شناسه خبر : 45322 لینک کوتاه

تراژدی حق پخش

چرا فوتبال ایران از چنگال انحصار خارج نمی‌شود؟

 

وحید نمازی / روزنامه‌نگار و پژوهشگر فوتبال

دهه 1970 میلادی؛ نیویورک- گروهی از افراد بسیار قدرتمند در عرصه‌های تجارت و رسانه، به شدت پیگیر فوتبال هستند؛ «فوتبال آمریکایی» نه. بلکه به قول آمریکایی‌ها، «ساکر». یکی از آنها استیو راس است؛ رئیس هیات‌مدیره شرکت ارتباطات وارنر و مردی که در تمام زندگی‌اش به ریسک‌های بزرگ و نوآوری‌های به‌یادماندنی دست زده است. امپراتوری‌اش شامل شرکت‌هایی همچون آتلانتیک رکوردز، استودیوهای بزرگ هالیوود (شامل استعدادهایی همچون استیون اسپیلبرگ و رابرت ردفورد) و حتی شرکتی به نام آتاری می‌شود که پدیده «بازی‌های ویدئویی» را به جهان معرفی کرده. راس نخستین‌بار از طریق برادران ارمنستانی ارتگان که آتلانتیک رکوردز را اداره می‌کردند، علاقه‌اش را نسبت به فوتبال نشان داده و خیلی سریع غرق در ایده فراگیر کردن فوتبال در ایالات‌متحده شده است. او با در اختیار داشتن آن همه «اسباب بازی» مدرن و دسترسی به آن همه سلبریتی و موسیقی و انواع هنرها، فوتبال را هدف عشقی خودش قرار داده، چون فهمیده که فوتبال تا چه اندازه می‌تواند فریبنده و شگفت باشد. راس فوتبال را از دید یک کارآفرین دیده و آن را یک «نیاز برآورده‌نشده» و «ثروتی که ارزشش درک نشده» یافته است. این ثروت را هدف گرفته و آن را ماموریت شخصی‌اش قرار داده است. باشگاه ورشکسته کاسموس نیویورک را به ارزش تنها یک دلار خریده و یک نفر را هم استخدام کرده تا مثل کاپیتان اِی‌هب که به دنبال موبی دیک بود، نهنگ فوتبال جهان را شکار کند؛ پله را. بزرگ‌ترین ستاره را. چند سال می‌گذرد تا آنها پله را به نیویورک ببرند و کاسموس را جهانی کنند. نخستین بازی کاسموس با حضور پله، 10 میلیون بیننده تلویزیونی جذب می‌کند؛ یک رکورد برای پخش تلویزیونی فوتبال در ایالات‌متحده و آماری به مراتب بیشتر از بینندگان تلویزیونی جام جهانی تا آن روز!

گرچه پخش تلویزیونی آن بازی به عنوان تجربه اول چندان موفق نبود (گل اول کاسموس به دلیل پخش آگهی‌های تلویزیونی پخش نشد و گل دوم را هم که پله زد، به خاطر پخش صحنه آهسته موقعیت قبلی، از کف بینندگان رفت)، اما فوتبال توانست آمریکا را مبهوت کند. به جز مسابقات بوکس سنگین‌وزن، هیچ رویداد ورزشی دیگری در نیویورک نتوانسته بود این همه بیننده تلویزیونی داشته باشد. ناگهان تمام آدم‌های دنیا کاسموس را شناخته بودند و استیو راس به هدفش نزدیک می‌شد. به زودی، آنچه او از حق تصویری پخش بازی ستاره‌اش به جیب می‌زد، چندین برابر سرمایه‌گذاری اولیه‌اش بود!

دهه 2020 میلادی؛ سراسر ایالات‌متحده- غوغای لیونل مسی در لیگ آمریکا و کریم بنزما و کریس رونالدو در لیگ عربستان، شبکه ورزش و پلت‌فرم‌های رسمی نمایش تلویزیونی داخلی را بر آن داشته تا بازی‌های ستاره‌ها را برای علاقه‌مندان ایرانی پخش کنند. دیوید بکام باهوش، با آینده‌نگری و خلق فرصت مانند همان نسخه راس در نیویورک، باشگاه اینتر میامی را خریده و مسی بزرگ را به آمریکا برده و پول پارو می‌کند. حق پخش تلویزیونی 10‌ساله لیگ آمریکا (استریمینگ) از طریق «اپل تی‌وی» به رقم نجومی 5 /2 میلیارد دلار خریداری شده و بیلبوردهای تبلیغ هر بازی مسی، تمام آمریکا را پر کرده است. اپل پس از رکود و افزایش تورم این چندساله، ناگهان دست به یک ابتکار زده و تمام رقبای داخلی را از میدان به در کرده است. آنهایی که اشتراک اپل تی‌وی را دارند، می‌توانند با همان اشتراکشان لیگ را هم ببینند و هر غیرمشترکی هم که بخواهد بازی‌ها را ببیند، صد دلار می‌دهد و علاوه بر بازی‌های لیگ، باکس‌های ویژه تحلیل و صحنه‌های حساس و... را هم تماشا می‌کند. سازمان لیگ آمریکا یا همان MLS مسوول تهیه بازی‌هاست. آنها 10 تا 14 تیم ماهر پخش برای تولید این مسابقات با امکانات اختصاصی و استودیوی برنامه‌سازی استخدام کرده‌اند. سایر شبکه‌های تلویزیونی که پیش از این لیگ آمریکا را پخش می‌کردند دیگر حق این کار را ندارند و همه چیز در انحصار اپل است. اپل برای مشترکان خود محتوای برتر ورزشی بیشتری تولید می‌کند و معامله چرب و نرم دیگرش با سازمان لیگ ملی بیسبال هم تضمین می‌شود! اپل به وضوح از ورزش به عنوان ابزاری موثر برای توسعه فروش محصولات اصلی خود استفاده می‌کند. 5 /2 میلیارددلاری که اپل برای فوتبال هزینه کرده مبلغ ناچیزی نیست، اما برای شرکتی با درآمد سالانه 365 میلیارد دلار و ذخایر نقدی گسترده، این رقم می‌تواند هزینه تحقیق و توسعه یکی از پروژه‌هایش باشد! اما این معامله یک طرف دیگر هم دارد؛ لیگ ملی فوتبال یا همان MLS؛ قراردادهای پیشین MLS با شبکه‌های ESPN/ABC، Fox  و Univision شامل پخش بازی‌های لیگ و همچنین بازی‌هایی که تیم‌های ملی فوتبال مردان و زنان ایالات‌متحده در آن حضور داشتند، برای هر فصل 90 میلیون دلار ارزش داشت، بنابراین درآمد 250 میلیون‌دلاری فعلی با غولی به نام اپل و آن هم تنها برای پخش بازی‌های لیگ، افزایش قابل توجهی است. و البته چنین نگرشی، دیدگاه بلند مدیران اپل برای سرمایه‌گذاری بر روی محصولی را نشان می‌دهد که به زودی پای تمام دنیا را به کشورشان باز خواهد کرد؛ جام جهانی 2026 که به صورت مشترک در آمریکا، کانادا و مکزیک برگزار خواهد شد و بی‌تردید می‌تواند قراردادی چرب و نرم برای اپل به همراه داشته باشد.

دهه 2020 میلادی؛ تهران- «کمیته تلفیق مجلس که در حال نوشتن برنامه هفتم بودجه است، محبت کند برای فوتبال و خدماتی که ارائه می‌کند، بودجه‌ای را به صداوسیما تعلق دهد تا حق پخش باشگاه‌ها را پرداخت کند. بودجه‌ای که به باشگاه‌ها تعلق گرفته یا بودجه اسپانسری است یا بودجه ارکان دولتی. این در آینده فوتبال ما را از حضور در میدان‌های بین‌المللی محروم خواهد کرد. تیم‌هایی که مجوز حرفه‌ای نداشته باشند، به صورت کلی از لیگ قهرمانان آسیا حذف خواهند شد.» این صحبت‌های یک ماه پیش صادق درودگر است؛ مدیرعامل باشگاه خصوصی نساجی مازندران و از مدیران سابق فدراسیون فوتبال که در مصاحبه با ایسنا فقط مانده به شکل رسمی به مجلس التماس کند! درودگر گفته کنفدراسیون فوتبال آسیا و فیفا، ارزش حق پخش تلویزیونی لیگ برتر ایران را ۴۵۰ میلیون یورو ارزش‌گذاری کرده‌اند! و البته این را هم گفته که «ما این پول را نخواستیم. مجلس چیزی که برای کشور امکان‌پذیر و منطقی است را در نظر بگیرد». و این داستان یکی از بی‌درمان‌ترین دردهای فوتبال ایران است؛ بیماری مهلکی که درمانش نمی‌کنند تا پیکر نحیفش به مرگ خودخواسته راضی شود! این کلاف آنقدر سردرگم است که حتی دیگر انگار مدیران سطح بالای ورزش کشور هم تمایلی به تلاش برای باز کردنش ندارند. فوتبالی که سایت ترانسفر مارکت، ارزش لیگ برترش را حدود 120 میلیون دلار تخمین زده و حق پخشش هم به قول مدیرانش 450 میلیون یورو ارزش دارد، آنقدر فشل، بی‌عرضه و غیرسازمان‌یافته است که نه می‌تواند حقش را بگیرد و نه می‌تواند محصولش را به درستی عرضه کند. باشگاه‌های فوتبال در ایران، موجودات ناقص‌الخلقه‌ای هستند که وجودشان جز یک ساختمان (اگر عاریتی یا متعلق به یک نهاد دولتی نباشند) و چند تکه کاغذ، تهی است. استادیومی را که قرار است بازی‌های رسمی‌شان در آنجا برگزار شود اجاره می‌کنند؛ تازه باید شانس بیاورند که نهاد دولتی بهره‌برداری‌کننده از استادیوم، زودتر تعمیراتش را تمام کند و دعا کنند که پای ستاره‌های چندصد میلیون‌دلاری حریف عربستانی که پس از سال‌ها به تهران آمده، در چاله‌چوله‌های زمین ناهموار آزادی نپیچد و آبروریزی بیشتر نشود. دوربین‌های سازمانی که بازی‌هایشان را پخش می‌کند فاقد کیفیت لازم است چنان‌که فیلم‌های برداشته‌شده از موبایل تماشاگران، شفاف‌تر از تصاویر زنده‌ای است که از مکانی به نام استادیوم پخش می‌شود. دیگر حق پخش که پیشکش!

فوتبال را از تلویزیون پخش نکنید

پدیده‌هایی مانند سینما و ورزش به دلیل اجتماعی بودن و فراگیری محصول خود طی یک قرن گذشته، یکی از بهترین محل‌ها برای بهره‌برداری پدیدآورندگان محصولات آنها بوده‌اند. هرچه این پدیده‌ها گسترش بیشتری یافتند، مخاطب بیشتری جذب کردند و آرام‌آرام به «بازار»‌هایی برای کسب درآمد تبدیل شدند. اصل رقابت در هر بازار کالامحور موجب شد تا مخاطب بیشتر از گذشته برای پدیدآورندگان محصولات در این بازارها ارزش پیدا کند. با گسترش فناوری و ابزارهای ارائه محصول رقابت‌های ورزشی، راهکارهای تنظیم سود در این بازار هم بیشتر مورد توجه قرار گرفت و «حق پخش» از دل آن متولد شد.

پخش یک رویداد ورزشی، در سال 1911 در لارنسِ کانزاس آغاز شد؛ یک شب، حدود هزار نفر به منظور تماشای بازی فوتبال آمریکایی «شبیه‌سازی‌شده» کانزاس و میسوری (که در میسوری در حال برگزاری بود) در یک محل در کانزاس جمع شدند. شرکت وسترن یونیون یک سیم تلگراف را در میسوری (محل بازی) راه‌اندازی کرده بود و چندین نفر در میسوری آنچه در بازی اتفاق می‌افتاد را به اتاق پخش منتقل می‌کردند و در اتاق پخش هم با استفاده از یک مدل از یک زمین فوتبال، رویدادهای بازی تصویرنگاری می‌شد. سپس این اطلاعات به کسانی که در کانزاس منتظر بودند، تلگراف می‌شد تا آنها از طریق یک اعلام‌کننده متوجه شوند که چه اتفاقی در میسوری رقم می‌خورد. این اولین قدم در دنیای بزرگ پخش رویدادهای ورزش در جهان بود که به مرور با پخش صدای یک گوینده از رادیوی محلی (که در واقع تلگراف‌های ارسالی از محل مسابقه در یک شهر دیگر را می‌خواند) در سال 1911 و پخش زنده رادیویی یک مسابقه بوکس در سال 1921 کامل‌تر شد. پس از اختراع تلویزیون در سال 1927، پخش زنده یک مسابقه بیسبال به‌وسیله شبکه NBC در سال 1939 (و پیش از آن پخش المپیک برلین به شکل زنده و البته در داخل آلمان و پخش بخشی از بازی تیم اول و ذخیره‌های آرسنال به‌وسیله BBC در لندن) آغاز صنعت بزرگی شد که امروز چنان پیشرفت کرده که لیگ ملی فوتبال آمریکایی (NFL) به یکی از باارزش‌ترین برندهای جهان تبدیل شده و سالانه بیش از پنج میلیارد دلار درآمد پخش تلویزیونی دارد!

تاریخ پخش نخستین بازی کامل فوتبال از BBC به سال 1938 و فینال جام حذفی انگلیس بین هادرزفیلد و پرستون بازمی‌گردد. پرستون آن سال در تمام بازی‌هایش در لیگ دسته اول پیروز شده بود و فینال جام حذفی را به رویدادی داغ تبدیل کرده بود که بلیتش 50 پوند ارزش داشت. با در نظر گرفتن تورم، ارزش آن 50 پوند، معادل چهار هزار پوند امروز است؛ چیزی حدود 240 میلیون تومان ناقابل! اما پخش منظم و سازمان‌یافته فوتبال در بریتانیا به دوران پس از جنگ جهانی دوم برمی‌گردد. شاید مضحک به نظر برسد، اما در حالی که مسن‌ترهای آن روزگار از فناوری‌های جدید، مثل هر چیز جدید دیگر واهمه داشتند (فوتبال یک بازی نوین و پیشرفته به حساب می‌آمد که از یک سرگرمی صرف فراتر رفته و پای تاکتیک و چینش بازیکنان به آن باز شده بود)، پخش فوتبال از تلویزیون هم به نگرانی آنها افزوده بود؛ باشگاه‌های فوتبال جوامعی بودند که مردم را دور هم جمع می‌کردند و فروش بلیت در روزهای مسابقه هم موجب درآمدزایی برای تیم‌ها می‌شد. بنابراین پخش فوتبال از تلویزیون تازه اختراع‌شده، می‌توانست به قیمت از هم پاشیدن محل گردهمایی و اتحاد مردم تمام شود. اما مردم کشور در دوران پس از جنگ به سرگرمی نیاز داشتند و BBC که می‌دانست زخم‌های پس از جنگ را می‌توان با این محصول جدید ترمیم کرد، به شکلی جدی‌تر وارد کارزار شد تا لذت تماشای فوتبال به همه منتقل شود، نه فقط آنهایی که بلیت مسابقات را دارند. اولین نهاد فوتبال که با پخش تلویزیونی مسابقاتش موافقت کرد، یک لیگ فوتبال آماتور انگلیس بود که در سال 1946 راضی شد BBC مسابقه بین دو تیم حاضر در آن لیگ را پخش کند. با اینکه پخش زنده آن بازی به دلیل تاریک شدن هوا تنها 15 دقیقه طول کشید، اما همین مقدار کم هم موفقیتی بزرگ به حساب می‌آمد.

اژدها وارد می‌شود...

کنِت ولستنهولم، یک روزنامه‌نگار سابق و هوادار فوتبال بود که پس از جنگ جهانی دوم و خدمت در نیروی هوایی سلطنتی دنبال کار می‌گشت. چون روزنامه‌ای استخدامش نکرد، به BBC نامه نوشت تا به عنوان مفسر فوتبال استخدامش کند. و این‌چنین شد که برای دو دهه آینده، نام ولستنهولم مترادف فوتبال شد. او که در زمان استخدام در BBC هرگز تلویزیون تماشا نکرده بود، حالا به دلیل درک و اشتیاقی که به فوتبال داشت کاری کرده بود که پخش فوتبال همراه با صدای خوش‌آهنگش باعث یکی از موفقیت‌های بزرگ BBC شود؛ حضور او به میزان قابل توجهی به شمار بینندگان تلویزیونی فوتبال اضافه کرد و بر پخش تلویزیونی فوتبال تاثیر گذاشت.

حالا BBC حق نشان دادن 75 بازی در یک فصل در لیگ را به دست آورده بود. اما پخش همراه با تفسیر تمام یا بخشی از بازی‌هایی که مردم نتیجه‌اش را می‌دانستند چیز هیجان‌انگیزی به حساب نمی‌آمد. برگ برنده در این صنعت نوشکفته، «هیجان» بود؛ همان اتفاقی که ممکن بود در هر لحظه از یک مسابقه رخ بدهد و تماشاگر تلویزیونی از همه‌جا بی‌خبر را پای تلویزیون میخکوب کند و BBC  و رقیب تازه متولدشده‌اش ITV، این را خوب می‌دانستند. این‌چنین شد که اولین جنگ بر سر پخش مسابقات فوتبال درگرفت. پیشنهاد‌های فراوان و برنامه‌های زیادی روی میز گذاشته شد، اما در پایان، توانایی ITV برای گنجاندن کمپین‌های تبلیغاتی برای ایجاد درآمد بیشتر از پخش مسابقات فوتبال به کارش آمد تا حق عرضه انحصاری محصول سوگلی بازار سرگرمی از چنگ BBC خارج شود؛ «حق پخش تلویزیونی» از دل این رقابت به دنیا آمده بود!

 قرارداد حق پخشی که شرکت آمریکایی ABC به نمایندگی از ITV در سال 1960 برای نشان دادن 26 بازی لیگ امضایش کرد و برایش بیش از 143 هزار پوند پرداخت، چنان غنی بود که در آن تصریح شد بازیکنانی که مسابقاتشان از تلویزیون پخش شود، درآمد کسب خواهند کرد. با این حال باشگاه‌ها که هنوز نسبت به کاهش حضور تماشاگران در استادیوم‌ها (به دلیل پخش بازی‌های مهم از تلویزیون) نگران بودند، سعی کردند جلوی ITV و رقیبش بایستند تا به‌زعم خودشان از نابودی فوتبال جلوگیری کنند. ولی BBC و ITV که پتانسیل عالی این ورزش را کشف کرده بودند تلاش کردند بندهایی در این قرارداد بگنجانند که حق باشگاه‌های کم‌تماشاگرتر و کوچک‌تر هم حفظ شود. سرانجام هم موفق شدند و مدیران لیگ فوتبال را متقاعد کردند. در روز شنبه 10 سپتامبر 1960، بازی بلکپول و بولتون به صورت زنده از ITV و با شعار تبلیغاتی «چشیدن طعم هیجان و تماشای فوتبال درجه یک» پخش شد. ساعت بازی را طوری تنظیم کرده بودند که بازی دیگری در آن ساعت در جریان نباشد تا تماشاگرانی که طرفدار این دو تیم نبودند، هم بازی تیم خودشان را در استادیوم ببینند و هم جذب تلویزیون شوند. آن بازی با تساوی بدون گل تمام شد و موجی از ناامیدی را برانگیخت که آیا فوتبال واقعاً آنقدر که توصیفش می‌کنند، جذاب و هیجان‌انگیز هست؟ هجوم مردم به پای تلویزیون‌ها نشان داد که هست! بنابراین باشگاه‌ها و لیگ فوتبال انگلیس از ITV خواستند تا حق حضور بازیکنان در مسابقات را پنج برابر کند. ITV نپذیرفت و جریان پخش مستقیم را متوقف کرد. فصل بعد هم فوتبال زنده پخش نشد و این رکود تا 23 سال بعد ادامه پیدا کرد!

اما فوتبال شکست نخورده بود. جام جهانی 1966 چنان شوری در بریتانیا برانگیخت که پخش زنده فینالش 400 میلیون بیننده تلویزیونی جذب کرد. پس از آن و با تغییر فناوری‌های مرسوم که ضبط فیلم را روی نوار ویدئویی (به جای نوارهای قبلی که باید مدام تعویض می‌شدند و از دست رفتن صحنه‌های بازی برای بینندگان تلویزیونی را در پی داشت) ممکن می‌کرد، پخش تلویزیونی هم متحول شد. برنامه ماندگار Match of the Day به دنیا آمد که امروز گری لینه‌کر، مهاجم بزرگ انگلیس و آقای گل جام جهانی 1986 مجری آن است؛ یک شوی تلویزیونی فوتبالی که بازی‌های هفته را بررسی و تحلیل می‌کند و تا حالا ده‌ها بار از روی آن کپی‌برداری شده. دهه‌های 70 و 80 میلادی شاهد رشد قراردادهای پخش و افزایش برنامه‌های تلویزیونی بود. شوی مشهور The Big Match با سخنان جنجالی برایان کلاف افسانه‌ای روی بورس آمد و ITV با پرداخت 2 /5 میلیون پوند برای یک قرارداد دوساله، بار دیگر حقوق هیجان‌انگیزترین بازی جهان را به دست آورد. هرچه توجه مردم بیشتر می‌شد، ITV بیشتر سود می‌کرد. در سال 1988 باشگاه‌ها هم برای اینکه سرشان بی‌کلاه نماند دست‌به‌دست هم دادند و پنج تیم بزرگ آرسنال، منچستریونایتد، لیورپول، تاتنهام و اورتون تهدید کردند که اگر پول بیشتری نگیرند، یک سوپر‌لیگ تشکیل می‌دهند. تهدیدشان جواب داد و قراردادهایشان چرب‌تر شد.

«فوتبال» خوب می‌فروخت. با ورود پول جدید، نیاز به برندسازی دوباره بود تا محصول باکیفیت‌تر را به بیننده عرضه کند. پس لیگ برتر جایگزین لیگ دسته اول شد و هجوم عظیم پول نقد برای باشگاه‌ها به تیم‌ها اجازه می‌داد ستاره‌های خارجی را جذب کنند که بسیاری از آنها به اسطوره‌های لیگ انگلیسی تبدیل می‌شدند. اما این تازه آغاز راه بود. اژدهایی در سایه‌ها کمین کرده بود و منتظر بود تا فوتبال را به یک امپراتوری تبدیل کند. تلویزیون اسکای متعلق به روپرت مرداک، طی پنج سال 304 میلیون پوند برای نمایش بازی‌های هفتگی لیگ برتر پرداخت کرد و بعد هم با تمدید قراردادش در سال 1997 به مبلغ 650 میلیون پوند، پیوند فوتبال و پخش تلویزیونی را به تجارتی عظیم تبدیل کرد. با ورود سرمایه‌داران رسانه‌ای مثل روپرت مرداک و سیلویو برلوسکونی، فوتبال به اسباب‌بازی تازه الیگارش‌ها تبدیل شد. برلوسکونی به‌عنوان یک چهره تلویزیونی همواره شهوت شدیدی به خودنمایی داشت و البته با ارائه نمایش‌هایی زیبا در فکر اغوای مخاطب بود. اما این زیبایی‌گرایی تنها یک وجه از مهارت او در خلق صحنه‌های تماشایی بزرگ (نماد الیگارش‌های جدید) به‌شمار می‌رفت. جلوه این استعداد در آث. میلان قابل مشاهده بود: بزرگ‌ترین نمایش تمام دوران او. گرچه برلوسکونی پیش از اینکه یک غول ورزشی شود، یک غول رسانه‌ای بود، اما خرید باشگاه میلان در سال 1986 موجب شهرتش در ایتالیا شد. فوتبال ابزاری قدرتمند برای کسب درآمد و البته رساندن او به اهداف سیاسی-اقتصادی‌اش شده بود و کمکش کرد تا به نخست‌وزیری ایتالیا برسد. فوتبال به او دایره‌ای از واژه‌ها را می‌داد که با استفاده‌ از آنها می‌توانست شهروندان عضو طبقه متوسط رو به پایین جامعه را برای ورود به کارزار انتخاباتی تهییج و از آنها به‌عنوان پایگاه سیاسی تازه‌اش استفاده کند و از درآمدهای ناشی از قهرمانی‌های پیاپی میلان و قدرت گرفتن رسانه‌های چاق‌شده از قراردادهای چرب و نرم حق پخش تلویزیونی و شوهای فوتبالی در جهت رسیدن به مقاصد سیاسی‌اش بهره بگیرد.

32

«حق پخش» چیست و چگونه کار می‌کند؟

حق پخش اصطلاحی برای «حقوق رسانه‌ای مالکیت معنوی یک محتوای فروخته‌شده به یک شرکت پخش خاص» است. در صورتی که شرکتی حقوق رسانه‌ای یک سازمان ورزشی یا یک بازی رقابتی ویدئویی را بخواهد، با سازمان مالک یا توزیع‌کننده آن حقوق تماس می‌گیرد. سپس با آنها قرارداد می‌بندند تا حق پخش محدود یا انحصار پخش یک سازمان ورزشی یا یک ورزش خاص را برای مدتی مشخص در اختیار بگیرد. شکی نیست که فروش حقوق پخش به تامین مالی رویدادهای ورزشی بزرگ کمک می‌کند و در ورزش‌هایی مانند فوتبال، نقش زیادی در درآمد باشگاه‌ها و فدراسیون‌ها یا اتحادیه‌ها دارد.

حق پخش حالا به رگ حیات باشگاه‌ها تبدیل شده و منبع اصلی درآمد آنها به حساب می‌آید. توانایی یک لیگ برای مذاکره با بهترین شرایط ممکن برای پخش مسابقات خود تاثیر زیادی بر قدرت هزینه تیم‌های آن لیگ دارد و تیم‌هایی که بیشتر هزینه کنند، ستاره‌های بیشتری می‌خرند، جایگاه بالاتری به دست می‌آورند، درآمد بیشتری کسب می‌کنند و بزرگ‌تر می‌شوند. این یک تصاعد هندسی است که بزرگ‌ها را به غول تبدیل می‌کند و ادامه حیات و رقابت با بزرگ‌ترها را برای تیم‌های کوچک‌تر آسان می‌کند. البته روشن است که تمام قراردادهای پخش یکسان نیستند و به‌طور معمول حقوق رسانه‌ای انحصاری گران‌تر و قراردادهایش هم کمی پیچیده‌تر است و توزیع‌کننده اصلی (مثل اتحادیه‌های فوتبال) برای واگذاری حقوق رسانه‌ای خود به تنها یک شرکت یا نهاد، مزایای قابل توجهی طلب می‌کند.

به‌طور کلی باشگاه‌های فوتبال دارای سه جریان درآمد مجزا هستند؛ درآمد پخش، بازرگانی و روز مسابقه. هرچه اندازه باشگاه و لیگ بزرگ‌تر باشد، حق پخش هم بیشتر می‌شود و تقریباً بزرگ‌ترین راه درآمد باشگاه‌ها خواهد بود. البته سازوکار تقسیم درآمدهای حق پخش در لیگ‌ها و برای باشگاه‌ها متفاوت است. مثلاً از آنجا که لیگ برتر انگلیس دارای سودآورترین قراردادهای حق پخش است، باشگاه‌های آن نیز درآمدهای بالاتری را در مقایسه با باشگاه‌های لیگ‌های دیگر کسب می‌کنند. به عنوان مثال، وست برومویچ آلبیون که در فصل 2018-2017 به مقام آخر لیگ برتر رسید، درآمد پخشی معادل پنجمین باشگاه پردرآمد لالیگای اسپانیا داشت؛ یعنی در اسپانیا فقط رئال مادرید، بارسلونا، اتلتیکو مادرید و سویا توانسته بودند بیشتر از این تیم انگلیسی درآمد از راه حق پخش داشته باشند.

تفاوت بین باشگاه‌های برتر و کوچک‌تر در هر لیگ نیز قابل توجه است. این تفاوت در انگلستان به دلیل سیستم توزیع برابرتر کمتر است: مثلاً در آخرین فصلی که لیورپول قهرمان شد و بیشترین درآمد را از حق پخش داشت، بیش از دو برابر میزان دریافتی استوک (تیم آخر لیگ برتر) به جیب زده بود. این شکاف در اسپانیا به‌طور قابل توجهی بزرگ‌تر (قهرمان لالیگا تقریباً شش برابر بیشتر از تیم ته‌جدولی گیرش می‌آید) و در ایتالیا (درآمد تلویزیونی قهرمان تقریباً 10 برابر تیم آخر سری آ است) زیادتر است. از سوی دیگر، با توجه به نسبت درآمدهای حق پخش تلویزیونی به کل درآمد عملیاتی یک باشگاه، می‌توان دید که باشگاه‌های کوچک‌تر نسبت به باشگاه‌های بزرگ‌تر به این جریان درآمدی وابسته‌تر هستند. این نسبت در تیم‌های پایین‌جدولی به 90 درصد وابستگی به درآمد پخش هم می‌رسد. قابل درک است که باشگاه‌های کوچک‌تر شانس محدودتری برای معاملات اسپانسری سودآور، درآمدهای تجاری بالا یا شرکت در تورنمنت‌های بین‌المللی دارند، که می‌تواند درآمد فراوانی برای بالانشین‌های جدول به ارمغان بیاورد.

لیگ برتری که واقعاً برتر است!

از سال 1992 که لیگ برتر انگلیس پدید آمد، درآمد حقوق تلویزیونی آن هم با سرعت خیره‌کننده‌ای افزایش یافته است.  EPLبا داشتن باشگاه‌هایی مانند منچستر یونایتد، منچستر سیتی، لیورپول، آرسنال و چلسی پربیننده‌ترین لیگ جهان است. مجموع درآمد حاصل از حق پخش داخلی و بین‌المللی برای پنج سال اول این لیگ (1997-1992) 254 میلیون پوند بود. این درآمد در بازه سال‌های 2007 تا 2010، 10 برابر شد و به 4 /2 میلیارد پوند رسید و چرخه سه‌ساله 2019 تا 2022 هم 2 /9 میلیارد پوند درآمد داشت. در جدیدترین چرخه حق پخش لیگ برتر انگلیس که از ابتدای فصل 2022 آغاز شد و تا سال 2025 ادامه دارد، مسابقات به بسته‌های جداگانه تقسیم می‌شوند که می‌توانند پخش‌کنندگان مختلفی داشته باشند. این کار برای جلوگیری از انحصار پخش به‌وسیله یک شبکه انجام شده و رقابت را هم توزیع کرده است؛ بسته‌های پخش لیگ برتر برای دوره 2025-2022 متعلق به  Sky Sports، BT Sport  و Amazon Prime Video است و ارزش قرارداد آن برای این دوره به پنج میلیارد یورو (67 /1 میلیارد یورو در هر فصل) می‌رسد. Sky تعداد 128 بازی هر فصل را پخش می‌کند (قرارداد به ارزش 3 /1 میلیارد یورو)، BT Sport بازی‌های شنبه‌ها را پوشش می‌دهد (52 بازی و 350 میلیون یورو) و آمازون هم دو روز از مسابقات هر هفته را (مجموع 20 بازی و به ارزش 100 میلیون یورو) روی آنتن می‌فرستد.

البته قراردادهای پخش تلویزیونی داخلی لیگ برتر انگلیس با خارج از بریتانیا مجزاست و رقم آن هم متفاوت است. آگاهی از برند و جذابیت گسترده لیگ برتر، آن را به محصولی قدرتمند تبدیل می‌کند و بازاری جهانی به روی این برند می‌گشاید. تصور می‌شود که لیگ برتر در بیش از 200 کشور جهان نمایش داده شود و درآمدی بیش از 11 میلیاردیورویی از بسته‌های پخش جهانی خود خواهد داشت.

این معاملات غول‌پیکر به این معنی است که لیگ برتر فاصله قابل توجهی را با پنج لیگ برتر اروپا باز کرده است. در اسپانیا، قرارداد پنج‌ساله لالیگا با Movistar و DAZN حدود پنج میلیارد یورو ارزش دارد. در آلمان، ترکیبی از Sky ، DAZN  و ProSeibenSat.1 یک قرارداد داخلی چهارساله به ارزش 4/4 میلیارد یورو با بوندس لیگا بسته‌اند. البته بوندس لیگا بازارهای بین‌المللی، به ویژه در ایالات‌متحده را به عنوان یک هدف واقعی تعیین کرده تا فاصله‌اش با رقبای خود را کاهش دهد. سری آ ایتالیا قراردادی 9 /2 میلیاردیورویی تا سال 2024 با ترکیبی از دو شرکت OTT و DAZN  دارد، این در حالی است که ارزش قرارداد جهانی سری ‌آ با حدود 670 میلیون یورو تنها حدود 10 درصد از حجم کل لیگ برتر است. در پایین این جدول هم لیگ یک فرانسه نشسته که ارزش قراردادش با آمازون و Canal‌+ در طول سه سال به حدود 8 /1 میلیارد یورو می‌رسد. اما ارزش قرارداد پخش جهانی لیگ یک فرانسه که با BeIn Sports بسته شده تنها 80 میلیون یورو برای هر فصل است.

ما کجای این جهانیم؟

33تا زمانی که فوتبال ایران به معنی واقعی کلمه «خصوصی» نیست و محصولش به شکل رقابتی عرضه نمی‌شود، چوب انحصار چشم فوتبال را کور می‌کند! لب کلام همین است و بس. گیرم که نهادهای جهانی همچون فیفا و ای‌اف‌سی روی برند لیگ برتر ایران و حق پخش تلویزیونی‌اش بیش از 200 میلیون یورو قیمت بگذارند و انواع و اقسام تهدیدها را هم برای خصوصی نشدن فوتبال ایران به فدراسیون فوتبال ابلاغ کنند. شوربختی ما از این است که نگاه‌ها به فوتبال در ایران کاملاً سیاسی و حاصل یک دیدگاه منفعت‌گرایانه غیرورزشی است. پس هیچ عقل سلیمی حاضر نیست پول بی‌زبانش را وارد بازاری کند که پس از یک سال یا یک فصل مالی، اثری از آن باقی نمانده باشد.

فوتبال ایران کاملاً در ید قدرت سازمان‌های دولتی، نهادهای خصولتی و فراتر از آنها، وزارتخانه‌ها و خود دولت است. تقریباً بیش از 80 تا 90 درصد تیم‌های لیگ برتر ما متعلق به دولت و شرکت‌هایش هستند و آن درصد باقی‌مانده هم چند سال یک‌بار بین خصوصی‌های عشق فوتبال (یا رانت غیرفوتبالی) دست‌به‌دست می‌شود. پنج تیم بالای جدول لیگ ایران در هر فصل بیش از 800،700 میلیارد تومان خرج می‌کنند و اگر عرضه داشته باشند، درآمدشان از اسپانسرهایشان بخشی از این خرج بزرگ را پوشش می‌دهد. تیم‌های کوچک‌تر هم به‌طور متوسط بین 300 تا 500 میلیارد تومان باید هزینه کنند و عملاً هیچ درآمدی از هیچ کجا ندارند.

صدا‌و‌سیما به عنوان تنها منبع پخش تلویزیونی فوتبال، راه خود را می‌رود و منابع درآمدی باشگاه‌ها و فوتبال از راه‌های غیر از پخش تلویزیونی را بهانه می‌کند تا از پرداخت پول به فوتبال طفره برود. فدراسیون فوتبال مثلاً ابتکار به خرج داده و پیشنهاد کرده تا «وزارت ورزش و جوانان به نمایندگی از فدراسیون‌ها و باشگاه‌ها، همه درآمدهای به‌دست‌آمده از محل تبلیغات محیطی و تبلیغات روی لباس مسابقات را که تصاویرش در قالب برنامه‌های مختلف از صداوسیما پخش می‌شود، به خزانه‌داری کل کشور واریز کند. صداوسیما نیز باید همه درآمدهای قبل، حین و بعد از مسابقات تیم‌های ایرانی اعم از باشگاهی و ملی را به همین حساب واریز کند و کل این مبلغ به نسبت 50 درصد سهم وزارت ورزش به نمایندگی باشگاه‌ها و 50 درصد سهم صداوسیما تقسیم شود». در باور کدام آدم عاقلی می‌گنجد که مثلاً اسکای اسپورت و بی‌بی‌سی یقه اتحادیه فوتبال انگلیس را بگیرند که چرا درآمد حاصل از تبلیغات روی پیراهن منچستر سیتی را با ما شریک نمی‌شوید؟ هر چه بیشتر فکر می‌کنی، بیشتر ناامید می‌شوی.

ما فرسنگ‌ها با دنیای امروز فاصله داریم و تا طرز فکر و دیدگاه حاکم بر کشور به جهت تصدی‌گری تمام‌عیار بر تمامی سطوح درآمدی و راه‌های کسب آن تغییر نکند، هیچ پیشرفتی برای ورود سرمایه‌های مولد بخش خصوصی و افزایش تولید محصولات سودآفرین، خواه فوتبال باشد یا نفت، حاصل نخواهد شد.