شناسه خبر : 9065 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی در گفت‌و‌گو با سعید لیلاز

دفن نظام ارباب رعیتی گریز‌ناپذیر بود

این جمله تروتسکی را فراموش نکنید که روستا، هیچ‌گاه خودش منشاء تحول اجتماعی نمی‌تواند باشد. اما تحت رهبری یک شهر، روستایی‌ای که به شهر آمده باشد، می‌تواند به تغییرات بنیادینی دست بزند.

طی پنجاه و اندی سال از اجرای اصلاحات ارضی در ایران، تحولات و دگرگونی‌های بسیاری در ایران منجر به این مهم نشده است که کارشناسان و متخصصان سیاسی و اقتصادی پیامدها و دستاوردهای آن را در سال‌های اخیر نادیده انگارند. هنوز بسیاری از رویدادها و رخدادها معلول پیامدهایی است که اصلاحات ارضی با خود به همراه آورد. اغلب اجرای آن را با همه دستاوردهایی که به همراه داشت یکی از اشتباهات و خطاهای جبران‌ناپذیر شاه می‌دانند. بسیاری براین اعتقادند که اجرای آن دست کم در ابتدای دهه 40 -‌آن هم با مجریانی چون حسن ارسنجانی و علی امینی -توانست سیلابی را روانه اقتصاد و سیاست ایران کند که شاه تنها در اواسط دهه 50 -دقیقاً زمانی که مهار پیامدهای آن دیگر ناممکن می‌نمود‌- بر ترکش‌های این آتشفشان اجتماعی آگاهی یافت. در مقطعی از سلطنت که آنچنان با عوامل دیگری بر این شتاب‌دهنده آمیخته شده بود که شاه حتی با تغییرات و تصمیمات بنیادین نیز نتوانست ذره‌ای آن را مهار سازد. سعید لیلاز، از معدود کارشناسان تاریخ اقتصاد ایران است که اجرای اصلاحات ارضی را موفق‌ترین و کامیاب‌ترین پروژه اقتصادی شاه دانسته و بر این نظر تاکید دارد که اصلاحات ارضی آن هم چنین بنیادین یکی از انتخاب‌های اجتناب‌ناپذیر شاه در دهه 40 بود که تغییر زمانی آن چندان در نتایج آن اثرگذار نبود.

شما اخیراً در اظهارات خودتان از اجرای اصلاحات ارضی به عنوان موفق‌ترین و بزرگ‌ترین پروژه اقتصادی در تاریخ ایران عصر پهلوی دوم سخن گفتید. بعد، در همان اظهارات در بخش دیگری اشاره می‌کنید که معتقد هستید اجرای اصلاحات ارضی باعث بروز انقلاب اسلامی شد. اگر نخواهیم ارزش‌داوری کنیم، چگونه یک طرحی هم موفق است و هم به بروز یک انقلاب بزرگ سیاسی می‌انجامد؟ به نوعی می‌توان به ناکارآمدی اصلاحات ارضی پی برد؟
بله، ببینید اتفاقاً شما اول یک مقدار من را نگران کردید که بنده دچار تناقضی شده باشم، البته فوراً رفع شد.

چرا؟
خودم متوجه تناقض ظاهری این حرفی که می‌زدم بودم. ولی ببینید باید اولاً ببینیم که این موفقیت از منظر چه کسی دارد مطرح می‌شود. یک بار از منظر خود پروژه اصلاحات ارضی است. این اصلاحات ارضی موفق شد در عرض چهار، پنج سال نزدیک به 5/2 میلیون خانوار را صاحب و مالک زمین بکند. البته توجه داشته باشید که داریم درباره نیمه اول دهه 1340 صحبت می‌کنیم که نه کوچک‌ترین اثری از کامپیوتر در ایران بود و نه کوچک‌ترین خبری از ارتباطات بود. در آن مقطع این پروژه موفق شد یک فرآیند چهار هزار‌ساله در تاریخ ایران، یعنی فئودالیسم را به طور کامل تغییر سازمان بدهد و به نظام خرده‌مالکی تبدیلش کند. به‌گونه‌ای که از سه میلیون شاغل در بخش کشاورزی ایران در آن زمان، 5/2 میلیون خانوار صاحب زمین شدند. یعنی 5/2 میلیون خانوار از آن پروژه طی دوره سه، چهارساله کمتر از پنج سال منفک شدند. در عین حال، خود برنامه سوم در مقدمه‌اش هم پیش‌بینی کرده بود که اگر اصلاحات ارضی منجر به تبعات شود که این تبعات در حوزه‌هایی به موقع و به دقت دنبال نشود، ممکن است تحولاتی را پیش آورد که منجر به تحولات اجتماعی سنگین و ساختاری‌ای شود. این منافاتی با اینکه این پروژه با موفقیت تمام، به عنوان بزرگ‌ترین پروژه موفق تاریخ ایران قلمداد شود، ندارد.

اگر از منظر خود اجرای یک طرح ملی صحبت کنیم این بحث می‌تواند صحیح باشد اما اگر از جمیع جهات بخواهیم بررسی کنیم مخصوصاً از حیث و منظر جامعه‌شناسی چطور؟
اصلاحات ارضی، به طور طبیعی و فطری، منجر به توزیع زمین بین میلیون‌ها خانوار شد که این میلیون‌ها خانوار، بخش زیادی از آن را به صورت نیروی کار مازاد، از بیکاری پنهان روستاها، به بیکاری آشکار شهرها گسیل می‌کردند که درواقع می‌بایستی در بخش صنعت و برنامه‌ریزی شهری برای اینها فکری می‌شد. این همان موقع هم پیش‌بینی شده بود. من الان به قول ویل دورانت بر اساس پیش‌بینی حرف نمی‌زنم. یعنی در همان برنامه اصلاحات ارضی اینها پیش‌بینی شده بود که بیکاری پراکنده و پنهان روستا، به زودی تبدیل به بیکاری آشکار و متمرکز شهر می‌شود.

بله، ولی خب مستحضر هستید که همین اصلاحات ارضی، یک دهه بعد تضاد طبقاتی را در سطح شهرها دامن زد و کشور را دچار تعارضات جدی کرد.
نه، من این حرف را قبول ندارم.

چرا؟ همین روستایی‌ها آمدند در حاشیه شهرها مستقر شدند، حاشیه‌های شهر تهران با کدام جمعیت انبوهه شد. زورآباد کرج محصول چه اتفاق جمعیتی بود؟ همین مهاجرت افسارگسیخته. البته یک بخش آن تورم و قیمت نفت بود.
این یک تحلیل است اما سند علمی ندارد. تا سال 1351 نسبت دهک درآمد اولی به درآمد دهمی یک به 12 بود. از سال 52 به بعد که درآمد نفت یکباره بالا رفت، این نسبت به یک به 38 رسید. من عرض می‌کنم. این ادعای شما، مستند علمی ندارد. مستند علمی‌اش خیلی روشن است. خود کارگرانی که از روستاها به شهر آمدند، اینها وضعیت معیشتی‌شان به هیچ‌وجه بدتر از شهری‌ها نبود. یعنی در حالی که نرخ تورم در بعضی سال‌ها چهار، پنج درصد بود در دهه 50، با رشد دستمزد کارگران ساختمانی به 37، 38 رسیده بود و ما هم با شدت گرفتن فرآیند ساختمان‌سازی و کمبود شدید نیروی کار مواجه بودیم. مساله اینجا بود که از نظر فرهنگی و اجتماعی، یکباره از قعر تاریخ به قول حسنین هیکل به وسط قرن بیستم پرتاب شدیم. و در عین حال با اتکا به درآمدهای نفتی، سیاست‌های فرهنگی نظام شاهنشاهی، به سمت آوانگاردیسمی تغییر مسیر یافته که تا اوایل دهه 1350، نه خود شاه و نه هیچ‌کس دیگری در ایران اصلاً به آن فکر هم نمی‌کرد. یعنی یکباره، رشته امور افتاد دست سکولارها و لائیک‌هایی که حول محور فرح حلقه زده بودند و اینها زمام امور فرهنگی را به دست گرفتند که شاید 10 درصد جامعه ایران هم در آن زمان از حیث فرهنگی و اجتماعی حتی مخاطب این سکولاریسم و لائیسیته مورد تشویق اینها نبود. از نظر اقتصادی هم رشد درآمدهای نفتی در نیمه اول دهه 1350 بود که کل ساختار اقتصادی ایران را از شکل انداخت. گرچه برای اولین بار و در اثر اصلاحات ارضی نرخ بیکاری به 10 درصد رسید و دیگر هرگز پایین‌تر از آن هم نیامد.

بگذارید من از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کنم. شما این را به عنوان طرحی تلقی می‌کنید که در اجرا بسیار موفق بود. اما در مستندات موجود این دوره از تاریخ، می‌بینیم که روند اجرای این طرح، سه مرحله داشته است. یک مرحله به اصطلاح دوران حسن ارسنجانی معمار این تفکر بود. بعد او کنار زده می‌شود و علی امینی این مسیر را ادامه می‌دهد. سپس بعد از مدتی امینی هم کنار زده می‌شود و خود شاه می‌آید. در مرحله اول ما یک مجری داریم به نام حسن ارسنجانی که کاملاً یک جنبش شبه‌انقلابی را هدایت می‌کند. در مرحله دوم علی امینی مجری طرح می‌شود. او کاملاً در این دوره یک روش ضدانقلابی را پیش می‌گیرد که خواهان سرکوب دهقانان و خواهان برقراری قانون و ایجاد نظم است، در مرحله سوم که در حقیقت خود شاه می‌آید آن را اجرا می‌کند، یک سیاست کاملاً میان‌روانه پیش می‌گیرد. در همین یک دهه، در اجرای همین، سه تا مرحله داریم. چطور می‌شود یک تفکری را که به نوعی می‌توان گفت از آن طرف، نسخه آمریکایی است و از این طرف هم در اجرا در سه مرحله و با سه نگاه متفاوت و سه تئوری نسبتاً متضاد در حال اجراست، موفق‌ترین طرح اقتصادی ایران دوران پهلوی دوم بدانیم؟
ببینید، یادتان باشد، کل پروژه اصلاحات ارضی و شاکله اصلی‌اش، سه چهار سال بیشتر طول نکشید. یعنی تا سال 1345 اساس کار منتقل شده بود. ثانیاً شما دارید راجع به محتوای نظری زیان اصلاحات ارضی صحبت می‌کنید نه راجع به خود پروژه. نتیجه و ثمره پروژه اصلاحات روشن بود. 5/2 میلیون خانوار روستایی ایران را صاحب زمین می‌کرد و با یک نقشه حساب‌شده و دقیق که اتفاقاً الان می‌توانست در حدود 50، 60 سال بعد مورد استفاده قرار بگیرد دولت ایران فئودال‌ها را از روستا در واقع ریشه‌کن کرد. بر این اساس طرحی را پیش گرفت که مدعی بود بر اساس مالیاتی که هر کس پرداخته است، زمین‌هایش را قیمت‌گذاری می‌کنند. یعنی هر کس فرار مالیاتی داشت، خب، هیچ حق و ادعایی ندارد و زمین‌ها را مفت از او می‌گرفتند. اگر می‌آمد می‌گفت که من فرار مالیاتی کرده‌ام، می‌گفتند پس مالیاتت را بده. اگر نمی‌گفت، می‌گفتند خب زمین‌هایت اینقدر بیشتر نمی‌ارزد. چون اینقدر بیشتر کار نشده است. بنابراین موضوع اجرا با بحث نظری کاملاً متفاوت است.

بله، کاملاً.
این یک حرف، یعنی الان که این تاثیر را می‌شنوم هیجان‌زده می‌شوم برای اینکه اگر الان دولت چنین طرحی را در ایران اجرا می‌کرد، یک طرح انقلابی بود. چرا ما حرف حساب را نگوییم که حساب است. کار غیر‌حساب را هم بگوییم غیر حساب است. همین شاه در دهه 1350 در برابر سیلاب درآمدهای نفتی، مسیر، تفکر و همه چیزش کاملاً تغییر کرد. ولی آن اصلاحات ارضی بسیار هوشمندانه طراحی شد. حتماً خارجی‌ها کمک کردند. حتماً کندی فشار آورد. موسسه هاروارد مشاوره داد، سازمان برنامه دخیل بود. ولی به هر حال تحت هدایت شاه بود. یعنی بالاخره ما که راجع به سیئات حکومت‌ها صحبت نمی‌کنیم. داریم راجع به یک پروژه‌ای صحبت می‌کنیم که تحت اصلاحات مدیریت ارسنجانی بود و تحت مدیریت امینی، ولی در نهایت تحت مدیریت خود شاه انجام گرفت. البته دوره ریاست هم ارسنجانی و هم امینی خیلی کوتاه بود. شاه مستقیماً خودش می‌خواست این کار را بکند، جزو آرزوهایش بود. از سال 1325، با تقسیم اراضی سلطنتی، اراضی خالصه، اصطلاحاً بین کشاورزان، این کار را شروع کرد و آن اراضی را به قیمت نسبتاً رایگان به مردم فروختند.
بخش مهمی از درآمدهایش را هم شاه به دانشگاه تهران هبه کرد. که این زمین‌های کوی دانشگاه را خریدند؛ هبه دستگاه سلطنت به دانشگاه تهران. در حقیقت این نیت را داشت و بعدها هم در تمام صورت جلسات شورای اقتصاد به صراحت می‌گفت اگر ما فکر کنیم که بدون یک کشاورز ثروتمند می‌توانیم صنعتی شویم، اشتباه می‌کنیم. یعنی یک نظریه خیلی روشن که 50 سال بعد هنوز تازگی دارد و آن پایه هرگونه توسعه صنعتی است. او می‌گفت این کشاورزان هستند چون خود شاه یک جمله دارد به این مضمون که می‌گفت در سرزمینی که دو‌سوم مردم آن کشاورز هستند، بدون ثروت کشاورزان برای کالاهای صنعتی تقاضایی نخواهد بود.

اگر خود مالکان بزرگ و صاحبان سرمایه باقی می‌ماندند و کشاورزی را تجاری می‌کردند چه اخلالی به وجود می‌آمد؟
سرمایه‌دار! مگر یک خانواده، چند ماشین می‌خواهد. می‌شود به من بگویید. یک فئودال چند تلویزیون می‌خواهد بخرد. پنج تا تلویزیون بخرد و پنج تا ماشین بخرد؟ اگر این سرمایه‌دار پنج پارچه آبادی داشته باشد، پنج دستگاه تلویزیون و ماشین می‌خواهد؟ یعنی اصلاً متفاوت می‌شود.

یعنی به نظر شما نمی‌شد که همان زمیندار سابق، فئودال سابق، سرمایه‌دار، یک سازوکاری را فراهم کند که چرخه صنعت هم بچرخد؟
البته در تاریخ که اگر نداریم. ولی ...

می‌خواهم بگویم که این مدل در کشورهای دیگر جوابی نداد؟
نه، همین سوال را موسسه هاروارد پاسخ می‌دهد. در مقدمه برنامه سوم می‌گوید راه ادامه پیشرفت ایران اصلاحات ارضی است. در جامعه ایران از نظر توان تولید کشاورزی فرومرده و پژمرده شده است. این نظام فئودالی، دیگر نمی‌تواند ادامه بدهد. برای اینکه رعایا با رشد جمعیت در ایران به دلیل بهبود بهداشت فزونی گرفتند و اینها دائماً سر زمین‌ها همین‌طور در جا می‌زدند. ببینید، اصلاحات ارضی کاری که انجام می‌دهد، این است که نیروی کار می‌خواهد. به قول مارکسیست‌ها زنجیرهای کشاورز زمین را پاره می‌کند. و این دقیقاً اتفاقی است که در ایران که شما در چارچوب‌ها و قالب‌های سابق این کار را نمی‌توانید بکنید، رخ داد. هیچ کجای دنیا، نظام فئودالی زنده نمانده است که ما بگوییم چرا در ایران باقی نماند. آن چیزی که شما دارید راجع به آن صحبت می‌کنید، سرمایه‌داری حاکم بر کشاورزی است. همان چیزی است که شاه هم دوست داشت، ولی بعد از این مرحله عبور کرد. او می‌گفت بیایید زمین‌هایتان را یکپارچه کنید و خیلی به ایده تعاونی‌های کشاورزی کمک کرد. به طوری که در همان سال‌ها چندین هزار تعاونی کشاورزی تشکیل شد.
در سراسر ایران به اینها امتیازات ویژه‌ای دادند. خب این را کسی نگرفت. این ایده تعاونی می‌توانست کم‌کم به سرمایه‌داری تبدیل شود. بعد دید که این طوری نمی‌شود یکسری شرکت‌‌ تاسیس کرد که دیگر خودشان دولتی بودند. بله، شرکت کشت و صنعت کارون. شرکت کشت و صنعت هفت‌تپه. شرکت کشت و صنعت مغان. این ایده را جلو برد. ولی به هر حال آن ساختار مرده بود. دفن آن نظام ارباب رعیتی گریزناپذیر بود و امکان زنده ماندن آن صفر بود. چون کارکرد خودش را در نظام نوین از دست داده بود. شما نمی‌توانید تصور کنید که شاه مثلاً یک حرکت انقلابی می‌کرده. حتماً این را که قبول ندارید؟ بنابراین به یک ضرورت رسیده بود که قبل از او علما و عقلای جامعه‌شناسی و علوم سیاسی به آن رسیده بودند. یعنی، کارشناسان سازمان برنامه به آن دست پیدا کرده بودند. قبل از سازمان برنامه آمریکایی‌ها به آن پی برده بودند. قبل از آمریکایی‌ها، دولت آمریکا رسیده بود و می‌گفت بدون این تغییرات، توسعه ناممکن است. یعنی آن سرزمین به یک انقلاب اصلی احتیاج دارد.

آقای لیلاز، هم شاه و هم کندی، اعتقادشان بر این بود که اصلاحات ارضی مانع نفوذ کمونیسم می‌شود. یعنی اعتقادشان بر این بود که ما می‌توانیم مانع نفوذ کمونیست‌ها شویم، به نوعی ارسنجانی هم می‌گفت ما ابتکار را از کمونیست‌ها می‌گیریم و خودمان آن ایده را اجرا می‌کنیم. چیزی که آنها هم دنبال آن بودند. و در واقع با این کار به نوعی زمین و مالک آنها را بین همه رعایا تقسیم می‌کردند. یک بخشی از منابع زمینی را بین رعایا و زارعین تقسیم می‌کردند.
در عین حال پایگاه طبقاتی اجتماعی روحانیت و... را هم می‌خواست تضعیف کند.

درست است اما آن چیزی که مهم است این است که حداقل در 50 سال اخیر، از دوره مشروطه تا دهه 40، 50 مشارکت روستایی‌ها در جنبش‌های سیاسی از سطح خیلی‌ ضعیفی برخوردار بود. یعنی من هیچ یاد ندارم که روستاییان، دهقانان یا زارعان، در جنبش‌های سیاسی صد‌ساله اخیر سهم مهمی داشته باشند.
هیچ‌گاه نداشتند.

درست است، خب اینها چگونه می‌توانستند چنین موجی ایجاد کنند که منجر به تغییرات اساسی در نظام سیاسی کشور شود؟ بعدها هم وقتی جنبش‌های سیاهکل و دیگر نقاط شمال ایجاد شد، نتوانستند کاری از پیش ببرند؟
بله، اما این جمله تروتسکی را فراموش نکنید که روستا، هیچ‌گاه خودش منشاء تحول اجتماعی نمی‌تواند باشد. اما تحت رهبری یک شهر، روستایی‌ای که به شهر آمده باشد، می‌تواند به تغییرات بنیادینی دست بزند.
برای همین است که می‌گویم در واقع انقلاب اسلامی به نوعی محصول اصلاحات ارضی است. من به همین دلیل این را گفته‌ام. یعنی این اتفاقی بود که در عمل به این شکل رخ داد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها