شناسه خبر : 21900 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

برندگان و بازندگان تجربه دانشگاه آزاد چه کسانی بودند؟

ترازنامه دانشگاه پولی

در زمان ایجاد اولین مدارس آموزش عالی در ایران یعنی در اواخر دوران قاجاریه، تحصیل در دانشگاه نشانه‌ای از تعلق به طبقه فرادست تلقی می‌شد. اشراف‌زادگان به دانشگاه به مثابه یک پاتوق متجددانه و نیز ابزاری برای رقابت‌های درون‌طبقه‌ای نگاه می‌کردند. به همین دلیل تحصیل در دانشگاه تغییری در پایگاه طبقاتی افراد نمی‌داد. این دوران را می‌شود دوره «اشراف‌گرایی» دانشگاه تلقی کرد.

در زمان ایجاد اولین مدارس آموزش عالی در ایران یعنی در اواخر دوران قاجاریه، تحصیل در دانشگاه نشانه‌ای از تعلق به طبقه فرادست تلقی می‌شد. اشراف‌زادگان به دانشگاه به مثابه یک پاتوق متجددانه و نیز ابزاری برای رقابت‌های درون‌طبقه‌ای نگاه می‌کردند. به همین دلیل تحصیل در دانشگاه تغییری در پایگاه طبقاتی افراد نمی‌داد. این دوران را می‌شود دوره «اشراف‌گرایی» دانشگاه تلقی کرد.

از اواسط دوره پهلوی دوم به تدریج درهای دانشگاه به روی نخبگان غیراشراف هم باز شد. افزایش تعداد دانشگاه‌ها و پذیرش دانشجویان بیشتر از یک‌سو و افزایش پوشش باسوادی و تحصیلات پایه‌ای از سوی دیگر باعث شدند گونه جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه‌ها شوند که لزوماً اشراف‌زاده و ثروتمند نبودند. این تعداد محدود برای آنکه بتوانند وارد دانشگاه شوند و بر نیروهای مانع تحصیل (فقر، بی‌انگیزگی خانواده‌ها، بدبینی به نهاد دانشگاه و...) فائق آیند باید هم استعداد تحصیلی بالا می‌داشتند و هم عزم و اراده کافی برای مقاومت و پایداری در تحصیل نشان می‌دادند. این افراد به نوعی نخبگان جامعه آن روز تلقی می‌شدند. این گروه نخبگان در شکل‌گیری جریان‌های سیاسی و فرهنگی منتقد و مخالف درون دانشگاه‌ها نقش کلیدی داشتند.

در هر حال از دهه 30 به این سو دانشگاه‌ها وارد عصر «نخبه‌گرایی» شدند. حضور در دانشگاه نشانه نخبگی و تیزهوشی تلقی می‌شد و منزلت و اعتبار می‌آفرید. به همین دلیل تحصیل در دانشگاه منشأ تحرک اجتماعی هم بود و پایگاه طبقاتی فرد را جابه‌جا می‌کرد. در سال‌های دهه 60 خیلی رایج بود که افراد مثلاً هنگام مصاحبه با یک رسانه ابتدا بر دانشجو بودن خود تاکید کنند و بسیاری از مصاحبه‌های مردمی تلویزیون با این عبارت مصاحبه‌شونده آغاز می‌شد که «من به عنوان یک دانشجو...» این تاکید برای افزایش اعتبار نظر آن فرد از طریق اتصال خود به اقلیت نخبه جامعه بود. هنوز هم این نگاه به دانشگاه در ایران وجود دارد اگرچه به شدت سابق نیست.

اما در همان زمان در کشورهای توسعه‌یافته دانشگاه‌ها به تدریج تغییر موضع دادند. تمرکز دانشگاه‌ها از آموزش‌های پژوهش‌محور و نخبه‌گرایانه به سمت آموزش‌های مهارت‌محور و عملگرایانه تغییر کرد. توسعه فناوری‌های حرفه‌ای و پیچیده و تخصصی شدن مشاغل جدید، منشأ ایجاد تقاضا برای آموزش مهارت‌های شغلی بود. توسعه سطح رفاه و درآمد عمومی هم کمک کرد که افراد بیشتری آمادگی تحصیل در مقاطع تکمیلی را داشته باشند. طبیعی بود که همه‌گیر شدن تحصیلات تکمیلی از اعتبار آن می‌کاست.

این روند در ایران هم آغاز شده بود. در سال 1355 دانشگاهی به نام دانشگاه آزاد تاسیس شد که برخلاف نامش اصلاً ربطی به دانشگاه آزاد اسلامی بعد از انقلاب ندارد. دانشگاه آزاد پیش از انقلاب با هدف آموزش مکاتبه‌ای و گسترش پوشش تحصیلات تکمیلی تاسیس شد. البته از زمان تاسیس آن دانشگاه تا پذیرش دانشجو چند سالی فاصله افتاد که عمدتاً صرف استخدام استادان و تدوین کتاب و تولید محتوای آموزشی شد. شاهرخ مسکوب روشنفکر و فردوسی‌شناس معروف مدتی معاون این دانشگاه بود. اولین دوره پذیرش دانشجویان این دانشگاه با انقلاب مقارن شد و عملاً کار دانشگاه آغاز نشده پایان یافت. البته چند سال بعد امکانات آن به دانشگاه علامه طباطبایی منتقل شد و دانشجویان معدود آن هم در همین دانشگاه ادامه تحصیل دادند.

پس از انقلاب و با وقوع انقلاب فرهنگی عملاً چند سالی دانشگاه‌ها در محاق بودند. جالب اینکه ایده دانشگاه آزاد اسلامی، همزمان با تعطیلی دانشگاه‌ها شکل گرفت. می‌شود حدس زد ایجاد دانشگاه آزاد واکنشی به فضای دانشگاه‌های نخبه‌گرا بوده است. احتمالاً بنیانگذاران دانشگاه آزاد و حامیان آن تصور می‌کردند که فراگیر شدن آموزش عالی موجب می‌شود فضای دانشگاه در کنترل توده‌های انقلابی مردم قرار گیرد. بدین ترتیب دانشگاه از کنترل جریان‌های مخالف خارج شده و به نوعی توده‌گرا می‌شود. این رویکرد سیاسی توده‌گرایانه همزمان با روند «عامه‌گرایی» دانشگاه‌ها در دنیا بود و باعث شد پروژه دانشگاه آزاد اسلامی صرفاً یک پروژه سیاسی باقی نماند و به تجربه‌ای نسبتاً موفق از دانشگاه غیردولتی تبدیل شود.

در سال‌های ابتدایی دانشگاه آزاد مدرک دانشگاهی ارائه نمی‌داد، بخشی از کلاس‌ها مکاتبه‌ای بود، کلاس‌های حضوری هم عموماً در آخر هفته‌ها برگزار می‌شد، پایان‌نامه و مقاله موضوعیت نداشت و خلاصه همه‌چیز با هدف فراگیری و سهولت تحصیل طراحی و اجرا می‌شد. به تدریج این رویکرد باعث شد استقبال از دانشگاه آزاد به شدت رشد کند. حمایت‌های مختلف سیاسی و اقتصادی از این دانشگاه هم به رشد آن کمک کرد. دولت وقت به دانشگاه آزاد به چشم پروژه بدیل خود برای دانشگاه انقلابی می‌نگریست. نهادی که وارد توده‌های مردم شده، گرفتار مدرک‌گرایی نیست و بر نیازهای عملی جامعه متمرکز شده است. اما به مرور در دهه 70 پروژه دانشگاه آزاد از مبنای خود فاصله گرفت. دانشگاه آزاد تلاش کرد به دانشگاهی شبیه دانشگاه‌های کلاسیک بدل شود، مدرک اهمیت پیدا کرد و سر و شکل ظاهری دانشگاه شبیه دانشگاه‌های دیگر شد. این دگردیسی باعث شد دانشگاه آزاد مهم‌ترین مزیت خود را از دست دهد اما در عین حال به دلیل بهره‌مندی از حمایت رسمی و غیررسمی عملاً توانست رشد خود را ادامه دهد. طبیعی بود تلاش دانشگاه آزاد برای دانشگاه‌شدن، صدای رقبا را درآورد. وزارت علوم تقریباً در تمام 30 سال اخیر منتقد دانشگاه آزاد بوده و ساز و کار درونی آن را قبول نداشته است. از اواسط دهه 70 دانشگاه‌های دولتی هم شروع به پذیرش دانشجوی پولی کردند و به این ترتیب انحصار دانشگاه آزاد از بین رفت. به تدریج موسسات و دانشگاه‌های غیرانتفاعی هم مجوز تاسیس گرفتند و اگرچه از نظر تعداد و گستردگی هیچ‌گاه به نزدیکی دانشگاه آزاد هم نرسیدند اما مدل کسب‌وکار دانشگاه آزاد را به چالش کشیدند.

در دهه 80 دولت احمدی‌نژاد با انگیزه‌های سیاسی دانشگاه پیام نور را به عنوان رقیب دانشگاه آزاد حمایت کرد. دانشگاه پیام نور توانست شبکه گسترده‌ای از شعب در کشور ایجاد کند و رقیب دانشگاه آزاد شود. اتفاقاً مدل دانشگاه پیام نور برای فراگیری آموزش‌های عالی بسیار مناسب‌تر از دانشگاه آزاد بود. اما این دانشگاه هم به دلیل خصلت دولتی خود نتوانست موفق عمل کند.

 دانشگاه آزاد در گسترش اجتماعی تحصیلات تکمیلی موفق بود و به همین دلیل نقش مهمی در ایجاد زمینه تحرک اجتماعی برای اقشار دور از مرکز قدرت ایجاد کرد. ساکنان شهرهای کوچک، روستاییان و زنان مهم‌ترین استفاده‌برندگان از دانشگاه آزاد بودند. دسترسی این افراد به تحصیلات نه‌تنها موقعیت آنها را در ساختار قدرت اجتماعی ارتقا داد بلکه توانایی آنها برای دسترسی به فرصت‌های رشد را هم بیشتر کرد. از سوی دیگر شبکه دانشگاه آزاد نقش مهمی در اعتبارزدایی از مدرک دانشگاهی و گذار از دانشگاه نخبه‌گرا به دانشگاه عامه‌گرا ایفا کرد. روندی که کمابیش با آنچه در دنیا رخ می‌دهد سازگار است.

اما دانشگاه آزاد بازندگانی هم داشته است. شاید مهم‌ترین بازنده پروژه دانشگاه آزاد، مدل دانشگاه خصوصی بوده است. دانشگاه آزاد از حیث سبک مدیریت، مشتری‌گرایی، بازاریابی، مدیریت منابع و... به هیچ‌وجه یک دانشگاه خصوصی تلقی نمی‌شود و مانند دانشگاه‌های دولتی اداره می‌شود. اما با عرضه دسترسی نه‌چندان گران به صندلی دانشگاه عملاً مانع شکل‌گیری یک مدل واقعی دانشگاه خصوصی در ایران شد. دانشگاه‌های خصوصی کوچک توان رقابت با دانشگاه آزاد را نداشتند و حمایت‌های سیاسی از دانشگاه آزاد هم وضعیت رقابت را بدتر می‌کرد. با ورود دانشگاه‌های دولتی به مدرک‌فروشی بعید است که دیگر یک مدل واقعی از دانشگاه‌های خصوصی در ایران جا بیفتد. همچنین عدول دانشگاه آزاد از فلسفه شکل‌گیری خود و تقلید مدل دانشگاهی کلاسیک باعث شد آموزش‌های مهارتی و آموزش‌های حین کار و دیگر اشکال آموزش عمل‌گرایانه و کاربردی مجدداً از رونق بیفتد و هنوز هم این‌گونه آموزش‌ها در نظام آموزش عالی ایران کمیاب و نادر است. نباید فراموش کرد که حمایت سیاسی از این دانشگاه هم به صورت حمایت بوروکراتیک از آن و هم با در اختیار قرار دادن منابع ارزان (زمین و...) باعث شد این دانشگاه خیلی سریع رشد کند و پس از مدتی دانشگاه آزاد خود به سرمایه‌ای سیاسی بدل شده بود که دسترسی به آن قدرت می‌آفرید. نزاع بر سر مدیریت این دانشگاه بازتابی از همین قدرت دانشگاه است. بحث بر سر این موقعیت سیاسی دانشگاه آزاد در فضا و رسانه‌ای سیاسی شدنی است اما در همین حد می‌شود اشاره کرد که دانشگاه آزاد هیچ‌گاه مانند یک دانشگاه مدیریت نشده و با معیارهای متعارف نظام آموزشی ارزیابی نشده است و ماهیت سیاسی آن بر ماهیت آموزشی آن برتری داشته است و شاید بشود گفت کارکرد و کارنامه آموزشی دانشگاه آزاد از کارکرد و کارنامه سیاسی آن قابل دفاع‌تر است. 

 

دراین پرونده بخوانید ...

  • دست‌های خالی

    روایت علینقی مشایخی از عوامل و عواقب گسترش تحصیلات پولی در نظام آموزش عالی ایران

    دست‌های خالی

  • مزد درس

    تجربه دانشگاه پولی در ایران چه نتایجی به دنبال داشته است؟

    مزد درس

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها