شناسه خبر : 21909 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روایت علینقی مشایخی از عوامل و عواقب گسترش تحصیلات پولی در نظام آموزش عالی ایران

دست‌های خالی

علینقی مشایخی می‌گوید: وقتی بدون آموزش کیفی مناسب به افراد مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا اعطا شود، هم اعتماد به نفس کاذب به آنها تزریق می‌شود و هم ممکن است این افراد به داخل نظام آموزشی بازگردند و کیفیت آموزش آینده را پایین بیاورند.

دست‌های خالی

علینقی مشایخی با سابقه راه‌اندازی چندین رشته تحصیلی در دانشگاه‌های مختلف و پایه‌گذاری دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف -به‌عنوان یکی از معتبرترین محیط‌های علمی دو دهه اخیر ایران- جزو آکادمیسین‌های صاحب‌نظر در حوزه مدیریت نظام آموزش عالی به حساب می‌آید. وقتی از او درباره تجربه دانشگاه‌های پولی و به‌طور خاص دانشگاه آزاد پرسیدیم، هم از خوبی‌های این دانشگاه گفت و هم از بدی‌هایش. به اعتقاد مشایخی، «دانشگاه آزاد از برخی جهات یک تجربه موفق بود؛ چراکه آموزش عالی عمومی را به‌طور گسترده در اختیار مردم قرار داد... در عین حال، این تجربه آنجا ناکام بود که بدون در اختیار داشتن امکانات لازم و کادر مجرب مورد نیاز به سمت توسعه دوره‌های تحصیلات تکمیلی رفت.» متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

♦♦♦

در یک تصویر بزرگ و تاریخی، آیا می‌توان از دانشگاه آزاد به عنوان تجربه‌ای موفق و کارآمد در نظام آموزشی ایران یاد کرد؟ به نظر شما دستاوردها و ناکامی‌های این دانشگاه چه بوده است؟

دانشگاه آزاد از برخی جهات یک تجربه موفق بود؛ چراکه آموزش عالی عمومی را به‌طور گسترده در اختیار مردم قرار داد. در واقع با تاسیس دانشگاه آزاد مردم به‌طور وسیع‌تری از General Education (تحصیلات عمومی عالیه) تا سطح فوق دیپلم یا لیسانس برخوردار شدند. ممکن است بسیاری از آنها بعد از فارغ‌التحصیلی در شغل‌هایی غیرمرتبط با تحصیلات خود مشغول به کار شده باشند (چه‌‌بسا شغل‌های فنی یا خدماتی) اما همین که جمعیت زیادی دارای تحصیلات عالی عمومی باشند، سطح فکر و فهم عمومی جامعه را بالا می‌برد. از این نظر دانشگاه آزاد خدمت بزرگی به جامعه ایران کرد؛ زیرا ظرفیت دانشگاه‌های دولتی محدود بود و تنها 10، 12 درصد از داوطلبان امکان ورود به دانشگاه را داشتند.

در عین حال، تجربه دانشگاه آزاد آنجا ناکام بود که بدون در اختیار داشتن امکانات لازم و کادر مجرب مورد نیاز به سمت توسعه دوره‌های تحصیلات تکمیلی رفت. این مشکل به ویژه در هفت، هشت سال اخیر بسیار تشدید شد. به نظر من دانشگاه آزاد در این مسیر، خطا کرد و نه‌تنها به آموزش عالی کشور خدمت نکرد، بلکه به این نظام صدمه زد. وقتی بدون آموزش کیفی مناسب به افراد مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا اعطا شود، هم اعتماد به نفس کاذب به آنها تزریق می‌شود و هم ممکن است این افراد به داخل نظام آموزشی بازگردند و کیفیت آموزش آینده را پایین بیاورند. طبعاً همه دارندگان مدرک دکترای دانشگاه آزاد مشمول این قضاوت نیستند؛ اما به‌طور کلی، کادر دانشگاه آزاد برای تربیت دانشجویان تحصیلات تکمیلی در سطحی به گستردگی فعلی، به اندازه کافی مجرب و مجهز نبود. اگر دانشگاه آزاد در چند مرکز محدود دوره‌های تحصیلات تکمیلی را با کیفیت خوب ارائه می‌داد، قابل قبول بود، ولی وقتی به‌طور گسترده این کار را انجام داد، به نظام آموزش عالی کشور آسیب زد. 

جالب است که رئیس پیشین دانشگاه آزاد از توسعه تحصیلات تکمیلی به عنوان گریزگاه مالی این دانشگاه یاد می‌کرد و می‌گفت اگر دانشگاه آزاد به این سمت نمی‌رفت، از لحاظ صرفه اقتصادی با مشکل مواجه می‌شد...

این توجیه خوبی نیست. بدیهی بود که با توجه به رشد شدید جمعیت در دهه 60 و ساختار سنی جمعیت ایران، تعداد متقاضیان ورود به دانشگاه‌ها پس از نقطه اوج اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 به سمت کاهش میل کند. در نتیجه صندلی‌های دانشگاه آزاد در دوره‌های کارشناسی خالی ماند و این دانشگاه از نظر مالی تحت فشار قرار گرفت. ولی راه‌حل این مشکل، گسترش دوره‌های تحصیلات تکمیلی و تامین مالی دانشگاه با اخذ شهریه‌های بالا از دانشجویان دکترا نبود. به جای این کار، دانشگاه آزاد می‌توانست برخی از واحدهای خود را ادغام یا تعطیل کند یا از املاک و دارایی‌های خود به نحو دیگری استفاده کند تا مشکلات مالی‌اش برطرف شود. در این مورد، دانشگاه آزاد به قیمت حل مشکلات مالی خود، ضربه بزرگی به آموزش عالی کشور زد.

از دهه 80 علاوه بر دانشگاه آزاد، دانشگاه‌های دولتی هم به فاز پولی کردن دوره‌های آموزشی خود وارد شدند و این روزها بعضاً هزینه‌هایی که این دانشگاه‌ها در واحدهای پردیس اخذ می‌کنند، چند برابر دانشگاه آزاد است. آیا اینها هم می‌خواستند از خوان گسترده دانشجویان پولی بهره‌مند شوند یا دلایل دیگری برای این کار وجود داشت؟

دانشگاه‌های ایران به‌طور کلی با یک معضل بنیادین مواجهند: کاهش بودجه آموزش عالی به قیمت‌های ثابت. شاید از اوایل دهه 60 تا الان، بودجه سرانه دانشجویان دانشگاه‌های دولتی به قیمت‌های ثابت به یک‌چهارم تا یک‌پنجم کاهش یافته باشد. از آنجا که بودجه دولت کافی نیست و متناسب با تورم رشد نکرده، مثلاً در دانشگاه صنعتی شریف بودجه سرانه دانشجویان به قیمت‌های ثابت به یک‌چهارم تا یک‌پنجم تقلیل پیدا کرده است. فقر دانشگاه‌ها، پیامدهایی داشته است: مثلاً تجهیز و به‌روزرسانی آزمایشگاه‌ها ممکن نیست و تامین مالی کادر آموزشی و اداری با مشکل مواجه شده. دانشگاه‌های دولتی برای کاستن از شدت این فقر به تاسیس پردیس‌های دانشگاهی و جذب دانشجویان پولی رو آوردند. این کار چند مشکل ایجاد کرده است. مثلاً بار «آموزشی» استادان را زیاد کرده و به ناچار از بار «پژوهشی» آنها کاسته است. از سوی دیگر، دانشجویانی که از طریق کنکور سراسری به دوره‌های روزانه وارد می‌شوند، سطح علمی بالاتری نسبت به دانشجویان دوره‌های پولی دارند و این مساله دو سطح علمی متفاوت در میان دانشجویان ایجاد کرده است. 

معنای این حرف آن است که به دلیل فقر مالی، دانشگاه‌های دولتی در دامی مشابه دانشگاه آزاد افتاده‌اند...

بله و این مساله به کیفیت آموزش عالی در دانشگاه‌های دولتی ضربه زده است. البته دانشگاه‌ها باید سعی کنند در این دام نیفتند و راه‌های دیگری برای تامین مالی خود بیابند. یکی از راه‌‌ها می‌تواند این باشد که بخش صنعت و خدمات، پروژه‌های مطالعاتی بیشتری به دانشگاه‌ها ارائه دهد. راه دیگر این است که دانشگاه‌های بزرگ دولتی از هدایا، اعانات و وقف‌های مردمی بهره‌مند شوند. این کار در دنیای غرب بسیار مرسوم است. دانشگاه‌هایی مثل هاروارد، استنفورد و ام‌آی‌تی بخش قابل توجهی از بودجه خود را از طریق هدایا تامین می‌کنند؛ یعنی افراد متمول، فارغ‌التحصیلان این دانشگاه‌ها، یا حتی مردم عادی علاقه‌مند به توسعه آموزش عالی، مبالغی را به‌طور سالانه یا یکجا به دانشگاه کمک می‌کنند، این کمک‌ها در صندوق‌های مربوطه تجمیع می‌شود و دانشگاه منابع این صندوق‌ها را در حوزه‌های کم‌ریسک سرمایه‌گذاری کرده و بخشی از بودجه خود را از طریق منافع این سرمایه‌گذاری‌ها تامین می‌کند. ما هم باید حرکتی ملی در این زمینه را آغاز کنیم تا افراد متمول یا تحصیلکردگان دانشگاه‌های بزرگ بخشی از درآمد یا ثروت خود -در دوران کار یا بازنشستگی- را به دانشگاه‌های محل تحصیل خود هدیه کنند.

به‌طور کلی، به نظر شما تجربه پولی کردن گسترده تحصیلات دانشگاهی در ایران در نهایت به توسعه آموزش عالی انجامیده یا کیفیت تحصیلات را پایین آورده است؟

به نظر من در حوزه General Education (تحصیلات دانشگاهی عمومی) این تجربه، تجربه خوب و مفیدی بوده، اما در حوزه تحصیلات تکمیلی، تبدیل این دوره‌ها به منبعی برای جبران کسری‌های مالی دانشگاه‌ها بسیار مضر بوده است. امروزه در دانشگاه‌های بزرگ دنیا، دوره‌های تحصیلات تکمیلی به خصوص دوره‌های دکترا معمولاً به صورت بورس ارائه می‌شود. یعنی از محل پروژه‌های تحقیقاتی، نه‌تنها شهریه دانشجوی دکترا تامین می‌شود، بلکه به‌طور ماهانه به او مقرری پرداخت می‌کنند تا دانشجو تمام‌ وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق کند نه اینکه شهریه کلانی پرداخت کند تا از محل این شهریه، هزینه‌های مالی دانشگاه تامین شود. ما هم در دانشگاه‌های دولتی باید به این سمت حرکت کنیم. چنین حرکتی -همان‌طور که گفتم- نیازمند افزایش بودجه‌های تحقیقاتی است تا شهریه دانشجویان تحصیلات تکمیلی از طریق آن تامین شود. از سوی دیگر دانشگاه‌ها باید یک حرکت اجتماعی ایجاد کنند و با دریافت هدایا و مدیریت مناسب منابع مالی به‌دست‌آمده، خود را از فقر نجات دهند. تکرار می‌کنم اگر این کار انجام نشود، فقر مالی، آموزش عالی کشور را از بین می‌برد. اگر در رشته‌های فنی، علوم تجربی و علوم انسانی کلیدی، پولی برای تجهیز آزمایشگاه‌ها وجود نداشته باشد و کادرهای آموزشی خوب با امکانات کافی جذب نشوند، کیفیت آموزش عالی مرتباً کاهش پیدا می‌کند و این مساله ضربه بزرگی به توسعه کشور می‌زند.

در ایران هیچ‌گاه بخش خصوصی واقعی در حوزه آموزش عالی وارد نشده است. دلیل این مساله چیست؟ آیا توجیه اقتصادی لازم وجود نداشته یا قدرت رقابت با دولتی‌ها و شبه‌دولتی‌ها وجود نداشته است؟

پتانسیل این کار وجود دارد، اما به چند دلیل این اتفاق رخ نداده است. اول اینکه وقتی دانشگاه‌های دولتی به‌طور رایگان پذیرش می‌دهند، تا زمانی که مردم متوجه افت کیفی این دانشگاه‌ها نشوند، حتی دانشجویان خوبی که از توان مالی بالاتری برخوردار هستند، ترجیح می‌دهند در دانشگاه دولتی تحصیل کنند. بنابراین با وجود دانشگاه‌های دولتی درجه یک، شروع کار برای جذب دانشجوی درجه یک به دانشگاه‌های خصوصی کار دشواری است (فراموش نکنید که کیفیت دانشجویان ورودی در کیفیت دانشگاه بسیار موثر است). نکته دوم اینکه ایجاد دانشگاه‌های خصوصی در قید و بند مقررات و ضوابط بسیار سختی است. تاسیس این دانشگاه‌ها نیازمند هیات امنای آنچنانی و اعضای هیات علمی خاص است و بعد هم باید در چارچوب ضوابط تعیین‌شده از سوی وزارت علوم فعالیت کنند. از سوی دیگر، راه‌اندازی آموزش عالی خصوصی با‌کیفیت کار ساده‌ای نیست. به عنوان مثال برای دوره‌های مدیریت MBA ممکن است تقاضای زیادی وجود داشته باشد. اما حتی اگر یک گروه خصوصی بخواهند با استادان درجه یک این مقطع تحصیلی را آموزش دهند، مدتی طول می‌کشد تا برندشان شناخته شود و در این مدت، نیازمند حمایت مالی هستند. تا زمانی که صاحبان صنعت به فکر حمایت مالی از چنین حرکتی نیفتند، این کار عملی نیست؛ و اینکه به این فکر نمی‌افتند، از ضعف بخش خصوصی در اقتصاد ایران ناشی می‌شود. امروز بیشتر شرکت‌ها و بنگاه‌های بزرگ ما دولتی و نیمه‌دولتی‌اند و چندان در بند تربیت مدیر و بالا بردن کیفیت مدیریت در بلندمدت نیستند. اما اگر بخش خصوصی بزرگ شود، حتماً متوجه ارزش سرمایه‌گذاری مثلاً در رشته مدیریت خواهد شد و دانشکده‌های مدیریت خصوصی درجه یک را تاسیس می‌کند؛ همچنان ‌که در چین و هند این اتفاق افتاد یا در دهه 1340 شمسی که رشد صنعتی ایران بالا بود و بخش خصوصی بزرگی شکل گرفت، دوره مدیریت اجرایی در ICMS را با مشارکت دانشگاه هاروارد برای تربیت مدیر به وجود آورد.

ایران یکی از بالاترین نرخ‌های تحصیلات دانشگاهی را در منطقه دارد. در عین حال نرخ بیکاری در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بسیار بالاست. به نظر شما رابطه این موضوع با تحصیل در دانشگاه‌های پولی (که شاید بتوان نام «خرید مدرک» را روی برخی از آنها گذاشت) چیست؟

بله، ضعف کیفیت تحصیلات دانشگاهی یکی از عوامل ناتوانی فارغ‌التحصیلان در راه انداختن کسب‌وکارهای جدید است. البته کارآفرینی ویژگی‌های خاص شخصیتی و تربیتی نیز می‌طلبد، اما اگر فردی با داشتن ویژگی‌های بالقوه از تحصیلات کیفی هم برخوردار شود، می‌تواند در این عرصه موثرتر باشد. در عین حال، نباید از ضعف ساختار اقتصادی ایران برای جذب و رشد فارغ‌التحصیلان غافل شد. وقتی کسی از دانشگاه خارج می‌شود، حتی اگر خوب درس خوانده و تئوری‌ها را یاد گرفته باشد، هنوز کار را بلد نیست. اگر در کشور یک ساختار اقتصادی بالنده و توانا وجود داشته باشد، می‌تواند فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها را به خود جذب کند و با Mentorها و راهنمایانی که دارد، کار را به آنها بیاموزد. این مساله در اقتصاد ما وجود ندارد، یا کم است. امروز حتی یک فارغ‌التحصیل باکیفیت یک دانشگاه خوب دولتی، مدتی بعد از ورود به یک بنگاه یا سازمان (به ویژه در سازمان‌های دولتی و شبه‌دولتی) به فسیل تبدیل می‌شود. چون راهنما و مربی ندارد، کار را به درستی یاد نمی‌گیرد و بعد از مدتی به کارمندی بدل می‌شود که فقط به دنبال پر کردن ساعات اداری است تا حقوق ماهانه‌اش را دریافت کند. من به حال فارغ‌التحصیلان خوبی که به این ترتیب وارد سازمان‌ها می‌شوند، تاسف می‌خورم. زیرا نه تنها توانایی‌هایشان رشد نمی‌کند، بلکه روحیه و فرهنگ کاری آنها نیز به شدت تنزل می‌کند. بنابراین، فقدان رونق اقتصادی و فقدان بنگاه‌ها و ساختارهای بالنده‌ای که کاری برای انجام دادن داشته باشند، یکی از مهم‌ترین دلایل بیکاری و عدم توسعه حرفه‌ای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی است. ضمن اینکه چون ساختار اقتصادی کشور برای جذب نخبگان آمادگی ندارد، برخی فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های خوب ما -که بازار بین‌المللی برای آنها وجود دارد- دست به مهاجرت می‌زنند. 

برخی ناظران معتقدند ایران هم در زمینه رایگان کردن دانشگاه‌ها و هم در زمینه پولی کردن آن به بن‌بست رسیده و هیچ‌کدام از روش‌های آموزش عالی نتوانسته اهداف سیاستگذاران را برآورده کند. شما با این دیدگاه موافقید؟ 

موافق نیستم و معتقدم نباید دانشگاه‌هایمان را سرزنش کنیم. ما در برخی دانشگاه‌های دولتی و حتی برخی واحدهای دانشگاه آزاد از آموزش در سطح لیسانس نتایج خوبی گرفته‌ایم. وقتی فارغ‌التحصیلان همین دانشگاه‌ها برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌روند، با بهترین‌های جهان به خوبی رقابت می‌کنند. اگر آموزش آنها کیفیت لازم را نداشت، چگونه می‌توانستند در این سطح رقابت کنند؟ مشکل اصلی در ساختار اقتصاد ماست که توان جذب فارغ‌التحصیلان و تداوم رشد آنها را ندارد. ضمن اینکه به دلیل همین ضعف، تقاضایی برای شکل‌دهی آموزش‌های دانشگاه‌ها وجود ندارد. این در حالی است که آموزش‌های نظری در حد امکان با استانداردهای جهانی صورت می‌گیرد. فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های خوب دولتی ما (شریف، تهران، امیرکبیر، صنعتی اصفهان، شیراز و...) مخصوصاً در دوره لیسانس چیزی کمتر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های خوب دنیا ندارند. رئیس دانشکده برق دانشگاه استنفورد -که نمره اول یا دوم دنیا در این رشته را دارد- یک بار گفته بود «بهترین دوره لیسانس برق دنیا در دانشگاه صنعتی شریف ارائه می‌شود.» چراکه فارغ‌التحصیلان ممتاز ما در آن دانشگاه درخشیده بودند. اینها نشانه آن است که ما نباید دانشگاه‌هایمان را سرزنش کنیم. این اقتصاد و صنعت ماست که با توجه به مشکلاتش، ظرفیت جذب فارغ‌التحصیلان را ندارد. 

در سال‌های اخیر دانشگاه‌های کشور علی‌الخصوص دانشگاه آزاد با معضل ظرفیت خالی مواجه شده‌اند. دلیل این مساله چیست و چرا از قبل برای این روز فکری نشده بود؟ 

فقدان برنامه‌ریزی بلندمدت و استراتژیک با کیفیت مناسب در این دانشگاه‌ها، دلیل اصلی این مساله است. اگر سیاستگذاران به ساختار جمعیتی ایران توجه می‌کردند، متوجه می‌شدند که پس از خروج پیک جمعیتی دهه 60، تقاضا برای ورود به دانشگاه‌ها کم خواهد شد. سیاستگذاران باید از قبل برای این روزها آماده می‌شدند. راه حل امروز هم این است که دانشگاه‌های غیردولتی با هم ادغام شوند، تعداد مراکز آموزشی خود را کاهش دهند، تنها کادرهای کیفی خود را حفظ کنند و به افزایش کیفیت بپردازند. به نظر من ضرورتی ندارد که دانشگاه آزاد تمام مراکز خود را فعال نگه دارد بلکه می‌تواند بعضی از آنها را حذف کند و سرمایه‌های فیزیکی باقیمانده (زمین و ساختمان) را به نوع دیگری مورد استفاده قرار دهد و از عواید حاصل از آن، کیفیت آموزش در مراکز فعال را تقویت کند نه اینکه بدون داشتن استاد و تجهیزات کافی دست به توسعه تحصیلات تکمیلی بزند. امروز برخی دانشگاه‌ها با داشتن 10 یا 12 نفر کادر آموزشی، 150 دانشجوی دکترا پذیرش می‌کنند. این کار با هیچ حساب و کتابی جور درنمی‌آید. در یک دانشگاه درجه یک به ازای 100 تا 120 نفر کادر آموزشی، تنها 20 تا 25 دانشجوی دکترا پذیرش می‌شود. به نظر من توسعه بی‌حساب رشته‌های دکترا، لطمه‌ای جدی به حیثیت آموزش عالی می‌زند و اثرات منفی بلندمدت خواهد داشت. این یک فاجعه در نظام آموزش عالی ماست. در مجموع معتقدم آموزش عالی عمومی تا مقطع لیسانس بسیار مفید است و باید امکانات دولتی و غیردولتی برای آن در اختیار همه قرار بگیرد؛ اما تحصیلات تکمیلی و دکترا باید فقط زمانی ارائه شود که کیفیت خوب داشته باشد و ارزش افزوده قابل توجهی ایجاد کند. 

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها