شناسه خبر : 23117 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نگاه دربرگیرنده به جای اندیشه طردکننده

شیرین احمد‌نیا از ویژگی‌های جسمانی و روانی یک معلم خوب می‌گوید

شیرین احمد‌نیا می‌گوید: نبود فرصت برای حضور افراد با ناتوانی‌هایی که البته محدودکننده نیستند در مکان‌های آموزشی، کودکان را از تجربه ارتباط با بخش قابل توجهی از جامعه محروم می‌کند. در واقع، باید بدانیم که قرار گرفتن بچه‌ها در معرض واقعیت‌های جامعه، حقایق موجود در هستی و مسائل مربوط به حیات انسانی بخشی از فرآیند آموزش است.

نگاه دربرگیرنده به جای اندیشه طردکننده

کسوت معلمی، زیبنده تاریخچه شغلی و فعالیت‌های حرفه‌ای اغلب مشاهیر ایران در دوره معاصر بوده است. تا آنجا که با نگاهی کوتاه به سال‌شمار زندگی بسیاری از سردمداران علمی، فرهنگی و هنری کشور، خواهیم دید که بسیاری از این مفاخر، حداقل در برهه‌ای هرچند کوتاه، عهده‌دار تدریس بوده و به امر آموزش اشتغال داشته‌اند. قداست این حرفه و برخورداری صاحبان آن از شأن و جایگاه اجتماعی درخور توجه در جامعه، نخبگان را برای ورود به این حوزه علاقه‌مند می‌کرد و این شانس را به دانش‌آموزان می‌داد تا از محضر چنین افرادی محظوظ شوند؛ اتفاقی که در سال‌های اخیر کمتر شاهد آن بوده‌ایم. در همین حال، مرکز برنامه‌ریزی نیروی منابع انسانی و فناوری اطلاعات وزارت آموزش‌وپرورش، در شیوه‌نامه‌ای که اخیراً منتشر کرده، با قرار دادن بسیاری از بیماری‌ها از جمله امراض زنانه -که هیچ خللی در امر تدریس ایجاد نمی‌کنند- در ردیف عوامل عدم احراز صلاحیت برای این شغل، بسیاری از علاقه‌مندان را نیز از امکان ورود به فضاهای آموزشی و اشتغال در حرفه معلمی محروم می‌کند. رویکردی که به باور شیرین احمد‌نیا، نه‌تنها در تعارض با رسالت‌های اخلاقی و انسانی نهاد متولی آموزش‌وپرورش در کشور است که از دیگرسو، مغایر با ضرورت ترویج نگاه دربرگیراننده در جامعه به جای نگرش طرد‌کننده است. او همچنین، ضمن تاکید بر داشتن حساسیت‌های کافی در انتخاب افرادی که در ارتباط مستقیم با کودکان و نوجوانان هستند و غیرقابل اغماض دانستن آن، سواد حرفه‌ای، دانش ارتباطی، تجربه و علم کافی و نیز برخورداری از سلامت روان را از جمله مهم‌ترین ملاک‌ها در فرآیند گزینش و استخدام آموزگاران و دبیران می‌داند. در ادامه، مشروح گفت‌وگوی این استاد دانشگاه با «تجارت فردا» را خواهید خواند.

♦♦♦

‌ خانم دکتر احمد‌نیا، در مواجهه نخست با بندهای در شیوه‌نامه آموزش‌وپرورش که شرایط منع‌کننده جسمانی و روانی داوطلبان را برای ورود به دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی برمی‌شمرد و از سوی مرکز برنامه‌ریزی نیروی منابع انسانی و فناوری اطلاعات این وزارتخانه تدوین شده بود، اشاره به چنین جزئیاتی را تا چه اندازه ضروری و کاربردی دانستید؟

سختگیری در اموری که مربوط به کودکان و نوجوانان است، امری ضروری و اساسی است. اما در عین حال، تدوین‌کنندگان شیوه‌نامه‌ها و همچنین قانونگذاران باید با نگاهی همه‌شمول، انسانی و حرفه‌ای که در نتیجه شناخت آنها از حوزه کاری مورد نظر و نیز مقتضیات جامعه در همه سطوح است، به نگارش موارد قانونی محدودکننده و منع‌کننده برای حضور افراد در مشاغل و در این مورد معلمانی که با گروه‌های سنی غیربزرگسال در ارتباط هستند مبادرت کنند. نکاتی که وقوف بر آنها از سوی مراجع تصمیم‌ساز، با رجوع به بیماری‌های مورد اشاره در این فهرست به عنوان دلایل عدم پذیرش افراد در احراز مشاغل آموزشی و تربیتی، مورد تردید قرار می‌گیرد؛ چراکه بسیاری از این موارد با ایفای نقش معلمی در تضاد نبوده و صرفاً به شائبه سیطره نگاه تبعیض‌آمیز بر جامعه دامن می‌زند.

‌ بر این اساس فکر می‌کنید چه میزان از ناتوانی جسمانی و روانی می‌تواند افراد را از ورود به حرفه معلمی منع کند؟

اینکه باید افراد حداقلی از توانایی‌ها را برای ایفای وظایف شغلی‌شان داشته باشند، امری بدیهی و این توانایی‌ها از شغلی به شغل دیگر متفاوت است. بر مبنای همین اصل، باید دید که چه محدودیت‌های فیزیکی، جسمانی یا روحی و روانی‌ هستند که امر تدریس و ارتباط معلمان با دانش‌آموزانشان را دشوار یا ناممکن می‌کنند که البته بسیاری از این الزامات نیز برای تدریس در مقاطع گوناگون یا در مورد دروس و پایه‌های مختلف یکسان نیست. همچنین باید توجه داشت که امروزه وسایل و امکانات زیادی وجود دارند که به خدمت گرفتن آنها می‌تواند بسیاری از محدودیت‌های جسمی، روانی یا فیزیکی معلمان را پوشش دهد. از این رو نباید به دلایلی از این دست کودکان را از انگیزه، دانش و عشق این دسته از افراد محروم کرد.

‌ در بندهای بسیاری، آنجا که نگارندگان درصدد مشخص کردن سطح و شدت برخی از بیماری‌ها بوده، به کرات از اصطلاح کراهت منظر استفاده کرده است. برای مثال در عوارضی چون سوختگی یا تعیین شدت عوارض ناشی از داشتن آکنه در صورت (چنان‌که گویا، ظاهر زیبا و عاری از نقص، از جمله پیش‌شرط‌های موفقیت افراد در امر آموزش به‌شمار می‌رود). همچنین بیماری‌هایی از جمله سرطان نیز مشمول این محدودیت‌ها شده‌اند. پیام این‌گونه دستورالعمل‌ها در جامعه چه می‌تواند باشد و آیا این دیدگاه‌ها به نوعی بیانگر تفکر غالب در سطوح بالادستی مدیریتی کشور نیست؟

متاسفانه استفاده از این اصطلاح یا به صورت کلی، محدود کردن حضور افراد با شرایط خاص در مشاغل گوناگون که در اینجا به صورت مشخص آموزش‌وپرورش مورد بحث ماست، بیانگر وجود نوعی نگاه تبعیض‌آمیز در جلب مشارکت مردم به منظور همکاری در فعالیت‌های این مجموعه است. اما از این موضوع که بگذریم، نبود فرصت برای حضور افراد با ناتوانی‌هایی که البته محدودکننده نیستند در مکان‌های آموزشی، کودکان را از تجربه ارتباط با بخش قابل توجهی از جامعه محروم می‌کند. در واقع، باید بدانیم که قرار گرفتن بچه‌ها در معرض واقعیت‌های جامعه، حقایق موجود در هستی و مسائل مربوط به حیات انسانی بخشی از فرآیند آموزش است. آنها باید در محیط مدرسه، با قومیت‌های گوناگون، فرهنگ‌های مختلف، لهجه‌ها، گویش‌ها و زبان‌های متنوع و نیز سایر مسائلی که انسان‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند آشنا شوند و در جریان جامعه‌پذیری‌شان، از شانس بودن در محیط‌های واقعی و نه دستکاری‌شده برخوردار باشند. چراکه دقیقاً ضمن چنین مراوداتی است که آنها برای نخستین بار مفاهیمی همچون حقوق انسانی، همدلی، پذیرش، رواداری و گذشت را تمرین می‌کنند و شیوه‌های همزیستی مسالمت‌آمیز را یاد می‌گیرند؛ اینکه چگونه در یک جامعه متکثر، در عین صلح و تفاهم و برابری با یکدیگر زندگی کنند و موجب تعالی خود و دیگران شوند و مدرسه درست همان جایی است که به بهترین شکل ممکن می‌تواند این آموزش‌ها را به کودکان داده و فضای مناسب برای تمرین ذهنی و عملی را پیش از ورود به جوامع بزرگ‌تر فراهم کند. در واقع، باید آموزش‌ها در مدارس به سمتی حرکت کند که کودکان صاحب دیدگاه‌های دربرگیرنده و تعاملی باشند و نه تبعیض‌آمیز و طردکننده.

 اما حالا، با این ضوابط پذیرشی در آموزش‌وپرورش برای معلمان، چگونه می‌توان به مقولاتی از این دست به عنوان ارزش‌هایی که باید آموزش داده شوند ورود کرد یا اصلاً کودکان را در محیط‌هایی قرار داد که با افراد مختلف که شرایط ظاهری، جسمی و روانی متفاوتی دارند، امکان تعامل داشته باشند. در همین ارتباط، اتفاقاً باید تاکید کرد که در صورت فراهم شدن امکان حضور معلمانی که احیاناً بیماری خاصی دارند یا دچار معلولیت مشخصی هستند، دانش‌آموزان یاد می‌گیرند که با وجود تمامی این مسائل، امکان رشد و پیشرفت و حضور در اجتماع فراهم است؛ چه‌بسا هر یک از آنها در مسیر زندگی خود در آینده در معرض چنین تجاربی قرار بگیرند. بنابراین این تجربه، آنها را برای مواجهه با اتفاقات احتمالی در آینده آماده خواهد کرد و پذیرش آنها نسبت به این مسائل را افزایش خواهد داد. و اما نکته آخر اینکه، بودن معلمانی با شرایط خاص در مدارس، سبب خواهد شد الگوی ارتباطی میان دانش‌آموزان و معلمشان، در سایر روابط بیرون از مدرسه با افراد بیمار، کم‌توان و معلول تکرار شود و از آنجا ‌که بچه‌ها احترام ویژه‌ای برای معلمان و دبیران خود قائل هستند، بیرون از مدرسه در مواجهه با این افراد، رفتاری توام با احترام و به دور از ترحم خواهند داشت.

‌ در یکی از بندهای شیوه‌نامه که اتفاقاً بسیار هم مورد بحث بود و محل انتقاد، به بیماری‌های زنان اشاره شده است که اختلالات زنانگی، موهای زائد صورت، بلوغ زودرس یا دیررس، سابقه جراحی بیماری‌های رحمی، ناباروری، کیست‌های تخمدانی، کانسرهای سینه، رحم و تخمدان از جمله آنهاست. نظر شما در این خصوص چیست؟ یا برای مثال، چه ارتباطی می‌توان میان ناباروری در زنان و تشخیص توانایی آنها برای تدریس و آموزش برقرار کرد؟ هرچند که یکی از مسوولان خبر از اصلاح این بند از شیوه‌نامه داده است.

متاسفانه، این بند به صورت مشخص بسیار غیرمنطقی و در منافات کامل با حقوق زنان در اجتماع است. محدودیتی که انعکاس‌دهنده این باور سنتی است که کمال زن را در ارتباط مستقیم با توانایی او در باروری و مادر شدن می‌دانند؛ غافل از اینکه احساس مادرانه و توانایی و غریزه مراقبت و نگهداری، در همه زنان و دختران وجود دارد. در واقع، برخورد با ناباروری به عنوان مساله‌ای که باید درمان شود و گویای نوعی نقص در عملکرد سیستم‌های بدنی و هورمونی است، مساله پزشکان است و در ادبیات علم جامعه‌شناسی به این معنا نیست. برعکس، جامعه‌شناسان و روانشناسان، تاکید می‌کنند که مادر نشدن یک زن، ابداً به معنای ناتوانی او نیست و تلاش می‌کنند که زنانی را که با این مساله مواجه هستند، با تغییر دیدگاه به سوی داشتن یک زندگی طبیعی و سالم سوق دهند. شیوه‌ای از زندگی که اتفاقاً با حضور بیشتر زنان در جامعه و گسترش فعالیت‌ها و اثرگذاری آنها در محیط‌های اجتماعی ترجمه می‌شود. به این ترتیب، آنها با قرار گرفتن در معرض اتفاقات مختلف و متنوع، گستره هیجانی و احساسی خود را رشد داده و از این طریق بر احساسات منفی خود غلبه می‌کنند. در همین راستا، شغل معلمی، دقیقاً یکی از بهترین و موثرترین فرصت‌هایی است که می‌تواند امکان چنین تجاربی را فراهم کند؛ به‌ویژه آنکه در ارتباط مستقیم با بچه‌هاست و معلمان زنی که امکان تجربه حس زیستی مادر شدن برایشان وجود ندارد، در تعامل با کودکان می‌توانند عشق و علاقه خود را به کودکان بیشتری بچشانند.

‌ در میان مولفه‌های جسمانی اعلام‌شده برای ورود به شغل معلمی، به اختلالات روانی نیز اشاره شده است. دیدگاه شما در این خصوص چیست و اهمیت سلامت روان را در مقایسه با سلامت جسمانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

همان‌طور که اشاره شد، سطح سلامت جسمی با توجه به معیارهای بدنی برای انجام شغل تا آنجایی نیازمند سختگیری است که اجرای وظایف شغلی افراد را با مشکل مواجه نکند؛ اما در مورد سلامت روان، بیشتر حساسیت می‌تواند در مورد آسیب‌هایی باشد که ارتباط با افراد دارای اختلال روانی، برای دیگران ایجاد می‌کند. از این‌رو در این‌گونه موارد هم باید این مساله مورد نظر قرار گیرد و صرف داشتن اختلال، نمی‌تواند منع‌کننده باشد. اما باید خاطرنشان کرد که بحث مربوط به سنجش روانی به مراتب دارای اهمیت بیشتری است چراکه معلمان، امانتدار جسم و روح کودکان و نوجوانان هستند؛ افرادی که از توانایی و قدرت کافی برای محافظت از خود برخوردار نیستند.

‌ در حالی آموزش‌وپرورش بر ضوابطی که تاییدکننده سلامت جسمی و روحی معلمان باشند، تاکید می‌کند که در تمامی این سال‌ها، کیفیت آموزشی در مقاطع مختلف تحصیلی مورد بحث و تردید قرار داشته است؛ به باور کارشناسان، بخشی از این ضعف برمی‌گردد به ناکارآمدی نیروی انسانی. در واقع به نظر می‌رسد تغییر در ساختارهای اجتماعی کشور و ورود نسلی با ارزش‌ها و آرمان‌های متفاوت به جرگه افراد جویای کار، در حالی که با تحولی هم‌ارز در سیاست‌های آموزشی کشور همراه نبوده است، بذر شوق را در جوانان توانمند و مستعد برای حضور در فضاهای آموزش رسمی کشور در مقاطع پیش از دانشگاه خشکانده است. در این میان، اگرچه پایین بودن دستمزدها همواره به عنوان مهم‌ترین عامل نبود تقاضا از سوی افراد توانمند برای تصدی مشاغل مربوط به حوزه تعلیم و تربیت مورد بحث قرار گرفته، اما به اعتقاد صاحب‌نظران، این موضوع نه به عنوان اصلی‌ترین عامل، بلکه در کنار دیگر دلایل توضیح‌دهنده این تغییر گرایش و با شدت تاثیرگذاری هم‌ردیف آنها قابل تامل است. آیا شما با این نظر موافقید؟

معلم‌ها در فرهنگ ما همواره مورد احترام بوده‌اند و از این نظر شاید تغییر چندانی در ساختارهای عرفی جامعه ما به وقوع نپیوسته باشد. اما در همین حال، با پررنگ‌تر شدن جنبه‌های مادی در زندگی‌های امروز، جوانان بیشتر به مشاغلی متمایل هستند که امکان کسب درآمد بیشتر در آن فراهم است. جز این اما، امکان رشد، ترقی و بروز خلاقیت هم عامل مهم دیگری است که انتخاب شغل از سوی افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بنابراین، تامین این دو وجه که شکل‌دهنده دلایل نیاز افراد به شغل است، به جذب افراد توانمند در این وزارتخانه کمک خواهد کرد. وزارتخانه‌ای که از امکانات کافی برای استخدام افراد تحصیل‌کرده و جوان با نیروی انگیزشی بالا برخوردار است. در این میان، تنها کافی است که در وهله نخست، به بازنگری در ویژگی‌های تحصیلی، هوشی، هیجانی، ارتباطی و مهارتی افرادی که باید در مقام آموزگار به تدریس بپردازند، اقدام کند و پس از آن با تعریف زمینه‌های رشد، ارتقا و نیز در اختیار قرار دادن امکانات لازم برای بروز خلاقیت در افراد، انگیزه‌های لازم را برای ورود افراد مستعد به این مجموعه فراهم کند. سنجش‌های ضمن خدمت، به گونه‌ای مستمر و البته منطقی نیز، از دیگر نکاتی است که ارتقای سطح کارآمدی افراد را به دنبال خواهد داشت که نتیجه آن بهبود کیفیت آموزشی در مدارس کشور است.

‌ تا به اینجا، تنها درباره شرایط لازم برای ورود به کسوت معلمی سخن گفتیم؛ اما از اینکه این شغل چگونه می‌تواند سبب فرسودگی شغلی برای متصدیان خود شود حرفی به میان نیامد. در این باره، چه عواملی می‌توانند سلامت جسمی و روحی معلمان را به مخاطره بیندازند؟

پاسخ در این مورد شاید از جهات گوناگون در مورد سایر مشاغل نیز صادق باشد. از این‌رو، یکی از مواردی که می‌تواند بر خستگی و فرسودگی معلمان اثر گذاشته و کیفیت کاری آنها را نیز تنزل دهد، حجم کاری است. برای مثال، همان‌گونه که رعایت نکردن نسبت تعداد بیماران به پرستاران و پزشکان، محیط و کیفیت کاری آنها را متاثر می‌کند، کلاس‌های شلوغ و تعداد زیاد شاگردان در هر کلاس نیز می‌تواند تحلیل‌برنده توان جسمی و روحی معلمان باشد؛ هرچند که با کاهش موالید از سال 68 به این‌سو، نسبت تعداد معلمان به شاگردان به سمت منطقی‌تر شدن حرکت کرده است. اما همان‌طور که در پاسخ به پرسش قبلی شما گفتم، درآمد کافی و امکان رشد و نیز دیده شدن در فضای کاری نیز از جمله دیگر مواردی است که سبب خشنودی شغلی شده و به این ترتیب فشارهای روانی و به تبع آن جسمی ناشی از کار را کاهش خواهد داد.

‌ از تجارب جهانی در حوزه آموزش، چه درس‌هایی را می‌توان احصا کرد و در امر مدیریت آموزش کشور به کار بست؟

برابری آموزشی و امکان برخورداری همه کودکان از آموزش‌های یکسان یکی از اصولی است که در امر آموزش‌وپرورش کشور باید به آن توجه داشت. اما در خصوص بحث مربوط به استخدام و به‌کار‌گیری نیروی انسانی، می‌توانم به تجربه مستقیم خودم از حضور و زندگی در یک کشور اروپایی اشاره کنم. به‌کارگیری خبره‌ترین افراد با دانش کافی و صبر و حوصله وافر، آن ‌هم در مقاطع ابتدایی نکته‌ای است که در کشور ما مورد غفلت قرار می‌گیرد. در واقع، به‌‌رغم همه تاکیداتی که بر اهمیت آموزش در کشور می‌شود، در انتخاب نیروی انسانی از حیث تجربه و دانش بسیار سهلگیرانه عمل کرده‌ایم؛ به ویژه در مقاطع ابتدایی. 

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها