شناسه خبر : 31453 لینک کوتاه

شبح نابرابری

چرا احساس نابرابری در جامعه شدت گرفته است؟

به نظر می‌رسد خشم جامعه ایرانی نسبت به آنهایی که خانه بهتری دارند، خودرو گران‌قیمت‌تری سوار می‌شوند یا در این وانفسا، صفرهای مقابل حساب‌های بانکی‌شان آنقدر هست که جوابگوی گشت‌وگذاری در یک کشور اروپایی باشد، شدت گرفته است. کمتر کسی با خود فکر می‌کند این افراد به دلیل تلاش‌ها یا شایستگی‌هایشان به این موقعیت رسیده‌اند.

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

به نظر می‌رسد خشم جامعه ایرانی نسبت به آنهایی که خانه بهتری دارند، خودرو گران‌قیمت‌تری سوار می‌شوند یا در این وانفسا، صفرهای مقابل حساب‌های بانکی‌شان آنقدر هست که جوابگوی گشت‌وگذاری در یک کشور اروپایی باشد، شدت گرفته است. کمتر کسی با خود فکر می‌کند این افراد به دلیل تلاش‌ها یا شایستگی‌هایشان به این موقعیت رسیده‌اند. مهم نیست که این اندک افراد متمول جامعه چگونه به این جایگاه دست یافته باشند، مردم تنها یک چیز را می‌بینند: در مقابل این گروه، گروه بسیار بزرگ‌تری فقیر شده‌اند یا دست‌کم می‌پندارند که فقیرند!

سندروم سرمایه‌دارستیزی و نفرت از ثروتمندان گرچه داستان تازه‌ای نیست اما حالا اپیدمی شده است. در حالی که فشار تورم و تحریم، روزگار را برای طبقه متوسط و محروم جامعه دشوارتر از پیش کرده است، اخبار زندگی لاکچری برج عاج‌نشینان نمک بر زخمشان می‌پاشد. باور جامعه این است که در سال‌های اخیر، تنها عده کمی فرصت پیدا کرده‌اند که از نردبان ترقی بالا بروند؛ آنهایی که از رانتی برخوردارند، زد و بندی کرده‌اند، به منابعی دسترسی دارند که دیگران از آن محروم‌اند و در یک کلمه، راه پیشرفت را دور زده‌اند و مسیر را از بیراهه‌های میانبر بی‌اخلاقی و قانون‌گریزی طی کرده‌اند. آنها که جا مانده‌اند اما، تصور می‌کنند نابرابری است که این فرصت‌ها را برای قشر محدودی رقم زده. نابرابری که همواره وجود داشته اما حالا پررنگ و وقیح است و خودش را بیش از پیش به رخ محرومان جامعه می‌کشد.

اشتباه است اگر تصور کنیم تنها ایرانیان به این سندروم مبتلا شده‌اند؛ احساس نابرابری پدیده‌ای جهانی است. همان حسی که سبب شد 99 درصد جامعه آمریکا بر یک درصد مرفه بی‌دردش بتازند و در وال‌استریت علیه سیاست‌هایی که به تشدید شکاف اقتصادی دامن زده بود، لشکرکشی کنند. پدیده‌ای که اندکی بعد به جنبش 99 درصدی‌ها در بسیاری دیگر از کشورهای پیشرفته تبدیل شد. جنگ دارا و ندار و اختلاف فقیر و ثروتمند که برخاسته از تفکر چپ‌اندیشان جامعه بود حالا به اندیشه مردم عادی نیز نفوذ پیدا کرده است؛ آ‌نقدر که در برابرش واکنش‌های تند و تیزتری از خود نشان می‌دهند.

اما آیا این واکنش‌ها برخاسته از نابرابری واقعی است یا احساس نابرابری؟ چه عواملی سبب شده ادراک نابرابری (perception of inequality) مردم از واقعیت پیشی بگیرد؟ این پرسش‌های به ظاهر ساده، چندین دهه ذهن پژوهشگران را به خود مشغول کرده و به سوژه مطالعات و مقالات و گزارش‌های بسیاری تبدیل شده است. ادبیات نابرابری تلاش کرده است نشان دهد چرا کابوس این رنج، زندگی مردم عادی و محروم جامعه را فراتر از شرایط واقعی مختل می‌کند.

روی نردبان شکسته پِین

سال 2008، چهار اقتصاددان آمریکایی مطالعه‌ای را طراحی کردند تا نظریه‌های رایج نابرابری را مورد ارزیابی قرار دهند. بر مبنای یکی از این نظریات - مدل به‌روزرسانی عقلانی- افراد درآمد خود را بر مبنای فرصت‌های مختلف برآورد می‌کنند. اگر متوجه شوند که درآمد کمتری نسبت به همکاران خود دارند انتظار خود را از درآمدشان در آینده «به‌روز» می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که باید منتظر افزایش درآمد باشند. در مقابل، افرادی که بیش از همکارانشان درآمد دارند انتظار خود را برعکس تنظیم خواهند کرد.

فرضیه مشابه دیگری با رد این دیدگاه عقلانی می‌گوید، پاسخ افراد به نابرابری عقلانی نیست بلکه کاملاً جنبه احساسی دارد. اگر شما ببینید که نسبت به همکاران خود کمتر حقوق می‌گیرید آن را دال بر افزایش حقوق در آینده نمی‌پندارید بلکه احساس می‌کنید قدر و ارزش شما دست‌کم گرفته شده است! بر مبنای این تئوری (نظریه درآمد نسبی) کسانی‌که احساس می‌کنند در پایین‌ترین سطح نردبان درآمدی قرار گرفته‌اند، ناامید و رنجیده خواهند شد و برعکس، بالانشین‌ها احساس رضایت و خشنودی خواهند کرد.

اقتصاددانان در این مطالعه برای صدها نفر از کارکنان دانشگاه کالیفرنیا ای‌میلی ارسال کردند و از آنها خواستند برای ارزیابی درآمدشان و مقایسه آن با سایرین به پایگاه اطلاعاتی Bee مراجعه کنند. چند روز بعد ای‌میل دیگری برای آنها ارسال شد که شامل پرسشنامه‌ای با سوالاتی از این دست بود: چقدر از درآمدتان رضایت دارید؟ یا چه میزان از کارتان راضی هستید؟ یافته‌ها جالب بود. همان‌گونه که مدل «درآمد نسبی» پیش‌بینی می‌کرد کسانی‌که متوجه شده بودند حقوقشان کمتر از دیگران است اعلام کردند که از شغلشان رضایت ندارند و مایل‌اند شغل دیگری پیدا کنند. در مقابل اما، گروهی که درآمد بیشتری داشتند چندان هم خشنود نبودند. محققان این پژوهش بر یافته کلیدی مهمی تاکید گذاشتند: در جامعه‌ای که دستاوردهای اقتصادی در دست گروه خاصی متمرکز باشد برنده واقعی وجود ندارد؛ در عوض بازندگان بسیارند!

کیث پِین اما، روایت دیگری از داستان نابرابری دارد. روان‌شناسی که او را با کتاب «نردبان شکسته» می‌شناسیم روزگاری را که خودش فقیر بوده به خوبی به خاطر دارد. می‌گوید وقتی در کلاس چهارم دبستان و در صف ناهار مدرسه برای نخستین بار از پرداخت پول غذا عاجز ماندم، تازه معنای فقر را فهمیدم و همه چیز برایم تغییر کرد. در آن لحظه بود که دریافتم کجای نردبان ایستاده‌ام؛ نردبانی که پله‌هایش کفش و مدل مو و لهجه بود!

پین اکنون پروفسور دانشگاه نورث کارولیناست. معتقد است آنچه در مورد فقر به معنای واقعی آسیب‌زننده است (دست‌کم در کشوری مانند آمریکا که اغلب مردم در خانه‌هایشان تلویزیون و مایکروفر و گوشی موبایل دارند) «تجربه ذهنی احساس فقر» است. این احساس محدود به کسانی نیست که در پله‌های یک‌پنجم پایینی نردبان قرار دارند؛ در جهانی که مردم دائماً خود را با همسایگان خود مقایسه می‌کنند این امکان وجود دارد که درآمد خوبی داشته باشید و باز هم احساس بدبختی کنید! پین می‌نویسد: برخلاف ستون‌های ارقامی که در دفترهای کل بانک‌ها نوشته می‌شود، «وضعیت» (Status) یک مولفه متحرک است چراکه در مقایسه دائمی با دیگران تعیین می‌شود.

بر مبنای دیدگاه پین، احساس فقر پیامدهایی دارد که بسیار فراتر از احساسات است. کسانی‌که خود را فقیر می‌پندارند تصمیمات متفاوتی می‌گیرند که اغلب شرایطشان را حتی بدتر هم می‌کند. مطالعات او نشان می‌دهد آمریکایی‌های کم‌درآمد، سهم نامناسبی بلیت‌های لاتاری می‌خرند؛ چیزی که به آن «مالیات بر فقرا» گفته می‌شود!

تبیین او برای چنین رفتاری این است که افراد فقیر که احساس نابرابری می‌کنند درگیر رفتارهای پرخطر بیشتری می‌شوند. آنها خود را کمتر شایسته می‌پندارند. در برابر دسیسه‌ها بسیار آسیب‌پذیرند و به احتمال بیشتری با مشکلات سلامتی دست و پنجه نرم می‌کنند. تمامی این یافته‌ها کافی است تا نگران مسیر پیش‌رو باشیم. با افزایش شکاف بین یک درصد جامعه و سایرین، می‌توان انتظار داشت آثار ذهنی احساس فقر و نابرابری رو به تشدید بگذارد.

ریچل شرمن، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیو اسکول، مانند پین مطالعاتی را روی نابرابری انجام داده است. این بار شرمن به‌جای تمرکز بر بی‌پول‌ها به سراغ ابرثروتمندها رفته است. او می‌نویسد تحقیقاتش با دشواری‌های بیشتری روبه‌رو بوده چراکه پولدارها از گفت‌وگو با او طفره می‌رفتند. باقی پاسخگویان هم به شدت نگران اطلاعات محرمانه زندگی‌شان بودند.

یافته مطالعه شرمن در نوع خود شگفت‌انگیز است. اقلیتِ فوق‌ثروتمند، خودشان را چندان هم پولدار تصور نمی‌کنند! یکی از خانم‌های پاسخگو که املاک متعددی در مناطق گران‌قیمت نیویورک دارد و درآمد سالانه‌اش به بیش از دو میلیون دلار می‌رسد خودش را در طبقه متوسط جامعه ارزیابی می‌کند و می‌گوید: به نظر من مهم نیست که چه چیزهایی داری؛ همیشه کسانی هستند که صدها برابر بیش از تو دارند. این یافته تاییدی بر نردبان شکسته پین است. اگر پول و ثروت از دیدگاه مالک آن ارزیابی شود حتی ثروتمندان هم خود را با ابرپولدارها مقایسه می‌کنند و به حال خود تاسف می‌خورند! شرمن می‌گوید بین کف همین یک درصد جامعه و سقف آن، فاصله از زمین تا آسمان است.

یافته نهایی شرمن مشابه نتایج مطالعات دانشگاه کالیفرنیاست. نابرابری متقارن نیست. در مقابل اندوه، یأس و تنشی که برای فرودستان به همراه می‌آورد الزاماً لذت چندانی برای بالادستان ندارد!

پیشران‌های احساس نابرابری

تشخیص اینکه افراد نسبت به نابرابری اقتصادی واقعاً چه احساسی دارند دشوار است اما دست‌کم اثبات شده که در بحران‌های اقتصادی، تاثیر احساسات بر قضاوت آنها شدت می‌گیرد. از رسوایی‌های مالی که به سرخط خبری رسانه‌ها تبدیل می‌شود خشمگین می‌شوند و بر ثروتمندانی که از رانت‌های مولتی‌میلیاردی بهره‌مند شده‌اند می‌آشوبند. نکته مهم آنکه در این شرایط، نیروهای بازار را که سبب ایجاد چنین فرصت‌هایی برای گروه‌های خاص شده نادیده می‌گیرند. و البته در این میان خشک و تر با هم می‌سوزند، زورشان به آدم‌های دم دست‌تر می‌رسد که الزاماً درگیر فساد نیستند؛ از همکاری که به تازگی ماشین بهتری خریده گرفته تا همسایه‌ای که سفر خارج رفته است!

ادبیات آکادمیک که نشان می‌دهد مردم از درآمد چه می‌دانند و درآمد عادلانه از نظر آنها چیست بر سه نکته تاکید دارد: نخست آنکه مردم بر مبنای متوسط درآمدهای ملی، درآمد عادلانه هر شغل را تخمین می‌زنند. پس به خوبی می‌دانند که درآمد یک پزشک، یک خیاط یا یک آرایشگر چقدر باید باشد. دوم، تقریباً همه مردم معتقدند فاصله درآمدی بین افراد زیاد است؛ پردرآمدها باید کمتر و کم‌درآمدها باید بیشتر پول بگیرند. آنها تفاوت درآمدی را تنها بر مبنای میزان مهارت‌ها و مسوولیت‌های افراد می‌پذیرند.

و نکته سوم آنکه اگر از آنها بخواهید نظام پرداخت موجود را برای مشاغل مختلف بازنویسی کنند شگفت‌زده خواهید شد: می‌گویند درآمد مشاغلی که در حال حاضر حقوق بالایی می‌گیرند مانند هنرپیشگان، باید کم شود و مثلاً پرستاران به اندازه قضات حقوق‌بگیرند! باور آنها این است که این نظام به دلایل تاریخی ناعادلانه شکل گرفته و باید اصلاح شود. به همین دلیل تحلیلگران می‌گویند «ارزش‌های نسبی» یکی از مهم‌ترین پیشران‌های احساس نابرابری است.

تردیدی نیست که رضایت از درآمد کاملاً مبتنی بر «مقایسه» است و به هیچ‌وجه قطعی نیست. ساده‌تر بگوییم، مهم نیست چقدر درآمد دارید؛ مهم این است که در مقایسه با گروه‌هایی که خود را با آنان قیاس می‌کنید درآمدتان چقدر است؟ افرادی که درآمد زیادی دارند، از جمله روسا و مدیران این مقایسه اجتماعی را دوست دارند. آنها معتقدند اکنون جهان یک بازار واحد است و اگر کسی نتواند متناسب با پرداخت‌های بازار بین‌المللی حقوق بگیرد نخبگان کرورکرور از کشور خواهند گریخت. استدلال آنها غیرمنطقی به نظر نمی‌رسد. اما چه خواهد شد اگر این رئیس، بالای نردبان پین نشسته باشد و کارکنان پایینی سازمانش که شایستگی بیشتری برای خود قائل‌اند روی پله‌های آخر درجا بزنند. نتیجه واضح است. به این تصویر بیفزایید که رابطه بین تصمیم‌گیرندگان برای درآمد و مزایای بالانشینان نردبان، نه بر مبنای یک الگوریتم منطقی که بر اساس اعطای امتیاز به افراد خاص باشد. احساس نابرابری چیزی نزدیک به یک کابوس خواهد بود!

پیشران دیگری که برخی مطالعات بر آن تاکید می‌کنند «محیط آنی» افراد است. ساده‌تر آنکه، هرچه مصادیق نابرابری در اطراف یک فرد بیشتر باشد، احتمال آنکه احساس نابرابری در او تقویت شود، بیشتر خواهد بود. در واقع افراد، ادراک محلی خود را از نبود برابری به ادراک نابرابری در کل کشور تعمیم می‌دهند. شاید به همین دلیل است که این احساس در شهرهای بزرگ بیشتر و آزاردهنده‌تر است؛ جایی که مردم فاصله طبقاتی و شکاف درآمدی بیشتری را می‌بینند و تجربه می‌کنند.

مولفه دیگری که بر ادراک نابرابری تاثیر می‌گذارد از پذیرش سلسله‌مراتب اجتماعی و باور مردم نسبت به پیامد انتخاب‌های فردی‌شان نشات می‌گیرد. افرادی که سلسله‌مراتب اجتماعی را به رسمیت می‌شناسند به احتمال کمتری بین گروه‌های اجتماعی احساس نابرابری می‌کنند. به علاوه باورهای فرهنگی درباره «شایستگی» در برابر «شانس» می‌تواند ادراک آنان نسبت به نابرابری و ترجیحات آنها برای بازتوزیع را مشخص کند. افرادی که نقش انتخاب‌های فردی خود را در آنچه به دست می‌آورند پررنگ‌تر می‌دانند یا قائل به شایستگی در دستیابی به موقعیت‌های بهتر هستند کمتر به باور نابرابری می‌رسند. یادمان باشد تجربه اجتماعی می‌تواند این باور و ناباوری را دگرگون کند. اگر ساختار اقتصادی و سیاستگذاری در این حوزه به نحوی باشد که افراد فراتر از انتخاب‌ها، تلاش یا شایستگی خود و صرفاً به دلیل بهره‌مندی از فرصت‌های خاص پیشرفت کنند، نمی‌توان از جامعه انتظار داشت همچنان قائل به نقش انتخاب باقی بماند.

اثبات شده است که رابطه معناداری بین نابرابری اقتصادی و استرس و ناآرامی در جامعه وجود دارد. مطالعات نشان می‌دهد افزایش پوشش رسانه‌ای نابرابری سبب شده افراد نسبت به دارایی و سرمایه‌شان احساس خطر کنند و به این باور برسند که فضای کشور ناعادلانه است؛ حتی اگر درآمد و سرمایه اقتصادی‌شان رو به بهبود باشد. این یافته مورد تایید مطالعه‌ای است که انستیتوی کلن آلمان روی 640 هزار مطلب رسانه‌ای و در مصاحبه با بیش از 30 هزار نفر در یک دوره 14ساله انجام داده است. انستیتوی مطالعات اقتصادی کلن می‌نویسد گزارش‌های رسانه‌ای آلمان درباره نابرابری بین سال‌های 2001 تا 2016 چهار برابر شده است. این مطالعه پیشنهاد می‌کند هرقدر خبرنگاران بر نابرابری تاکید می‌گذارند، مردم بیش از گذشته نگران شرایط اقتصادی می‌شوند. یافته دیگر این مطالعه هم جالب است: هرقدر میزان اخبار و گزارش‌های مربوط به نابرابری بیشتر شده شهروندان آلمانی تعهد رسمی کشورشان به برقراری عدالت را بیشتر زیر سوال برده‌اند!

نابرابری فرصت‌ها

در ژانویه 2011 وقتی هزاران نفر از مصریان در اعتراض به فساد دولت در میدان التحریر گرد آمدند، تحلیلگران «افزایش نابرابری» را به فهرست عوامل موثر بر شکل‌گیری این موج اعتراضی بی‌سابقه افزودند. بانک جهانی در سال 2017 در گزارشی اعلام کرد در سال‌های پیش از آغاز بهار عربی «ادراک نابرابری» در مصر رو به افزایش بوده در حالی که نابرابری واقعی -آن‌گونه که اقتصاددانان اندازه گرفته‌اند- اگرنه کاملاً، ولی در حال کاهش بوده است. آیا این نشانه سوءادراک جامعه است؟

همان زمان نویسندگان بسیاری نوشتند که نفوذ رسانه‌های اجتماعی ماشه بهار عربی را چکاند! مصری‌ها با دسترسی به وب بود که به اطلاعات گسترده و جدیدی دست یافتند و به تناسب آن، احساس و ادراکشان نسبت به نابرابری تغییر کرد. این اما تنها بخشی از تبیین واقعه است. در سوی دیگر، ادراک سیستماتیک نابرابری در کشورهایی گزارش شده که هرگز مشکل دسترسی به اطلاعات، مساله آنها نبوده است. سایرین پیشنهاد کردند که میزان برابری فرصت‌هاست که تعیین می‌کند افراد چه احساسی نسبت به نابرابری پیدا خواهند کرد. در جوامعی که افراد برای کسب دستاوردهای ارزشمند مانند درآمد، آموزش و بهداشت از شانس مساوی برخوردارند، مدارا با نابرابری بیشتر خواهد بود. این فرضیه که نخستین بار در سال 1835 مطرح شد پیشنهاد می‌کند نه‌تنها تمام نابرابری‌ها به یک اندازه مضر نیستند بلکه سطوح مشابه نابرابری ممکن است بسته به منشأ آن، متفاوت ادراک شود.

نکته دیگر در تبیین نابرابری فرصت‌ها، تاثیر تجربه فردی مردم از «تحرک اجتماعی بین‌نسلی» است. افرادی که تحرک اجتماعی رو به بالا را تجربه می‌کنند (مثلاً شغل آنها نسبت به پدرشان بهتر است) نابرابری کمتری در فرصت‌ها حس می‌کنند. و بالعکس. تحلیل‌های روان‌شناختی این احساس را ناشی از سوگیری «عزت نفس» در فرآیند شناختی درک افراد از نابرابری می‌دانند. به بیان ساده‌تر اگر زندگی شما با پیشرفت و موفقیت همراه باشد آن را ناشی از شایستگی‌های خود می‌دانید. و اگر نتوانید دستاورد ارزشمندی کسب کنید تصور می‌کنید عواملی خارج از کنترل شما این شکست را برایتان رقم زده است. جای شگفتی نیست که در اکثر مطالعات، افراد بیکار سطح بالاتری از نابرابری فرصت‌ها را گزارش کرده‌اند.

و در نهایت گرچه میزان واقعی نابرابری فرصت‌ها، تعیین‌کننده میزان ادراک مردم از آن نیست اما «رشد اقتصادی» در این میان نقشی تعیین‌کننده دارد. اگر سایر متغیرها را ثابت نگه داریم، در کشورهایی که رشد اقتصادی بیشتری را در یک دهه گذشته تجربه کرده‌اند ادراک نابرابری فرصت‌ها کمتر از میزان متوسط است. تحلیلگران در تبیین این یافته از نظریه «اثر تونل» استفاده می‌کنند. وقتی شما در یک ترافیک سنگین داخل تونلی گیر افتاده‌اید و پس از مدتی ماشین‌های لاین کناری‌تان شروع به حرکت می‌کنند، احساس بهتری پیدا خواهید کرد چون بهبود شرایط دیگران را نشانه بهبود شرایط خودتان در آینده نزدیک در نظر می‌گیرید. باور می‌کنید که مشکل حل شده و شما هم به زودی راه خواهید افتاد، حتی اگر چنین نباشد.

شاید به همین دلیل است که جامعه ایرانی که این روزها در تونل رکود اقتصادی به دام افتاده و نشانه‌ای از بهبود و خروج از بحران نمی‌بیند، نابرابری شدیدتری نسبت به واقعیت احساس می‌کند. این احساس نابرابری زمانی تشدید می‌شود که مردم می‌بینند برخی، نه از راه تونل راکد اقتصاد، که از راه‌های هوایی رانت و فرصت‌های بادآورده و خطای مکرر سیاستگذار، خیلی پیش از سایرین به مقصد می‌رسند! سیاستمداران اگر نگران صندوق‌های رای در سال‌های پیش‌رو هستند باید بدانند ادراک نابرابری و نارضایتی از زندگی، نه‌تنها تهدید دموکراسی است که یکی از مهم‌ترین عوامل موثر بر مشارکت سیاسی شهروندان و رفتار رای‌دهی آنان است!

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها