصادی دولت آقای موسوی موافق نبود اما سیاست‌های دولت آقای هاشمی را هم نمی‌پذیرفت. بنابراین بخشی از بازاریان و حامیان سیاسی آنها مخالف آقای نوربخش بودند. دسته دیگری از نظام سیاسی راست هم نمی‌دانم با تکیه بر چه استدلالی مخالف سیاست‌های اقتصادی دولت بودند. آقای هاشمی در هر صورت تفکرات راست‌گرایانه داشت اما نمی‌دانم چرا منتقدانی همچون احمد توکلی هم سیاست‌های اقتصادی او را نقد می‌کردند. آقای توکلی زمانی در دولت آقای موسوی حضور داشت اما همراه با برخی اعضای راست‌گرای دولت، استعفا داد و برای تحصیل به انگلیس رفت و پس از بازگشت، به شدت به نقد سیاست‌های آقای هاشمی پرداخت. البته دکتر نوربخش توانایی بالایی در زمینه اقناع منتقدان داشت و همیشه با آنها با صبر و شکیبایی مواجه می‌شد. اغلب منتقدانی که پیش دکتر می‌رفتند می‌گفتند که او با سعه‌صدر و با لبخند همه چیز را حل می‌کند. یک‌بار یکی از آقایان گفته بود ما برای دعوا رفته بودیم اما نوربخش ما را با لبخند برگرداند.

ممکن است بگویند چون همسر ایشان هستم، چنین تعابیری به کار می‌برم اما واقعاً ایشان به دلیل هوش، علم، درایت و متانتی که داشت همواره در دولت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. ویژگی برجسته دکتر نوربخش تحمل ایشان بود. من شخصاً هرگز عصبانیت ایشان را ندیدم. حتی در زمانی که برخی با تندترین الفاظ و تعابیر با ایشان صحبت می‌کردند، ایشان در مقابل با لبخند و استدلال جواب می‌داد.

مشکل جریان راست با آقای نوربخش سر چه مسائلی بود؟

در دولت آقای موسوی و زمانی که جنگ فشار مضاعفی به کشور وارد کرده بود، موضوع ستاد بسیج اقتصادی و رویکرد دولت به سیاست‌های تمرکزگرایانه، مورد پسند جریان راست نبود. از طرف دیگر دولت برای سامان‌دهی وضعیت عرضه کالاها، سیاست‌های تعزیراتی در پیش گرفت. ارز و ریال هم محدود بود و دولت مجبور به سهمیه‌بندی شده بود. همه اینها محل اختلاف بود و شاید در خیلی موارد دکتر نوربخش هم اعتقادی نداشت اما شرایط حکم می‌کرد که چنین سیاست‌هایی اعمال شود، بنابراین جریان راست در قامت منتقد ظاهر شد. من البته معنی رفتار این جریان را هرگز نفهمیدم به این دلیل که آنها در دولت آقای موسوی به دلیل رویکرد چپ‌گرایانه در اقتصاد، منتقد دولت بودند اما زمان آقای هاشمی به دلیل اعمال سیاست‌های راست‌گرایانه داد اعتراضشان بلند بود. البته دکتر نوربخش در هر دو جریان مخالفان جدی داشت. در میان اصلاح‌طلب‌ها به ویژه در سال‌های آخر به شدت به آقای خاتمی فشار می‌آوردند که ایشان را عوض کند. یا در مجلس چهارم که آقای هاشمی کابینه دوم خود را معرفی کرد، وزیر اقتصاد آقای نوربخش بود. آقای هاشمی واقعاً آقای نوربخش را قبول داشت. مجلس هم راست‌گرا بود و با شعار حمایت از هاشمی آمده بود. در ابتدا هم با آقای نوربخش مخالفت نکردند. یک کار تشکیلاتی کامل بود. آقای هاشمی هم از چند وزیر دیگری که با آنها مخالفت شده بود دفاع کرد و انرژی خود را برای رای آوردن آنها گذاشت. اما بعد از رای‌گیری اعلام شد که دکتر نوربخش رای نیاورده. آقای هاشمی برای اولین‌بار در مقابل تصمیم نهاد رسمی مثل مجلس عکس‌العملی برخورد کرد و ایشان را به عنوان معاون اقتصادی معرفی کرد. جریان راست از این کار خوشش نیامد و با ایشان مخالف بودند. در دولت آقای خاتمی بیشتر اصلاح‌طلبانی که شعاری برخورد می‌کردند با ایشان مخالف بودند. خیلی هم سعی داشتند که دکتر نوربخش تغییر کند. در مقطعی هم آقای نمازی در دولت اول فشار می‌آورد که دکتر نوربخش باید تغییر کند. آقای خاتمی با خیلی‌ها تماس گرفت و مشورت کرد اما به این نتیجه رسید که با آقای نوربخش ادامه بدهد. با آمدن آقای مظاهری اصطکاک با آقای نوربخش شروع شد.

و عکس‌العمل شما چه بود؟ زمانی که دکتر نوربخش تحت فشار قرار می‌گرفت.

من همیشه از دکتر نوربخش می‌خواستم که فقط به تدریس در دانشگاه بپردازد. دانشگاه محیطی بود که بازی و ترفند کمتر در آن رواج داشت. استادی دانشگاه برای دکتر نوربخش برازنده بود. اما زمانی که مسئولیت داشت، بیشترین فشارها را تحمل می‌کرد. فشارهای سیاسی که بیشتر اوقات ناجوانمردانه بود. از حاشیه‌هایش خبر داشتم و به خوبی می‌دانستم هر روز چه چالش‌هایی دارد، به همین دلیل سعی می‌کردم محیط خانه در حد و اندازه او باشد. بیشتر اوقات دکتر نوربخش وقتی به منزل می‌آمد مشکلات کاری را کنار می‌گذاشت و با روحیه‌ای خوب و شاد، وارد خانه می‌شد در حالی که می‌دانستم درونش طوفانی است. به همین دلیل استادی‌اش را به مدیریت ترجیح می‌دادم اما او نمی‌پذیرفت.

ورود به دهه 70 با یک ناکامی برای آقای دکتر همراه بود او از مجلس رای اعتماد نگرفت.

من اسمش را ناکامی نمی‌گذارم، بنابراین خیلی خوشحال شدم. دکتر نوربخش هم به استراحت نیاز داشت به‌خصوص اینکه قلب ایشان ضعیف شده بود و باید از او مراقبت بیشتری می‌کردیم.

بعد از آنکه دکتر نوربخش از مجلس رای اعتماد نگرفت، آقای هاشمی او را معاون اقتصادی کرد که البته آن زمان چنین سمتی وجود نداشت و به وجود آوردن آن، هم نشان از نفوذ آقای نوربخش و هم نشان از اعتماد آقای رفسنجانی به او داشت. این ارتباط چگونه به وجود آمده بود؟

دکتر نوربخش بسیار زیاد آقای هاشمی را قبول داشت و معتقد بود آقای هاشمی یکی از باهوش‌ترین و توسعه‌گراترین افراد در مجموعه جمهوری اسلامی است. بارها به ذکاوت آقای هاشمی در امور اقتصادی اشاره می‌کرد و می‌گفت: هر وقت من برای آقای رفسنجانی گزارشی را ارائه می‌دهم ایشان خیلی دقیق و با تمرکز موضوع را دنبال می‌کند و خوب می‌پذیرد. نه‌تنها دکتر نوربخش که مدیران دیگری هم که با ایشان کار می‌کردند همین اعتقاد را داشتند. آقای هاشمی هم صحبت‌های دکتر نوربخش در حوزه اقتصاد را خیلی قبول داشت. ما رفت‌و‌آمد خانوادگی داشتیم و هنوز هم داریم و ایشان همواره به نیکی از دکتر نوربخش یاد می‌کند.

به نظرمی‌رسد میان دکتر نوربخش دهه 60 و آنچه در دهه 70 از او دیدیم، تفاوت زیادی به وجود آمده بود. این تغییر ناشی از چه بود؟ ناشی از تغییر دیدگاه او یا ناشی از تجربه‌ای که به دست آورد؟

هر دو. افکار و عقاید او در دهه 70 نسبت به دهه 60 تغییر کرد اما نه اینکه به‌طور کامل دچار دگرگونی شود اما باور ایشان نسبت به ابزارهایی که می‌توانست اقتصاد ایران را به شاخص‌های مورد‌نظر برساند تغییر کرد. به نظرم در هدف، چیزی عوض نشد، یعنی آقای نوربخش همان دغدغه‌های دهه 60 را داشت اما برای رسیدن به هدف ابزارهایش را تغییر داد.

همان‌طور که می‌دانید مثلث دکتر نوربخش، دکتر نجفی و دکتر نیلی در دولت اول آقای خاتمی به تدوین برنامه‌های اصلاحی و شکل‌گیری پارادایم توسعه در کشور منجر شد. با این حال پس از مدتی، دو ضلع این مثلث را از کابینه حذف کردند. 

به نظر می‌رسد آقای نوربخش برای رسیدن به اهدافی که در مورد استقرار نظام بازار داشت چند گام به پیش رفت. به عنوان کسی که همواره با آقای نوربخش بوده‌اید، فکر می‌کنید او در این دوره موفق بود؟

دوره‌ای را که همزمان بود با حضور دکتر نجفی و دکتر نیلی در سازمان برنامه که دکتر طبیبیان هم به کمک آنها رفته بود، بهترین سال‌های کاری دکتر نوربخش می‌دانم. من به خاطر دارم که در دولت اول آقای خاتمی نفت بشکه‌ای هشت دلار بود ولی با برنامه‌ریزی همین تیم اقتصادی چرخ اقتصاد چرخید و کشور افتخاراتی همچون عسلویه را هم در پرونده‌اش ثبت کرد. آقای نوربخش در شرایطی که همه به بانک‌ها برای اخذ وام فشار می‌‌آوردند، سیاست انقباضی در پیش گرفت و موفق شد تورم را به پایین‌ترین حد ممکن برساند. به شوخی می‌گفتند سیاست انقباضی نوربخش دو لایه دارد. یک لایه به دلیل اینکه او اصفهانی است و لایه دوم به خاطر اینکه دیدگاه فریدمن دارد. حساب ذخیره ارزی حاصل تفکر همین گروه بود. بدهی‌های خارجی در زمان دکتر نوربخش تسویه شد و در مجموع دوران ریاست او بر بانک مرکزی یکی از بهترین دوران اقتصادی کشور به‌شمار می‌رود.

من فکر می‌کنم بهترین دوره کاری آقای نوربخش همین دوره کوتاه بود. دوره‌ای که بزرگان اقتصادی دولت برای نوشتن برنامه‌ای یکسان متحد شده بودند. دوره‌ای که بهترین برنامه توسعه کشور نوشته شد و مردم آثار مثبت آن را چشیدند. هرچند در این دوره وزیر اقتصاد دولت آقای خاتمی یعنی دکتر نمازی همراه و همسو با آقای نوربخش و دوستانش نبود اما همراهی رئیس بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه، آثار خوبی به همراه داشت. بهترین برنامه توسعه پس از انقلاب نوشته شد و سازوکار اقتصاد آزاد هم در این برنامه قرار گرفت. اما افسوس که مدت همکاری آقای نیلی و نجفی با دکتر نوربخش کم بود، اگرنه می‌شد انتظار تهیه و تدوین برنامه‌های بهتری هم داشت. در مورد اینکه گفتید چقدر آقای نوربخش به اهدافی که داشت نزدیک‌تر شد من فکر می‌کنم خیلی حرکت‌ها مثبت بود و به میزان زیادی به اهدافی که می‌خواستند رسیدند. به خاطر دارم در سال 1380 در زمینه تاسیس بانک‌های خصوصی، آن زمان مباحثی که الان در رابطه با اصل 44 و خصوصی‌سازی مطرح است، اصلاً مطرح نبود، ولی ایشان خیلی تلاش کرد تا مجوز ایجاد بانک‌های خصوصی را بگیرد. بحث بانک‌های خصوصی نیاز به تایید مجلس و شورای نگهبان داشت و به خاطر دارم ایشان با استدلال و مذاکره و بدون تنش همه را راضی و قانع کرد که این کار را انجام دهند. آن زمان هم شورای نگهبان ایجاد بانک‌های خصوصی را تایید کرد؛ با اینکه به لحاظ ظاهری شاید با قانون اساسی تطبیق نداشت، ولی مجوز را شورای نگهبان داد و بانک‌های خصوصی تاسیس شد. همچنین در بحث تک‌نرخی کردن ارز به خاطر دارم که در اوایل دولت اصلاحات قیمت نفت زیر 10 دلار بود. همه نگران بودند که در این شرایط هم می‌شود که دولت امورات جاری خود را بگذراند و هم امکان تک‌نرخی شدن وجود دارد یا خیر؟ این اتفاق افتاد؛ یعنی به‌طور نسبی دولت توانست هزینه‌های خود را تامین کند و هم اینکه نرخ ارز تک‌نرخی شود و تورمی که همه نگران بودند رخ دهد، اتفاق نیفتاد.

تمام دغدغه آقای نوربخش این بود که اقتصاد ایران راه خود را پیدا کند.

به هر حال ایشان راه صحیح را استقرار نظام رقابتی و نظام بازار می‌دانست و در این راه تلاش بسیاری کرد. همه می‌دانند که او ناراحتی قلبی داشت و اغراق نیست اگر بگوییم او قلبش را به اقتصاد آزاد تقدیم کرد.