شناسه خبر : 45307 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تهدید واقعی از جانب راست‌گرایان

نیاز به روش‌های بهتر برخورد با عوام‌گرایی

چشم‌اندازی ترسناک پیش‌روی اروپاست: چشم‌اندار ظهور راست‌گرایی افراطی. حزب بیگانه‌ستیز جایگزینی برای آلمان (AFD) به دومین حزب پرطرفدار کشور تبدیل شده است. موفقیت این حزب سیاست داخلی را چندقطبی می‌کند و به نظر می‌رسد سال آینده در انتخابات ایالتی شرق کشور پیروز شود. در لهستان، حزب حاکم قانون و عدالت در نظرسنجی‌های مربوط به انتخابات عمومی 15 اکتبر پیش افتاده است و حزب جدید افراط‌گرایی کنفدراسیون هم این کشور را بیش از پیش راست‌گرا می‌کند. اخبار ناراحت‌کننده بیشتری در راه است. ممکن است سال آینده راست‌گرایان افراطی موفقیت بیشتری در انتخابات ماه ژوئن اتحادیه اروپا به دست آورند. شاید مارین لوپن، رهبر حزب رالی ملی پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه در سال 2027 باشد. در این صورت فرانسه پس از ایتالیا دومین کشور بزرگی خواهد بود که به دست راست‌گرایان می‌افتد. سال گذشته در ایتالیا جئورجیا ملونی و حزب برادران ایتالیا در ائتلاف با حزب بومی‌گرای لیگ قدرت را به دست گرفتند. اشتباه نکنید. قرار نیست اروپا رویدادهای دهه 1930 را تکرار کند و به دست فاشیست‌ها بیفتد. اما جناح راست‌گرای جدید چالش بزرگی ایجاد می‌کند. اگر برخورد مناسبی با آن صورت نگیرد، سیاست مسموم می‌شود و بخش بزرگی از رای‌دهندگان از وفاداری به اتحادیه اروپا دست می‌کشند و مانع اصلاحات ضروری در آن می‌شوند. بهترین واکنش احزاب اصلی آن است که به جای دور کردن احزاب راست‌گرا از دولت و مناظره‌های عمومی با آنها همکاری کنند و در برخی موارد با آنها پیمان ببندند. اگر این احزاب مسوولیتی در حاکمیت واقعی داشته باشند تندروی کمتری خواهند داشت. در 25 سال گذشته، راست‌گرایان اروپا چندین پیشرفت بزرگ داشتند. ورود جرج هایدر، عوام‌گرای ضد اتحادیه به دولت اتریش در سال 2000 اروپا را تکان داد. حزب آزادی او هم‌اکنون بیشترین طرفداران را در آنجا دارد. در بحران مهاجرت 2015 که بیش از یک میلیون مهاجر از کشورهای فقیر و جنگ‌زده از مرزهای اتحادیه اروپا گذشتند موج جدیدی از حمایت از احزاب بیگانه‌ستیز و بدبین نسبت به اروپا - از جمله طرفداران برگزیت در بریتانیا- به پا خاست. موج جدیدی که این روزها دیده می‌شود از سه جهت متفاوت است. اول، راست‌گرایان با فرصت‌طلبی مناسب موضوعات جدیدی برای برانگیختن احساسات پیدا کرده‌اند. اکثر این احزاب با خارجیان مخالف‌اند. اما پس از مشاهده تجربه بریتانیا دشمنی خود را با اتحادیه کاهش داده‌اند و دیگر خواستار خروج از اتحادیه پولی نیستند. آنها با طرح نگرانی‌های جدید از جمله مخالفت با سیاست‌های اقلیمی جان تازه‌ای گرفته‌اند. آنها این سیاست‌ها را ابزاری در دست حاکمان برای خالی کردن جیب مردم عادی می‌دانند. حزب AFD آلمان توانست افکار عمومی را علیه الزام دولت برای نصب پمپ‌های حرارتی گران‌قیمت در منازل بشوراند و دولت را وادار به تعدیل اقداماتش کند. تحول دوم به دامنه حمایت‌ها باز می‌گردد. محاسبات نشان می‌دهند که 15 کشور از 27 عضو اتحادیه اروپا هم‌اکنون احزابی راست‌گرا دارند که در نظرسنجی‌ها بیش از 20 درصد حمایت جذب کرده‌اند. در میان کشورهای بزرگ تنها استثنا اسپانیاست که در آن حزب ملی‌گرای وکس (‌VOX) در انتخابات جولای شکست بدی خورد. تقریباً چهارپنجم از جمعیت اتحادیه اروپا هم‌اکنون در کشورهایی زندگی می‌کنند که در آنها راست‌گرایان توانسته‌اند وفاداری حداقل یک‌پنجم مردم را جذب کنند. تغییر آخر آن است که خطرات به ویژه در سطح اروپا افزایش یافته‌اند. جنگ اوکراین نیاز به پذیرش اعضای جدید اتحادیه اروپا در شرق (از جمله اوکراین) را تشدید کرد. همزمان، اتحادیه باید فرآیند تصمیم‌گیری را اصلاح کند تا حق وتوی برخی اعضا را کاهش دهد. حضور گروه‌های بزرگ از ملی‌گرایان ضد مهاجرت این وظیفه را دشوارتر می‌کند. ویکتور اوربان مجارستانی که مرشد ملی‌گرایان عوام‌گرا به شمار می‌رود چند بار تلاش کرد تا جلوی اصلاحات اتحادیه را بگیرد. حال تصور کنید که او متحدان بیشتری به دست آورد. چگونه رای‌دهندگان و احزاب میانه می‌توانند به تهدیدهای راست‌گرایی افراطی پاسخ دهند؟ واکنش قدیمی اعمال انزواست که در آن احزاب جریان اصلی از کار با راست‌گرایان و رسانه‌های اصلی از پخش دیدگاه‌های آنان امتناع می‌کردند. چنین رویکردی دیگر کاربرد ندارد و در برخی جاها نتیجه معکوس می‌دهد. انزوای حزب AFD در آلمان این گفتمان را تقویت کرد که آنها تنها جایگزین برای یک نظام شکست‌خورده هستند. احزاب اصلی نمی‌توانند وانمود کنند که برای همیشه صدای 20 درصد از رای‌دهندگان را نشنیده می‌گیرند. این کار در نهایت دموکراسی را می‌فرساید. همزمان شواهد نشان می‌دهد وقتی احزاب راست‌گرای اروپا قصد دارند در دولت مسوولیت بگیرند دیدگاه‌هایشان را تعدیل می‌کنند. خانم ملونی یک نمونه برجسته از این موارد است. او اولین نخست‌وزیر راست‌گرای افراطی در یک کشور اروپای غربی از زمان جنگ جهانی دوم به شمار می‌رود. برخلاف نگرانی‌های لیبرال‌ها، او هنوز با اروپا از در مخالفت وارد نشده و سیاست مهاجرت را تغییر نداده است. او همچنان حامی ناتو و اوکراین است هرچند این مواضع هیچ نسبتی با راست‌گرایی افراطی ندارند. الگوی مشابهی در کشورهای شمال دیده می‌شود. احزاب ملی‌گرای دموکرات‌های فنلاند و سوئد پس از پیوستن به ائتلاف دولت یا حمایت از آن عمل‌گراتر شده‌اند. تصمیم برای گنجاندن یک حزب راست‌گرای افراطی در دولت ملی یا محلی باید با احتیاط زیادی اتخاذ شود، به ویژه در مکان‌هایی که تاریخ فاشیسم حساسیت‌های شدیدی برمی‌انگیزد. چند قاعده می‌توانند مفید باشند. یک، آنکه تمام احزاب باید خشونت را محکوم کنند و به حاکمیت قانون احترام بگذارند. حوزه قانونگذاری نیز اهمیت زیادی دارد و باید مشخص شود آنها در چه سطحی از دولت قرار می‌گیرند و چه کنترل و نظارتی باید از طریق نظام انتخاباتی  و دیگر نهادها صورت گیرد. به عنوان مثال می‌توان به حزب AFD اجازه داد به عنوان اعضای فرعی دولت‌های ائتلافی محلی وارد شوند. اما اگر راست‌گرایان افراطی در انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه برنده شوند و جایگاهی با اختیارات فراوان به دست آورند اوضاع فاجعه‌بار خواهد شد. 

مهار یا شعله‌ورسازی

سرانجام احزاب اصلی باید بپذیرند که برای جلب رضایت اقلیت ناراضی شهروندان به اندازه کار نکرده‌اند. تلاش برای تسریع گذار سبز با تحمیل هزینه‌های سنگین به مردم فقط موجب می‌شود جنبش سبز طرفداران خود را از دست بدهد. گفت‌وگوی بهتر و جبران خسارت آسیب‌دیدگان ضرورتی بسیار دارد. ناکامی در کنترل مرزها مردم را عصبانی می‌کند و - برعکس- وجود یک نظام مدیریت‌شده و مهاجرت برایشان سودمند خواهد بود. موفقیت جدید راست‌گرایی در اروپا تا حدی محصول شکست میانه‌روهاست، بنابراین احزاب میانه باید نقش بیشتری بپذیرند. 

دراین پرونده بخوانید ...