شناسه خبر : 24360 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تحصیل بی‌حاصل

چرا تحصیل در مدرسه به منزله یادگیری نیست؟

گزارش با این جمله کلیدی آغاز می‌شود: «تحصیل در مدرسه، با یادگیری یکسان نیست.»1 در کنیا، تانزانیا و اوگاندا اخیراً از دانش‌آموزان پایه سوم دبستان پرسیده شد که جمله‌ای مانند «نام آن سگ پاپی است» را بخوانند. سه‌چهارم دانش‌آموزان نمی‌توانستند منظور جمله را بفهمند. در مناطق روستایی هند، تنها کمی کمتر از سه‌چهارم دانش‌آموزان پایه سوم دبستان نمی‌توانند یک تفریق دورقمی مانند 17-46 را حل کنند و هنگامی که به سراغ پنجم دبستانی‌ها رفتیم، هنوز هم نیمی از آنها از چنین قابلیتی برخوردار نبودند.

 مترجمان: امین طباطبایی، مرتضی مرادی، سوده شیبانی‌فر

گزارش با این جمله کلیدی آغاز می‌شود: «تحصیل در مدرسه، با یادگیری یکسان نیست.»1 در کنیا، تانزانیا و اوگاندا اخیراً از دانش‌آموزان پایه سوم دبستان پرسیده شد که جمله‌ای مانند «نام آن سگ پاپی است» را بخوانند. سه‌چهارم دانش‌آموزان نمی‌توانستند منظور جمله را بفهمند. در مناطق روستایی هند، تنها کمی کمتر از سه‌چهارم دانش‌آموزان پایه سوم دبستان نمی‌توانند یک تفریق دورقمی مانند 17-46 را حل کنند و هنگامی که به سراغ پنجم دبستانی‌ها رفتیم، هنوز هم نیمی از آنها از چنین قابلیتی برخوردار نبودند. در مورد برزیل باید گفت هرچند که این معیار رو به بهبود است، اما با نرخ رشد فعلی در درس ریاضیات تا 75 سال آینده هم به متوسط جهانی نخواهد رسید. در مورد درس خوانش، این عدد 260 سال تخمین زده می‌شود! در میان کشورها، برون‌دادهای آموزشی برای قشر محروم همواره بدتر و بغرنج‌تر بوده است. در اروگوئه، کودکان فقیر در پایه ششم دبستان شش برابر کمتر از همتایان ثروتمند خود قابلیت رقابت داشته‌اند. به علاوه، چنین داده‌هایی به کودکانی مربوط می‌شود که شانس رفتن به مدرسه را داشته‌اند. رقمی معادل 260 میلیون نفر، همچنان حتی نه در دبستان و نه در دوره دبیرستان، ثبت‌نام نشده‌اند.

این کشورها در چالش‌هایی که با آنها مواجه‌اند، منحصربه‌فرد نیستند (در واقع باید به خاطر اندازه‌گیری میزان یادگیری دانش‌آموزان و انتشار نتایج آن، به آنها اعتبار بخشید). در سطح جهانی صدها میلیون کودک بدون حتی پایه‌ای‌ترین مهارت‌های زندگی به سن نوجوانی قدم می‌گذارند. حتی اگر به مدرسه هم بروند، ممکن است بدون کسب مهارت لازم برای محاسبه باقی‌مانده یک صورتحساب، خواندن یک نسخه پزشک، و یا درک محتوای یک تبلیغ، آن را ترک کنند. این مساله به نوبه خود مانع ایجاد یک شغل کارا در آینده و نیز متعاقباً تحصیل فرزندانشان خواهد شد.

این بحران یادگیری، یک بحران اخلاقی است. هنگامی که آموزش به خوبی اجرا می‌شود، می‌تواند مجموعه‌ای از ناهنجاری‌های اجتماعی را درمان کند. در سطح فردی، آموزش می‌تواند مروج اشتغال، کسب سلامتی و کاهش فقر باشد. در سطح اجتماعی، نوآوری را به حرکت در می‌آورد، نهادها را تقویت می‌کند و انسجام اجتماعی را قوام می‌بخشد. اما این فواید به طور قابل توجهی به یادگیری بستگی دارد. تحصیل بدون یادگیری، فرصتی تلف‌شده است. علاوه بر این، یک بی‌عدالتی بزرگ نیز محسوب می‌شود، چرا که کودکانی که جوامعشان بیشترین نواقص را دارد، همان کسانی هستند که بیشترین نیاز را به آموزش مناسب برای موفیقت در زندگی دارند.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-1

هر کشوری می‌تواند در این زمینه بهتر عمل کند؛ البته اگر به یادگیری به اندازه کافی بها بدهد. هرچند ممکن است این جمله واضح به نظر برسد، اما واقعاً با همه این تفاسیر، فواید دیگر آموزش چیست؟ تا به حال، با وجود آنکه اهداف یادگیری به صورت روزافزون حمایت می‌شدند، در عمل بسیاری از ویژگی‌های نظام‌های آموزشی، ضد یادگیری عمل می‌کرده‌اند.

گزارش حاضر استدلال می‌کند که کشورها می‌توانند وضعیت خود را با تقویت سه ملاحظه بهبود بخشند:

ارزیابی یادگیری به گونه‌ای که یک هدف جدی قلمداد شود. این بدین معنی است که از ارزشیابی‌های دانش‌آموزیِ با طراحی خوب، به منظور بررسی سلامت نظام آموزشی استفاده شود (نه آنکه به صورت پیش‌فرض، به عنوان ابزاری برای مدیریت پاداش و جزا تلقی شوند). همچنین بدین معنی است که از سنجش‌های نتیجه‌بخش آماری به منظور برجسته ساختن محرومیت‌های تحصیلی و ایجاد انتخاب‌های جدید و نیز ارزیابی پیشرفت دانش‌آموزان استفاده شود.

اقدام بر مبنای شواهد به منظور تاثیرگذاری مدارس برای تمامی دانش‌آموزان. شواهد درباره نحوه یادگیری افراد و نیز نوآوری‌های یادگیری در دهه‌های اخیر به‌شدت زیاد و زیادتر شده است. کشورها می‌توانند با استفاده مناسب و بجا از آمار و شواهد جهت اولویت‌بندی برای عملکرد و ابتکارات خود بهره گیرند.

به صف کردن بازیگران این عرصه به منظور بسیج نظام آموزشی برای یادگیری. کشورها باید درک کنند که تمامی نوآوری‌های کلاس درس در جهان، در صورتی که به دلیل موانع فنی و سیاسی، نظام آموزشی حامی یادگیری نباشد، اثر چندانی نخواهد داشت. با در نظر داشتن موانع دنیای واقع و به تحرک واداشتن همه کسانی که سهمی در یادگیری دارند، کشورها خواهند توانست از عوامل آموزشی نوآورانه به شکلی مناسب حمایت کنند.

هنگامی که بهبود یادگیری به صورت یک اولویت درآید، پیشرفت‌های بزرگ ممکن خواهد شد. در اوایل دهه 1950 میلادی، کره‌جنوبی کشوری جنگ‌زده و عقب‌مانده از نظر سطح پایین سواد بود. اما تا سال 1995 این کشور توانست به ثبت‌نام همگانی در آموزش باکیفیت در مقطع دبیرستان دست یابد. امروز، جوانان کره‌جنوبی از بالاترین سطوح عملکرد در ارزشیابی‌های بین‌المللی برخوردارند. هنگامی که نتایج برنامه ارزشیابی بین‌المللی دانش‌آموزان منتشر شد، ویتنام، کشوری با درآمد متوسط رو به پایین، دنیا را با عملکرد خارق‌العاده نوجوانان 15ساله‌اش که به‌خوبی عملکرد آلمانی‌ها بود غافلگیر کرد. طی سال‌های 2009 تا 2015 کشور پرو یکی از سریع‌ترین رشدها را در زمینه برون‌دادهای مرتبط با یادگیری تجربه کرده است که می‌توان آن را به بهره‌گیری از اقدامات سیاستی ملموس و قاطع نسبت داد. در لیبریا، پاپوآ، گینه‌نو و تونگا، خوانش در پایه اول به لطف تلاش‌های متمرکز مبتنی بر شواهد در اندک‌زمانی به طرز قابل توجهی بهبود یافت. همچنین مالزی و تانزانیا رویکردهای همکارانه خوش‌آتیه‌ای را به منظور بهبود نظام‌مند یادگیری آغاز کرده‌اند.

چنین پیشرفت‌هایی نیازمند یک تشخیص دقیق و بی‌عیب و نقص و به دنبال آن یک اقدام ملموس و قاطع است. این نوشتار، پیش از آنکه نشان دهد چه کارهایی می‌تواند برای تحقق بخشیدن به وعده آموزش صورت گیرد، توجه‌ها را به سمت یک بحران یادگیری معطوف می‌دارد: چگونه و چرا بسیاری از کشورها همچنان به «یادگیری برای همه» دست نیافته‌اند. این مساله ممکن است آزاردهنده به نظر بیاید، اما نباید این‌گونه تفسیر شود که هیچ پیشرفتی حاصل نشده، بلکه صرفاً بدین معنی است که بسیاری از نوجوانان، آموزشی را که نیاز دارند، هنوز دریافت نمی‌کنند. سپس به این مساله پرداخته می‌شود که در صورتی که نظام‌های آموزشی خود را به «یادگیری برای همه» متعهد بدانند، تغییر چگونه ممکن است. مثال‌هایی در این زمینه از خانواده‌ها، معلمان، انجمن‌ها و نظام‌هایی که به پیشرفت‌های واقعی دست یافته‌اند ارائه شده است.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-2

سه بُعد بحران یادگیری

آموزش باید دانش‌آموزان را به مهارت‌هایی که برای پیشبرد یک زندگی سالم، بهره‌ور و معنی‌دار نیاز دارند، مجهز کند. کشورهای مختلف مهارت را به طور متفاوتی تعریف می‌کنند، اما همه آنها در چند مفهوم کلیدی مشترک هستند که در برنامه‌های درسی‌شان گنجانده شده است. دانش‌آموزان همه جا باید نحوه درک متون نوشتاری را بیاموزند، از برچسب‌های دارویی گرفته تا آگهی‌های شغلی، از صورتحساب‌های بانکی تا آثار فاخر ادبی. آنها باید نحوه کار با اعداد را بدانند که بتوانند در بازار به خرید و فروش بپردازند، بودجه خانواده‌شان را تنظیم و قراردادهای وام را تفسیر کنند یا حتی به نگارش نرم‌افزارهای مهندسی بپردازند. آنها به قوه استدلالی بسیار قوی و خلاقیتی بسیار بالا نیاز دارند که بتواند این مهارت‌های بنیادی را ایجاد کند. آنها همچنین به مهارت‌های اجتماعی-عاطفی از قبیل پشتکار و توانایی کار گروهی نیازمندند که به آنها کمک می‌کند مهارت‌های بنیادین یادشده را کسب کرده و به کار ببندند.

بسیاری از کشورها، همچنان در حال به دست آوردن این مهارت‌ها نیستند. اولاً آموزشی که انتظار می‌رود در مدارس وجود داشته باشد، اتفاق نمی‌افتد، حال چه انتظارات بر اساس برنامه‌های درسی رسمی باشد، چه بر مبنای نیاز کارفرمایان و چه صرفاً عرف جامعه. حتی از این نگران‌کننده‌تر این است که بسیاری از کشورها، در فراهم‌سازی بستر «یادگیری برای همه» ناموفق‌اند. افراد محروم در جامعه به خاطر فقر، موقعیت مکانی، قومیت، جنسیت یا معلولیت، از کمترین میزان یادگیری بهره‌مند می‌شوند. بنابراین نظام‌های آموزشی می‌توانند به جای کاهش شکاف اجتماعی، آن را عمیق‌تر کنند. آنچه باعث کمبودهای آموزشی می‌شود، اکنون به لطف تحلیل‌های جدید واضح‌تر از قبل است. بر این اساس، مشخص می‌شود که این مساله دو دلیل اصلی دارد؛ یک دلیل آنی و سطحی که همان نظام دسترسی ضعیف است که اثر فقر را نمایان‌تر از قبل می‌سازند و دیگری مشکلات عمیق‌تر نظام‌های آموزشی چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ سیاسی که سبب استمرار وضعیت تحصیلی کم‌کیفیت در جامعه می‌شود.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-3

برون‌دادهای آموزشی ضعیف‌اند: سطوح پایین، نابرابری بالا، پیشرفت کُند

توسعه اخیر در حوزه آموزش از نظر استانداردهای تاریخی خیره‌کننده است. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه طی دهه‌های اخیر، ثبت‌نام خالص در مدارس به طرز قابل توجهی بالاتر از عملکرد گذشته کشورهای صنعتی و توسعه‌یافته امروز است. برای مثال، 40 سال (از 1870 تا 1910 میلادی) طول کشید که ایالات متحده، نرخ ثبت‌نام دختران را از 57 درصد به 88 درصد برساند. برخلاف آن، مراکش چنین رشدی را تنها طی 11 سال تجربه کرد. همچنین تعداد سال‌های تحصیل برای یک فرد بزرگسال در کشورهای در حال توسعه، از سال 1950 تا 2010 بیش از سه برابر شده است (از 2 سال به 2 /7 سال). تا سال 2010، یک کارگر به طور متوسط تعداد سال‌های بیشتری از تحصیلات را در مقایسه با یک کارگر فرانسوی در سال 1975 دارا بود. این پیشرفت بدین معنی است که بیشتر شکاف ثبت‌نام در آموزش اولیه بین کشورهای کم‌درآمد و پردرآمد در حال کم شدن است. تا سال 2008 نرخ ثبت‌نام در کشورهای کم‌درآمد و پردرآمد به طور متوسط تقریباً برابر بوده است.

اما تمامی ماجرا اینجاست که تحصیل در مدرسه با یادگیری یکسان نیست. بچه‌ها در بسیاری از نظام‌های آموزشی دنیا، مطالب ناچیزی می‌آموزند: در واقع در بسیاری مواقع پس از سال‌ها وقت گذراندن در مدرسه، هنوز هم در سواد پایه برای محاسبات ساده ریاضی و نیز خواندن متون ساده مشکل دارند. به نظر می‌رسد مشکل اصلی در نحوه آموزش است که کند پیش می‌رود. در واقع با این روند، حتی اگر درس‌های یک سال تحصیلی هم به موقع تمام شوند و معلمان علی‌الظاهر وظیفه خود را درست انجام داده باشند، به نظر نمی‌رسد دانش‌آموزان چندان دانش جدیدی با خود همراه کرده باشند، چنان‌که می‌بینیم همچنان در مفاهیم اصلی و کلی با مشکل مواجه‌اند. این گزارش و داده‌ها و نمودارهای آن مملو از مثال‌هایی در این ارتباط است. تعجبی ندارد که یکی از بدترین وضعیت‌هایی که در این گزارش قید شده است به کشورهای جنوب صحرای آفریقا مربوط می‌شود. در کنار آن در مناطق روستایی هند، وضعیت چندان هم امیدوارکننده نیست. اگرچه اکثر کشورها کم و بیش با ناکارآمدی‌های آموزشی و آموزشی مواجه‌اند، اما این مساله در برخی کشورها از جمله کشورهای در حال توسعه و کم‌درآمد به شدت بغرنج و نگران‌کننده است. نیازی به گفتن نیست که اثرگذاری آموزش در آینده تحصیلی و شغلی و متعاقباً نوع زندگی که یک فرد انتخاب می‌کند، چقدر مهم و حیاتی است. حال دقیقاً زمانی که صحبت از کشورهای در حال توسعه و محرومیت‌های مختلف به میان می‌آید، باید در نظر داشت که اهمیت یادگیری در چنین شرایطی دوچندان است. چرا که تنها روزنه امید برای بیرون کشیدن یک نسل و نسل‌های آتی، از چرخه یا تله فقر است. تله‌ای که به گونه‌ای دراماتیک نسل‌های پی‌درپی در آن گرفتار می‌شوند. در واقع این گزارش سعی دارد با اتکا به شواهد آماری این نکته را متذکر شود که امروزه ملاک آموزش دیگر صرفاً خواندن و نوشتن و انجام محاسبات ساده ریاضی نیست، بلکه باید به آموزشی توجه شود که می‌تواند مسیر آتی دانش‌آموزان را تعیین کند و به آن جهت دهد. اما وضعیت موجود و بی‌توجهی به برون‌دادهای آموزشی که در حال حاضر اغلب شاهد آن هستیم آن‌طور که باید امیدبخش نیست. چراکه نه‌تنها چنین دغدغه‌ای کمتر یافت می‌شود، بلکه آمارها نشان می‌دهند حتی همان حداقلی از آموزش هم که به ظاهر در درسترس است کارآمد نیست و دانش‌آموزان در کشورهای در حال توسعه همچنان با چالش‌های جدی در زمینه یادگیری مواجه‌اند. اما این بدین معنی نیست که نمی‌توان کاری کرد. در ادامه با اشاره دقیق‌تر به هرکدام از معضلات، راه‌حل‌هایی نیز ارائه شده است.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-4

مدارس موجود سبب عدم یادگیری دانش‌آموزان می‌شوند

سیستم‌های آموزشی که با مشکل روبه‌رو هستند، یکی یا تعدادی از موارد کلیدی زیر را ندارند: دانش‌آموزان آماده برای آموزش، تدریس موثر، نهاده‌های متمرکز بر یادگیری و مدیریت و راهبری ماهر که همه موارد یادشده را در کنار هم قرار دهد. در این قسمت نگاهی به هرکدام از این مولفه‌ها می‌اندازیم.

اول اینکه، بچه‌ها غالباً بدون آمادگی به مدرسه می‌آیند (تازه اگر اصلاً بیایند!).‌ سوءتغذیه، بیماری، سرمایه‌گذاری ناکافی از سوی والدین و محیط ناسالم فقر سبب می‌شود که آموزش دوران کودکی کمتر مورد توجه قرار گیرد. محرومیت‌های دیگر از نظر تغذیه‌ای و محیط ناسالم می‌تواند حتی بر سلامت کودک در دوران قبل از مدرسه تاثیر بگذارد و رشد و نمو مغز را تحت تاثیر قرار دهد. همین مساله به نوبه خود بر آموزش طی سال‌های بعد تاثیرگذار است. 30 درصد کودکان زیر پنج سال در کشورهای در حال توسعه به لحاظ جسمی دچار کمبودهای تغذیه‌ای هستند. بدین معنی که یا قدشان کوتاه‌تر یا وزنشان کمتر از حد معمول است. چنین کودکانی حتی در صورت در اختیار داشتن سطح مناسبی از آموزش، مجبورند در وهله اول با مشکلات مربوط به سلامتی دست‌وپنجه نرم کنند. علاوه بر این، بسیاری از این کودکان و نوجوانانی که از آنها صحبت می‌کنیم اصلاً به مدرسه نمی‌روند. شهریه‌های سنگین و نیز هزینه-فرصت آموزش (که اغلب در قالب کار کودکان خود را نشان می‌دهد) از مهم‌ترین موانع بر سر راه تحصیل کودکان هستند. اگر به این عامل، مولفه‌های دیگری همچون جنسیت و معلولیت را هم اضافه کنیم، خواهیم دید که شکاف‌های بسیاری در برون‌دادهای مختلف آموزشی در سراسر جهان وجود دارد.

دوم اینکه، معلمان اغلب از مهارت یا انگیزه کافی برای اثربخش بودن در فرآیند تدریس برخوردار نیستند. در ایالات متحده دانش‌آموزانی که از معلمان زبده برخوردارند، می‌توانند تا 5 /1 پایه درسی را در یک سال تحصیلی طی کنند. در حالی که این رقم برای دانش‌آموزان دارای معلم‌های غیراثربخش، به نیم‌پایه تحصیلی تنزل می‌یابد. در کشورهای در حال توسعه با توجه به شرایط موجود، کیفیت معلم حتی از کشورهای توسعه‌یافته نیز اهمیت بیشتری دارد، اما متاسفانه نظام‌های آموزشی، متقاضیان دارای زمینه‌های تحصیلی قوی را جذب نمی‌کنند. برای مثال دانش‌آموزان 15ساله اندکی هستند که تمایل دارند معلم شوند. علاوه بر این، کمبود دانش و مهارت‌های تدریس مساله دیگری است که در اینجا مطرح است. در 14 کشور حوزه جنوب صحرای آفریقا، معلمان پایه ششم دبستان به طور متوسط عملکردی تقریباً مشابه بهترین دانش‌آموزان همان پایه در آزمون خوانش متون داشته‌اند. در اندونزی، 60 درصد وقت کلاس ریاضی به تدریس می‌گذرد و زمان کمی برای کار عملی و حل مساله باقی می‌ماند. این در حالی است که در بسیاری از این کشورها اصلاً مساله بهینه گذراندن وقت کلاس موضوعیت ندارد، چرا که معلمان اغلب غایب هستند. در هفت کشور آفریقایی، طی یک بازدید سرزده، از هر پنج معلم یک نفر غایب بوده است. در حالی که یک‌پنجم دیگر با وجود حضور در مدرسه در کلاس حاضر نبوده‌اند. این مساله به خصوص در مناطق روستایی شدیدتر است.

سومین مورد، مساله نهاده‌ها و امکانات آموزشی مدارس است. به طور کلی مساله فراهم‌سازی امکانات آموزشی در کیفیت آموزش ارائه‌شده بسیار حائز اهمیت است. مدیریت کردن منابع در این زمینه اغلب یکی از سخت‌ترین کارهاست. مساله دیگر در همین زمینه این است که این عدم توزیع بهینه سبب می‌شود امکانات آموزشی آن‌طور که باید در فرآیند یادگیری موثر واقع نشوند و همین امر به ایجاد شکاف بین دو نقطه‌ای که از منابع آموزشی یکسان برخوردارند منجر می‌شود و نتایج متفاوتی را از نظر کیفیت آموزشی رقم می‌زند. برای مثال یک بررسی در سیرالئون نشان داد کتاب‌هایی که در مدارس توزیع شده بودند، درون کمدهای قفل‌شده در مدرسه قرار داشتند! همین مساله در مورد تکنولوژی‌های جدید آموزشی نیز صادق است. در برزیل هرچند طرح ابتکاری «هر کودک یک لپ‌تاپ» اجرا شد، اما اندکی بعد بیش از 40 درصد معلمان اظهار کردند که به ندرت از لپ‌تاپ در فعالیت‌های کلاسی استفاده می‌کنند.

آخرین مورد نیز ناظر بر مدیریت و راهبری مدارس و نظام‌های آموزشی است. هرچند که مدیریت اثربخش به طور مستقیم در یادگیری دانش‌آموزان تاثیر ندارد، اما از آنجا که به مدیریت کیفیت تدریس معلمان وابسته است، به طور غیرمستقیم بر میزان یادگیری دانش‌آموزان تاثیر می‌گذارد. طبق یک بررسی، مدیریت کارا و اثربخش به میزان 23 /0 تا 43 /0 انحراف معیار، در بهبود کیفیت آموزشی موثر است. از طرف دیگر مساله مدیریت مدرسه در کشورهایی که کمتر صنعتی هستند یا به عبارت دیگر کم‌درآمدند، مورد توجه قرار نمی‌گیرد. به عبارت دیگر کیفیت مدیریت آموزشی به مراتب پایین‌تر از مدیریت صنعتی در همان کشورهاست. منظور از مدیریت موثر این است که مدیر صرفاً درگیر کنترل معلمان و برنامه‌های درسی نباشد، بلکه چشم‌اندازهای تحصیلی دانش‌آموزان را مدنظر داشته باشد و نیز یک انجمن موثر از اولیای مدرسه و والدین دانش‌آموزان تشکیل دهد و آنها را نیز در امر آموزش کودکان دخیل کند. این مساله به ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم معضلات دیگری همچون بیماری‌ها و بی‌انگیزگی دانش‌آموزان و نیز غیبت معلمان همه و همه می‌تواند با مدیریت بهتر تا حد خوبی برطرف شود.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-5

نظام آموزشی موجود سبب عدم توفیق مدارس می‌شود

اگر از دید سیستمی بنگریم، مسائل موجود را می‌توان در دو بخش چالش‌های فنی و مرتبط با امر آموزش و نیز در چالش‌های سیاسی و سیاستی خلاصه کرد. در ادامه به توضیح این دو مورد می‌پردازیم.

چالش‌های فنی: تغییر نگرش نسبت به اینکه یادگیری سخت است!

سیستم‌های پیچیده و ظرفیت مدیریتی محدود همواره موانعی بر سر راه کیفیت آموزش بوده‌اند. اول از همه اینکه تمامی قسمت‌های یک سیستم باید در راستای همدیگر بوده که نوعی انسجام در مدیریت منابع وجود داشته باشد. برای مثال ترویج امر آموزش به گونه‌ای که همگان از مزایای آن آگاه شوند. به علاوه فراهم کردن امکانات آموزشی که در وهله اول به طور مستقیم با افزایش اثربخشی آموزش در ارتباط نیست، اما به دلیل تکمیل‌کنندگی‌ای که این امور دارند می‌توانند محیطی فراهم کنند که بازده تحصیلی دانش‌آموزان را به صورت عملی افزایش دهد. از جمله این امور می‌توان به فراهم کردن امکانات آموزشی برای کلاس درس از قبیل مواد درسی و وسایل کمک‌آموزشی اشاره کرد. علاوه بر آن می‌توان از ایجاد یک ساختمان مناسب برای مدرسه یا برنامه‌های تغذیه‌ای برای دانش‌آموزان، نام برد. شاید همه موارد یادشده تا حد زیادی بدیهی به نظر برسد، اما هنگامی که دو مساله را مدنظر قرار دهیم، به سختی کار پی خواهیم برد. اول مساله بودجه و تامین هزینه‌های مالی و دیگری مساله اطمینان خاطر از در دسترس بودن این امکانات. به طور کلی هنگامی که یک مدیر با ناکارآمدی در نظام آموزشی تحت کنترلش (از یک مدرسه گرفته تا کل وزارت آموزش و پرورش) مواجه می‌شود، باید فکر کند کدام یک از اقدامات یادشده یا هر کار نوآورانه دیگری ممکن است بازده این فعالیت‌ها را افزایش دهد. برای مثال اگر ایراد در درجه اول از معلمان است، دوره‌های فوق‌العاده تربیت‌معلم برگزار کند، اگر دانش‌آموزان از انگیزه کافی برای درس خواندن برخوردار نیستند، تغییراتی در محیط مدرسه اعمال کند. در نهایت اما چیزی که در کنار این دغدغه‌ها اهمیت دارد، منسجم بودن تلاش‌های مذکور است. در واقع موضوعات فنی و آموزشی که در اینجا مطرح شد زمانی به چالش بدل می‌شوند که به صورت بردارهای پراکنده باشند که هرکدام اثر دیگری را خنثی کند. بنابراین در مرحله اول، اولویت‌بندی در اتخاذ تصمیمات مهم است. همچنین انسجام این تصمیمات نیز از اهمیت بالایی برخوردار است.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-6

چالش‌های سیاسی: بازیگران کلیدی الزاماً یادگیری دانش‌آموزان را در اولویت قرار نمی‌دهند.

بسیاری از بازیگران حوزه آموزش، منافعی مستقل از یادگیری دارند. سیاستمداران در راستای حفظ موقعیت خود عمل می‌کنند که ممکن است منجر به هدف قرار گرفتن گروه‌های خاصی (جغرافیایی، قومی یا اقتصادی) شود. برای بوروکرات‌ها نیز مهم‌تر، رضایتِ سیاستمداران و معلمان و حفظ موقعیت‌شان است و نه بهبود فراگیری دانش‌آموزان. برخی از عرضه‌کنندگان بخش خصوصی در حوزه آموزش نیز (مانند مدارس، تهیه‌کنندگان کتاب‌های درسی و سازندگان ساختمان‌ها) ممکن است به دنبال کسب سود، از سیاست‌هایی که به نفع دانش‌آموزان نیست، حمایت کنند. معلمان و سایر متخصصان حوزه آموزش هم ممکن است برای حفظ امنیت، جایگاه شغلی و درآمدشان مبارزه کنند. البته اینها هیچ‌کدام به این معنی نیست که این بازیگران اهمیتی به یادگیری نمی‌دهند، بلکه به خصوص در سیستم‌های آموزشی که ضعیف اداره می‌شوند، سایر منافع ممکن است از منافع مربوط به فراگیری، بزرگ‌تر به نظر برسند (به جدول 1 توجه کنید). به علت وجود این منافع رقیب، انتخاب یک سیاست خاص به ندرت به واسطه اینکه آیا یادگیری را بهبود می‌بخشد یا نه، اتفاق می‌افتد و معمولاً اشتباهات تصادفی نیستند. در اغلب موارد، انتخاب از طریق عضو قدرتمندتر در عرصه سیاست انجام می‌شود. با توجه به این منافع بعضاً متضاد، جای تعجب نیست که اغلب، یادگیری کمی حاصل می‌شود.

یک مشکل این است که مدیریت فعالیت‌های یادگیری‌محور دشوار است. تدریس و یادگیری در کلاس درس و نیز تعاملات معمول بین دانش‌آموز و معلم، نیاز به صلاحیت قابل توجهی از سوی معلم دارد. اینها در کنار کمبود اطلاعات قابل اعتماد درباره یادگیری، مدیریت آموزش را سخت‌تر از پیگیری سایر اهداف می‌کند؛ اهدافی نظیر بهبود دسترسی به آموزش که به سادگی از طریق جمع‌آوری داده‌های ثبت‌نام، قابل رصد است یا ساخت‌وساز مدرسه، برنامه‌های نقل و انتقال پول، استخدام معلم و برنامه‌های کمک مالی مدارس، سرمایه‌گذاری‌هایی هستند که بسیار قابل مشاهده و به راحتی قابل نظارت هستند. بهره‌برداران بالقوه یادگیری بهتر و پایه درسی قوی‌تر (مانند دانش‌آموزان، والدین و کارفرمایان)، معمولاً به لحاظ سازمان‌یافتگی، اطلاعات یا انگیزه دچار کمبود هستند. به گونه‌ای که نمی‌توانند جهت اعمال تغییرات فشار وارد کنند. والدین معمولاً برای شرکت در بحث‌ها در سطح مدیریت منسجم عمل نمی‌کنند و ممکن است آگاهی کافی نسبت به پتانسیل‌ها و دستاوردهای سیاست‌های مختلف در جهت بهبود یادگیری نداشته باشند. همچنین ممکن است پدر و مادرها گاهی در مورد تاثیرات احتمالی و عواقب ناشی از (برای خود یا فرزندانشان) اعتراض به منافع گروه‌هایی مانند معلمان، بوروکرات‌ها یا سیاستمداران نگران باشند. دانش‌آموزان حتی قدرت کمتری نسبت به والدین دارند (به غیر از دانشجویان که می‌توانند گاهی تهدید به برگزاری تظاهرات کنند) و مانند آنها ممکن است نسبت به میزان قابل توجه ناآگاهی و کمبود دانش خود (تا زمان جست‌وجوی شغل)، بی‌اطلاع باشند. در نهایت، تشکل‌های تجاری نیز حتی اگر از کمبود از فارغ‌التحصیلان ماهر برای استخدام، رنج ببرند (که معمولاً این‌گونه است) به جای حمایت از افزایش کیفیت آموزش، دست به لابی‌گری برای کاهش مالیات و هزینه‌های خود می‌زنند. در مقابل این گروه که از انجام اصلاحات نفع می‌برند و برندگان بالقوه اصلاحات هستند، گروه مقابل (بازندگان اصلاحات) از حقوق خود و قانون آگاهی بیشتری دارند و در بسیاری از دیگر موارد، با سازماندهی بهتر و به صورت منسجم عمل می‌کنند.

در نتیجه، بسیاری از نظام‌ها در دام یادگیری در سطح پایین گیر افتاده‌اند؛ از ویژگی‌های چنین سیستمی پاسخگویی ناکافی و نابرابری زیاد است. این تله‌ها، ذی‌نفعان اولویت دادن به اهداف دیگری مانند استخدام، سود شرکت یا انتخاب مجدد را از طریق قراردادهای غیررسمی، به هم متصل می‌کند که این امر به تعادل در وضعیتی با میزان پاسخگویی کم دامن می‌زند. در سیستم‌هایی با شرایط اجرایی بهتر، بوروکرات‌ها و معلمان می‌توانند مقدار قابل توجهی از انرژی خود را صرف بهبود نتایج دانش‌آموزان کنند. ولی در تله‌های یادگیری کم، همین بازیگران نه‌تنها از انگیزه یا حمایت کافی برای تمرکز بر بهبود یادگیری برخوردار نیستند، بلکه پیوسته برای خدمات‌رسانی به عوامل قدرتمندتر، تحت فشار هستند. پیگیری اهداف چندگانه، محیط سرشار از نااطمینانی، اعتماد اجتماعی پایین و ریسک‌گریزی غالباً باعث می‌شود حفظ وضعیت موجود به نفع همه باشد، حتی اگر جامعه و بسیاری از این بازیگران در حرکت به سمت تعادلی با کیفیت بالاتر، شرایط بهتری پیدا کنند.

این بخش بر تشخیص مشکل و کاستی‌های یادگیری متمرکز بود و درباره اولویت‌های عمل در بخش بعدی بحث خواهد شد. گرچه تلقی از این مطالب نباید بیانیه‌ای با مضمون «حوزه‌های دیگر اهمیتی ندارند»، باشد. سیستم‌های آموزشی و محیط فعالیت آنها وسیع‌تر و پیچیده‌تر از آنی است که این گزارش بتواند تمام آن را پوشش دهد، بنابراین اولویت ما در این مبحث برجسته‌سازی آن چیزی است که می‌تواند به سریع‌ترین شکل ممکن برای تقویت پایه و اساس انجام شود؛ اساسی که تمام سیستم‌های موفق یادگیری بر پایه آن ساخته شده‌اند. اما تشخیص و اولویت‌های عمل هر دو به قسمت‌های دیگر نظام مانند آموزش عالی یا یادگیری مادام‌العمر وابسته هستند. در این حوزه‌ها نیز بسیاری از کشورها از فقدان توجه کافی به نتایج، نابرابری‌های گسترده در دستیابی به فرصت‌ها و موانع سیستماتیک برای حل‌وفصل این مسائل رنج می‌برند.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-7

با وجود این هنوز جای امیدواری هست

حتی در کشورهایی که به نظر در تله یادگیری کم گیر افتاده‌اند، برخی از مدارس و معلمان سعی در تقویت یادگیری دارند. این تلاش‌ها ممکن است پایدار نباشند (و احتمالاً بدون تلاش برای تغییر مسیر سیستم یادگیری، در سطح وسیع گسترش نمی‌یابند) اما درس گرفتن از این استثناها می‌تواند به نفع نظام باشد. در مقیاس بزرگ‌تر، مثلاً در یک کشور بعضی از مناطق در بهبود فرآیند آموزش نسبت به مناطق دیگر یا کشورهایی با سطح درآمد یکسان نسبت به سایر کشورها، موفق‌تر هستند. این مثال‌ها نشان می‌دهند که سیستم‌هایی با نقطه تعادل در سطوح بالاتر می‌توانند وجود داشته باشند. اما آیا ممکن است که کل سیستم بتواند از دام یادگیری پایین فرار کند و به سمت شرایط بهتر حرکت کند؟ حداقل دو دلیل برای خوش‌بینی وجود دارد. اول اینکه با نوآوری کشورها در جهت بهبود یادگیری، آنها می‌توانند به دانشی درباره آنکه چه چیز در سطح خرد (دانش‌آموزی، مدارس و کلاس‌ها) مفید است، دست یابند. برخی از نوآوری‌ها، مداخلات و رویکردها به دستاوردهای چشمگیری در حوزه آموزش منجر شده است. این رویکردها در حوزه‌های متعددی نظیر روش‌های آموزشی و تربیتی جدید، راه‌هایی برای اطمینان از وجود انگیزه کافی نزد دانش‌آموزان و معلمان، رویکردهایی نسبت به مدیریت مدرسه و فناوری‌هایی برای بهبود آموزش تدریس وجود دارند و ممکن است در تمام زمینه‌ها سودمند نباشند. اما این واقعیت که امکان بهبود یادگیری وجود دارد، قاعدتاً باید امیدوارکننده باشد. این مداخلات می‌توانند بهبودهایی در روند یادگیری ایجاد کنند؛ تقریباً معادل یک یا دو نمره درسی. گرچه این مداخلات موفق را نمی‌توان یکجا به کشوری دیگر با زمینه‌ای متفاوت، وارد (واردات) کرد، اما کشورها می‌توانند به عنوان نقطه شروع برای نوآوری‌های خودشان از آنها استفاده کنند.

دوم اینکه اصلاحات در برخی کشورها منجر به بهبودهایی پایدار و فراگیر در یادگیری شده است. اصلاحات عمده و مشهور در سیستم آموزشی فنلاند در دهه 70 میلادی به برابری نتایج و نیز بهبود کیفیت نظام آموزشی این کشور کمک کرد، به طوری که نتایج اولین آزمون PISA‌2 در سال 2000، نشان می‌داد فنلاند در جایگاه برتر قرار دارد. به تازگی، شیلی، پرو، لهستان و انگلستان تعهدات پایداری در جهت اجرای اصلاحاتی به منظور ارتقای کیفیت سیستم آموزشی خود به عهده گرفته‌اند. در تمامی این کشورها، آموزش در طول زمان بهبود یافته که این نشان‌دهنده منافع اصلاحات نظام‌مند است. نظام‌های آموزشی در شانگهای چین، ویتنام کنونی و کره‌جنوبی (دهه‌های گذشته) نشان می‌دهند که عملکرد آموزشی فراتر از آنچه با توجه به سطح درآمد یک کشور انتظار می‌رود، امکان‌پذیر است؛ البته اگر (در مورد این کشورها) تمرکز مستمر بر یادگیری بر پایه برابری وجود داشته باشد. برزیل و اندونزی نیز به‌رغم چالش‌های ناشی از اجرای اصلاحات در سیستم‌های بزرگ و غیرمتمرکز، پیشرفت‌های قابل توجهی داشتند.

چگونه به تحقق وعده‌های نویدبخش آموزشی امیدوار باشیم: سه پاسخ سیاستی

نتایج یادگیری تغییر نمی‌کنند مگر اینکه نظام‌های آموزشی آن را جدی گرفته و از فراگیری به عنوان راهنما و معیار (سنجه) استفاده کنند. این ایده را می‌توان تحت عنوان «همه چیز با هدف یادگیری» خلاصه کرد. همان‌گونه که در ادامه توضیح داده می‌شود، ایده همه چیز برای یادگیری و یادگیری برای همه، سه استراتژی مکمل در بر دارد:

الف) ارزیابی یادگیری (که به عنوان هدف جدی انتخاب شود): اندازه‌گیری و رصد بهتر یادگیری؛ استفاده از نتایج به عنوان راهنمایی برای اقدامات بعدی.

ب) اقدام بر اساس شواهد (مدیریت و تنظیم مدارس به گونه‌ای که پاسخگوی نیازهای همه انواع دانش‌آموزان باشد)‌: استفاده از شواهد برای راهنمایی و جهت‌دهی به نوآوری و عمل.

پ) هم‌صف کردن بازیگران (ایجاد ترتیباتی که کل سیستم برای یادگیری تنظیم شده باشد)‌: درگیر شدن با موانع سیاسی و فنی یادگیری در مقیاس مربوطه.

این سه استراتژی به یکدیگر وابسته هستند. به‌کارگیری یک سنجه یادگیری بدون وجود راهی مطمئن برای دستیابی به اهداف یادگیری، منجر به محرومیت و ناامیدی می‌شود. نوآوری‌هایی که در سطح مدارس اتفاق می‌افتند بدون وجود سنجه یادگیری، ممکن است مدرسه را از مسیر خارج کنند و بدون حمایت سیستمی از آنها ممکن است زودگذر شوند. همچنین تعهدات در سطح کلان (سیستمی) نسبت به یادگیری بدون نوآوری‌های مدارس و بدون سنجه‌هایی برای جهت‌دهی اصلاحات، محتمل نخواهد بود که به سطحی بیش از لفاظی‌های آرمان‌گرایانه برسند. اما این سه استراتژی در کنار هم می‌توانند حرکت به سمت بهبود و استفاده از منافع بالقوه آن ایجاد کنند. وقتی بچه‌ها رشد می‌کنند و ذهنیت آنها تا حدودی شکل می‌گیرد (ظرفیت یادگیری قابل توجه خود را درک می‌کنند)، نسبت به وقتی که فکر می‌کنند به واسطه میزان هوش تغییرناپذیر خود محدود شده‌اند، بیشتر یاد می‌گیرند. جوامع نیز فرصت مشابهی دارند؛ با به‌کارگیری ذهنیت رشد اجتماعی (درک موانع یادگیری در کنار توجه به فرصت‌های واقعی برای از میان برداشتن آنها) می‌توانند در زمینه یادگیری بهبود ایجاد کنند. یکی از اولویت‌های اصلی باید پایان دادن به «محرومیت پنهانی»3 ناشی از یادگیری پایین باشد. این نه‌تنها کار درست بلکه مطمئن‌ترین راه برای بهبود میانگین یادگیری و کسب تمامی منافع حاصل از آموزش برای جامعه است.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-8

پاسخ سیاستی شماره یک: انتخاب ارزیابی یادگیری به عنوان هدف جدی

«هر چیزی که قابل اندازه‌گیری باشد انجام‌شدنی است.»؛ «فقط وزن کردن حیوان آن را فربه‌تر نمی‌کند.» در هر دو این جملات، میزانی از حقیقت وجود دارد. بدون اندازه‌گیری چگونه بفهمیم امور در چه وضعیتی هستند، به چه سمتی می‌روند و چه فعالیت‌هایی تفاوت ایجاد می‌کنند. دانستن اینها می‌تواند انگیزه و تمرکز برای انجام کارها ایجاد کند. اما اندازه‌گیری که بیش از حد از عمل فاصله داشته باشد نیز احتمالاً به جایی نمی‌رسد. چالش ایجاد یک تعادل در این بین است.

استفاده از اندازه‌گیری برای درک بهتر مسائل حوزه آموزش

اولین قدم برای بهبود یادگیری به صورتی فراگیر، استفاده از معیارهایی مناسب برای نظارت بر این است که آیا برنامه‌ها و سیاست‌ها در خدمت یادگیری هستند یا خیر. اطلاعات معتبر می‌تواند به انگیزه کسانی که با سیاستمداران روبه‌رو می‌شوند، شکل دهد. به ویژه، اطلاعات در مورد یادگیری دانش‌آموزان و عملکرد مدرسه (اگر به گونه‌ای ارائه شود که برجسته و قابل قبول به نظر برسد) مشارکت سیاسی سالم‌تر و خدمات‌رسانی بهتر را به دنبال خواهد داشت. اطلاعات همچنین به سیاستگذاران در مدیریت سیستم‌های پیچیده کمک می‌کند.

اندازه‌گیری یادگیری می‌تواند از طریق آشکارسازی محرومیت‌های پنهان، به بهبود برابری کمک کند. همان‌گونه که اشاره شد، بحران یادگیری مشکلی نیست که تنها به جامعه و اقتصاد مربوط باشد، بلکه این مساله، منشأ اساسی ایجاد نابرابری و دامن زدن به شکاف‌ها در دسترسی به فرصت‌هاست. اما چون اطلاعات معتبر در مورد میزان یادگیری در بسیاری از سیستم‌های آموزشی به ویژه در مدارس ابتدایی و سال‌های ابتدایی دوره متوسطه (حدوداً سال‌های ششم تا هشتم تحصیلی) پراکنده است، شکست سیستم در آموزش کودکان مساله‌دار، به محرومیت پنهان خواهد انجامید. برخلاف عدم حضور در مدرسه که آشکار است، یادگیری کم معمولاً پنهان است که این امر برای خانواده، جامعه و تشکل‌ها احقاق حقوقشان را در کیفیت آموزش غیرممکن می‌سازد.

سنجه‌های یادگیری هیچ‌گاه تنها راهنما برای پیشرفت نظام آموزشی نیستند و نباید هم باشند. نظام‌های آموزشی باید روش‌هایی برای رصد پیشرفت و حرکت به سمت هر هدفی (نه‌فقط یادگیری) که برای خود و دانش‌آموزانشان طراحی کرده‌اند، داشته باشند و همچنین عوامل کلیدی را که به یادگیری جهت می‌دهند تحت نظر قرار بدهند؛ عواملی نظیر آمادگی (آماده ساختن) دانش‌آموزان، مهارت‌های معلمان، کیفیت مدیریت مدرسه، میزان تامین مالی و عدالت بودجه‌ای. اما معیارهای یادگیری، نقطه شروع ضروری برای بهبود سیستم‌های کند و غیرپیشرفته محسوب می‌شوند.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-9

اندازه‌گیری بسیار کم و نه خیلی زیاد در مورد یادگیری وجود دارد

توصیه به شروع حل بحران یادگیری با سنجش بیشتر و بهتر آن، ممکن است به نظر غیرضروری برسد. بسیاری از بحث‌های آموزشی، خطر آزمون بیش از حد یا تاکید بیش از حد بر آزمون‌ها را برجسته می‌کنند. در ایالات متحده، دو دهه برگزاری آزمون‌های مهم و سراسری (آزمون‌هایی که نتایج آنها بسیار مهم و اغلب بر سرنوشت تحصیلی دانش‌آموزان بسیار تاثیرگذار بود)، منجر به ایجاد الگوهای رفتاری منطبق با چنین آزمون‌هایی شد. برخی از معلمان به این نتیجه رسیدند که بهتر است بر مهارت‌های مختص به نتیجه‌گیری در آزمون به جای پرداختن به موضوعاتی که خبری از آنها در آزمون نبود، تمرکز کنند و برخی مدارس رفتارهای استراتژیک برای اطمینان از اینکه تنها از دانش‌آموزان با عملکرد بهتر آزمون گرفته می‌شود اتخاذ کردند؛ مانند تحت آموزش‌های ویژه قرار دادن دانش‌آموزان به گونه‌ای که از دادن امتحان معاف شوند. در حالت افراطی، مساله به گونه‌ای گسترش یافت که برخی معتقد بودند تقلب سازمان‌یافته در سطح منطقه‌ای مدارس وجود دارد. در همین زمان، رسانه‌ها نیز در بسیاری از کشورهای با درآمد کم یا متوسط (و برخی از کشورهای با درآمد بالا) اغلب در بحث آموزش بر آزمون‌های سراسری تمرکز می‌کنند؛ امتحاناتی که در واقع نوعی غربالگری دانش‌آموزان برای ادامه تحصیلشان در مقاطع بعدی (تحصیلات عالیه) است؛ این امر به نوبه خود بر نگرانی‌ها نسبت به تمرکز بیش از حد بر آزمون می‌افزاید.

اما مشکل بسیاری از نظام‌ها توجه بسیار کم (و نه بسیار زیاد) به یادگیری است. بسیاری از کشورها با کمبود اطلاعات حتی در مورد سواد اولیه ریاضی و خواندن روبه‌رو هستند. نتایج یک ارزیابی در مورد ظرفیت رصد پیشرفت و حرکت به سمت اهداف توسعه پایدار مربوط به سازمان ملل از این قرار بود که از میان 121 کشور حاضر در ارزیابی، یک‌سوم آنها داده‌های مورد نیاز برای گزارش‌دهی در مورد میزان توانایی دانش‌آموزان در خواندن و ریاضیات در پایان دوره ابتدایی را نداشتند. این فقدان برای پایان دوره اول دبیرستان، حتی بیشتر وجود داشت.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-10

طیفی از سنجه‌ها را برای یک هدف غایی به کار بگیرید

معیارهای مختلف یادگیری، اهداف متفاوتی دارند. اما همه آنها در نهایت مربوط به یادگیری و در این راستا مفید هستند. معلمان هر روز دانش‌آموزان را در کلاس‌های درس (به طور رسمی یا غیررسمی) حتی در سیستم‌های مدیریت مدارس ضعیف، ارزیابی می‌کنند. اما استفاده مناسب از معیارها برای بهبود یادگیری در مقیاس بزرگ و به صورت سیستمی، نیاز به طیفی از انواع ارزیابی‌ها دارد؛ این ارزیابی‌ها در کنار هم امکان استفاده از ترکیب مناسبی از روش‌های آموزش، برنامه‌ها و سیاست‌ها را برای مربیان و سیاستگذاران فراهم می‌کند. ارزیابی‌های ترکیبی که از سوی معلمان انجام می‌شود، به دستورالعمل‌ها جهت و روش تدریس را بر اساس نیازهای دانش‌آموزان تغییر می‌دهد. معلمان باانگیزه و آماده در تاریکی حرکت نمی‌کنند؛ آنها می‌دانند چگونه به طور منظم یادگیری دانش‌آموزان را ارزیابی کنند. این کنترل‌ها و ارزیابی‌های منظم بسیار مهم هستند زیرا بسیاری از دانش‌آموزان گاهی آنقدر در درسی عقب می‌مانند که در عمل یادگیری آنها متوقف می‌شود. دانستن وضعیت دانش‌آموزان این امکان را برای معلم فراهم می‌سازد که تدریسش را بر آن اساس منطبق کند و به آنها فرصت یادگیری بدهد. کشور سنگاپور در استفاده از این رویکرد موفق بوده است؛ با برگزاری آزمون‌هایی، دانش‌آموزانی را که در پایه اول از نظر درسی عقب هستند، شناسایی می‌کنند و سپس با حمایت‌هایی خاص آنها را به سطحی که باید می‌رسانند. ارزیابی‌های ملی و منطقه‌ای دید جامع و کلی نسبت به یادگیری فراهم می‌کنند؛ نگاهی که ارزیابی‌های کلاسی معلمان از تامین آن عاجز است. به منظور مدیریت یک نظام آموزشی، سیاستگذار باید بداند که آیا دانش‌آموزان بر برنامه‌های تحصیلی ملی مسلط شده‌اند، نقاط ضعف و قوت آنها در چه زمینه‌هایی است، آیا گروه‌های جمعیتی خاصی از نظر تحصیلی عقب‌تر هستند (به چه میزان) و اینکه چه عواملی بر موفقیت تحصیلی دانش‌آموزان موثر هستند. شیوه کارایی برای جمع میان نتایج ارزیابی‌های کلاسی معلمان با اطلاعات معتبر و در سطح سیستم وجود ندارد. به همین دلیل به ارزیابی نمونه‌ای دانش‌آموزان در حوزه‌های بزرگ‌تر مانند کشورها یا ایالات نیاز هست. چنین ارزیابی‌هایی می‌تواند بخش مهمی از رصد پیشرفت در سطح سیستم باشد چراکه با انتظارت سیستم از خودش پیوند دارد. همچنین ارزیابی‌های ملی می‌تواند به نوعی اعتبارسنجی باشد برای ارزیابی‌های منطقه‌ای از طریق شناسایی مواردی که روند یا میزان موفقیت‌ها در این دو سطح از ارزیابی با یکدیگر همخوانی ندارد.

ارزیابی‌های بین‌المللی نیز اطلاعات خوبی برای بهبود نظام آموزشی فراهم می‌کند. این آزمون‌ها امکان مقایسه عملکرد کشورها را فراهم می‌کند و به نوعی اعتبار اطلاعات حاصل از ارزیابی‌های ملی را نیز می‌سنجد. ارزیابی‌های بین‌المللی از نظر سیاسی ابزار قدرتمندی محسوب می‌شوند؛ از آنجا که رهبران به بهره‌وری و رقابت‌پذیری اهمیت می‌دهند، محک بین‌المللی می‌تواند بر آگاهی‌ها در مورد اینکه چگونه یک کشور در مقایسه با کشورهای دیگر در ساختن سرمایه اجتماعی ناموفق است، بیفزاید.

دو نوع دیگر از معیارهای یادگیری که در ترتیبات غیرمدرسه‌ای اندازه‌گیری می‌شوند، می‌توانند در تقویت تمرکز بر برابری و کیفیت سیستم‌های ارزیابی به کار روند. جنبش‌های مردمی به رهبری سازمان‌های مدنی-اجتماعی مانند مرکز ASER در هند و Uwezo در شرق آفریقا، سیستم‌های ارزیابی با رهبری شهروندان ایجاد کرده‌اند که طی آن داوطلبانی برای اندازه‌گیری یادگیری دروس پایه کودکان، استخدام می‌شوند. این سازمان‌ها از اطلاعات حاصل برای شکل‌دهی به اصلاحات آموزشی استفاده می‌کنند. برخی از تحقیقات چندمنظوره از خانوارها نیز داده‌هایی جمع‌آوری می‌کنند که به پژوهشگران امکان تحلیل رابطه میان یادگیری با درآمد خانواده و متغیرهای اجتماعی را می‌دهد. هر دو نوع این ارزیابی‌ها در خانه‌های مردم و نه مدارس انجام می‌شوند. در نتیجه آنها فاقد ضعف مهمی هستند که ارزیابی‌های مدرسه‌محور دارند: زمانی که دانش‌آموزانی با وضعیت تحصیلی مرزی مدرسه را ترک می‌کنند، غیبت آنها میانگین نمرات مدرسه را در ارزیابی‌ها بهبود می‌بخشد که این امر ممکن است انگیزه‌ای غیراخلاقی برای مدیران مدرسه ایجاد کند. اما ارزیابی‌های خانگی معیارهای یادگیری به دست می‌دهند که به بهبود کیفیت و نیز دسترسی در سیستم امتیاز می‌دهند. این برای اطمینان از اینکه هیچ دانش‌آموزی در ارزیابی نادیده گرفته نمی‌شود، مهم است. حتی برای دانش‌آموزانی که در مدرسه حضور دارند، ارزیابی‌های خانگی منبع دیگری است که می‌تواند مهم باشد به خصوص وقتی که در کیفیت ارزیابی‌های رسمی، تردید وجود داشته باشد.

اندازه‌گیری ممکن است سخت باشد

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-11

چرا معیارهای بیشتر و بهتری وجود ندارند؟ همانند موانع یادگیری، موانع اندازه‌گیری بهتر نیز هم فنی و هم سیاسی هستند. از منظر فنی، اجرای یک ارزیابی خوب آسان نیست. در سطح کلاسی، معلمان آموزش‌های لازم برای ارزیابی یادگیری به صورت موثر را ندیده‌اند به خصوص هنگامی که هدف ارزیابی، سنجش مهارت‌های سخت‌تر و ویژه دانش‌آموزان باشد. در سطح سیستمی، وزارتخانه‌های آموزش، معمولاً از ظرفیت کافی برای طراحی آزمون‌های ارزیابی معتبر و اجرای آزمایشی آنها در مدارس برخوردار نیستند. عوامل سیاسی نیز موثر هستند. گفته می‌شود سیاستمداران احتمالاً ترجیح می‌دهند آزمونی گرفته نشود و ناکارآمد به نظر برسند تا اینکه با ارزیابی دانش‌آموزان همه شک‌ها به یقین تبدیل شود! حتی وقتی دولت‌ها در ارزیابی‌ها مشارکت می‌کنند، گاهی اوقات از انتشار عمومی نتایج آن امتناع می‌ورزند؛ مساله‌ای که در سال 1995 برای یک آزمون در مکزیک اتفاق افتاد. در نهایت، اگر ارزیابی‌ها ضعیف طراحی شده باشند یا به گونه‌ای غیرمنطقی تبدیل به آزمون‌های مهم و سرنوشت‌ساز شوند، در مدیران یا مربیان ممکن است انگیزه‌ای برای تقلب به وجود آید که موجب بی‌ارزش شدن نتایج به عنوان راهنمای سیاستگذاری می‌شود.

اندازه‌گیری یادگیری و دستیابی به سایر اهداف آموزشی الزاماً رقیب نیستند؛ حتی می‌توانند حامی هم باشند

تاکید فراوان بر یادگیری قابل اندازه‌گیری بدان معنی نیست که سایر ابعاد آموزش اهمیتی ندارند. آموزش رسمی و دیگر فرصت‌ها برای یادگیری اهداف متعددی دارند که فقط بعضی از آنها در ارزیابی‌های معمول نظیر ارزیابی خواندن و نوشتن، حساب و استدلال آشکار می‌شوند. مربیان همچنین خواهان کمک به دانش‌آموزان در ارتقای مهارت‌های بلندمرتبه‌تر و شناختی هستند، از جمله برخی از مهارت‌ها (مانند خلاقیت) که به سختی بتوان از طریق آزمون آن را سنجید. موفقیت در زندگی نیز به مهارت‌های غیرشناختی و اجتماعی-عاطفی مانند استقامت، انعطاف‌پذیری و کار گروهی بستگی دارد که یک نظام آموزشی مطلوب به افراد در بهبود این مهارت‌ها کمک می‌کند. اهداف اجتماعی نظیر مهارت‌های اجتماعی، ارزش‌های شهروندی و تقویت همبستگی میان دانش‌آموزان از جمله دیگر اهداف نظام‌های آموزشی است. اکنون طرح این سوال قابل درک است که آیا در نظام آموزشی که در حال حاضر نیز مسوولیت‌هایی بیش از ظرفیتش دارد، افزایش تاکید بر یادگیری قابل اندازه‌گیری، این اهداف (اجتماعی) را کمرنگ‌تر نمی‌کند؟

اما در واقع، تمرکز بر یادگیری و کیفیت آموزش، بر اهمیت این اهداف ارزشمند می‌افزاید. وقتی در پایان تحصیلات ابتدایی دانش‌آموزان سواد خواندن یا مهارت جمع و تفریق کافی ندارند، دستیابی به اهداف والاتر آموزشی نیز میسر نخواهد شد. مدارسی که نمی‌توانند جوانان را برای مهارت‌های شغلی مرتبط تجهیز کنند معمولاً آنها را برای راه‌اندازی شرکت جدید یا نقد آثار ادبی نیز آماده نمی‌کنند. اگر دانش‌آموزان به علت محرومیت تمرکز کافی نداشته باشند، معلمان مهارت‌های آموزشی و انگیزه کافی نداشته باشند و تجهیزات مورد نیاز کلاس به دلیل مدیریت ضعیف فراهم نباشد واقعاً می‌توان باور کرد که مهارت‌های بالاتری نظیر حل مساله و خلاقیت تقویت خواهند شد؟

 اقتصاددانان از منحنی امکانات تولید برای درک انتخاب تولیدکننده میان دو کالا استفاده می‌کنند. این بحث بیشتر میان کشورهای OECD رایج است؛ اینکه چه میزان از یادگیری را با چه میزان از سایر اهداف معاوضه کنند. برای مثال در کره‌جنوبی به تازگی بحثی مطرح شده است مبنی بر اینکه نظام آموزشی موفق آنها تاکید بیش از حدی بر نمره و نه بر تقویت مهارت‌های اجتماعی، خلاقیت و... دارد. در واقع آنها می‌خواهند ببینند آیا بهتر نیست از نقطه A به نقطه B روی منحنی آموزش حرکت کنند (به نمودار آموزش توجه کنید). اما این بحث برای کشوری مانند C که عملکرد ضعیفی دارد مطرح نیست، چراکه به‌راحتی می‌تواند مهارت‌های قابل و غیرقابل اندازه‌گیری (دو محور نمودار) را همزمان و بدون کاهش دیگری، افزایش بدهد. تحقیقی در هند هم نشان داد که در مسیر تقویت مهارت‌هایی نظیر ریاضی و زبان که پاداشی به ازای آن برای مربیان وجود داشت، مهارت‌های دیگر (اجتماعی و...) نیز بهبود یافتند؛ این نتیجه منطقی به نظر می‌رسد چراکه در نهایت خواندن و نوشتن دروازه‌هایی هستند که به سوی آگاهی و آموزش در معنای عام آن، باز می‌شوند.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-12

اقدام بر اساس شواهد

سنجش مشکلات یادگیری، راهنمای دقیق و مشخصی را مبنی بر چگونگی اصلاح آنها فراهم نمی‌کند. خوشبختانه، در حال حاضر تجربه‌های زیادی برای بهبود نتایج یادگیری در سطح دانش‌آموزان، کلاس و مدرسه وجود دارند. علوم اعصاب شناختی با پیشرفت چشمگیر در دو دهه اخیر، روند یادگیری در کودکان را بررسی می‌کند و اهمیت سال‌های اول زندگی در رشد و تکامل مغزی کودک را نشان می‌دهد. در عین حال، مدارس و سایر سیستم‌ها در سراسر جهان تغییرات و اصلاحاتی را در زمینه‌های مختلف ایجاد کرده‌اند. این تغییرات عبارتند از: استفاده از رویکردهای نوین در آموزش، بهره‌گیری از تکنولوژی‌های جدید برای بهبود آموزش و یادگیری در کلاس‌های درس و افزایش پاسخگویی بازیگران مختلف در سیستم مورد نظر. بسیاری از این مداخلات در بهبود نتایج یادگیری موفق عمل کردند. نتایج یادگیری به کمک مداخلات موثر می‌تواند به افزایش تمایل به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر، درآمد بیشتر و کاهش فقر منجر شود. در حالی که مقابله با بحران یادگیری بسیار دشوار است، اما مداخله‌هایی وجود دارند که با پیشنهاد راهکارهای پیش رو، موجب پیشرفت در امر یادگیری می‌شوند. اما این شواهد نمی‌تواند عواملی را که در تمام محیط‌ها موثر عمل می‌کنند، شناسایی کند. زیرا راه‌حل جهانی در بحث آموزش وجود ندارد. به راحتی نمی‌توان برنامه موفق یک کشور یا یک منطقه را در بهبود آموزش در جای دیگری پیاده کرد.

این روش‌ها ممکن است تعاملات مهمی را با عوامل اصلی نادیده بگیرند. در حالی که این تعاملات بر مداخلات تاثیر می‌گذارد و منجر به تغییر می‌شود، اما ممکن است هنگام تکرار مداخله در محیط جدید عمل نکند. به عنوان مثال افزایش تعداد دانش‌آموزان در کلاس، کاهش نمرات دانش‌آموزان را در کنیا در پی داشت، اما در برخی از محیط‌ها تاثیری بر روند آموزشی نداشت. دانستن راه‌حل بدون در نظر گرفتن محیط سیاسی و سازمانی فاقد ارزش است. ما ابتدا نشان می‌دهیم که چگونه می‌توان از این شواهد به طور موثرتری استفاده کرد. چهار نکته اصلی وجود دارد:

 ابتدا مهم‌تر از نتایج فردی به ‌دست آمده از مطالعات فردی، اصول چگونگی و چرایی کارکرد برنامه‌هاست. از نظر اقتصادی اصولی که با مدل‌های رفتاری مطابقت دارند، می‌توانند به مجموعه گسترده‌تری از روش‌ها برای حل مشکلات کمک کنند. برای اثبات این بررسی‌ها سه مدل وجود دارد: 1) مدل‌های ساده (straightforward models)  که در آن بازیگران رفاه خود را در برابر محدودیت‌هایی که با آن روبه‌رو هستند، به حداکثر می‌رسانند. 2) مدل کارفرما-کارگزار (principal-agent) که شامل بازیگران متعدد با اهداف و اطلاعات متفاوت است. 3) مدل‌های رفتاری (behavioral models) که بر مدل‌های ذهنی و هنجارهای اجتماعی تاثیر می‌گذارد.

دوم اینکه، بین آنچه شواهد پیشنهاد می‌دهند و می‌تواند موثر باشد با آنچه در عمل انجام می‌شود فاصله وجود دارد. درک علت این شکاف و فاصله کمک می‌کند که چگونه با آنها برخورد کنیم. شکاف‌ها نشان می‌دهند که کدام اصول باید نوآوری خاص محیط را در اختیار داشته باشد.

سوم اینکه شواهد جایی جمع‌آوری می‌شوند که تولید آن راحت است نه لزوماً جایی که عملیات، بیشترین تفاوت را ایجاد می‌کند. بنابراین سیاست‌هایی که تنها بر این شواهد متمرکز است ممکن است غلط باشد. محدوده شواهد جمع‌آوری‌شده در آموزش گسترده است و عدم ارزیابی یک روش به این معنا نیست که آن روش فاقد پتانسیل است.

 چهارم، تمرکز بر اصول پایه نشان می‌دهد که مشکل را نمی‌توان به سادگی توسط یک تصمیم‌گیرنده با افزایش مقدار یا کیفیت یک یا چند درون‌داد حل کرد. بسیاری از درون‌دادها در یادگیری، نتیجه تصمیمات بازیگران مختلف است. به عنوان مثال، معلمان به انگیزه حضور در مدرسه و بهبود نتایج دانش‌آموزان پاسخ می‌دهند، هرچند که ماهیت پاسخ در محیط‌های مختلف متفاوت است. به همین ترتیب، دانش‌آموزان و والدین گزینه‌هایی را انتخاب می‌کنند که به سایر تصمیمات پاسخ دهند. در هند و زیمبابوه کمک‌های مالی دولت به مدارس منجر به کاهش هزینه والدین در امر یادگیری شد.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-13

آماده کردن کودکان و نوجوانان برای یادگیری

آماده کردن دانش‌آموزان و ایجاد انگیزه برای یادگیری، گام نخست برای یادگیری موثر است. بدون اینها سایر سیاست‌ها و برنامه‌ها تاثیرات جزئی خواهند داشت. سه روش در آماده‌سازی دانش‌آموزان وجود دارد:

- توجه به تغذیه، انگیزش و مراقبت دوران کودکی، کودک را در مسیر پیشرفت قرار می‌دهد. به همین منظور، ابتدا مادران و نوزادان با مداخلات سلامتی و تغذیه‌ای طی 1000 روز اول به منظور کاهش سوءتغذیه و تقویت رشد فیزیولوژیکی مورد هدف قرار می‌گیرند. سپس با ایجاد فرصت‌های انگیزشی، یادگیری در خانه (از آغاز تولد) افزایش می‌یابد و بهبود زبان و پیشرفت حرکتی و همچنین مهارت‌های شناختی و اجتماعی-عاطفی اولیه حاصل می‌شود. سوم، مراکز مراقبت روزانه برای کودکان بسیار کوچک و برنامه‌های پیش‌دبستانی برای کودکان 3 تا 6ساله ایجاد شود. این مراکز به کمک برنامه‌های مراقبتی، مهارت‌های شناختی و اجتماعی-عاطفی کودکان را در کوتاه‌مدت بهبود می‌بخشند. کیفیت برنامه بسیار اهمیت دارد: برنامه‌های مبتنی بر مرکز با کیفیت فرآیند ضعیف (حتی با زیرساخت‌های نسبتاً خوب، آموزش مراقبتی و میزان مراقبت از کودکان) می‌توانند تاثیر منفی داشته باشند.

- هزینه‌های تحصیل باید کاهش پیدا کند، زیرا کودکان بیشتری می‌توانند به مدرسه بروند. سپس از ابزارهای دیگر برای تقویت انگیزه و تلاش می‌توان استفاده کرد. زیرا مداخله کاهش هزینه معمولاً منجر به یادگیری مستقیم خود دانش‌آموز نمی‌شود. برای بهبود یادگیری، برنامه‌های سمت تقاضا باید تلاش یا توانایی دانش‌آموز را برای یادگیری افزایش دهند. به عنوان مثال، فراهم کردن وعده غذایی در مدرسه، باعث افزایش یادگیری در مکان‌هایی شد که کودکان دسترسی به غذای کافی نداشتند. همچنین انتقال نقدی هدفمند، با تقویت عملکرد، موجب افزایش یادگیری در کامبوج شد.

- بسیاری از جوانان هنگامی که تحصیلات ابتدایی را ترک می‌کنند فاقد مهارت هستند. قبل از شروع مجدد دوره‌های تحصیلی، باید اصلاح صورت بگیرد. اصلاح در مدرسه بهترین روش است.

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-14

کاراتر ساختن تدریس

تدریس کارا به مهارت و انگیزه معلم بستگی دارد و بسیاری از نظام‌های آموزشی آن را نادیده می‌گیرند. حقوق معلمان بزرگ‌ترین بخش بودجه واحد در نظام آموزشی است، که سه‌چهارم بودجه در سطح ابتدایی در کشورهای در حال توسعه را مصرف می‌کند. نظام‌های آموزشی، اغلب سازوکارهای ضعیفی را برای آموزش، پشتیبانی و ایجاد انگیزه در معلمان دارند. مهارت‌ها و انگیزه‌های معلمان به کمک سه اصل تقویت می‌شود:

برای آموزش دادن موثر معلمان، طرح آموزشی را به صورت تکرارپذیر، در قالب یک روش آموزشی خاص طراحی کنید. این روش برای معلمان در کشورهای مختلف کاملاً متفاوت است. در کشورهای جنوب صحرای آفریقا دوره‌های آموزشی برای معلمان کوتاه است، در نتیجه اثربخشی خود را از دست می‌دهد. در مقابل، آفریقای جنوبی و جنوب آسیا که برنامه آموزشی طولانی‌مدت را برای معلمان فراهم می‌کنند، به موفقیت بزرگی در امر یادگیری دست پیدا کرده‌اند.

برای جلوگیری از عقب ماندن دانش‌آموزان از سطح آموزشی، تدریس باید متناسب با سطح دانش‌آموزان باشد. در طول دوره‌های تحصیلی اغلب تعداد کمی از دانش‌آموزان در سطح کلاس پیشرفت می‌کنند و بیشتر آنها از سطح کلاس پایین‌تر هستند و بعضی از آنها تقریباً چیزی را یاد نمی‌گیرند. این بدان علت است که معلمان متناسب با سطح دانش‌آموزان پیشرفته در کلاس آموزش می‌دهند. زیرا برنامه‌های درسی بیش از حد بلندپروازانه است، اما معلمان ملزم به تدریس آن هستند. استراتژی‌هایی برای ایجاد تناسب میان تدریس و سطح دانش‌آموزان وجود دارند. ابتدا می‌توان درس‌های جبرانی برای دانش‌آموزان ضعیف برگزار کرد یا کلاس بر اساس توانایی، مجدداً طبقه‌بندی شود. همچنین استفاده از تکنولوژی به تطابق درس‌ها با نیازهای فردی دانش‌آموزان کمک می‌کند.

همچنین می‌توان از انگیزه‌های مالی و غیرمالی برای افزایش انگیزه در معلمان استفاده کرد. نظام‌های آموزشی معمولاً به معلمان به خاطر عملکرد خوب آنها پاداش نمی‌دهند و آنها را برای انجام کارهای ضعیف جریمه نمی‌کنند. انگیزه‌ها به احتمال زیاد در بهبود نتایج، موثر هستند. اما انگیزه‌ها برای تاثیر بر رفتارها لزوماً نباید مالی باشند.

مداخله در نظام آموزشی، تنها در صورتی یادگیری را بهبود می‌بخشد که کشورها با سیستم تغییرناپذیر در سطوح فنی و موانع سیاسی به مقابله بپردازند. این موانع فنی عبارتند از: پیچیدگی سیستم، تعداد زیاد بازیگران، وابستگی متقابل اصلاحات و سرعت آهسته تغییر در نظام‌های آموزشی. اصلاحگران برای تغییر سیستم به سمت یادگیری، از نظر فنی و سیاسی، می‌توانند از این سه نوع ابزار استفاده کنند: اطلاعات و سنجه‌ها، ائتلاف‌ها و انگیزه‌ها، نوآوری و چالاکی.

اطلاعات و سنجه‌ها (information and metrics)

اطلاعات و اندازه‌گیری بهتر -که با یادگیری سنجه‌ها آغاز می‌شود- برای اینکه بتوان فضای سیاسی مساعد برای نوآوری را ایجاد و سپس از این فضا برای دست یافتن به موفقیت‌های ادامه‌دار استفاده کرد، بسیار مهم است. همان‌طور که تاکید شد، نبود اطلاعات خوب در مورد یادگیری، مانع این می‌شود که ذی‌نفعان (stakeholders) بتوانند در مورد عملکرد سیستم قضاوت کرده و خط‌مشی‌های مناسب را طراحی کنند و همچنین تحت این شرایط، نخواهند توانست سیاستمداران و بوروکرات‌ها را در خط‌مشی‌های خود مورد نظر قرار دهند. بنابراین بهبود در سنجه‌های یادگیری به منظور جلب توجهات به مسائل مربوط به یادگیری و ایجاد یک خواست مشترک برای اقدام جهت حل این مسائل، ضروری جلوه می‌کند. در تانزانیا در اوایل دهه 2010 میلادی، نتایج ضعیفی که از آزمایش‌های مربوط به ترک مدرسه حاصل شده به همراه نتایج به‌خوبی عمومی‌شده حاصل از ارزیابی‌های یادگیری که شهروندان در محور این ارزیابی قرار داشتند و همچنین بررسی‌هایی که نشان از خدمات‌رسانی ضعیف در مدارس داشتند، سیاستگذاران را بر آن داشتند که اصلاحات بلندپروازانه‌ای را مورد نظر قرار دهند و به مرحله اجرا درآورند. در آلمان، نتایج در سطح متوسط حاصل از آزمون PISA در سال 2000 میلادی منجر به اصلاحاتی شد که هم یادگیری و هم «برابری در فرصت برای رسیدن به هدف» (equity) را افزایش داد.

تلاش‌هایی که در این‌باره صورت می‌گیرد، باید ماورای اندازه‌گیری صرف یادگیری باشد. این تلاش‌ها باید مولفه‌های یادگیری را نیز به خوبی مورد توجه قرار دهد. فهم این مولفه‌ها باعث می‌شود در جریان اصلاحات، با علل عمیق‌تری در مورد ضعف نظام آموزش گلاویز شویم و در نتیجه نتایج عمیق‌تری را نیز به دست آوریم. البته این تنها در صورتی انجام خواهد گرفت که تعهدی از سوی کل سیستم برای ارتقای سطح آموزش وجود داشته باشد. برای مثال، بگذارید مساله آمادگی برای یادگیری را بررسی کنیم. زمانی که شاخص‌ها نشان می‌دهند که بچه‌های فقیرتر، حتی قبل از اینکه تحصیلات ابتدایی خود را آغاز کنند از دیگر بچه‌ها عقب‌تر هستند، این یافته‌ها می‌تواند این خواست سیاسی را به وجود آورد که سیاستمداران نه‌تنها آموزش قبل از مدرسه را برای مناطق با درآمد پایین ممکن سازند، بلکه با چالش عقب ماندن کودکان مناطق فقیرنشین مبارزه کنند و به والدین آنها در مورد انگیزه‌بخشی به فرزندانشان در مورد یادگیری، آموزش دهند. یا مثلاً زمانی که شاخص‌ها نشان می‌دهند بسیاری از معلمان نمی‌دانند باید چه چیزی به دانش‌آموزان یاد دهند و دستورالعمل منسجم و مستحکمی در این باب ندارند، در واقع این یافته می‌تواند جرقه تلاش برای بهبود کیفیت آموزش معلمان باشد.

البته اطلاعات و سنجه‌ها همچنین می‌توانند منجر به هدایت نامناسب مسوولان، انجام اقدامات غیرمرتبط از سوی آنها یا اعمال خط‌مشی‌های ناپایدار از سوی سیاستگذاران شوند؛ بنابراین ضروری است که این اطلاعات و سنجه‌ها به خوبی طراحی شوند و به صورت خردمندانه مورد استفاده قرار گیرند. به عبارتی سنجه‌های یادگیری می‌توانند در مورد نظر قرار دادن ابعاد مهم پیامدهایی که نظام آموزشی قصد دارد آنها را ارتقا بخشد، شکست بخورند. برای مثال، هدف هزاره توسعه (the Millennium Development Goal) در مورد آموزش ابتدایی تا سال 2015، متضمن یک هدف بسیار مهم بود -یعنی دسترسی برابر با امکانات آموزشی- اما طی این هدف توسعه‌ای، تنها فراگیری جهانی ادبیات و ریاضیات پایه مورد توجه بود و به دیگر مهارت‌های زندگی توجهی نشان داده نشد. ریسک دیگر این است که در شرایطی که افرادی وجود دارند که منفعت‌شان درگیر است و در عین حال پتانسیل این را دارند که با شاخص‌ها بازی کنند، بیش از حد روی سنجه‌های خوب سرمایه‌گذاری کرده و به این صورت، این سنجه‌های خوب را از هدف اصلی‌شان دور کنیم. بنابراین سیستم‌ها به سنجه‌های مختلفی برای اهداف متفاوت، نیاز دارند. حتی اگر سنجه‌ها به طور تکنیکی مناسب به نظر برسند، در شرایطی که مشکلات بیش از حدی را مورد توجه قرار دهند و دلیلی برای امید داشتن به اصلاح سیستم باقی نگذارند، ممکن است اعمال سیاست بر اساس آنها به لحاظ سیاسی ناپایدار باشد. برای گریز از این مشکل، می‌توان به جای تمرکز روی سطوح آموزش که ممکن است بسیار پایین باشد، روی پیشرفت در طول زمان متمرکز شد.

ائتلاف‌ها و انگیزه‌ها (Coalitions and incentives)

تجارت- فردا- تحصیل بی‌حاصل-15

بسیج کردن همه افرادی که در یادگیری سهم دارند، استراتژی مهمی در تلاش برای ارتقای یادگیری بوده است. بسیاری از کشورها از مشاوره‌های وسیعی که تلاش کرده‌اند همه گروه‌های ذی‌نفع را برای حمایت از تغییرات پیشنهادی در خط‌مشی آموزش گرد هم آورند، استفاده کرده‌اند. مالزی از یک مدل آزمایشگاهی برای گرد هم آوردن ائتلاف‌های ذی‌نفعان و مشارکت دادن آنها در همه مراحل اصلاح، از طراحی گرفته تا اعمال خط‌مشی‌ها، استفاده کرد. همچنین بسیج کردن شهروندان از طریق اطلاع‌رسانی منظم و کمپین‌های ارتباطی می‌تواند یک استراتژی مهم تلقی شود. در پرو، اصلاح‌طلبان در دولت از اطلاعات در مورد پیامدهای یادگیری ضعیف و عملکرد نظام آموزشی برای بسیج کردن عموم به منظور حمایت از اصلاحات با هدف تقویت ذی‌حسابی و پاسخگویی معلمان استفاده کردند. همچنین این اطلاعات اقدامات جامعه کسب‌وکار را تسریع کرد. جامعه کسب‌وکار پرو با تاسیس کمپینی برای روشن‌سازی اهمیت کیفیت آموزش به منظور رشد اقتصادی تلاش می‌کرد. در بخش‌هایی از پرو، والدین از این نقطه ورود، برای اعتراض علیه اعتصاب‌های معلمان که آموزش را مختل کرده بودند، استفاده کردند. ابزار دیگر برای ایجاد ائتلاف‌های اینچنینی این است که پیشنهادات اصلاحات، به صورت یک بسته یا مجموعه ارائه شوند. بدین طریق هر عامل، به یکی از اولویت‌های خود دست می‌یابد. برای مثال تعهد برای مدرنیزه کردن آموزش‌های شغلی-اصلاحی که می‌تواند به‌سرعت به کارفرمایان کمک کند به هدفشان برسند - می‌تواند منجر به حمایت آنها از اصلاحات آموزشی وسیع‌تر شود.

همچنین ایجاد همکاری قوی میان مدارس و انجمن‌های آنها، برای حمایت از اصلاحات، امری مهم است. در جایی که انگیزه‌های سیاسی و بوروکراتیک برای اصلاح ضعیف است، اقدام در سطح محلی می‌تواند به عنوان یک جانشین عمل کند. در آفریقای جنوبی، فضای سیاسی و اقتصادی، تلاش برای بهبود عملکرد آموزشی را محدود می‌کند. با این حال از طریق همکاری قوی میان مدارس و والدین، تلاش‌هایی برای بهبود پیامدها در سطح محلی صورت گرفت. حتی در جایی که انگیزه‌های وسیع‌تری برای ارتقای یادگیری وجود دارد، مشارکت انجمن‌های مدارس در سطح محلی مهم است و می‌تواند مکمل تلاش‌های ملی یا منطقه‌ای برای تغییر باشد.

نوآوری و چالاکی (Innovation and agility)

برای توسعه رویکردهای یادگیری موثر که با فضایی که در آن قرار دارند جفت‌وجور هستند، نظام‌های آموزشی باید نوآوری و انطباق را مورد تشویق قرار دهند. در بسیاری از نظام‌های آموزشی، مدارس و دیگر نهادهای آموزشی به طور منظم خود را با شرایط در حال تغییر منطبق می‌کنند. طی این انطباق، معمولاً راه‌حل‌های خلاقانه‌ای برای چالش‌های آموزشی پیش‌رو ظهور می‌یابند. جست‌وجوی بخش‌های دارای عملکرد خوب در هر نظام آموزشی می‌تواند هم به طور تکنیکی و هم به طور سیاسی، رویکردهای امکان‌پذیری را برای حل مسائلی که سیستم‌ها در ارتقای یادگیری با آنها مواجه می‌شوند، به دست دهد. به طور مثال در یکی از مناطق آرژانتین، نرخ‌های بالای ترک تحصیل دانش‌آموزان دبیرستانی بسیار شایع بود. اما به نظر می‌رسید که بعضی از مدارس از این روند مستثنی هستند. با نگاهی عمیق‌تر به این انحراف مثبت، این موضوع آشکار شد که در این مدارس، ارتباط میان معلمان با والدین بسیار متفاوت است. زمانی که مدارس دیگر رویکرد سازنده روابط معلم- والد را که مدارس موفق داشتند اتخاذ کردند، نرخ ترک تحصیل در آنها به طور معناداری کاهش یافت.

انگیزه‌ها در تعیین اینکه سیستم‌ها نوآوری داشته باشند و راه‌حل‌های در حال ظهور را در مقیاس وسیع اتخاذ کنند یا نه، مهم هستند. سیستم‌های بسته، که استقلال معلمان و مدارس را محدود می‌کنند، و عملکرد آنها را با اندازه همخوانی این عملکرد با قوانین دولت مورد قضاوت قرار می‌دهند، معمولاً جای کمی را برای نوآوری باقی می‌گذارند. در عوض، سیستم‌های بازتر که توجه بیشتری به پیامدهای کلی دارند و پیشرفت در پیامدها را مورد تشویق قرار می‌دهند، فضای بازتری را برای نوآوری و انتشار رویکردهای جدید در کل سیستم آموزشی، ایجاد می‌کنند.

برای تفاوت ایجاد کردن در سطح سیستمی، این نوآوری‌ها باید در کنار سنجه‌های خوب و همچنین ائتلاف‌های در سطح سیستمی برای یادگیری، قرار گیرند. بدون این دو، هرگونه بهبود حاصل از نوآوری عمر کوتاهی خواهد داشت یا تنها به بخش‌های محلی محدود خواهد بود. اما با یک حمایت اینچنینی از طرف هر دوی اینها، مادامی که سیستم چند مرحله زیر را طی کند، ایجاد یک «دور خیر» (virtuous cycle) ممکن خواهد شد:

 یادگیری به‌عنوان یک هدف واضح و دارای بندهای مشخص، تصریح و اندازه‌گیری شود.

 ایجاد یک ائتلاف برای یادگیری که بستر سیاسی را برای نوآوری و آزمایش، آماده کند.

 نوآوری و آزمودن رویکردهایی که به نظر می‌رسد در فضای موجود، بیشترین کارکرد را داشته باشند و همچنین الهام گرفتن از شواهد و تمرکز بر مناطقی که بیشترین بهبود را طی اقدامات اخیرشان داشته‌اند.

 استفاده از سنجه یادگیری در کنار دیگر سنجه‌های ارائه آموزش به‌عنوان یک معیار برای تعیین اینکه رویکرد مورد نظر کار می‌کند یا خیر.

 اتخاذ رویکردی که کار می‌کند و کنار گذاشتن رویکردی که کارکرد ندارد.

♦ تکرار این مراحل

نتیجه انجام کاری که باید انجام شود، سیستمی است که عناصر آن با یکدیگر پیوستگی و ارتباط دارند و همه چیز برای هدف یادگیری، در یک صف قرار دارند.

افزایش تامین مالی می‌تواند از این تعادل «آموزش برای همه» حمایت کند؛ البته اگر بازیگران کلیدی به گونه‌ای رفتار کنند که نشان دهند یادگیری برای آنها اهمیت دارد. این یک «اگر» بزرگ است، زیرا در کشورهای با حاکمیت ضعیف، سطوح بالاتر مخارج عمومی، به طور آماری منجر به بهبود یادگیری یا حتی افزایش نرخ ثبت‌نام در مدرسه نمی‌شود. به دلیل راه‌های بسیاری که این تامین مالی از طریق آنها صورت می‌گیرد، به سادگی می‌توان دلیل این موضوع را فهمید. یا این پول هیچ‌وقت به دست مدارس نمی‌رسد، یا صرف مخارجی می‌شود که تاثیری بر رابطه آموزش-یادگیری نمی‌گذارد، یا اینکه سیستم آموزش کودکان محروم و نوجوانان را در اولویت قرار نمی‌دهد.

دلالت‌هایی برای بازیگران خارجی

بازیگران (عوامل) خارجی می‌توانند این استراتژی‌ها را برای باز کردن فضای سیاسی و تکنیکی به منظور بهبود یادگیری، تقویت کنند. به‌عنوان مثال در حوزه اطلاعات و سنجه‌ها، بازیگران بین‌المللی می‌توانند مشارکت در ارزیابی‌های منطقه‌ای یادگیری را تامین مالی کنند (مانند آزمون PASEC در آفریقای غربی یا LLECT در آمریکای لاتین) یا همچنین می‌توانند به برگزاری ارزیابی‌های جهانی یادگیری (مثل آزمون PISA یا TIMSS) کمک کنند. این کار باعث روشن‌گری و شفاف‌سازی چالش‌های پیش ‌روی سیستم‌های آموزشی ضعیف و همچنین تسریع تلاش برای اصلاحات می‌شود. همچنین بازیگران خارجی می‌توانند ابزارهایی را برای پیگیری و بررسی مولفه‌های تقریبیِ یادگیری به منظور کمک به حلقه‌های بازخوردی (feedback loops) توسعه دهند.

یادگیری برای تحقق بخشیدن به وعده آموزش

با نشان دادن به کشورها در مورد اینکه آموزش واقعاً اهمیت دارد، آنها می‌توانند به طور کامل به وعده آموزش تحقق بخشند. ماورای اینکه آموزش یکی از حقوق بشر اساسی است، پیامدهای اجتماعی را در بسیاری از مراحل و جنبه‌های زندگی ارتقا می‌بخشد. برای افراد و خانواده‌ها، آموزش سرمایه انسانی را تقویت می‌کند و فرصت‌های اقتصادی را ارتقا می‌بخشد. همچنین آموزش سطح سلامت را افزایش می‌دهد و توانایی افراد را در کارا ساختن انتخاب‌هایشان بهبود می‌دهد. برای جوامع، آموزش، فرصت‌های اقتصاد را وسعت می‌دهد، تحرک اجتماعی را افزایش داده و باعث می‌شود نهادها کارکرد موثرتری داشته باشند. از طرفی اقتصادهایی که سطح مهارت در آنها بالاتر است، سریع‌تر از اقتصادهایی که آموزش‌های مدرسه‌ای در آنها بالاست، اما سطح مهارت در آنها متوسط است، رشد می‌کنند. همچنین انتظار می‌رود که کودکان فقیر در کشورهایی که پیامدهای آموزشی در آنها بهتر است، با احتمال بیشتری سهم خوبی را در توزیع درآمدی از آن خود کنند.

سخن پایانی

کشورها پیش از این نیز، شروع شگرفی را برای بهبود یادگیری از طریق فرستادن کودکان و نوجوانان بی‌شماری به مدارس، کرده‌اند. اکنون وقت این است که با تسریع یادگیری، به وعده آموزش تحقق بخشیم. یادگیری واقعی -که یاد گرفتن را تشویق می‌کند- ابزاری برای ارتقای تسهیم بهتر کامیابی‌ها و همچنین گذر از فقر است. این نوع از آموزش افراد بسیاری را منتفع خواهد کرد: کودکان و خانواده‌هایی که تجربه مثبت آنها از مدرسه رفتن، ایمانشان را به دولت و جامعه باز خواهد گرداند؛ معلمانی که می‌توانند به جای تقاضاهای سیاسی، به تماس‌های حرفه‌ای خود پاسخ دهند؛ کارگران بزرگسالی که یاد گرفته‌اند چگونه یاد بگیرند و برای تغییرات اجتماعی و اقتصادی غیرقابل پیش‌بینی آماده خواهند شد؛ و شهروندانی که برای مشارکت در زندگی مدنی و انسجام اجتماعی ارزش قائل هستند نیز از این نوع آموزش منتفع خواهند شد. 

پی‌نوشت‌ها:
1- تحصیل در مدرسه ترجمه واژه schooling و یادگیری ترجمه واژه learning است. در تحصیل در مدرسه، بدون توجه به نتیجه، فقط به ارائه صرف مطالب به دانش‌آموزان توجه می‌شود. در حالی که در یادگیری، آماده‌سازی برای فراگیری مطالب و اینکه آیا دانش‌آموز مطالب را می‌فهمد یا خیر نیز مد نظر قرار می‌گیرد. همچنین آموزش نیز ترجمه واژه education است که می‌تواند هم در مدرسه و هم خارج از مدرسه صورت گیرد. به آموختن هر نوع از مطلبی و با هر هدفی، آموزش گفته می‌شود.
2- PISA آزمون جهانی است که هر سه سال یک‌بار از دانش‌آموزان 15ساله 72 کشور برای ارزیابی دانش آنها در زمینه‌های مختلفی همچون ریاضیات، علوم و خواندن گرفته می‌شود. حدود 540 هزار دانش‌آموز در سال 2015 در این آزمون شرکت کردند که سنگاپور رتبه نخست را کسب کرد.
3- دانش‌آموزی که در مدرسه حضور دارد اما به علت عقب‌ماندگی درسی چشمگیر، یادگیری او متوقف شده و در واقع از مدرسه حذف شده است.