شناسه خبر : 26929 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دردِ فرق و نه فقر

چرا باید نارضایتی معلمان را جدی بگیریم؟

روزگاری هفته معلم پر بود از هدیه‌ها و تقدیرها. اما به نظر می‌رسد طی دو دهه گذشته معلمان بیش از اینکه با دست پر به خانه بروند، با بَر و دوشِ سنگین از غم، شب را به صبح می‌رسانند. آنها از شعارها و احترام‌های باسمه‌ای خسته شده‌اند. خوب می‌دانند که اگر پی پول بودند نباید حتی سمت معلمی می‌آمدند، اما چیزی که امروز آنها را آزار می‌دهد تبعیض و شکاف در شأن اجتماعی آنان است و نه الزاماً مشکلات معیشتی.

علی شاکر/ روزنامه‌نگار 

روزگاری هفته معلم پر بود از هدیه‌ها و تقدیرها. اما به نظر می‌رسد طی دو دهه گذشته معلمان بیش از اینکه با دست پر به خانه بروند، با بَر و دوشِ سنگین از غم، شب را به صبح می‌رسانند. آنها از شعارها و احترام‌های باسمه‌ای خسته شده‌اند. خوب می‌دانند که اگر پی پول بودند نباید حتی سمت معلمی می‌آمدند، اما چیزی که امروز آنها را آزار می‌دهد تبعیض و شکاف در شأن اجتماعی آنان است و نه الزاماً مشکلات معیشتی. حتی در نوع مواجهه با آنان نیز شأن معلمان رعایت نمی‌شود. این نارضایتی شغلی معلمان باید جدی گرفته شود. آخرین نمونه آن به تجمع معلمان سراسر کشور در روز بیستم اردیبهشت امسال برمی‌گردد.

در این تجمع‌ها آنچه بیشتر خبرساز شد، دستگیری 15 نفر از معلمان تهرانی بود. همان‌ها که روبه‌روی سازمان برنامه و بودجه کشور تجمع و در حالی که پلاکاردهایی با موضوع «حقوق و دستمزد پایین» و «ناکارآمدی بیمه‌های شاغلان و بازنشستگان» در دست داشتند به «خصوصی‌سازی آموزش» و «عدم برخورداری همه دانش‌آموزان به آموزش عادلانه» اعتراض کردند. از جمله دستگیرشدگان رئیس کانون صنفی معلمان بود که شاهدان دیده‌اند با دستبند روانه زندان شده است.

وزیر آموزش و پرورش در توئیتی از پیگیری مشکلات همکارانش خبر داد و از نیروی انتظامی به دلیل خویشتنداری نکردن انتقاد کرد. البته به همکارانش هم گفت که ‌ای‌کاش در شرایط حساس کنونی کمی دندان روی جگر می‌گذاشتند. محمد بطحایی نوشت که برگزاری این تجمع، که بدون مجوز بود، در شرایط فعلی سیاسی ایران «دور از تدبیر و انصاف» است. معلمان در جواب می‌گویند که برای دریافت مجوز بارها و بارها به وزارت کشور رفته و مایوس برگشته‌اند. از طرف دیگر طبق قانون اگر تجمعی مخل امنیت نباشد، مشکلی ندارد. در مجلس عده‌ای از نمایندگان مثل محمدرضا عارف به شیوه برخورد با معلمان اعتراض کردند. ولی مشکل اصلی معلمان چیست؟ آیا آنان فقط به خاطر مشکلات معیشتی اعتراض می‌کنند؟ شیوه واکنش به این معلمان باید چگونه باشد؟

غم نان

تجارت- فردا- جدول1- حقوق معلمان در برخی از کشورها

در حالی که در قرن 21 مهم‌ترین چالش‌های مهارتی معلمان به «ارتباط موثر»، «مهارت‌های رسانه‌ای»، «آموزش مهارت‌های زندگی» و «آموزش خلاق» مربوط است، در ایران غم نان همچنان امید می‌سوزاند. ولی آنچه بیشتر از غم نان اهمیت دارد، تبعیض است. معلمان می‌گویند حقوق‌شان با سایر کارمندان دولت قابل قیاس نیست و متاسفانه قانون خدمات کشوری درست اجرا نشده وگرنه معلمان هم مانند سایر کارکنان کشور از مزایای حقوقی بهره‌مند بودند. معلمان به حقوق متوسط خود (چیزی حدود دو میلیون و 600 هزار تومان) معترض‌اند. می‌گویند چرا این عدد برای دیگر سازمان‌های دولتی دست‌کم چهار میلیون است؟ از طرف دیگر سوالشان این است که چرا بیمه تکمیلی معلمان پایین‌ترین خدمات را به آنها ارائه می‌دهد و این موضوع به‌ ویژه برای بازنشستگان که درگیر بیماری و امراض مختلف‌اند، بسیار آزاردهنده شده. مسوولان جواب می‌دهند برای افزایش سهم بیمه بودجه ندارند و برای همین بیمه‌ها چنین بی‌خاصیت‌اند. از طرف دیگر معلمان می‌خواهند که حقوق دریافتی‌شان همپای تورم رشد کند و دست‌کم بالاتر از خط فقر باشد.

اگر حرف منصور مجاوری، مشاور وزیر آموزش و پرورش را معیار قرار دهیم و حقوق معلمان را دو میلیون و 600 هزار تومان در ماه حساب کنیم و همچنین به این عدد عیدی 775هزارتومانی را بیفزاییم، حقوق سالانه معلمان می‌شود 31 میلیون و 975 هزار تومان. اگر این عدد را تقسیم بر دلار 4200تومانی کنیم می‌شود سالی هفت هزار و 613 دلار. البته شاید مقایسه درستی نباشد، ولی همان‌طور که پیش از این در شماره 237 همین هفته‌نامه نوشته‌ایم حقوق معلمان در سایر کشورها با ایران قابل مقایسه نیست. برای نمونه نگاهی به جدول 1 بیندازید.

عادل عبدی، مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور تشکل‌ها، به رسانه‌ها گفته که قانون خدمات کشوری درباره برخی دستگاه‌ها درست اجرا نمی‌شود. مثلاً نهادهایی که کارمند کمی دارند، حقوق‌های غیرمنطقی و کلان می‌گیرند. برای همین آموزش و پرورش به دنبال اجرای نظام رتبه‌بندی است، ولی مشکل این است که نهادها و دستگاه‌های خارج از آموزش و پرورش با افزایش‌های ناعادلانه حقوق، این تلاش را از بین می‌برند. بنابراین باید نظام پرداخت جامع اجرا شود تا مشکل را بتوان برطرف کرد.

غم خصوصی‌سازی و کارایی

معلمان به خصوصی‌سازی و عدم دسترسی همگانی به آموزش نیز معترض‌اند. آنها اصل سی‌ام قانون اساسی را معیار گرفته‌اند. این اصل می‌گوید: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به ‌طور رایگان گسترش دهد.» معلمان اینجا باز هم نه از حق خویش که از حق آیندگان دفاع می‌کنند؛ چراکه دسترسی به آموزش کیفی رایگان حق همه دانش‌آموزان است و از این نظر باید مدارس استانداردسازی شوند. آنان می‌گویند که باید بخشی از برنامه‌ریزی آموزشی بر عهده معلمان باشد تا با روش‌های کارآمدتر و بهتری در کلاس تدریس کنند. نه اینکه مثلاً وزارت آموزش و پرورش کتاب‌های درسی متمرکز و یکسان تالیف کند؛ چون این‌جوری کارایی آموزش پایین می‌آید. اینجاست که مصطفی ملکیان می‌گوید لیبرالیسم آموزشی در ایران وجود ندارد و تمامی مدارس موجود، با همان سیستمی کار می‌کنند که از مرکز به آنها دیکته می‌شود و اگر والدینی نخواهند که فرزندشان با این سیستم آموزشی، پرورش پیدا کند، مدرسه‌ای دیگر با سیستم آموزشی متفاوتی وجود ندارد که مطابق خواسته آنها باشد.

آموزش و پروش در جواب گفته که موضوع خصوصی‌سازی آموزش و پرورش نیست؛ چون این کار هزینه آموزش را بیشتر می‌کند و عدالت آموزشی را از بین می‌برد. از طرف دیگر توسعه مدارس غیردولتی آسیبی به کیفیت آموزش وارد نمی‌کند و می‌تواند کمک‌حال این وزارتخانه هم باشد.

برخی دیگر از مطالبه‌های معلمان را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:

 ارتقای کیفیت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری کلاس‌ها در نقاط دورافتاده

 افزایش امکانات مدارس در شهرهای بزرگ

♦ دادن اجازه برگزاری انتخابات به کانون صنفی معلمان

تجارت- فردا- جدول2- سطوح مختلف نیازها

واکنش به محرومیت نسبی

بی‌گمان نارضایتی شغلی اتفاق مبارکی نیست. هم کارایی افراد را کاهش می‌دهد و هم به سازمان هزینه بی‌جا تحمیل می‌کند و باعث می‌شود کارمندان نسبت به ارزش‌ها، هنجارها و اهداف سازمان و جامعه خود منفعل عمل کنند. در تعریف رضایت شغلی باید گفت: «واکنش عاطفی فرد نسبت به شغل خود، که ناشی از مقایسه نتایج شغل با آن چیزی است که انتظارش را دارد.» رضایت شغلی حالت عاطفی لذت‌بخشی است که از ارزیابی شغلی شخص یا تجربه شغلی او منتج می‌شود. با این حساب نارضایتی شغلی حالت عاطفی غیرلذت‌بخشی است که ناشی از ارزیابی شغل خویش در نرسیدن به اهداف یا ناکام شدن در نیل به ارزش‌های شغلی است.

دو رویکرد می‌تواند در رضایت شغلی معلمان ایران اهمیت داشته باشد؛ 1- رویکرد نیاز 2- رویکرد مقایسه.

بر پایه رویکرد نیاز، میزان رضایت شغلی معلمان به دو عامل بستگی دارد. اول اینکه معلم بودن چقدر نیازهای ما را ارضا می‌کند و دوم اینکه معلمی کدام نیازها را در حالی که تامین نشده، رها می‌کند؟ در واقع هرچقدر معلم بودن باعث کامروایی ما باشد و خلاصه از آن لذت ببریم می‌توانیم بگوییم که رضایت شغلی از آن بیشتر است. در اینجا هرم مازلو اهمیت دارد که به ترتیب مهم‌ترین نیازها را دسته‌بندی می‌کند. در جدول 2 سطوح مختلف نیازها را می‌توانیم ببینیم.

بی‌توجهی به معلمان می‌تواند در سطوح مختلف این نیازها متبلور شود. وای از آن روزی که مهم‌ترین آن نیاز فیزیولوژیک یا امنیت اقتصادی باشد.

اما این معلمان عضوی از جامعه محسوب می‌شوند و شغل خویش را با دیگران مقایسه می‌کنند و اگر کفه ترازوی شغل دیگری از شغل معلمی سنگین‌تر شود، منِ معلم رضایت کمتری خواهم داشت. شاید بتوان گفت که رویکرد مقایسه‌ای در نارضایتی معلمان نقش مهم‌تری داشته است؛ چون معلم بودن هیچ‌گاه شغل پردرآمدی نبوده، ولی اکنون فاصله درآمدی و شأن شغل معلمی چنان زیاد است که حتی بر فرض اگر نیازهای مادی برطرف شود، ولی همچنان نارضایتی باقی است. معلم اگر منزلت اجتماعی‌اش را تنها در شعار خلاصه ببیند، از کارش دل‌زده می‌شود.

در اینجا نظریه «محرومیت نسبی» نیز مطرح می‌شود. در واقع شکاف ناگهانی و فزاینده میان توقعات و بهره‌مندی‌ها، فارغ از اینکه واقعی یا واهی باشند، باعث بروز احساس محرومیت نسبی می‌شود. از نظر جامعه‌شناس مشهور آمریکایی، «رابرت مرتون»، محرومیت نسبی حالتی است روانی و احساس کمبودی است که فرد در ارتباط با گروه یا با مرجع و الگوی خود پیدا می‌کند.

محرومیت نسبی می‌تواند سه نوع متفاوت داشته باشد:

1- محرومیت نزولی: یعنی انتظارات افراد ثابت است ولی توانایی‌هایشان کمتر می‌شود.

2- محرومیت بلندپروازانه: یعنی توانایی‌های ما ثابت است ولی انتظارات ما بیشتر می‌شود.

3-  محرومیت صعودی: یعنی انتظارات و توانایی‌هایمان را با هم ارتقا می‌دهیم، ولی پس از مدتی توانایی‌های ما ثابت می‌ماند ولی انتظارات همچنان حالت صعودی دارند. هرچه محرومیت نسبی ایجادشده بر اساس تفاوت میان انتظارات و توانایی‌ها شدیدتر باشد، نارضایتی شدیدتر و احتمال و شدت خشونت هم بیشتر است.

محرومیت نسبی موجب بروز نارضایتی در افراد می‌شود و نارضایتی محرکی کلی برای اقدام علیه منبع محرومیت است. گرایش به واکنش پرخاشجویانه در انسان بخشی از ساخت زیست‌شناختی اوست و در انسان‌ها و حیوانات تمایل زیست‌شناختی و ذاتی برای حمله به عامل سرخوردگی وجود دارد. پاسخ‌های پرخاشجویانه تنها زمانی شکل می‌گیرند که سرنخی از بیرون آنها را تحریک کند. در خشونت‌های سیاسی پس از شکل‌گیری محرومیت نسبی و نارضایتی، چنانچه حکام سیاسی از طرف مردم عامل محرومیت شناخته شوند خشونت جمعی شکل سیاسی به خود گرفته و پرخاشگری منبعث از سرخوردگی معطوف به ضربه زدن علیه منبع محرومیت می‌شود.

این محرومیتِ ناراضی‌کننده را باید جدی گرفت. می‌گویند کسانی که شعار سیاسی داده‌اند، فرهنگی نیستند و همین شعارهای سیاسی باعث بروز خشونت شده. سوال عمیق‌تر این است که چرا باید شعارهای صنفی تبدیل به شعارهای سیاسی شود. حرف این است که طی زمان چه اتفاقی برای معلمان افتاده که دیگر با انجام این کار لذت درونی نمی‌برند. چه شده که مادیات اهمیت بیشتری پیدا کرده. البته مسائل مادی همیشه مهم بوده، ولی نکته اینجاست که محرومیت‌های مادی و معنوی در این شغل معلمان را به جایی رسانده که گاهی تا سر حد شعارهای خشن هم پیش می‌روند. این واکنش ناشی از آن است که معلمان در وهله نخست احساس می‌کنند نیازهای اولیه‌شان تامین نمی‌شود. آنها خودشان را با کارمندان سایر وزارتخانه‌ها مقایسه و احساس ناعدالتی می‌کنند و از همه اینها بدتر اینکه احساس با محرومیت نسبی همراه می‌شود که می‌تواند به کنش‌های خشونت‌آمیز منجر شود.

اعتراض معلمان به گفته برخی فعالان این عرصه، یک حرکت صنفی و نه سیاسی است. اما به نظر می‌رسد، انتخاب رنگ صنفی برای حرکتی که دارای ماهیتی اجتماعی و سیاسی است و شاید از سر احتیاط انتخاب شده است.

نوع واکنش باید متفاوت باشد

به گفته کارشناسان «امنیت ملی»، «آب» و «آموزش و پرورش» سه اولویت ایران در مدیریتی بلندمدت است. البته باید گفت که نظام آموزش هم یکی از پایه‌های امنیت در هر کشوری است. با این همه آن‌طور که باید و شاید در قانون اساسی به نظام آموزش اهمیت داده نشده. مثلاً در بند سوم اصل سوم می‌گوید: «دولت باید آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان را برای همه مردم و در تمام سطوح ارائه دهد.» اصل سی‌ام بر آموزش و پرورش رایگان دوباره تاکید می‌کند و اصل چهل و سوم نیز می‌گوید: «برای تامین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه‌کن کردن فقر و محرومیت و برآورده کردن نیازهای انسان در حال رشد، با حفظ آزادگی او، اقتصاد جمهوری اسلامی ایران باید تامین نیازهای اساسی از جمله مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه در نظر بگیرد.»

با این همه تمامی دولت‌ها آن‌طور که باید با قشر معلمان مواجه نشده‌اند. نه در دوره آرامش به آنها احترامی را که لایقش بودند گذاشتند و نه حالا که کار به اعتراض رسیده. نکته مهم این است که شأن معلمان اجل از برخوردهای مرسوم با آنان است. حتی شعارهای صنفی آنان نیز با سایر اقشار متفاوت است. بنابراین ای کاش نوع برخورد نیز با معلمان متفاوت می‌بود. یعنی شبیه یک مجرم خطرناک نباید با معلمان برخورد کرد و با دستبند و پابند به استقبال‌شان رفت. بی‌گمان کسی بی‌نظمی و اخلال در امنیت را تایید نمی‌کند، ولی یادمان باشد که با قشر حساسی طرف هستیم.

تاریخ آموزش و پرورش نشان می‌دهد هرچه از گذشته به سمت حال حرکت می‌کنیم حدود مسوولیت و وظایف و فرآیندهای تحول‌آفرین و نقش فضای آموزشی و تربیتی معلمان بیشتر شده. بنابراین برخورد نامناسب با معلمان در واقع ضربه مستقیمی به جامعه می‌زند. چراکه نهاد آموزش نظم و هنجارهای اجتماعی را به افراد می‌آموزد. این نهاد آموزش است که ارزش‌ها و الگوهای ویژه هر جامعه‌ای را قالب‌بندی می‌کند و به آن چاشنی «امید» می‌افزاید. معلمی که از اصلاح و ارتقای شغلی خودش ناامید است، هیچ‌گاه نمی‌تواند دانش‌آموزان را به آینده‌ای روشن رهنمون شود. معلمی که در تامین نیازهای اولیه خود درمانده نمی‌تواند نیازهای خودشکوفایی و ایجاد خلاقیت در دانش‌آموزان را بارور کند. فرهنگ در بستر آموزش انتقال می‌یابد. در نتیجه، برای تولید دوباره فرهنگ یا بازآفرینی فرهنگی، آموزش و پرورش رسمی ضرورت پیدا می‌کند.

به گفته دکتر محسن رنانی، اقتصاددان استاد دانشگاه اصفهان، اگر بخواهیم توانایی یک کشور را در حوزه قابلیت برای توسعه در نظر بگیریم و اینکه این ملت بخواهد در جهان حرفی برای گفتن داشته و قابلیت اول شدن در خاورمیانه را داشته باشد، نباید گفت می‌توانید خودرو بسازید! انرژی اتمی دارید یا خیر! فقط باید دید آن کشور می‌تواند آدم تربیت کند یا نه. این را از طریق نظام آموزشی آن کشور می‌توان فهمید. اگر توانست آدمی تربیت کند که نرمال، طبیعی، منظم، شاد و باکیفیت باشد، آن کشور توسعه پیدا می‌کند اما اگر نتواند آن کشور، هر صنعتی هم که بسازد نمی‌تواند توسعه پیدا کند.

دکتر رنانی معتقد است توسعه بنیادش بر پرورش انسان‌های توانمند است و نه انسان‌های دانشمند. به عبارت دیگر باید گفت که ما با برخی سیاست‌های اشتباه مهم‌ترین عاملان توسعه را منفعل کرده‌ایم و به جای آن بیشترین توجه را به سمت بخش صنعت، کشاورزی، ساختمان و سدسازی و راه و برق برده‌ایم. غافل از اینکه پیش‌زمینه تربیت نیروی انسانی را در نظر نگرفته‌ایم. ما آدم‌های فنی تربیت کرده‌ایم و نه توانمند. به همین خاطر است که از بعد از دبستان و دبیرستان و دانشگاه، ما نیروی تولید پرورش می‌دهیم و نه نیروی توسعه.

به گفته دکتر رنانی آنچه ما برای توسعه می‌خواهیم، انسان‌های توانمندی است که بتوانند دوستی و رفاقت کنند و قانون را محترم بشمرند، خلاق باشند و خشم خود را کنترل کنند و بتوانند گفت‌وگو انجام دهند و محیط زیست را پاس بدارند و در دموکراسی اخلاقی عمل کنند.

اما به نظر می‌رسد بی‌توجهی به شأن آموزش و معلمان در ایران به بهانه اینکه تعداد کارمندانش زیاد است یا اینکه بازدهی سریع ندارد، در درجه اول سرمایه اجتماعی در کشور را به‌شدت کاهش می‌دهد. این معلمان حتی اگر در خیابان شعار خشن ندهند یا سر کلاس حرف سیاسی نزنند و دانش‌آموزان را نسبت به جهان اطراف بدبین نکنند، کمترین کارشان این است که انفعال را به نسل بعدی می‌آموزند. آنها زمانی به «فقر» خودخواسته خویش می‌نازیدند، ولی اکنون دلیلی نمی‌بینند که به «فرق» خود با سایر اقشار نیز بنازند. 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها