شناسه خبر : 32840 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تله بلاتکلیفی

محسن جلال‌پور از مختصات کسب‌وکار در دوره تنگدستی دولت می‌گوید

کاهش شدید درآمدهای نفتی فصل جدیدی در اقتصاد ایران رقم زده است. گفته بودند دولت برای اینکه بتواند حقوق کارکنانش را بپردازد و از عهده ماموریت‌های اصلی‌اش برآید، نیاز به فروش روزانه 950 هزار بشکه نفت دارد. آمار رسمی منتشر نشده اما گفته می‌شود درآمدهای نفتی به پایین‌ترین میزان تاریخ صنعت نفت ایران رسیده است.

تله بلاتکلیفی

کاهش شدید درآمدهای نفتی فصل جدیدی در اقتصاد ایران رقم زده است. گفته بودند دولت برای اینکه بتواند حقوق کارکنانش را بپردازد و از عهده ماموریت‌های اصلی‌اش برآید، نیاز به فروش روزانه 950 هزار بشکه نفت دارد. آمار رسمی منتشر نشده اما گفته می‌شود درآمدهای نفتی به پایین‌ترین میزان تاریخ صنعت نفت ایران رسیده است. چنین کاهشی در میزان درآمدهای دولت قطعاً عواقب زیادی برای اقتصاد و جامعه ایران خواهد داشت به گونه‌ای که باید این وضعیت را نقطه عطف دانست. محسن جلال‌پور در عین حال که ابعاد نگران‌کننده زندگی و کسب‌وکار در دوره تنگدستی دولت را ترسیم می‌کند، ناامید هم نیست. او می‌گوید؛ خروج از هر وضعیت نگران‌کننده‌ای بستگی به کیفیت سیاستگذاری دارد، اما پیچیدگی، عمق و شدت مشکلات یک طرف، تیمی که قرار است مشکلات را حل کند یک طرف.

♦♦♦

  فرض ما این است که فصلی جدید در اقتصاد ایران رقم خورده که مهم‌ترین مشخصه‌اش تنگدستی دولت است. دولتی که به اتکای درآمدهای نفتی در همه زمینه‌ها -از عرضه کالای عمومی تا تامین کالای خصوصی- مسوولیت پذیرفته حالا به دلیل کاهش شدید درآمدهای نفتی، به صرافت افتاده و حتی قادر به ایفای نقش اصلی خود نیست. به نظر شما این دوران جدید چه اثری روی زندگی و کسب‌وکار مردم می‌گذارد؟ اصلاً شما قائل به این فصل جدید هستید؟

به نظرم برای فعال اقتصادی، فصل جدید از دولت دوم آقای روحانی آغاز شد. از همان روزهای چیدمان کابینه بوی فصل جدید به مشاممان رسید. پیاده شدن اقتصاددانان از اتوبوس سیاستگذاری به ما فهماند که قرار نیست اصلاحاتی صورت گیرد. به طور دقیق نه اما به تقریب همه می‌دانستیم وقایعی در راه است. وقتی سیاستگذار پایش را روی فنر قیمت‌های اسمی گذاشته بود، معلوم بود فنر همین‌طور فشرده باقی نمی‌ماند. این را همه می‌دانستند. از همان روزهای اول تشکیل دولت دوم، معلوم بود آقای رئیس‌جمهور از غر زدن‌های اقتصاددانان خسته شده. گویی به ایشان گفته بودند عن‌قریب است بادهایی بوزد که باور نکرده و گفته بود؛ وضع خوب است و فقط اقتصاددانان هستند که غر می‌زنند. اقتصاددانان مگر چه گفتند؟ گفتند: کسری بودجه ام‌المصائب گرفتاری‌های کشور است و دولت باید انضباط مالی در پیش گیرد. گفتند: نقدینگی خوب وجود ندارد، همان‌طور که سیل نمی‌تواند خوب باشد. گفتند: دولت باید به قیمت‌گذاری پایان دهد و جنگ با تورمی را که خود ساخته است، متوقف کند. گفتند: قدرت اقتصاد از قدرت هر دولتی بیشتر است و مسائل اقتصادی باید در زمین اقتصاد حل و فصل شود در غیر این صورت باید با صرف هزینه بیشتر آنها را در زمین امنیت ملی حل کرد. گفتند: به تعویق انداختن اصلاحات اقتصادی، هزینه زیادی خواهد داشت و دیدیم که تعلل چگونه کار دست سیاستگذار داد و شوک ارزی و قیمت بنزین چه مشکلاتی در کشور به وجود آورد. خوب است به گذشته بازگردیم و دوباره تحلیل اقتصاددانان را بخوانیم؛ همه‌چیز قابل پیش‌بینی بود. به خاطر دارم در دولت یازدهم بارها از وزرای اقتصادی پرسیدم چرا دولت اینقدر بی‌عمل است؟ چرا کاری نمی‌کنید؟ معروف‌ترین پاسخ این بود که اگر ما واقعاً بد عمل می‌کنیم، پس چرا همه چیز خوب پیش می‌رود؟ چرا تورم پایین آمده، چرا قیمت ارز ثابت است، چرا کارخانه‌ها کار می‌کنند؟ آن روزها تاکید می‌کردم که اگر وضع خوب شده، به خاطر تنظیم انتظارات است، به خاطر افزایش امید به آینده است. اما دولتمردان این تحولات امیدوارکننده را به پای تدبیر خود می‌نوشتند و از اصلاحات طفره رفتند.

  البته مشخصه مهم فصل جدید در ذهن ما، همان تنگدستی دولت است که قطعاً عواقب زیادی برای اقتصاد به دنبال دارد. این تنگدستی می‌تواند دولت را در زمینه ایفای تعهداتی که بر عهده گرفته با مشکل جدی مواجه کند. می‌خواهیم بدانیم کسب‌وکار در این عصر چگونه پیش خواهد رفت. شما ایده‌ای دارید؟

فعال اقتصادی از مجموع حوادث و اتفاقات چند ماه گذشته، سیگنال خوبی دریافت نکرده. از بعد سیاسی و اجتماعی واضح است که فاصله بین اعتراض‌های فراگیر اجتماعی دارد کاهش پیدا می‌کند. اقتصاد بدون ثبات سیاسی و امنیت رشد نمی‌کند. نااطمینانی و بلاتکلیفی هم از مشخصه‌های فصل جدید است. تکلیف خیلی مسائل مثل FATF باید روشن شود که نمی‌شود. در روزهای ناآرامی، به مدت یک هفته ارتباطمان با جهان قطع شد و یکباره به سه دهه پیش پرتاب شدیم. اگر فکر کنیم اعتراض‌ها ممکن است در فواصل دیگر دوباره تکرار شود، پس باز هم ناامنی و بی‌ثباتی و قطعی اینترنت خواهیم داشت. معنی‌اش این است که کسب‌وکارهای شکل‌گرفته در بستر اینترنت هم اطمینان کافی برای تداوم کار نخواهند داشت. به‌خصوص اینکه مدام بحث‌هایی درباره قطع اینترنت و جایگزینی اینترنت ملی مطرح می‌شود. در حوزه ابرچالش‌های اقتصادی هم از آنجا که هیچ اقدامی برای اصلاح ساختار صورت نگرفته، پس احتمال بروز مشکلات در ابعاد مختلف منتفی نیست. اگر برای صندوق‌های بازنشستگی و بانک‌ها کاری نکرده‌اند، پس احتمال بحرانی شدن این حوزه‌ها هم وجود دارد. اگر برای قیمت برق و آب و انرژی گازوئیل هم کاری نشده، پس حتماً ناچارند کاری کنند. همه اینها نیاز به سرمایه اجتماعی دارد که متاسفانه در پایین‌ترین حد خود قرار دارد.

  همین‌قدر ناامیدکننده؟ یعنی هیچ روزنه امیدی وجود ندارد؟

همه‌چیز بستگی به کیفیت سیاستگذاری دارد. من اصلاً اعتقاد ندارم که در بن‌بست گرفتار می‌مانیم. ای بسا دو حرکت مثبت از سوی سیاستگذار، امید را در جامعه حداکثر کند. هیچ‌کس نمی‌تواند آینده را پیش‌بینی کند اما حکمرانان می‌توانند آینده را برای ما بسازند یا نابودش کنند. حکومت‌ها می‌توانند به گونه‌ای سیاستگذاری کنند که مردم نسبت به تحولات آینده بدبین شده و رفتار آنها بر اساس همین بدبینی، آینده را شکل دهد یا برعکس، ذهنیت و تصوری را در مردم ایجاد کنند که مردم نسبت به آینده خوش‌بین شده و رفتار آنها بر اساس همین خوش‌بینی آینده را بسازد. رفتاری که حکمرانان در پیش می‌گیرند، سیاست‌هایی که اعمال می‌کنند، آزمون و خطای آنها، اظهارنظرشان، موضع‌گیری‌هایشان و مجموعه کنش‌ها و واکنش‌هایی که اصحاب قدرت در پیش می‌گیرند، قطعاً بر آینده ما اثر خواهد گذاشت. متاسفانه سیاستمداران رویاهای ما را گرفته‌اند. چشم‌اندازمان را تیره و تار کرده‌اند. اقتصادهای زیادی در جهان می‌شناسیم که سال‌ها طول کشیده تا در مسیر درست قرار بگیرند اما با سیاستگذاری درست و تلاش و امیدواری در مسیر درست قرار گرفته‌اند. متاسفانه در حال حاضر شکاف میان حکمرانان و جامعه ما عمق پیدا کرده و نیازمند ترمیم است. در حال حاضر دو دیدگاه در جامعه وجود دارد؛ دسته‌ای مدافع وضع موجود هستند و معتقدند کشور در بهترین وضع به سر می‌برد و دسته‌ای به شدت به این وضع نقد دارند و معتقدند در قهقرا زندگی می‌کنیم. انگار حد وسطی وجود ندارد و هرکس جز این فکر کند یا درصدد اصلاح باشد، یا دشمن است یا ذی‌نفع وضع موجود. متاسفانه جامعه در تله بلاتکلیفی و نااطمینانی گرفتار شده است. من معتقدم بلاتکلیفی حتی از شرایط خیلی سخت، بدتر است. وقتی شرایط سخت باشد، اقتصاد و جامعه اگرچه دیرتر اما در نهایت می‌توانند خود را تعدیل کنند اما وقتی کشور در شرایط نااطمینانی قرار می‌گیرد هیچ‌کس قادر به تعدیل و تطبیق خود نیست. چون مردم در بلاتکلیفی و نااطمینانی حرکتی نمی‌کنند که این حرکت منجر به تحرک جامعه و اقتصاد شود اما وقتی وضع سخت باشد، به هر حال برای اینکه به تعادل جدید برسیم، حرکتی لازم است و حرکت انجام می‌شود. این مردم شرایط بدتر از این را هم تجربه کرده‌اند اما دوباره برخاسته‌اند.

  قطعاً هر حالتی در کشور می‌تواند فرصت‌ها و تهدیدهای خود را داشته باشد. با توجه به کاهش شدید درآمدهای دولت و اینکه تحریم‌ها دست‌کم تا پایان دولت ترامپ به قوت خود باقی خواهند ماند، چه تصویری از کسب‌وکارها در ذهن دارید؟

در چند دهه گذشته بخش مهمی از سرمایه‌گذاری‌ها در اقتصاد ایران ناشی از درآمدهای نفتی بوده است. اگر درآمدهای نفتی در محدوده‌های فعلی باقی بماند، نباید انتظار داشته باشیم از این محل رشد اقتصادی قابل توجهی ایجاد شود. گذشته از آن، دولت‌ها هرگاه دچار کسری بودجه شوند همان ابتدا از هزینه‌های عمرانی می‌کاهند. در حال حاضر نیز توان مالی دولت برای تخصیص اعتبارات عمرانی به شدت کاهش یافته. هرگاه اعتبارات عمرانی کاهش یافته، رشد اقتصادی نیز تحت تاثیر قرار گرفته است. تحت تاثیر این عامل و همین‌طور به خاطر فشار تحریم‌ها، اقتصاد ایران چند فصل گذشته را با رشد منفی پشت سر گذاشته. سال گذشته که درگیر شوک ارزی نشده بودیم و هنوز امیدی به حفظ برجام داشتیم، اقتصاد ایران می‌توانست به رشد اندک امیدوار باشد. اگر تحریم نمی‌شدیم، احتمالاً اقتصادمان به شکل طبیعی قابلیت یک یا دو درصد رشد را داشت. اما همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، تحریم‌ها رشد اقتصاد ایران را منفی کرد. ما چنین شرایطی را در سال 1391 تجربه کرده بودیم. البته تحریم‌های فعلی با تحریم‌های سال 91 چند تفاوت اساسی دارد از جمله اینکه در آن دوره قادر به فروش نفت خود بودیم اما در زمینه انتقال درآمدهای ناشی از فروش نفت مشکل داشتیم در حالی که در دوره جدید، ایران قادر به فروش نفت خود نیست پس درآمدی هم در کار نخواهد بود. وقتی درآمد نفت کاهش پیدا کند، نباید انتظار داشته باشیم از این محل رشد اقتصادی ایجاد شود. در چنین شرایطی که عوامل زیادی دست‌به‌دست هم می‌دهند تا رکود در اقتصاد ایران تداوم پیدا کند، عوامل دیگری هم به طور همزمان مشغول کارند تا تورم را شعله‌ور کنند. وقتی تورم افزایش پیدا کند، دولت وارد فاز قیمت‌گذاری و تعزیر بازار می‌شود و برای اینکه بتواند قیمت را کنترل کند، از نیروی پلیس مدد می‌جوید. به‌محض ورود بازار به فاز امنیتی، خیلی از فعالان اقتصادی از ادامه کار منصرف می‌شوند. این اصلاً اتفاق خوبی نیست. تعداد زیادی از کارآفرینان ما در سال‌های گذشته به خاطر نااطمینانی از زمین بازی خارج شدند. خیلی‌ها به خاطر واردات گسترده و فساد و قاچاق که عمدتاً ناشی از سرکوب طولانی‌مدت نرخ ارز بود، زمین بازی را ترک کردند. افزایش تنش‌های سیاسی از سال 96 به این‌سو، برخی دیگر را به خروج از بازی تشویق کرد. حوادث اخیر هم می‌تواند خروجی زیادی داشته باشد. در جمع‌بندی می‌توانم بگویم محرک‌هایی که انگیزه خروج کارآفرینان و سرمایه‌گذاران را مضاعف می‌کنند، خیلی بیشتر از محرک‌هایی هستند که آغاز به کار جدید را تشویق می‌کنند.

  سیاستگذار اهداف خود را دنبال می‌کند و گاهی این اهداف، چیزی نیست که بخش خصوصی را امیدوار نگه دارد. فکر می‌کنید بزرگ‌ترین خطای سیاستگذار در ماه‌های گذشته در از بین بردن انگیزه کسب‌وکار چه بوده؟

به نظرم سیاستگذار دو خطای خیلی بزرگ مرتکب شده که ابعاد مخرب این دو خطا می‌تواند از تحریم و ناآرامی‌های اخیر هم بیشتر باشد. یکی تداوم سیاست ارز 4200تومانی است و دیگری سرکوب قیمت‌ها. تجار بزرگی را می‌شناسم که یک عمر مواد اولیه و کالاهای استراتژیک وارد کشور کرده‌اند اما دیگر تمایلی به ادامه کار ندارند. آنها می‌گویند بدون ارز 4200تومانی قادر به رقابت در بازار نیستم و با ارز 4200تومانی هم جزو متهمان اقتصادی به حساب می‌آییم، کنار می‌کشیم چون نمی‌خواهیم یک عمر آبرو و اعتبارمان را بر باد دهیم. این اصلاً اتفاق خوبی نیست؛ فعال اقتصادی را در وضعیتی قرار می‌دهیم که یا باید در صف دریافت ارز 4200تومانی بایستد و در حالی که اصلاً راضی نیست، همه عواقب آن را بپذیرد یا اینکه منصرف شود و کلاً فعالیت‌های خود را متوقف کند. ضمن اینکه سرکوب قیمت آن هم در شرایطی که به دلیل تحریم و تورم هزینه بنگاه‌ها به شدت بالا رفته، به سرکوب انگیزه و در نهایت به زیان‌دهی و توقف فعالیت بنگاه‌ها منجر می‌شود. در نتیجه امسال و سال آینده احتمالاً شاهد تعطیلی تعدادی از بنگاه‌های تولیدی خواهیم بود که نتیجه‌اش بیکاری تعداد بیشتری کارگر است.

  به نظر شما این شرایط موقتی است یا ممکن است استمرار داشته باشد؟

همه چیز به مفاهمه در ساختار سیاسی و کیفیت تصمیم‌گیری در کشور بستگی دارد. تصمیم‌گیری درباره برخی مسائل مثل مذاکره با آمریکا سخت و چندلایه است اما تصمیم‌گیری درباره جلوگیری از تشدید تورم آنقدر پیچیده نیست. به نظرم دو عامل بسیار اثرگذار بر شرایط فعلی همچنان ادامه خواهند داشت. یعنی در ماه‌های پیش رو تحریم همچنان ادامه پیدا می‌کند که در نتیجه رشد اقتصادی مثبت نخواهد شد. همین‌طور به دلیل کاهش محسوس درآمدهای نفتی که ابعاد کسری بودجه را از قبل بسیار بزرگ‌تر می‌کند و اینکه نقدینگی همچنان با سرعت در حال افزایش است، این معنی را می‌دهد که تورم پایین نخواهد آمد. قبلاً با حدس و گمان می‌گفتیم اما امروز با اطمینان می‌شود گفت که اگر سیاستگذاری به همین شکل پیش برود، بهبود قابل ملاحظه‌ای در شرایط نخواهیم داشت. تحریم که ادامه دارد و احتمالاً رشد اقتصادی ما هم ممکن است تا چند سال به همین شکل ادامه پیدا کند. مکانیسم‌های داخلی اقتصاد ایران هم طوری کار می‌کنند که احتمال بروز شوک‌های مجدد منتفی نیست و رفتار سیاستمداران هم این عارضه را تشدید می‌کند.

  اجازه بدهید سوال را این‌طور مطرح کنم که چقدر ظرفیت حل و فصل مشکلات وجود دارد؟

به نظرم خیلی کم. گفتم ناامید نیستم اما خیلی هم امیدوار نخواهم بود. ما یک دولت کاملاً محافظه‌کار دست به عصا داریم که مخالفانش بیش‌فعال هستند. هیچ تناسبی میان عمل دولت و شدت عمل مخالفانش وجود ندارد. دولت تا بخواهد دور خودش بچرخد، مخالفان پنبه ایده‌هایش را زده‌اند. متاسفانه کیفیت حکمرانی اقتصادی هم در یکی از ضعیف‌ترین دوران خود به سر می‌برد. پیچیدگی و عمق و شدت مشکلات یک طرف، تیمی که می‌خواهد مشکلات را حل کند یک طرف. نظام تصمیم‌گیری خیلی از مباحث کارشناسی دور شده و در جامعه هم اعتبار گذشته را ندارد. مردم متوجه شکاف‌های موجود هستند و با بهت به نزاع‌های سیاسی نظاره می‌کنند. مردم حتی به سیاست‌های درست هم بی‌اعتماد شده‌اند. نه فعال اقتصادی نه استاد دانشگاه و نه مردم عادی هیچ‌کدام وزنی به تصمیم‌گیران نمی‌دهند. نکته خیلی نگران‌کننده این است که داریم وارد سخت‌ترین دوره اداره کشور می‌شویم، اما سیاستگذار اعتبار لازم را نزد جامعه ندارد و اهلیت تصمیم‌گیران را قبول نداریم. دولت می‌خواهد بگوید اصلاً نگران نباشید، همه چیز خوب و تحت کنترل است اما دقیقاً همین حرف‌ها نگرانی مردم را بیشتر می‌کند. سیاستمدار برای اینکه گزک دست دشمن ندهد و افکار عمومی را مشوش نکند، مشکلات وضع موجود را کاملاً نفی می‌کند این در حالی است که مردم این را به حساب بی‌صداقتی می‌گذارند. سیاستمدار باید مسوولیت آشفتگی وضع موجود را بپذیرد و بعد به مردم اطمینان بدهد که قادر به کنترل اوضاع هست در غیر این صورت هیچ‌کس حرفش را باور نخواهد کرد. نکته دیگر هم این است که چون اعتبار دولت زیر سوال رفته، کسی حرفش را قبول نمی‌کند. تشدید دعواهای سیاسی هم نشان می‌دهد هنوز عمق فاجعه از سوی سیاستمداران درک نشده و ساختار سیاسی در حالی که باید برای سخت‌ترین دوره تاریخ معاصر تصمیم‌گیری کند، هنوز به انسجام فکری دست پیدا نکرده و نظریه مشخصی ندارد. مثلاً می‌گویند وارد یک جنگ بین‌المللی شده‌ایم اما حتی درباره شیوه اداره کشور هماهنگی وجود ندارد. مسوولان کشور می‌گویند سختی همیشه وجود داشته و همان‌طور که از تنگناهای متعدد گذشته عبور کرده‌ایم، باز هم از این شرایط عبور می‌کنیم. ما هم می‌گوییم قطعاً با شما همراه هستیم اما چرا فقط ما باید هزینه بپردازیم؟ ما آمادگی تحمل روزهای سخت را داریم اما شما هم بگویید کجای این ریاضت تاریخی قرار گرفته‌اید؟ چرا شما تصمیم بگیرید و هزینه‌اش را ما بپردازیم؟  چطور در شرایط بلاتکلیفی از ما انتظار همراهی دارید؟

دراین پرونده بخوانید ...