شناسه خبر : 5745 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دیتون و دیگر توسعه‌دان‌ها چه راه‌حلی پیشنهاد می‌دهند؟

نوبل و معمای فقر

تلاش برای رفع نابرابری، فقر و بهبود وضع زندگی، همواره از اهداف اصلی علم اقتصاد و نقطه تلاقی این علم با نحوه سیاستگذاری و تعامل با سیاستگذاران بوده است. اما با انتشار دو کتاب از توماس پیکتی با نام‌های «سرمایه در قرن بیست و یکم» و «اقتصاد نابرابری» و نیز اعطای نوبل امسال به اقتصاددانی که اکثر پژوهش‌هایش در این زمینه بود، این ذهنیت در حال شکل گرفتن است که ظاهراً توجه جامعه آکادمیک به این مساله‌ بیش از پیش جلب شده است.

آیسان تنها- سیدمحمدامین طباطبایی

تلاش برای رفع نابرابری، فقر و بهبود وضع زندگی، همواره از اهداف اصلی علم اقتصاد و نقطه تلاقی این علم با نحوه سیاستگذاری و تعامل با سیاستگذاران بوده است. اما با انتشار دو کتاب از توماس پیکتی با نام‌های «سرمایه در قرن بیست و یکم» و «اقتصاد نابرابری» و نیز اعطای نوبل امسال به اقتصاددانی که اکثر پژوهش‌هایش در این زمینه بود، این ذهنیت در حال شکل گرفتن است که ظاهراً توجه جامعه آکادمیک به این مساله‌ بیش از پیش جلب شده است. شاید تا قبل از اینکه «انگس دیتون» اقتصاددان اسکاتلندی موفق به کسب چهل و هفتمین جایزه نوبل اقتصادی سال 2015 شود، کمتر کسی در میان ایرانیان با آثار و نتایج تحقیقات او در حوزه مصرف، رفاه خانوار، نابرابری و فقر آشنا بود. همچنان که اکنون نیز اگر مخاطبانی که علاقه‌مندند درباره زندگی و آثار این نوبلیست بیشتر بدانند اقدام به جست‌وجوی فارسی نام «انگس دیتون»، در موتور جست‌وجوگر گوگل بکنند، به صفحات محدودی هدایت می‌شوند که عمدتاً بعد از اعطای نوبل 2015 به او ایجاد شده‌اند و اغلب تلاش کرده‌اند با ترجمه متون اغلب انگلیسی‌زبان اطلاعاتی را درباره این اقتصاددان اسکاتلندی ارائه کنند. با این همه، به‌رغم ناشناخته بودن چهره این اقتصاددان حوزه رفاه، در میان بسیاری از حتی اهالی رسانه در ایران، طبیعتاً بسیاری از استادان و پژوهشگران حوزه اقتصاد پیش از اعطای جایزه نوبل 2015 نیز، کم و بیش با آرای او آشنایی داشتند. در همین راستا بلافاصله پس از برگزاری مراسم اعطای چهل و هفتمین نوبل اقتصادی، بسیاری از رسانه‌ها برای شناخت و معرفی او، اقدام به مصاحبه با چهره‌های اقتصادی و ترجمه مطالب مربوط به او کردند و همچنین از سوی برخی مراکز تحقیقاتی و دانشگاه‌ها نیز برنامه‌ای برای برگزاری جلسات بحث و گفت‌وگو پیرامون آرای این اقتصاددان 70 ساله برگزار شد. همچنان که طی هفته گذشته، فقط دو برنامه تحلیلی درباره آثار این اقتصاددان با حضور استادانی مانند علی دینی‌ترکمانی، غلامرضا کشاورز، محمدرضا مجذب، علی‌اکبر خسروی‌نژاد و همچنین جعفر خیرخواهان و محمد وصال برگزار شد که در این برنامه‌ها، هریک از این پژوهشگران علم اقتصاد به ارائه توضیحات و انتقادات خود درباره آثار دیتون پرداختند.
در هفته‌ای که گذشت انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، میزبان یکی از این نشست‌ها بود که با حضور دکتر محمد وصال، عضو هیات علمی گروه اقتصاد و مدیریت دانشگاه شریف و دکتر جعفر خیرخواهان استاد دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. برنامه‌ای که طبق روال سایر برنامه‌های علمی پژوهشی دانشگاه‌ها آن‌طور که شایسته بود مورد استقبال دانشجویان واقع نشد و استادان حوزه اقتصاد در حالی تلاش می‌کردند که آثار مربوط به مهم‌ترین اتفاق بین‌المللی سال را بررسی کنند که سالن به نسبت خلوتی به سخنان‌شان گوش سپرده بود.

امید به زندگی در مدار درآمد
اولین سخنران این برنامه، دکتر محمد وصال بود که اقدام به ارائه آرای دیتون در اموری مانند تاثیر درآمد بر شاخص‌های بهداشت و درمان، مسیری که فقر مطلق طی 30 سال گذشته در جهان طی کرده است و دلایلی که بخشی از اقتصاددانان معتقدند نمی‌شود از راه «کمک کردن»، کشوری را از فقر مطلق نجات داد پرداخت. او سخنانش را با این مقدمه آغاز کرد: شاید اولین سوالی که برای مخاطبان ایجاد شود این است که طبق اعلام کمیته نوبل، این جایزه به پاس تحلیل‌های دیتون در زمینه مصرف، فقر و رفاه داده شده است. شاید بپرسیم مصرف، درآمد یا فقر و رفاه چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ در اینجا بهتر است به پیامدهای ناشی از این مصرف دقت کنیم که در واقع می‌توان گفت، باعث شده چنین وضعیت متفاوتی برای کشورهای مختلف به وجود آید. برای مثال اگر نگاهی به شاخص‌های بهداشت و درمان در سطح بین‌المللی بیندازیم متوجه می‌شویم که در کشورهای توسعه‌یافته شاخص‌های بهداشت و درمان در سال‌های اخیر بهبود یافته است. یکی از این شاخص‌ها امید به زندگی است که به مرور زمان در میان کشورهای توسعه‌یافته افزایش پیدا کرده است.index:2|width:300|height:200|align:left
مثلاً در اروپای شمالی از 69 سال در سال 1980 به 79 سال در سال 2010 رسیده است. همچنین بررسی‌ها نشان داده است که در میان کشورهای مختلف، تفاوت در امید به زندگی نزدیک به 32 سال بوده است که این میزان در انتهای دوره به 5 /26 سال رسیده است که باز هم بیانگر وجود تفاوت زیاد است. او همچنین با طرح این سوال که چرا باید چنین چیزی وجود داشته باشد؟ و چرا سرعت همگرایی این کشورها آنقدر پایین است، ادامه داد: نکته‌ای که در بحث امید به زندگی قابل توجه است، رابطه امید به زندگی و درآمد سرانه است. در بررسی میان این دو نشان داده شده است که تا میزانی وقتی درآمد کشورها خیلی پایین است امید به زندگی آنها نیز بسیار پایین است. به عبارت دیگر وقتی درآمد آنها تا حد معینی بالا می‌رود، امید به زندگی آنها نیز به شکل محسوسی افزایش پیدا می‌کند ولی وقتی از حدی بالاتر می‌رود دیگر امید به زندگی از میزانی افزایش پیدا نمی‌کند.

باری که چین برای فقر‌زدایی به دوش کشید
همچنین نمودارهای منتشر‌شده از منابع آمارهای بانک جهانی نشان می‌دهد در ابتدای دوره مورد بررسی یعنی در سال 1980 حدود 5 /1 میلیارد فقیر در دنیا وجود داشته است که فقر مطرح‌شده در این دوره، فقر مطلق است و شامل افرادی می‌شود که روزانه کمتر از یک دلار درآمد دارند و یک دلار عملاً یعنی هیچ! البته این میزان در 30 سال گذشته تغییر کرده است و کشورهای دنیا توانسته‌اند با رشد اقتصادی افرادی را که از فقر مطلق در دنیا رنج می‌برند به 800 میلیون نفر برسانند که این موضوع نشان می‌دهد با رشد اقتصادی فقر مطلق به نصف کاهش پیداکرده است. ولی باید به نکته‌ای توجه کرد که این نمودارها آن را پنهان می‌سازد و آن این است که این کشور چین بوده است که سهم عمده‌ای از بیرون آوردن فقرا از فقر مطلق را به دوش کشیده است. همچنان که اگر چین را از این نمودار حذف کنیم می‌بینیم که تقریباً نرخ فقر مطلق در جهان ثابت مانده است. بنابراین این رشد خیره‌کننده چین بوده که به خروج بیش از نیمی از جمعیت فقیر دنیا از فقر مطلق کمک کرده است و در این زمینه یک استثنا محسوب می‌شود، اما مشکل اصلی فقر همچنان پابرجاست.
وصال در ادامه سخنانش درباره این ایده دیتون در کتابش با عنوان «فرار بزرگ» سخن گفت که چرا کمک به فقرا ممکن است در مواردی نتیجه معکوس دهد. یعنی به‌جای اینکه به بهبود وضعیت آنها کمک کند، شرایطشان را بغرنج‌تر کند. او توضیح داد: دیتون در زمینه میزانی که لازم است هزینه شود تا فقرا از فقر خارج شوند، توضیحاتی ارائه کرده است. بر مبنای محاسبات انجام‌شده در سال 2008، نزدیک به 800 میلیون فقیر در دنیا وجود داشته است که روزانه حقوق‌شان نزدیک به 72 سنت، یعنی 28 سنت کمتر از یک دلار بوده است. بر مبنای این محاسبه اگر به هر کدام از این 800 میلیون نفر روزانه 28 سنت پرداخت شود، حقوق روزانه آنها به یک دلار می‌رسد و از فقر مطلق نجات پیدا می‌کنند. سپس محاسبه شده است که اگر همه افراد بالغ آمریکا تصمیم بگیرند در خروج فقیران از فقر مطلق شرکت داشته باشند، چقدر باید هزینه کنند؟ میزان مورد نیاز پس از محاسبه 30 سنت اعلام شده است. سوال اینجاست که چرا این 30 سنت پرداخت نمی‌شود که فقر از چهره دنیا محو شود؟ آیا واقعاً آدم‌های کشورهای دنیا نسبت به فقر افراد دیگر کشورها بی‌تفاوت هستند؟ این را هم در نظر بگیرید که این فقط آمریکا نیست که درآمد سرانه بسیار بالایی دارد بسیاری از کشورها هستند که می‌توانند در این زمینه مشارکت کنند و البته صرف روزانه 30 سنت برای آنها هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند.
جواب این است که این‌طور نیست که بگوییم کشورها پول نمی‌دهند. اتفاقاً کمک‌های مردمی در این زمینه نیز بسیار زیاد است. همچنان که در سال 2011 فقط نزدیک به 133 میلیارد دلار «کمک‌های رسمی برای توسعه»، پرداخت شده است که این میزان شامل کمک‌های غیر‌رسمی و غیر‌دولتی (سازمان‌های مردم‌نهاد) نیز نمی‌شود. مثلاً اگر «بیل گیتس» در قالب بنیاد خیریه خود، کمک بکند در این محاسبه به شمار نمی‌آید. در نظر بگیرید که رقم کمک‌های غیر‌دولتی نیز بسیار زیاد است و این حکایت از این موضوع دارد که رقم این کمک‌ها به هیچ‌وجه برای رفع مساله‌ فقر ناکافی نیست. حتی وقتی فقط این میزان کمک‌های رسمی را بین فقرا تقسیم می‌کنیم می‌بینیم که از این میزان حدود 37 سنت به هر فقیر می‌رسد. پس چطور می‌شود که فقر مطلق رفع نمی‌شود؟ در حالی که منابع برای بیرون آوردن آنها از فقر کفایت می‌کند؟ سوال اینجاست که آیا محاسبات اشتباه است یا مردم گمراه می‌شوند؟

کمک به مثابه ریختن پول به چاه!
وصال در این قسمت به بررسی دلایل ناکارآمدی کمک‌های بین‌المللی پرداخت. او گفت: دیتون و به‌طور کلی ادبیات اقتصاد توسعه در این زمینه معتقد است که چهار دسته عوامل ممکن است کمک‌های بین‌المللی را از مدار اثربخشی خارج کنند. اول اینکه ممکن است اساساً یک کشور برای توسعه آماده نباشد. یا کشورهایی باشند که نهادهایش برای توسعه متناسب نباشند یا سیستم‌های غیر‌کارایی داشته باشند. بنابراین اگر کشوری بخواهد به این کشورها کمک مالی کند، مثل این می‌ماند که بخواهد پول خود را در چاه بریزد و عملاً به نتیجه خاصی نخواهد رسید. عامل دیگر این است که این کمک‌ها صرف انگیزه‌ها و امور دیگری بشوند، یعنی برخی کشورها، لزوماً همه پول خود را به کشورهای خیلی فقیر نمی‌دهند. برای مثال کشورهایی مثل مصر هستند که در زمانی مشخص به دلیل رابطه خوبی که با آمریکا داشتند توانستند کمک‌های بسیاری را از آمریکا دریافت کنند و آن هم صرف خرید جنگ‌افزار و... می‌شود. همین‌طور مثلاً به پاکستان کمک می‌شود که طالبان شکار شود و انگیزه‌اش این نیست که فقیران از آن بهره ببرند. از سوی دیگر مساله سیاسی نیز به عنوان سومین عامل بازدارنده مطرح است، بدین معنی که ممکن است بسیاری از کسانی که کمک می‌کنند، بیش از هر چیزی به مانور سیاسی بیندیشند.
به عبارت بهتر، با اعطای کمک‌های بین‌المللی نتیجه این شده که پول تزریق‌شده به جیب حاکمان رفته و به بقای آنان کمک کرده است. همچنان که برخی از آنها این پول را صرف امور تبلیغاتی خود یا صرف سرکوب مخالفان خود کرده‌اند. برخی احزاب برای رقابت‌های انتخاباتی خود، به صورت مقطعی به پرداخت چنین کمک‌هایی می‌پردازند، در حالی که نیت واقعی‌شان، حل مساله فقر نیست. برخی دیگر از کشورها فقط قصد دارند نشان دهند که چنین کمک‌های انسان‌دوستانه‌ای را انجام می‌دهند تا در مجامع بین‌المللی قدرت چانه‌زنی پیدا کنند. برای نمونه، مطالعات نشان داده‌اند که کشورهایی که در شورای امنیت دارای کرسی هستند، در آن مقطع، کمک‌های بین‌المللی بیشتری دریافت کرده‌اند. ذکر این نکته در اینجا ضروری است که به جز کرسی‌های دائم شورای امنیت، سایر کشورها به صورت چرخشی در آن حضور دارند.

کمک‌های مردمی در دولت‌های رانتی و فاسد چه می‌شود؟
عامل آخر نیز در این زمینه این است که قاعده‌ای وجود دارد تحت عنوان قاعده «نتایج پیش‌بینی‌نشده»، که در واقع شامل قواعدی می‌شود که از قبل قابل پیش‌بینی نیستند ولی رخ می‌دهند. درباره وجود نتایج غیرقابل پیش‌بینی نیز باید توضیح دهم که معمولاً کمک‌های مردمی به دولت کشورها می‌رسد. در نظر بگیرید که این کشورها اگر دولت‌های قوی داشتند نیازی به کمک دیگر کشورها نداشتند و توسعه پیدا می‌کردند. پس بسیاری از آن دولت‌ها فاسد، ضعیف و رانتی هستند و در نتیجه اغلب این پول صرف غنای جیب افراد فاسدی می‌شود که سرکار هستند.
در واقع بارزترین مثال‌های این پدیده، ناکارآمدی دستگاه حکومتی و وجود فساد و رانت است که باعث می‌شود کمک‌های بین‌المللی به‌طور موثر عمل نکنند. همچنین در برخی کشورهای در حال توسعه، پتانسیل درگیری‌های داخلی و قومی بسیار بالاست که طبیعتاً در صورتی که حتی این کمک‌ها به آنها اعطا شود، نباید انتظار داشت صرف فقر‌زدایی شود بلکه این پول صرف خرید جنگ‌افزار و استخدام سرباز می‌شود. مثال آخر در این زمینه نیز، مطالعه‌ای است که نشان می‌دهد هنگامی که یک سازمان مردم‌نهاد یا خیریه بزرگ در بسیاری از کشورهای اروپایی اقدام به جمع‌آوری لباس و ارسال آنها برای کشورهای فقیر داشته است، این امر به‌رغم ظاهر خیرخواهانه‌اش، سبب شده تا کارخانه‌ای که در کشور مقصد به تولید و عرضه لباس در سطح داخلی می‌پرداخته، تا آستانه ورشکستگی پیش برود. طبیعتاً این کارخانه در این کشور فقیر به دلیل نداشتن مزیت رقابتی توان صادرات ندارد و تمامی بازارش به همان تقاضای داخلی محدود می‌شود، بنابراین صنعت نساجی نوپا در این کشور عملاً نتوانسته است شکل بگیرد و این موضوع نیز منجر به بیکاری شاغلان این صنایع شده است. البته نباید از این مثال چنین برداشت کرد که کار سازمان‌های خیریه در این زمینه اشتباه است بلکه این مورد صرفاً مثالی بود از نتایج پیش‌بینی‌نشده در حوزه کمک‌های بین‌المللی.
بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که کمک کردن به کشورهای نیازمند در شرایطی که شرایط توسعه در این کشورها وجود ندارد، اساساً محلی از اعراب ندارد و حتی در مواردی کمک باعث زیان شده و باعث درجا زدن آن کشور در شرایط ناخوشایند کنونی‌اش می‌شود.

چرا کشورهای فقیر آماده رشد نیستند؟
می‌خواهم برگردم به این بحث که چرا بسیاری از کشورهای فقیر آماده رشد نیستند؟ در این کشورها که اقتصاد تک‌بخشی دارند، یک سرانه سرمایه وجود دارد که بر مبنای آن سرانه تولید به وجود می‌آید که همان درآمد سرانه است و در واقع بر مبنای آن مشخص می‌شود که چقدر سرمایه در این کشور به درآمد تبدیل می‌شود. در نظر بگیرید که سرمایه نرخ استهلاک هم دارد که به خاطر دلایلی مانند افزایش تعداد افراد اقتصاد، رشد اقتصادی و استهلاک فیزیکی سرمایه اتفاق می‌افتد. مقداری از این درآمد سرانه نیز پس‌انداز می‌شود که نرخ آن ثابت است و طبیعتاً تعادل این اقتصاد در نقطه‌ای اتفاق می‌افتد که میزان استهلاک سرمایه در آن دقیقاً برابر با سرمایه‌گذاری است که انجام می‌شود و اقتصاد از این نقطه فاصله نمی‌گیرد. (این توضیحات ساده شده و کلی را می‌توان از مدل رشد سولو که یک مدل رشد پایه‌ای در ادبیات اقتصاد رشد است استخراج کرد.) بنابراین اگر قرار باشد به چنین اقتصادی سرمایه تزریق شود، مثلاً اینکه به آنها کمک‌های انسان‌دوستانه شود و در سایر پارامترهای این اقتصاد تغییری ایجاد نشود، دوباره به نقطه‌ای برمی‌گردیم که سرمایه این اقتصاد کم می‌شود و اگر پایین‌تر از نقطه تعادلی به آن سرمایه وارد شود این اقتصاد پیشرفت می‌کند و به نقطه تعادل می‌رسد. وصال همچنین اظهار کرد: این توضیحات را دادم تا بگویم ممکن است اگر کشورها، به‌رغم تزریق سرمایه باز هم رشدی نکنند، ممکن است که در نقطه بدی از تعادل گیر کرده باشند. و آن تعادل بد مکانیسم‌هایی را فعال می‌کند که اگر پولی هم به آن تزریق شود، در حالی که به بقیه پارامترها مانند نهادهای کشور دست نخورد به همان تعادل ضعیف خود بر‌می‌گردد. درکل باید گفت در مدل‌های اقتصادی سه مورد پول‌های بادآورده، کمک‌های بین‌المللی و منابع طبیعی از جمله عواملی است که نتایج یکسانی برای کشورها دارند.

بایستیم تا فقیران از گرسنگی بمیرند؟
در چنین شرایطی این سوال مطرح می‌شود که آیا واقعاً نمی‌شود هیچ کاری کرد؟ واقعاً باید بایستیم و در قحطی مردن بنگلادشی‌ها را نظاره کنیم؟
اکنون پارادایم جدیدی در اقتصاد توسعه به راه افتاده است که مربوط به سال‌های 2000 به بعد است و ارزیابی‌های مبتنی بر کنترل‌های تصادفی‌شده نام دارد. این پارادایم تاکید دارد اثربخشی سیاست‌های مختلف را حتماً ارزیابی کنیم. اگر خیریه‌ای کمکی می‌کند، بررسی کنیم که اقدامات این خیریه چقدر منجر به بهبود شرایط کشورها شده است؟ برای این کار روشی وجود دارد و آن این است که بتوانیم با ثابت نگه‌ داشتن متغیرهای دیگر تاثیر یک متغیر را بر جامعه هدف مشخص کنیم. به این ترتیب که مثلاً برای گروهی درمانگاه، مدرسه و... بسازیم و برای یک گروه دیگر نسازیم. در این مورد اگر مشاهده کنیم که گروهی که مثلاً برایشان درمانگاه یا مدرسه ساخته شده است در حال رشد هستند پس طبیعتاً سیاست‌های ما تاثیر‌گذار بوده است.
البته در این مورد دیتون نقدی را بر کار این افراد وارد می‌کند و آن این است که ما معمولاً به دنبال این نیستیم که ببینیم آیا برنامه‌های بنیاد خیریه فلان که برای 1000 نفر انجام شده است، تاثیرگذار بوده‌اند یا خیر؟ بلکه دنبال این هستیم که ببینیم اگر دولت در سطح ملی، استانی و... اقداماتی بکند، نتیجه‌بخش خواهد بود یا نه؟ در چنین موضوعی به مکانیسم‌های عملکرد آن سیاست نزدیک می‌شویم و در واقع آن سیاست‌هایی که ما در پی گرفته‌ایم چه مکانیسم‌هایی را فعال کرده است که باعث تغییر در نتایج سلامت، بهداشت و... شده است؟
این سوال مهمی است که خلاء مطالعات تصادفی اولیه در اقتصاد توسعه به نظر می‌آمد که دیتون هم بر آنها نقد می‌کند که نیازی نیست که بررسی کنیم و ببینیم که آیا فلان سیاست جواب داده یا کارآمد بوده است یا خیر؟ بلکه نیاز داریم که مکانیسم‌ها را شناسایی کنیم که بتوانیم نسخه عمومی‌تری برای آن بپیچیم. درهرحال باید توجه داشت که نسخه عمومی جادویی شفابخش برای حل این قبیل مسائل وجود ندارد اما نباید دست از تلاش برای بهبود اوضاع برداشت.

چرا خیریه‌ها موفق‌تر از دولت عمل می‌کنند؟
وصال با بیان تفاوت انگیزه‌ها در بخش دولتی و غیر‌دولتی صحبت‌های خود را جمع‌بندی کرد. او افزود: شاید برای شما این سوال باشد که چرا معمولاً نتایج اقدامات دولت و بنیادهای خیریه نباید یکسان باشد؟ چند نکته وجود دارد که توجه به آن ضروری است. ابتدا اینکه نهادهای خیریه از افراد دلسوزی تشکیل می‌شود. همچنان که اگر آنها برنامه‌ای دارند، حتماً آن را پیگیری می‌کنند. وقتی این موضوع را در بوروکراسی دولت بررسی می‌کنید، متوجه می‌شوید آن افراد حقوقی می‌گیرند که خدمات ارائه می‌کنند و لزوماً دلسوزی و انگیزه نهادهای خیریه را ندارند و در نتیجه پیاده‌سازی سیاست تفاوت این دو، حتماً نتایج متفاوتی خواهد داشت.
نکته مهم دیگر این است که پیاده‌سازی سیاست در کل کشور یک تاثیری دارد و پیاده‌سازی سیاست در سطح روستا و شهر و... هم تاثیرات متفاوتی دارد. همه می‌دانیم که قیمت‌ها در بازارها تعیین می‌شود و در چنین شرایطی اگر ما شوکی داشته باشیم که عرضه و تقاضا جابه‌جا شود، قیمت تعادلی نیز جابه‌جا می‌شود. شما در نظر بگیرید که مثلاً ما به منطقه‌ای می‌رویم و به کشاورزان آموزش می‌دهیم که هندوانه را چگونه بهتر بکارند که سود بهتری به جیب بزنند. اگر به 1000 کشاورز چنین چیزی را یاد بدهیم طبعاً این افراد می‌توانند محصول بهتری تولید کنند و چون تعدادشان زیاد نیست و نیاز بازار وجود دارد، می‌توانند سود خوبی بکنند.
حالا فرض کنید که بخواهیم به کل کشور آموزش دهیم که چگونه هندوانه بیشتری تولید کنند، عرضه هندوانه آنقدر بالا می‌رود که قیمت آن پایین آمده و نفع بهبود تکنولوژی از طریق کاهش قیمت‌ها به مصرف‌کننده منتقل شده و عملاً تولیدکننده از آن بی‌بهره خواهد بود.

فقر اقتصادی و اقتصاد فقیر
در ادامه این نشست، دکتر جعفر خیرخواهان، به ارائه توضیحات تکمیلی در مساله فقر و نابرابری پرداخت و البته چارچوب بحث خود را از آرای دیتون فراتر برد و به کتاب معروفی که دو سال قبل به کمک مهدی فیضی ترجمه کرده، استناد کرد. محور اصلی صحبت او در این نشست، لزوم سیاستگذاری بر مبنای شواهد و نه شهود بود. خیرخواهان به تجربه‌های ارزشمند بنرجی و دوفلو اقتصاددانان مطرح حوزه اقتصاد توسعه اشاره کرد، که به منزله راهکاری در زمینه شناسایی مکانیسم‌های سیاستی هستند. مباحث مطرح‌شده در این قسمت از جلسه از این نظر حائز اهمیت هستند که دیتون، انتقادات مهمی را به روش مورد استفاده این دو اقتصاددان وارد کرده و درباره خروجی این رویکرد تردید کرده بود. از همین رو دکتر خیرخواهان با مثال‌هایی برآمده از متن کتاب «اقتصاد فقیر» سعی در پاسخ به این مساله‌ داشت که اقتصاددانان طرفدار این رویکرد، خود به محدودیت‌های آن واقف‌اند و با احتیاط لازم و به دور از تعمیم با آن برخورد می‌کنند، اما در یک دهه گذشته این روش‌ها، راهگشای برخی از مشکلات خرد و کلان در حوزه اقتصاد توسعه بوده‌اند از همین رو نمی‌توان از اهمیت آنها چشم‌پوشی کرد.
او سخنانش را چنین آغاز کرد: نوبلی که دیتون گرفت سبب شد کتاب «اقتصاد فقیر» که من و مهدی فیضی از اقتصاددانان آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو ترجمه کردیم، دیده شود. این کتاب وقتی در سال 2001 منتشر شد در سطح جهانی مورد استقبال بسیاری قرار گرفت و در مورد ویژگی‌های آن باید بگویم که این کتاب به صورت داستان‌وار و جذاب مسائل مربوط به اقتصاد توسعه را مطرح کرده است. او در ادامه موضوعات مورد بحث‌اش در این جلسه را بیان اهمیت داده‌ها و واقعیات با بیان چند نقل‌قول، رویکرد جدید اقتصاد توسعه و معرفی دوفلو به عنوان الگویی برای اقتصاد در ایران، مطرح کرد. خیرخواهان همچنین گفت: متاسفانه ما در ایران هرچه الگو داریم، الگوهای بد هستند و شاید این الگو بتواند برای دانشجویان فضای امیدبخشی فراهم کند که با توجه به شرایط پساتحریم بتوانند به عنوان یک الگو برای مسیر پیشرفت خود قرار دهند.
او همچنین درباره بخش‌هایی از کتاب توضیح داد: در این کتاب دوفلو مطرح کرده است که در سال‌های گذشته صدها میلیارد دلار پول با نیت‌های خیر به کشورهای فقیر سرازیر شده است که نه‌تنها نتایجی در‌بر نداشته است بلکه منجر به بدبخت‌تر شدن آنها نیز شده است، پس غیر از نیت باید مستندات مناسب داشته باشیم تا مطمئن باشیم برنامه‌ریزی‌های ما ثمربخش خواهد بود و البته این موضوع بدون آزمایش کردن امکان‌پذیر نیست.
همچنین به عقیده نویسندگان این کتاب، یکی از مشکلات فقر این است که به نظر می‌رسد فقیر در دنیا دیده نمی‌شود. سوال این است که در بسیاری از مواقع باید ببینیم با فرد فقیری که در اوج فلاکت قرار گرفته چه باید کرد؟ در این زمینه دو رویکرد وجود دارد. ابتدا اینکه افرادی بیایند و زیر دست و پای افراد فقیر را بگیرند و انواع کمک‌های مختلف به او بشود و رویکرد دیگر این است که باید بگذاریم فرد خودش حرکت کند و انگیزه نفع شخصی می‌تواند به او کمک کند که حرکت کند و در واقع هرگونه کمک فرهنگی وابستگی را در افراد ایجاد می‌کند. دوفلو در این زمینه معتقد است بعد از گذر این همه زمان ما هنوز نمی‌دانیم که کمک به افراد فقیر می‌تواند برای آنها مفید باشد یا خیر و در واقع نمی‌دانیم که اگر قرار باشد کمک‌های مردمی را از کشورهای آفریقایی حذف بکنیم چه اتفاقی برای این کشورها می‌افتد.
او پیشنهاد می‌کند که به‌جای نگاه به کشورهای فقیر به صورت کلان، از پایین به بالا نگاه کنیم و در زندگی افراد فقیر قرار بگیریم که بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم. خیرخواهان در این زمینه چنین توضیح داد: نگاه رویکرد رفتاری در این موضوع خیلی مهم است. این نگاه باعث می‌شود اقتصاددان وارد زندگی افراد شود و با استفاده از اطلاعاتی که به دست می‌آورد بتواند به سیاستگذاران برای سیاستگذاری کمک کند. برای چنین کاری اقتصاد‌دانان باید دفتر کار خود را رها کنند و به قول «خبرنگار تجارت فردا»، لباس‌های خود را خاکی کنند تا بتوانند وارد میدان شده و به کسب داده از پایین بپردازند. با این شیوه می‌توانیم به دلیل بسیاری از رفتارهای فقرا که برای ما عجیب است پی ببریم.
خیرخواهان همچنین به بیان دیدگاه‌های نویسندگان اقتصاد فقیر در این زمینه پرداخت و گفت: در این کتاب آمده است ما در بررسی رفتار فقرا می‌بینیم که بسیاری از آنها برای اینکه پس‌انداز بکنند، وام می‌گیرند! یا اینکه چرا آنها که بیش از همه به پس‌انداز نیاز دارند اقدام به این کار نمی‌کنند؟ در مواردی مشخص شد که فقرا به دلیل خرافات اقدام به بهره گرفتن از واکسیناسیون رایگان دولتی برای فرزندان خود نمی‌کنند و در عوض در آینده مجبور می‌شوند هزینه‌های بسیاری را صرف درمان فرزندان بیمار خود کنند. یکی از دلایلی که فقرا اقدام به تصمیم‌گیری اشتباه می‌کنند، این است که در موارد بسیاری از نبود اطلاعات رنج می‌برند یا اطلاعات غلط در اختیار آنها قرار می‌گیرد.
موضوع دیگر بحث خرافات است که رفتار بسیاری از فقرا از آن مایه می‌گیرد. او درباره سایر رفتارهای آسیب‌زننده فقرا که در کتاب «اقتصاد فقیر» آمده است چنین توضیح داد: به نظر می‌رسد که فقرا اصلاً علاقه‌مند به کارآفرینی نیستند و بیشتر ترجیح می‌دهند که شغل ثابت و حقوق‌بگیری داشته باشند. همچنین فقرا به خوش‌مزه بودن خیلی اهمیت می‌دهند ولی لزوماً این غذای خوشمزه ممکن است ارزش غذایی لازم را نداشته باشد بنابراین دولت‌ها باید به کیفیت غذایی مردم و کالری‌های مورد نیاز آنها توجه کنند.

رابطه آموزش و فقر
او درباره یکی دیگر از فصل‌های این کتاب که درباره نظام آموزشی تدوین شده است، چنین توضیح داد: در این کتاب آمده است که نظام آموزشی در حال حرکت به سمت نخبه‌پروری است، هر سال میلیون‌ها نفر به مدرسه می‌روند در حالی که خروجی چندان دلگرم‌کننده نیست. این موضوع می‌تواند هم به دلیل وجود مشکلاتی در طرف عرضه رخ دهد و هم به دلیل وجود مشکلاتی در طرف تقاضا. به این معنی که ممکن است معلم خوب، مدرسه خوب و کتاب درسی کافی وجود نداشته باشد و از سوی دیگر ممکن است طرف تقاضا مشکلاتی از قبیل عدم پیگیری والدین داشته باشند یا ممکن است در هر دو مورد مشکل ایجاد شود. همچنین خیرخواهان در بخشی از سخنانش به ارائه توضیحاتی درباره دوفلو پرداخت و گفت: دوفلو در سال گذشته توسط نشریه (finance development) به عنوان یکی از 25 اقتصاددان زیر 45 سال معرفی شد که آینده‌ای درخشان دارند. او عنوان‌های متعددی دارد که از جمله آنها می‌توان به «ایده‌آل‌گرای واقع‌بین» یا «شورشی واقع‌بین» اشاره کرد. که شیوه‌های مرسوم را به هم می‌زند. دوفلو به همراه استاد خود که پس از مدتی همسر او می‌شود به روستاهای جهان سوم مانند کشورهای صحرای آفریقا می‌رود و در آنجا به مطالعات میدانی می‌پردازد. خیرخواهان با پیش‌بینی اینکه نوبل اقتصادی در آینده به دوفلو خواهد رسید، گفت: اگر شیوه مورد علاقه او که «RCT» یا «آزمایش‌های کنترلی تصادفی‌شده» است موفقیت‌آمیز باشد، به احتمال زیاد او در آینده یکی از شانس‌های دریافت جایزه نوبل اقتصاد خواهد بود. دوفلو خود معتقد است روش مذکور مستلزم داشتن صبر در میدان است و اینکه بینش روانشناسی داشته باشید و مسلط به دانش ریاضی باشید.

رابطه مبهم رشد و نابرابری
در انتهای جلسه‌ای که دانشکده اقتصاد برای بررسی موضوع فقر و اقتصاد با محوریت آرای دیتون برگزار کرده بود، جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان از محمد وصال و جعفر خیرخواهان برگزار شد.
محمد وصال در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنی بر اینکه رابطه فقر و رشد اقتصادی را چطور تحلیل می‌کند، پاسخ داد: این سوال بسیار مهمی است که اقتصاددانان تلاش کردند به آن پاسخ دهند. در مقاله‌ای که تعدادی از پژوهشگران اقتصادی تدوین کرده‌اند مطرح شده است که رشد اقتصادی منجر به نابرابری نمی‌شود و در واقع فاصله میان فقیر و غنی را حفظ می‌کند و در واقع با رشد اقتصادی سهمی به فقرا می‌رسد ولی مطالعه آنها نیز مشکلاتی دارد که نمی‌شود به‌طور کامل به آن استناد کرد. از سوی دیگر با بررسی برخی از کشورهای با رشد اقتصادی قابل توجه مانند آمریکا به این نتیجه می‌رسیم که نابرابری در این کشورها بیشتر شده است و در واقع به نظرم با توجه به آنچه گفته شد پاسخ این سوال باز است و هنوز جواب مشخصی برای آن ارائه نشده است. او افزود: البته تجربه نشان داده است برای کاهش فقر مسیری جز دستیابی به رشد اقتصادی وجود ندارد، اما تا به حال فهمیده‌ایم که برای ریشه‌کن کردن آن، تنها رشد اقتصادی کافی نیست و شرایط دیگری نیز لازم است که در صحبت‌هایم کم و بیش به آنها اشاره داشتم.
جعفر خیر‌خواهان نیز در پاسخ به این سوال که داده‌های کتاب در کجا قابل مشاهده هستند، پاسخ داد: کتاب «اقتصاد فقیر» سایتی دارد که در آن داده‌های موجود در کتاب در قالب اسلایدهایی وجود دارد. او تاکید کرد گزاره‌های مطرح‌شده در ارائه امروز، و در کل کتاب، به هیچ‌وجه نتیجه‌گیری‌های شهودی و حسی نبوده‌اند بلکه مبتنی بر آمار و اطلاعات و واقعیاتی هستند که اقتصاد توسعه طی چند دهه اخیر به آنها دست یافته است.

دیدگاه تان را بنویسید