شناسه خبر : 31218 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پس‌انداز درآمد، مانع مصرف‌گرایی

جواد صالحی‌اصفهانی از مصرف‌گرا نبودن ایرانیان می‌گوید

رضا اردکانیان وزیر نیرو در اظهاراتی جنجالی که با واکنش‌های بسیاری مواجه شده، «مصرف‌گرایی» را نقطه‌ضعف کشور دانسته و گفته است: «علت اینکه تحریم شدیم همین بدعادتی در مصرف است. تحریم‌کنندگان فهمیده‌اند نقطه‌ضعف ما مصرف است.

پس‌انداز درآمد، مانع مصرف‌گرایی

آیا جامعه ایران جامعه مصرفی است؟ رضا اردکانیان وزیر نیرو در اظهاراتی جنجالی که با واکنش‌های بسیاری مواجه شده، «مصرف‌گرایی» را نقطه‌ضعف کشور دانسته و گفته است: «علت اینکه تحریم شدیم همین بدعادتی در مصرف است. تحریم‌کنندگان فهمیده‌اند نقطه‌ضعف ما مصرف است. ما جامعه‌ای مصرفی هستیم. ما بیشتر از متوسط کشورهای صنعتی و توسعه‌یافته غذا می‌خوریم، بیشتر می‌پوشیم و سرانه مسکونی بالاتری داریم، در مقابل احساس رضایتمندی و خوشبختی‌مان هم یک‌صدم است.» این اظهارات را از بعد تحلیلی با جواد صالحی‌اصفهانی اقتصاددان و استاد دانشگاه پلی‌تکنیک ویرجینیای آمریکا به بحث گذاشتیم و از زوایای مختلف به مساله مصرف و جامعه مصرفی پرداختیم. این اقتصاددان بر این باور است که جامعه‌ای که از درآمدش پس‌انداز نمی‌کند، جامعه مصرفی است اما ایرانیان چنین نیستند و این مساله ربطی به موضوعات فرهنگی ندارد. اگر نظام تحریم بر ساختمان اقتصاد کشور تاثیر می‌گذارد ریشه در سیاستگذاری‌ها و همین‌طور اقتصاد رانتی / نفتی و در نتیجه خوانش دولتی از نظام قیمت‌گذاری و دخالت در بازار دارد. او بر این باور است که آنها که ایران را تحریم کرده‌اند بیشتر روی سطح فقر تمرکز داشته‌اند. آنها به اشتباه فکر می‌کردند فقر در ایران خیلی بالاست و با یک فشار مثلاً 50درصدی مردم که به نظر آنها زیر خط فقر هستند، شورش می‌کنند. این تصور غلطی بود. آنها دیدند که این ذهنیت درستی نیست و حتی آنها که زیر خط فقر هستند، مورد حمایت دولت هستند. این گفت‌وگو را بخوانید.

***

جناب دکتر صالحی‌اصفهانی، آقای رضا اردکانیان وزیر نیرو در گفت‌وگویی جنجالی گفته ما جامعه‌ای مصرفی هستیم ولی چینی‌ها این‌طور نیستند و با یک وعده غذا سیر می‌شوند! این اظهارنظر وزیر محترم این پرسش را مطرح می‌کند که آیا ایرانیان فرهنگ مصرفی بالایی دارند؟ آیا مصرف در ایران مسرفانه است و این دست اظهارنظرها آیا بر مبنای داده یا یک نوع مطالعه جامعه‌شناختی است؟

صحبت درباره فرهنگ مصرف در ایران در سطح عام به چند دلیل خیلی کار مفیدی نیست. یک دلیل آن این است که توزیع مصرف در ایران خیلی نابرابر است. ما داریم درباره کدام قشر از افراد جامعه صحبت می‌کنیم وقتی می‌گوییم مصرف‌گرا هستند؟ 10 تا 15 درصد افراد جامعه ‌ما زیر خط فقر بین‌المللی هستند. یعنی هر فرد روزی کمتر از 5 /5 دلار PPP مصرف دارد. این قشر اساساً مصرفی ندارد که بخواهیم درباره مصرف مسرفانه و فرهنگ آنها صحبت کنیم. طبیعی است وقتی افراد درآمد بالاتری داشته باشند، مصرف بیشتری می‌کنند. در اقتصاد یک تعبیر مصرف‌گرایی این است که شما از درآمدتان چیزی پس‌انداز نمی‌کنید. این مساله هم به دلیل عدم دقت در جمع‌آوری آمارِ درآمد افراد قابل اعتماد نیست. درست است که در آمار مرکز آمار ایران معمولاً هزینه از درآمد بیشتر است ولی این ممکن است به دلیل تخمین پایین درآمدها در مقابل هزینه‌ها باشد.

حتی اگر این آمار را هم درست فرض کنیم نمی‌توانیم بگوییم ایرانی‌ها مصرف‌گرا هستند. کمبود یا عدم پس‌انداز ممکن است دلایلی غیر از دلایل فرهنگی داشته باشد. چراکه با وجود تورم بالا در حال حاضر اگر شما پولتان را در بانک بگذارید سالی حدوداً 20 درصد از ارزشش را از دست می‌دهد. وقتی تورم 40 درصد است طبیعی است که درآمدها و پس‌اندازها هم تغییر می‌کند و در این شرایط تورمی، اگر کسی می‌گوید برویم جنس بخریم، لزوماً فرد مصرف‌گرایی نیست. این فرد از قضا فرد عاقلی است که وقتی می‌فهمد نمی‌تواند در شرایط تورمی دارایی‌اش را حفظ کند، می‌رود جنسی می‌خرد که ارزش پولش را نگه دارد. البته بعضی جاها می‌توان گفت ایرانی‌ها مصرف‌گرا هستند. مثلاً در مصرف انرژی ایرانی‌ها خیلی مصرف‌گرا هستند. دلیلش هم مشخص است و دست مردم نیست. وقتی انرژی این‌قدر ارزان است، مردم مصرف می‌کنند، نیازی نیست به فرهنگ یک ملت ربطی داشته باشد. یک چینی هم که مصرف کمی دارد وقتی بیاید اینجا و ببیند بنزین ارزان است، او هم مصرف می‌کند.

 آقای اردکانیان از «بدعادتی در مصرف» حرف زده است. او گفته است؛ «تحریم‌کنندگان فهمیده‌اند نقطه‌ضعف ما، مصرف است. چرا چین این‌گونه تحریم نمی‌شود؟ چون با یک وعده غذا هم رفع گرسنگی می‌کنند.» فارغ از اینکه این اظهارنظر یک نگاه شخصی است، وقتی یک نفر در سطح وزیر نیرو چنین تحلیلی دارد، یعنی این کلمات از یک آبشخور فکری بیرون می‌آید که می‌تواند مبنای بسیاری از سیاستگذاری‌ها باشد.

امیدوارم چنین نباشد. آنها که تحریم کرده‌اند بیشتر بر سطح فقر تمرکز داشته‌اند. آنها به اشتباه فکر می‌کردند فقر در ایران خیلی بالاست و با یک فشار مثلاً 50درصدی مردم که به نظر آنها زیر خط فقر است، شورش می‌کنند. این تصور غلطی بود. آنها دیدند که این ذهنیت درستی نیست و حتی آنها که زیر خط فقر هستند، مورد حمایت دولت هستند. البته کسانی هستند که بالای خط فقر هستند ولی حمایتی دریافت نمی‌کنند و در شرایط فعلی زیر خط فقر رفته‌اند. بنابراین ما قبل از این اتفاقات با معیار ثابت شاید ۱۰ درصد فقیر داشتیم ولی الان ممکن است با اضافه شدن آن پنج درصد، این میزان به ۱۵ یا ۲۰ رسیده باشد. اینکه آنها دیده‌اند ما فرهنگ مصرفی داریم و به این دلیل بخواهند ایران را تحریم کنند به نظر من خیلی از منطق دور است. واقعیت این است که آنها به دلایلی که خودشان داشتند از برجام بیرون آمدند و تحریم‌ها را مجدد وضع کردند که به قول خودشان رفتار ایران را عوض کنند. من فکر نمی‌کنم فرهنگ مصرفی یک خصیصه رفتاری باشد که در خارج از ایران درباره ایرانیان فکر کنند و بر اساس آن بخواهند تصمیمی مثل وضع مجدد تحریم‌ها را اتخاذ کنند. ایرانیانی که در خارج از کشور تریبون دارند، عمدتاً می‌گویند که ما فقیر هستیم و به دلیل عملکرد بد دولت مردم ما نمی‌توانند خوب مصرف کنند. به‌ طور مثال آقای ترامپ می‌گوید که مردم ما نمی‌توانند حتی نان بخورند. اما اگر به دقت به رفتار ایرانی‌ها توجه کنیم متوجه می‌شویم که از قضا وقتی اینها تحریم می‌شوند از سبد مصرف خود می‌زنند و سطح زندگی خود را به یک حد تعادل می‌رسانند.

 اگر بخواهیم این بحث را در سطحی کلان‌تر ببینیم، چه تعریفی از یک جامعه مصرفی یا مصرف‌گرا می‌توان ارائه داد؟ شاید این مقایسه بتواند پاسخی به ابهامات پیرامون جامعه ایران ارائه دهد.

جامعه‌ای را که از درآمدش پس‌انداز نمی‌کند می‌شود جامعه مصرف‌گرایی دانست. البته یک تعبیر دیگر وجود دارد که معطوف به کشورهای دارای رانت نفتی است. ممکن است این تعبیر در مورد ایران مدنظر بوده باشد. جامعه کشورهای نفتی تولید ندارند ولی مصرف می‌کنند. اگر کسی خیلی مولد است می‌تواند مصرف بالایی داشته باشد بدون اینکه مصرف‌گرا باشد. برای نمونه شخصی مثل گیتس را در نظر بگیرید که درآمد زیادی دارد ولی خانه مجلل و ماشین‌های آنچنانی و... دارد و البته در حساب پس‌اندازش هم پول دارد، خب این آقا مولد است و پول دارد و مصرف هم می‌کند و پس‌انداز هم دارد. اما فردی را در نظر بگیرید که تولیدی ندارد ولی حقوقی دارد که آن حقوق از رانت نفت است. این فرد مصرف می‌کند و به نظر خوشایند نیست چون آدم بیکاره‌ای است و بدون تولید، مصرف می‌کند. ما در اقتصاد تعریفی برای مصرف‌گرایی نداریم.

  آیا جامعه آمریکا یک جامعه مصرف‌گرا نیست؟ آمارها از مصرف بالای مواد غذایی و گوشت در کشورهای آمریکای جنوبی، چین، خاورمیانه و... به نسبت ایران حکایت دارد.

اتفاقاً آمریکا جامعه مصرف‌گرایی است. سطح مصرف آمریکایی‌ها به طور میانگین شش برابر ایرانی‌هاست. چینی‌ها البته درصد پس‌انداز ملی‌شان یکی از بالاترین پس‌اندازها در دنیاست. این ممکن است به مصرف غذا ربطی نداشته باشد. مصرف غذا به عنوان خوراک در کشوری مثل ایران حدود ۳۰ درصد هزینه است. اگر ما مصرف‌گرا هم باشیم باید در آن ۷۰ درصد دیگر هزینه‌ها آن را جست‌وجو کنیم. چینی‌ها احتمالاً ۴۰ درصد (مطمئن نیستم) هزینه مواد غذایی می‌کنند اما آنها از درآمدشان به شکل‌های مختلف پس‌انداز می‌کنند. یک علت این اتفاق این است که آنها فرزند کمی دارند. وقتی یک خانواده در چین تنها یک فرزند دارد، برای آینده‌اش باید پس‌انداز کند. در جامعه ایرانی که در نسل قبلی به طور متوسط هر خانواده سه یا چهار فرزند داشت و این تصور وجود داشت که این فرزندان در آینده می‌توانند از پدر و مادر نگهداری کنند، بنابراین پس‌انداز کمتری وجود داشته است. البته در یک نظر کلی می‌توانم بگویم که ایرانی‌ها به مصرف بیشتر علاقه دارند تا به تولید و در مورد چینی‌ها این برعکس است. ایرانی‌ها به خاطر درآمد نفت در دهه‌های گذشته، بیشتر کیفیت زندگی‌شان را با مصرفشان اندازه‌گیری می‌کنند تا با تولیدشان. وقتی ایرانی‌ها انتظاراتشان را بیان می‌کنند بیشتر در مورد مصرفشان صحبت می‌کنند تا تولیدشان.

 آیا این رفتار ریشه در فرهنگ ما دارد یا محصول مدیریت و سازوکارهای مرتبط با حکمرانی و اداره جامعه و نحوه توزیع درآمدهاست؟

به عقیده من این رفتارها ریشه در انگیزه‌های ایجادشده در جهت مصرف دارند. وقتی جامعه‌ای به کار و تولید به اندازه کافی پاداش نمی‌دهد و گفتمان اصلی جامعه بر مصرف است و اینکه بحث بر سر این است که از درآمدهای نفتی به من چقدر رسید به فلانی چقدر رسید، دولت هم به نوبه خودش سعی می‌کند از این پول نفت به نفع خودش بهره ببرد و شعاری که آقای احمدی‌نژاد داد که پول نفت را بر سر سفره مردم می‌برد ریشه در این واقعیت دارد. او به جای اینکه کمک کند که مردم مولد شوند و بتوانند با تولید کشورهای دیگر رقابت کنند و... چنین اظهارنظر و سیاستگذاری را در پیش گرفت. اینکه رقابت بین تولید داخل و خارج بتواند صورت بگیرد البته به نرخ ارز ربط دارد که وقتی ما پول نفت را وارد بازار ارز می‌کنیم در حقیقت جلوی رقابت تولید داخل با خارج را می‌گیریم. دستکاری قیمت ارز به اصطلاح برای واردات تولیدات اساسی و در اصل تولید خارجی است و وقتی هزینه تولید و هزینه کارگر و مواد اولیه بالاست پس تولیدکننده داخلی مجبور است در تولیدش را ببندد و جامعه از تولیدات خارجی استفاده کند. این در یک مقطعی شرایطی ایجاد می‌کند که مصرف‌گرایی شدت یابد. من اسم این اتفاق را فرهنگ مصرف‌گرایی نمی‌گذارم که یک نوع انگ به مردم است. این سیاستی است که تبعاتی دارد، اگر این سیاست‌ها عوض شود، تبعات منفی هم آرام‌آرام کم می‌شود. نشانه‌های زیادی‌ هست که بالا رفتن ارزش دلار نسبت به ریال تولید را تشویق کرده است. البته تحریم‌های ظالمانه نمی‌گذارد تولیدکنندگان ایرانی محصول خود را صادر کنند و محدودیت‌های نقل و انتقال پول کار صادرات را مشکل کرده است. مردم ایران از این نظرها با سایر مردم دنیا فرق ندارند. بحثی هم در مورد یارانه نقدی طرح شد که من خیلی در این زمینه حساس بودم. عده‌ای می‌گفتند مردم کم‌درآمد ایران تنبل هستند و با این یارانه‌ها بدون زحمت و تلاش، تنبل‌تر می‌شوند. من مطلقاً مخالف این ایده بودم و هستم و این را توهین به این مردم می‌دانم. مردم فقیر هم مثل بقیه به زندگی بهتر علاقه‌مند هستند. شما اگر یارانه به آنها بدهید از ساعات کارشان نمی‌زنند تا بیشتر استراحت کنند، بلکه سعی می‌کنند با آن یارانه هم سطح زندگی خود را بالا ببرند و برای فرزندانشان آینده بهتری ایجاد کنند. این‌طور نیست که بگویند ما منتظر بودیم پولی به دستمان برسد تا ساعت استراحتمان را زیاد کنیم، کمی بیشتر بخوابیم و تلویزیون نگاه کنیم. این دید غلطی از مردم است.

 دستکاری در نظام قیمت‌گذاری به نوعی منابع حیاتی را از بین می‌برد یا آنها را آسیب‌پذیر می‌کند. پرسش این است چرا این درک وجود ندارد که وقتی نظام قیمت دستکاری می‌شود و قیمت‌گذاری واقعی نیست (برای نمونه قیمت سوخت که اشاره کردید) مردم بیشتر مصرف می‌کنند و در نهایت اشتغال پایین می‌آید و محیط ‌زیست تخریب می‌شود؟

این مساله بیشتر به اشکالاتی مربوط است که در اقتصاد سیاسی ما وجود دارد. مثلاً یک طبقه‌ای از بنزین ارزان استفاده می‌کنند و یارانه آنقدر برای آنها مهم نیست. وقتی بنزین ارزان است، دهک بالا 10 برابر دهک پایین مصرف می‌کند. اگر این یارانه به یارانه نقدی تبدیل شود هر دو مساوی می‌گیرند، اضافه بر اینکه یارانه نقدی برای دهک پایین بسیار مهم‌تر است تا برای دهک‌های بالا. بحث اقتصادی سیاسی اینجاست که چرا طبقه بالای جامعه که از انرژی ارزان بیشتر استفاده می‌کند، نسبت به این عدم عدالت در توزیع ثروت ملی حساس نیستند. در یک جامعه سالم، افراد مرفه جامعه به فکر هموطنان محرومشان هستند. بنزین یک کالای عمومی است و متعلق به همه مردم است. مشکل اینجاست که دهک‌های بالا که سطح درآمدی بالایی دارند، خواهان این نیستند که محرومان جامعه هم به آموزش و بهداشت و... دسترسی داشته باشند و جامعه برای همه طبقات اجتماعی جامعه بهتری باشد. این اساس سوسیال‌دموکراسی است که در کشورهای اسکاندیناوی مثل سوئد و دانمارک وجود دارد. در این کشورها این درک در طبقات متوسط و بالا وجود دارد که اگر طبقه و دهک پایین واقعاً محروم باشد، زندگی آنها نیز خراب می‌شود. به این دلیل در انتخابات‌هایی که در این کشورها برگزار می‌شود، عمدتاً می‌بینیم که طبقات بالادست به کاندیدایی رای می‌دهند که به فکر طبقه پایین و رفع نیازها و محرومیت‌های آنها هم هست. آنها ترجیح می‌دهند در جامعه‌ای زندگی کنند که دهک‌های پایین هم زندگی راحت و تامینی داشته باشند. من در ایران کمتر چنین تفکری را مشاهده می‌کنم. جامعه ما تا حدی دوقطبی شده است. نقش بالای دولت در بازتوزیع و تامین رفاه این تصور را در سطوح بالای جامعه ایجاد کرده است که گویی اصلاً وظیفه آنها نیست که به فکر طبقات پایین و محرومان باشند و این توجه وظیفه دولت و چند بنگاه و سازمان است. می‌توان بعد فرهنگی این مساله را برجسته کرد که مثلاً ما فرهنگی نداریم که در جامعه ما مردمی که ثروتمند هستند خواهان این باشند که دولت به بقیه مردم هم رسیدگی کند تا جامعه از نظر عدالت جامعه‌ای متناسب باشد. به عقیده من این مساله به تاریخ ایران و حتی پیش از اصلاحات ارضی برمی‌گردد که جامعه ایران کاملاً طبقاتی بود و فرهنگ ارباب و رعیتی جا افتاده بود که هرچه طبقات پایین گرسنه‌تر باشند، بیشتر کار می‌کنند. ایده اینکه زندگی رعیت‌ها هم باید بهبود پیدا کند وجود نداشت. مثلاً به این فکر نمی‌کردند که طبقه محروم هم باید مدرسه و بهداشت و... داشته باشند و از زندگی کیفی برخوردار باشند. این ایده جز در برخی خیرین در این جامعه وجود نداشت. در زمان اصلاحات ارضی شاه، زمین‌داران و ارباب و اشراف تا حدی با افزایش رفاه افرادی که آنها را رعیت خطاب می‌کردند مخالف بودند و آنها را جزء تفکیک‌ناپذیر جامعه ایرانی نمی‌دانستند. لغت‌های رعیت و دهاتی که جزو فرهنگ ماست نشانه این نگاه منفی به فرودستان در جامعه شهری و مرفه ایران است.

دراین پرونده بخوانید ...