شناسه خبر : 36970 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تجسم یک رویا

«حقایقی که باید گفت» شرح اسرار زندگی زن مهاجری که تاریخ‌ساز شد

 

فرزین زندی / نویسنده نشریه

86«قرار نیست این کتاب یک سکوی سیاسی یا حتی یک برنامه میان‌مدت برای من باشد. این کتاب، برعکسِ مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، فکرها، نظرات و قصه‌هاست. مطالبی است در مورد زندگی من و زندگی بسیاری از انسان‌هایی که در مسیر زندگی ما قرار داشته‌اند.» این عبارت، نخستین ادعای طرح‌شده در کتاب نخستین معاون اول زن در تاریخ ایالات متحده است؛ کتابی با عنوان «حقایقی که باید دانست». کاملا هریس که این روزها علاوه بر آمریکا برای بخش زیادی از جهان به ویژه زنان و مشخصاً در آسیا به یک چهره شناخته‌شده و شخصیتی الهام‌بخش بدل شده است، در کتاب خود به تشریح حقایقی پرداخته است که روایت آن در قالب روایتی زنانه، به خودی خود جالب توجه است.

 

از خانواده تا سیاست

هریس، فارغ از هر مساله‌ای به واسطه برخاستن از خانواده‌ای مهاجر به ویژه مادری هندی و پدری جامائیکایی، جذابیت‌های خاصی را در بین اقلیت‌های آمریکایی و مهاجران این کشور و حتی اقشار حاشیه‌ای در سراسر جهان به دنبال داشته است. مادرش «شیامالا گوپالان» زیست‌شناسی بود که در زمینه سرطان پستان پژوهش می‌کرد و در ۱۹سالگی از هند به آمریکا آمده و به عنوان دانشجوی تغذیه و غدد درون‌ریز و متابولیسم در دانشگاه برکلی کالیفرنیا تحصیلات خود را آغاز کرد و پدرش «دونالد هریس» نیز استاد بازنشسته اقتصاد در دانشگاه استنفورد بوده است که در سال ۱۹۶۱ برای تحصیل وارد دانشگاه برکلی شده بود. خانواده هریس به معنای واقعی کلمه، رویای آمریکایی یا American Dream را تجربه کرده بودند و در واقع، شاید بتوان کاملا را ماحصل تحقق رویای دو جوان مهاجر دانست. او در کتاب خود درست بر همین حقایق تاکید دارد که آنچه «رویای آمریکایی» شناخته می‌شود و به عنوان یک آمریکایی یا حتی یک مهاجر باید به آن بالید، اگرچه خدشه‌دار شده است اما هیچ‌گاه رنگ نباخته. این کتاب در واقع برخلاف پاراگرافی که در آغاز این یادداشت به آن اشاره شد، یک مانیفست سیاسی تمام‌عیار اما در لباسی ظریف است. کاملا هریس در آغاز می‌نویسد که «این کتاب برای من خیلی شخصی است. داستان خانواده من است. داستان بچگی من است». و خط سیری را پیش می‌گیرد که در تمام مدت خواندن آن، از زاویه‌ای به مسائل نگاه می‌شود که هریس همواره خود را نه یک اول‌شخص بیرون از مسائل و منفرد بلکه در قالبی قرار می‌دهد که یا فرزند زنی سختکوش و دلیر است، یا منتقدی که خود را در کنار مردم می‌بیند یا مادری مهربان. دقت در روایت و قالب‌سازی در همین مساله، کتاب را به شکل قابل توجهی از یک اتوبیوگرافی خشک، به رمانی سرشار از درام تبدیل کرده است. با این حال، هریس در تک‌تک روایت‌هایی که در این کتاب ارائه می‌دهد، در واقع نگاه سیاسی مطلوب خود، نقد درونی‌اش به ساختار و کارکردهای سیاسی ایالات متحده و در نهایت راهکار اصلاح کژکارکردی‌های اجتماعی-سیاسی این کشور را یادآور می‌شود و به مخاطب کمک می‌کند که با شیوه‌ای همدلانه، از دریچه‌ای عاطفی و انسانی، مسائل را نگاه کند و به حل و اصلاح آنها مبادرت کند. شیوه‌ای که موجب شده است خواندن کتاب، حس همدلانه‌ای بین یک سیاستمدار آمریکایی (که از قضا خود را بیش از سیاستمدار بودن، یک قاضی برای مردم می‌داند) و مردم جامعه برقرار کند تا از این گذرگاه، اشتراک سازنده‌ای برای بهبود وضعیت کشور ایجاد شود.

او در بخش‌های آغازین کتاب می‌نویسد: «آمریکا تاریخ تیره و عمیقی دارد. در این تاریخ، زمانی، مردم آمریکا از قدرت دادستانی به عنوان وسیله‌ای برای اجرای بی‌عدالتی استفاده کرده بودند. من از این تاریخ باخبر بودم. می‌دانستم چگونه مردان بی‌گناه هدف تهمت و اتهام قرار گرفته بودند. چگونه دادستان‌ها مدارکی را که متهمان را تبرئه می‌کرده، پنهان می‌کردند. من از کاربرد نادرست قانون مطلع بودم. با شنیدن آن حکایت‌ها بزرگ شده بودم. می‌دانستم چرا بستگان و دوستان من نگران‌اند. اما تاریخ حکایت دیگری را هم گفته است. من به خوبی می‌دانستم که برابری در عدالت یک آرزو است. می‌دانستم که زور قانون نابرابر است و گاهی طبق برنامه و طراحی‌شده توزیع می‌شود. ولی این را هم می‌دانستم که نظام قضایی چه اشکالی دارد. آن نظام باید تغییر می‌کرد و من می‌خواستم بخشی از فرآیند تغییر باشم.» هریس به روشنی

در این عبارات سیمای سیاستمداری را به تصویر می‌کشد که از سیستم سیاسی-قضایی ایالات متحده کاملاً آگاهی دارد و علاوه بر آن، امکان حضور در دل این نظام، نقد و اصلاح آن را نیز ممکن می‌بیند.

این مساله اساسی در فرآیندی است که به وسیله آن، شخصی مانند هریس، علاوه بر تقویت خود در یک سیستم سیاسی غیرکامل، توان بهبود بخشیدن به این ساختارِ دارای اشکال را پیدا می‌کند. مسیری که در نهایت می‌تواند یک سیستم معیوب را درمان کرده، آن را از گزند حوادث آتی مصون بدارد و در مسیر تحول و پیشرفت قرار دهد.

 

چهره خشن زندگی

هریس حرف‌های زیادی نیز از زندگی شخصی خود دارد که گفتن آن را بر خط اصلی داستانی که برای نگارش این کتاب در نظر گرفته، منطبق کرده است. او سختکوشی خود در «تحصیلات آکادمیک» و «کار» را مدیون مادری می‌داند که هیچ‌وقت از رویاهای خود دست نکشید و به او شجاعت و شهامت آموخت. از همین رو هیچ‌وقت از کار و تلاش حتی در روزهای آغازین تحصیل خود و انجام کارهای خُرد دست نکشید به شکلی که در مورد روزهای آغازین حضور در دانشگاه هاروارد یعنی یکی از بهترین دانشگاه‌های جهان چنین می‌نویسد: «در دوران تحصیل در هاروارد به جز دانشجو بودن، کارهای زیادی انجام می‌دادم. در کمیسیون تجاری فدرال کارآموزی می‌کردم. مسوول بریدن جراید بودم. روزنامه‌های صبح را می‌خواندم و هر مطلبی را که در مورد آن کمیسیون پیدا می‌کردم می‌بریدم، روی کاغذ می‌چسباندم و برای مقامات بالا می‌فرستادم. همچنین در آرشیو ملی تحقیق می‌کردم، راهنمای تور در دفتر هنرهای نقاشی و حکاکی آمریکا هم بودم، دانشگاه هاروارد را که به پایان رساندم به خانه‌ام در اوکلند برگشتم و در دانشکده حقوق هاستینگز دانشگاه کالیفرنیا ثبت‌نام کردم.»

تلخی‌های زندگی سخت کاملا، بُعد دیگری از داستان‌های کتاب «حقایقی که باید دانست» را تشکیل می‌دهد که توسط آن توانسته احساسات مخاطبان خود را به دست بگیرد و با صراحت در بیان واقعیت‌های تلخ، تصویر واقعی‌تری از زندگی شخصی خود ارائه دهد. او از طلاق پدر و مادرش به تلخی روایت می‌کند اما با افزودن جنبه‌های شیرین زندگی جدید خانواده‌اش در فرآیند پس از طلاق، تلاش می‌کند نشان دهد که چگونه حفظ اجزای یک خانواده در کنار هم حتی با وجود جدایی، می‌تواند ستون‌های یک خانواده را به معنای ماهوی آن، استوار نگه دارد. دعوت از پدر و مادری که از هم جدا شده بودند تا در مراسم فارغ‌التحصیلی کاملا حضور داشته باشند، یکی از قسمت‌هایی است که هریس به زیبایی در این کتاب به تصویر کشیده است. او با گریز به برخی چالش‌های خانوادگی در پی آن است تا نشان دهد که زندگی‌اش به میزان کافی با زندگی عامه مردم شباهت دارد و از همین روی قصد دارد تا این فهم مشترک را در فرآیند شغلی خود که رفته‌رفته شرح پیشرفت‌های این زن جوان اما باانگیزه و جاه‌طلب را به نمایش می‌گذارد، به کار گرفته و از آن در جهت بهبود وضعیت جامعه استفاده کند. او در تمام فصل‌های این کتاب به‌طور پیوسته به مخاطبان یادآوری می‌کند که زنان زندگی کاملا چه نقش پررنگی در پیشرفت و نگاه الهام‌بخش امروز او داشته‌اند. جمله‌هایی مانند «مادرم، شجاعت و استقامت را از مادربزرگم به ارث برده بود» موید این ادعاست. ادعایی که در خلال روایت‌های این کتاب، رد پررنگی از اثبات را از خود بر جای می‌گذارد.

 

در مسیر قدرت

87«ساختمان دیوان عالی کشور آمریکا زیباتر از همه ساختمان‌های مشابه دیگر است. معماری ساختمان به اولین روزهای آغاز دموکراسی آمریکایی بازمی‌گردد اما وقتی در برابر آن می‌ایستید انگار در برابر پارتنون (معبدی یونانی) جدید ایستاده‌اید. عظیم است، چشم‌انداز وسیع و آمرانه‌ای دارد؛ در عین حال، آرام است و شخصیت دارد. از پله‌هایش که بالا می‌روید به طاق بلندی می‌رسید که روی ستون‌های برگرفته از فرهنگ معماری یونانی، نشسته است. الهامات یک ملت را در آن بنا مشاهده می‌کنید. آنجاست که عبارت «عدالتِ برابر مبتنی بر قانون» را که روی سنگ حجاری شده است، می‌بینید و همین وعده بود که مرا به ساختمان دیوان عالی فراخواند.» این نگاه کاملا هریس که در قسمت‌های مربوط به زندگی کاری او به روشنی به چشم می‌خورد، تصویری را به نمایش می‌گذارد که او در قالب یک حقوقدان-سیاستمدار، از سیستم سیاسی-قضایی کشور خود انتظار دارد و قصد دارد در آینده نیز مبتنی بر این نگاه به سوی جلو گام بردارد. او حتی در اوج سخن گفتن از حرفه خود و چالش‌هایی که در این حوزه با آنها روبه‌رو است، دست از مسائل انسانی برنمی‌دارد چراکه ظاهراً اهمیت این موضوعات برای او، فراتر از یک دغدغه سیاستمدارانه و نمایشی است. او به این شکل از روزهای آغازین کار خود در یکی از عالی‌رتبه‌ترین مدارج شغلی خود سخن می‌گوید: «روزهای اولی که به مقام دادستانی کل رسیده بودم به همکاران اجرایی خود گفته بودم که دوست دارم اصلاح وضعیت دبستان‌ها را در صدر توجهات کاری خود قرار دهم. کسانی که مرا نمی‌شناختند حتماً خیال کرده بودند که شوخی می‌کنم. چرا باید بالاترین مقام در نظام اجرای قانون در ایالت در این فکر باشد که آیا یک بچه هفت‌ساله به مدرسه می‌رود یا نه. اما آنهایی که مدتی با من کار کرده بودند می‌دانستند که حرف بیهوده نمی‌زنم اما راستش را بخواهید دلیل اولیه نامزدی من برای تصدی مقام دادستانی کل رسیدگی به موضوع فرار از مدرسه در سطح ایالت بود.»

در این بین خوانندگان حتی ممکن است تولد یک شعار مبارزاتی را ببینند، زیرا هریس داستان اولین‌باری را که در دادگاه به پرونده‌ای رسیدگی می‌کند، نیز روایت می‌کند: «وقتی نوبت به من رسید، از روی صندلی کنار میز دادستان بلند شدم و به سمت تریبون قدم برداشتم و کلماتی را که هر دادستانی می‌گوید بر زبان آوردم: «کاملا هریس هستم، برای مردم.» هریس بیشتر حرفه خود را در اجرای قانون گذرانده است- دوره‌ای که او عمدتاً در کتاب به عنوان راهی برای نشان دادن سرسختی و قاطعیت خود استفاده می‌کند. اما او همچنین پیش‌بینی می‌کند که این مساله ممکن است برای برخی از رای‌دهندگان لیبرال که معتقدند نظام قضایی آمریکا ترک برداشته است، نادیده گرفته شود. بنابراین او همزمان وجه انسان‌دوستانه خود را به نوعی پررنگ‌تر می‌کند: «وقتی فعالان برای اعتراض راهپیمایی می‌کردند و درها را می‌کوبیدند، من می‌خواستم در آن طرف باشم تا آنها را به ساختمان وارد کنم.»

 

آمیزش نیاز و آرمان

به‌طور کلی، این کتاب اگرچه مدعی است روایت برخی حقایق است که هست اما شیوه روایت در آن به شکلی است که می‌توان دریافت نویسنده تلاش دارد مواضع سیاسی خود را آشکارا اما در قالبی دراماتیک و خاطره‌وار عرضه کند. با این حال، هریس داستان زندگی خود را تعریف می‌کند، اما او از آن به عنوان وسیله‌ای برای بیان آنچه واقعاً دوست دارد در مورد او بدانیم نیز استفاده می‌کند. همان‌طور که پیشتر اشاره شده، کودکی او، ارزش‌هایی را که از مادرش دریافت کرده به ما نشان می‌دهد. بخش مربوط به زمان انتخاب وی به عنوان دادستان منطقه و سپس به عنوان دادستان کل کالیفرنیا به او اجازه می‌دهد تا دستاوردهای خود را بازگو کند و مواضع سیاسی خود را در میان آن، بیان کند. صحبت درباره زمان حضور در سنا نیز به وی اجازه می‌دهد تا مواضع خود را بیشتر توضیح دهد و همچنین در تقابل با دونالد ترامپ، که در نهایت در تقابل جناحی با او به پیروزی رسید. هریس در راستای نمودار کردن آثار مسائل کلان سیاسی در زندگی روزمره و عواقب ناشی از تصمیمات سیاسی نادرست، تلاش می‌کند تا به شکلی هوشمندانه، در مورد معضلات انسانی متاثر از کژکارکردی‌های حوزه‌های گوناگون از جمله پزشکی و مساله بیمه درمانی سراسری در آمریکا، توقف سرعت رشد فناوری در صنایع بزرگ آمریکا و تاثیر مخرب این افت بر اقتصاد این کشور، مساله امنیت مسکن و کیفیت زندگی، محیط زیست و اهمیت توجه به آن در راستای حفظ منابع طبیعی و همچنین توجه ویژه به مساله تغییرات اقلیمی در سطح جهان سخن بگوید. مهارت هریس در پرداختن به این حوزه‌ها به قدری زیاد است که مثال‌های گوناگون او کمتر گله‌هایی صرفاً متاثر از اختلاف نظرهای سیاسی به نظر می‌رسد به شکلی که در مساله خطر بی‌توجهی به تغییرات اقلیمی در سطح جهان روایتی از به چالش کشیدن «مایک پمپئو» نامزد وقت ریاست CIA را نقل می‌کند که در این جلسه با پیوند امنیت ملی آمریکا با مساله تغییرات اقلیمی، چالش بزرگی را در بین مخالفان خود به راه می‌اندازد و در ادامه با دلایلی کاملاً علمی و منطقی، اهمیت این ارتباط را اثبات می‌کند.

کاملا هریس، در این نوشتار به خوبی نشان می‌دهد که همه انسان‌ها چه در مقام یک سیاستمدار برجسته و چه یک انسان معمولی مهاجر و حتی رنگین‌پوست با چالش‌هایی در آمریکا مواجه خواهند بود که برای حل آنها باید از زندگی دیگران الهام گرفت و با سختکوشی، به سوی آنها حرکت کرد. این کتاب، روایت اهمیت مدیریت بحران و تمرین قدرت رهبری در زمان‌های دشوار نیز هست زیرا در بخش‌های قابل توجهی تلاش می‌کند به خواننده نشان دهد که تعداد نسبتاً کمی از مردم، بسیار سخت تلاش می‌کنند تا بسیاری از ما را متقاعد کنند که مشترکات جمعیِ ما نسبت به آنچه در واقع در دست داریم کمتر است و همین مساله باید وسیله‌ای باشد برای تلاش مشترک و خوب زندگی کردن در کنار یکدیگر.

تاکید هریس بر اینکه «این تلاش مشترک انسان‌ها برای حفظ کشور و ملت بزرگ آمریکا، هم ‌اکنون و هم در سال‌های آینده ادامه خواهد یافت و مساله‌ای است که ارزش بی‌قیمتی دارد»، یک تاکید جهانی برای جوامعی است که این روزها بیش از هر وقت دیگری، نسبت به کنش جمعی بی‌اهمیت شده‌اند. خطری که بیخ گوش همه کشورهاست و حتی یک دموکراسی مستحکم مثل آمریکا نیز اخیراً خطر آن را بیش از هر زمان دیگری درک کرد.

دراین پرونده بخوانید ...