شناسه خبر : 11800 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

به بهانه نود و یکمین سالمرگ «ولادیمیر لنین» بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی

دیکتاتور اصلی

نامش «ولادیمیر»، یکی از نام‌های پرطرفدار روسی و شهرتش «ایلیچ اولیانوف» بود اما در جهان او را با نام «لنین» می‌شناختند.

ترجمه: محسن عارفی

نامش «ولادیمیر»، یکی از نام‌های پرطرفدار روسی و شهرتش «ایلیچ اولیانوف» بود اما در جهان او را با نام «لنین» می‌شناختند. به هر حال، فرقی نمی‌کند که او را با چه نامی بخوانند؛ مهم این است که او تئوریسین و کمونیست انقلابی روس، رهبر انقلاب 1917 روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد.
«لنین» در تاریخ 28 آوریل 1870 میلادی در شهر «اولیانوفسک» واقع در 893‌کیلومتری شرق مسکو متولد شد. او فرزند سوم یک خانواده هشت‌نفره و از پدر و مادری تحصیل‌کرده و نسبتاً متمول بود. پدرش «نیکلایویچ اولیانوف» معلم و بازرس کل تعلیمات ایالتی شهر کوچک سیمبریسک بود که عناوین تشویقی بسیاری در شغلش کسب کرد. مادرش دختر یک پزشک یهودی بود و بدین ترتیب آنها جزو طبقه متوسط به بالای شوروی سابق محسوب می‌شدند. در واقع خانواده لنین تلفیقی از فرهنگ و ملیت (روسی، یهودی، قالمیقی، آلمانی‌های ولگا و...) بود. پدرش در سال 1887 میلادی درگذشت که این سال نقطه عطفی در جوانی لنین و آینده انقلابی او شد. تولد در چنین خانواده‌ای این بخت را در اختیار «لنین» گذاشت تا جذب جریان‌های چپ سیاسی این کشور شود. البته اعدام «الکساندر اولیانوف»، برادر بزرگ‌تر لنین که در سال 1887 به جرم شرکت در توطئه‌ای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگیر شد، بر دوران جوانی لنین تاثیر عمیقی باقی گذاشت و او را بیش از پیش راغب کرد تا وارد عرصه سیاست شود. «آنا»، خواهر لنین، که در هنگام دستگیری الکساندر همراهش بود، مجبور شد دور از خانواده و در تبعید زندگی کند. حدود یک ماه بعد از این اتفاق، لنین با نمره ممتاز از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد و برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه «کازان» رفت.

لنین و مبارزات دانشجویی
در بدو ورود لنین به دانشگاه کازان، مسوولان این دانشگاه به دلیل سابقه برادرش و اعدام سیاسی او، از ثبت‌نام او امتناع کردند ولی درنهایت با واسطه‌گری فردی به ‌نام «فئودور کروفسکی»، او را در دانشگاه پذیرفتند. هنوز یک سال از ورود او به دانشگاه نگذشته بود که در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد و به خاطر فعالیت‌های سیاسی و غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپگرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج و درنهایت به روستایی تبعید شد.
البته تبعید هم نتوانست او را از ادامه تحصیل در رشته حقوق باز دارد و سرانجام در سال 1891 با موفقیت در امتحانات رشته حقوق دانشگاه سن‌پترزبورگ پروانه وکالت خود را دریافت کرد. او به سال 1893 به شهر سن‌پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در این شهر خود را وقف مبارزه کرد، با متفکران و فعالان تحول‌خواه روسیه مانند گئورگی پلخانف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبلیغ ضرورت انقلاب کارگری در روسیه پرداخت. لنین در سال 1895 بار دیگر دستگیر شد و یک سال را در زندان گذراند اما دوباره در دادگاه به سه سال تبعید به سیبری محکوم شد. در تبعیدگاه نخستین آثار نظری مستقل خود را نوشت که این آثار او را در میان هواداران جنبش کمونیستی به شهرت رساند. او اندیشه کارل مارکس را بهترین راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبلیغ عقاید او را وظیفه تمام انقلابیون دانست. لنین در دوران تبعید در سال 1898 با «نادژدا کروپسکایا» که از فعالان جنبش چپ بود، ازدواج کرد و پس از پایان دوران تبعید به همراه همسرش در سال 1900 روسیه را ترک کرد و سال‌های بعد را در اروپا، عمدتاً سوئیس و اتریش به سر برد.index:3|width:300|height:387|align:left

لنین و بازگشت به روسیه در سال 1905 میلادی
لنین در سال 1905 میلادی و درست در زمانی که این کشور در آستانه انقلاب 1905 بود به کشورش بازگشت. در آن سال تظاهرات سیاسی سراسر کشور را فراگرفته بود و این کشور در جنگ روسیه و ژاپن (1905-1904)، شکست مفتضحانه‌ای خورده بود. این مساله که سبب بروز نارضایتی عمومی در میان جمعیت کارگری و روستایی این کشور شده بود منجر به آغاز اعتصاب سراسری اکتبر 1905 در روسیه شد. بنابراین لنین سعی کرد از فرصت پیش‌آمده نهایت استفاده را بکند. او که پیش‌بینی یک انفجار عظیم انقلابی را می‌کرد، پیشنهاد کشتن افراد تحت تعقیب، انفجار ادارات پلیس و سرقت از بانک‌ها را به انقلابیون داد. اگرچه شورش سال 1905 میلادی توسط مقامات روسیه سرکوب شد اما این اتفاقات برای لنین درس بزرگی به همراه داشت. لنین آموخت که قدرت اصلی در دستان طبقه کارگر است و در واقع کارگران، سربازان و رعیت، اسلحه اصلی انقلاب او و ابزار دیکتاتوری‌اش محسوب می‌شوند. گرچه لنین در شورشی که در سال 1905 روسیه را دربر گرفت، و با خشونت سرکوب شد، نتوانست نقش مهمی ایفا کند اما با عزم و اراده‌ای خستگی‌ناپذیر به فعالیت سیاسی ادامه داد. بلشویک‌های طرفدار او شبکه زیرزمینی مجهزی در داخل روسیه تشکیل دادند و به ترویج افکار کمونیستی در میان کارگران، سربازان و روشنفکران پرداختند. در همین زمان، «نیکلای دوم»، تزار روسیه تحت فشار شدید عموم مردم قرار داشت. پارلمان روسیه تازه متولدشده بود اما دوام زیادی نیافت که این به منزله ظهور طبقه لیبرال بورژوایی در این کشور بود که لنین از آن متنفر بود. همین مساله باعث شد تا او این بار به سوئیس مهاجرت کند و این سرآغاز دوره دیگری فعالیت‌های سیاسی لنین در اروپا شد. در سال 1914 روسیه که در بحران اقتصادی عمیقی فرو رفته بود، وارد جنگ جهانی اول شد. دولت تزاری که از رساندن آذوقه و تجهیزات به سربازان ناتوان مانده بود، در جبهه جنگ با بی‌نظمی و نافرمانی ارتشیان، و در داخل کشور با اعتراض گسترده شهروندانی روبه‌رو بود که از فساد و استبداد حاکمان به ستوه آمده بودند.

لنین و آغاز فعالیت‌های سیاسی در اروپا
لنین چند سال پس از فارغ‌التحصیلی به اروپا سفر کرد و در سوئیس با «گئورگ پلخانف» از رهبران سوسیال‌دموکرات روسیه ملاقات کرد که این ملاقات با بنیانگذاری سازمانی انقلابی و انتشار نشریه همراه شد. او در جریان فعالیت‌های انقلابی پس از بازگشت به کشورش دستگیر شد. در طول این دوره بازداشت مطالعه و تحقیق خود را درباره اندیشه‌های مارکس ادامه داد و ارتباط خود را با سازمان انقلابی حفظ کرد. لنین بعدها در لایپزیک روزنامه‌ای انقلابی به نام «ایسکرا» را منتشر کرد که این روزنامه به طور مخفیانه به روسیه ارسال می‌شد. دفتر این روزنامه بعدها به مونیخ، لندن و ژنو منتقل شد و در طول این سال‌ها لنین نیز در کشورهای آلمان، سوئیس، بلژیک، فرانسه، انگلستان و هر جا که ردپایی از انقلابیون روس دیده می‌شد سفر می‌کرد. در میان انقلابیون آن سال‌ها بحث‌های متعددی جریان داشت که در این میان طرفداری از نظریه جهش به لنین نسبت داده می‌شود. بر اساس تئوری‌های مارکس، مراحل تکامل تاریخی یکی پس از دیگری طی خواهند شد تا سرانجام به جامعه برابر مطلوب برسند. نظریه تکمیلی جهش بیان می‌کند که با ایجاد تحرکات اجتماعی می‌توان برخی از مراحل را سریع‌تر به پایان رساند و به انقلاب نهایی نزدیک‌تر شد. ایسکرا به معنی جرقه است و در بالای صفحه اول آن نوشته می‌شد «از جرقه تا شعله». البته ایسکرا پس از مدتی به دست دیگر انقلابیون افتاد و لنین نشریه دیگری به نام «وپریود» به معنی «به پیش» منتشر کرد که بعداً به «پرولتری» تغییر نام یافت. این روزنامه از سال 1902 به صورت ارگان اصلی حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه در آمد که این حزب برای سرنگونی تزار در روسیه و پایه‌گذاری یک نظام سوسیالیستی فعالیت می‌کرد و با جنبش کمونیسم بین‌الملل روابط نزدیک داشت. دومین کنگره حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه در سال 1903 در لندن پایتخت بریتانیا برگزار شد. در بحث پیرامون تدوین شعارهای مرحله‌ای مبارزه با حکومت تزاری، لنین موضعی رادیکال اتخاذ کرد و هر شعاری غیر از «سرنگونی رژیم تزاری و تشکیل حکومت کارگری» را «سازش با طبقات استثمارگر و خیانت به منافع طبقه کارگر» خواند. او با همراهان خود که بلشویک (اکثریت) نامیده شدند، جناح رادیکال حزب را تشکیل دادند. به نظر مخالفان لنین در حزب (منشویک‌ها) زمینه‌های عینی و ذهنی انقلاب در روسیه فراهم نبود. در برابر آنها لنین معتقد بود که «انقلابیون حرفه‌ای» وظیفه دارند توده‌های زحمتکش را برای کسب قدرت با توسل به «قهر انقلابی» آماده کنند. این دوران، عصر «فعالیت‌های سیاسی زیرزمینی» در روسیه نام گرفت که در آن رقبای انقلابی در انتخاب شیوه‌های مبارزاتی خود وسواس چندانی به خرج نمی‌دادند و از تبلیغات سیاسی اغلب برای غوغاسالاری و معرکه‌گیری استفاده می‌شد. مخالفت بلشویک‌ها با کادرهای قدیمی حزب (منشویک‌ها)، نخست به رقابت، و سرانجام به دشمنی تا انشعاب کامل از حزب در سال 1912 انجامید. این بزرگ‌ترین انشعاب در جنبش سوسیالیستی روسیه بود که پیامدهای زیادی برای ادامه تئوری و عمل انقلابی در این کشور به دنبال داشت.

سال 1917 میلادی؛ نخستین گام‌های یک دیکتاتور
انقلاب فوریه نه‌تنها برای تزار بلکه برای سایر انقلابیون شامل لنین یک شوک بزرگ بود. او 17 سال از روسیه دور بود و تنها چند هفته در موطن خود بود و وقتی پس از 17 سال به ایستگاه راه‌آهن «پتروگراد» رسید به نیروهای گارد افتخاری برخورد که برای استقبال از او روی سکوهای ایستگاه راه‌آهن ایستاده بودند. لنین که از دیدن سربازان گیج شده بود به همسرش گفت: آنها آمده‌اند تا مرا دستگیر کنند. اما وقتی متوجه شد خطری او را تهدید نمی‌کند یک سخنرانی پرشور در همان ایستگاه راه‌آهن ترتیب داد و در سخنانی انقلابی گفت: «درود بر انقلاب سوسیالیستی جهانی»!
سرنگونی تزار تنها اولین گام لنین برای آغاز نبرد بزرگش برای تشکیل کشوری سوسیالیست بود و او خواستار انقلاب جدید سوسیالیستی شد. البته طرح اعلامی از سوی او حتی با مخالفت‌هایی در حلقه طرفداران و حامیانش روبه‌رو شد تا جایی که یار و پشتیبان قدیمی‌اش «گئورگی پلخانف» طرح او را «دیوانگی» خوانده و گفت مطمئنم این عمل سبب گسترش هرج و مرج در سراسر روسیه خواهد شد. این پیش‌بینی مهم و قابل توجه نیز از واقعیت به دور نبود اما نقشه لنین با استقبال توده مردمی (طبقه کارگری) روبه‌رو شد که باعث وقوع این انقلاب شده بودند. محبوبیت لنین صرفاً به خاطر پشتیبانی از حزب مردمی بود اما این پشتوانه به‌خوبی برای جمعیت خشمگینی که آمادگی هر اقدامی را داشتند کارگر افتاد. آنها دقیقاً آن چیزی را می‌شنیدند که می‌خواستند: «بخشیدن قدرت به مردم؛ بخشیدن قدرت به شوراها». لنین قدرت خارق‌العاده‌ای در میان جمعیت پیدا کرده بود. «نیکلای سوخانوف»، فعال اجتماعی و منتقد مشهور انقلاب «بلشویک» که از افراد هم‌دوره با لنین است درباره او این‌گونه می‌گوید: لنین یک سخنور و قدرت عظیمی بود که به‌خوبی توانایی ساده‌سازی یک مساله پیچیده را داشت. او تنها کسی بود که می‌توانست ذهن مردم را کاملاً غرق کند و در اختیار بگیرد به ‌طوری که تمام خواسته‌های خود را از دست داده و به بردگی درمی‌آمدند. پس از شکست لنین در کودتای ماه جولای آن سال، با همراهی حامیانش به فنلاند گریخت و از آنجا نامه‌هایی را به هم‌قطارانش ارسال کرد. دیدگاه رادیکالی او و دستور او مبنی بر استفاده از اسلحه در شورش‌ها، برخی از حامیان قدیمی‌اش را شگفت‌زده کرد. او در ماه اکتبر به‌طور مخفیانه و به‌رغم اختلاف‌نظرهای عمیق در میان اعضای حزبش به کشور برگشت و قصد داشت به آن چیزی که در ذهنش داشت یعنی ساقط کردن دولت موقت، دست یابد. بنابراین، اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و آن همان چیزی بود که لنین در ذهنش می‌پروراند. او یکی پس از دیگری حکم صادر می‌کرد. این احکام شامل زمین برای رعیت، کنترل کارگران و کارخانجات و اخراج کارفرمایان از کارخانه‌ها می‌شد. لنین خود را در مدینه فاضله‌ای تصور می‌کرد که خودش برای آن عنوان Es Schwindelt (معادل آلمانی سرگیجه) را برگزید. دولت لنین در یکی از نخستین اقدامات خود، انتشار تمام نشریات مخالف را متوقف کرد. وقتی از او درباره «آزادی بیان» پرسیده شد، این‌گونه پاسخ داد: آزادی بیان؟ ما نمی‌خواهیم مرتکب خودکشی شویم! اما دادن وعده نان و آزادی برای او آسان‌تر از اعدام کردن بود. لنین باوجود مخالفت‌های جدی دولتش، معاهده صلح نامیمونی را با آلمان منعقد کرد که این پیمان به قیمت از دست دادن بخش‌هایی از قلمرو این کشور و پرداخت غرامت تمام شد. بنابراین، امضای این سند صلح و اصلاح قانون زمین سبب ایجاد شکاف عمیق در میان اعضای حزبش شد. تا آن زمان، لنین رهبر شوروی نوین بود اما حقیقت امر از ایده‌آل‌هایی که در ذهنش ترسیم کرده بود زمین تا آسمان فاصله داشت که این مساله به خشم و ناراحتی در میان جنبش‌های انقلابی و مردم انجامید. جنگ داخلی در روسیه آغاز شد و این کشور را به چند جبهه مختلف تقسیم کرد. این جبهه‌ها شامل ارتش سفید، ارتش سرخ، نیروهای جدایی‌طلب اوکراینی موسوم به پتریولا و شورشیان رعیتی قزاق می‌شدند که این نبردهای خونین جان میلیون‌ها نفر را گرفت. در تابستان 1918 میلادی، و پس از تهاجمات گسترده‌ای که از سوی نیروهای ارتش سرخ انجام شد، تمام خانواده تزار روسیه اعدام شدند. البته هنوز به روشنی مشخص نیست که لنین تا چه اندازه در این اقدام دست داشته اما چیزی که مشخص است این است که این اعدام‌ها با موافقت او انجام شده‌اند. در تاریخ سی‌ام آگوست لنین از سوی «فانی کاپلان»، هدف اصابت دو گلوله قرار گرفت که این عمل، مقدمه‌ای برای شکل‌گیری جوخه‌های ترور سیاسی موسوم به «بریگاد سرخ» شد. گرچه این ایده جدید نبود. یک ماه قبل از آن نیز در تاریخ 26 ژوئن 1918، لنین نامه‌ای خطاب به «گریگوری زینویف»، رئیس مجلس «پتروگراد» نوشت و در آن عنوان کرد: به‌تازگی مطلع شدم کارگران پتروگراد قصد دارند با انجام ترورهای گسترده به خونخواهی از قاتل «ولودارسکی» (از فعالان حزب بلشویک)، قیام کنند که شما مانع این اقدام آنها شدید. من به این اقدام شما معترضم. شما باید قدرت و انگیزه ترور علیه دشمنان انقلاب را به‌ویژه در پتروگراد تقویت کنید. این اقدام مثال‌زدنی خواهد شد.

لنین و طبقه روشنفکر جامعه
با در نظر گرفتن این نکته که لنین خودش عضوی از حلقه روشنفکران بود، تفسیر علت تنفر او از طبقه روشنفکران روسیه دشوار است. لنین در سال 1922 میلادی کمپینی را اجرا کرد که طی آن، بسیاری از دانشمندان سرشناس و چهره‌های شناخته‌شده را از کشور اخراج کرد. «بوریس پاسترناک»، شاعر پرآوازه روس و از طرفداران سرسخت لنین که شهرت او در خارج از خاک‌های روسیه به دلیل نوشتن رمان «دکتر ژیواگو» است، درباره او این‌گونه می‌نویسد: لنین خیلی اشتباه کرد. سخنان او که تمام مردم هم به‌خوبی آنها را می‌شنیدند منشاء خونریزی در حوادث و رویدادهای بزرگ شد. او صدا و اعلام وجود آنها بود... او به تنهایی بر امواج فکری مردم سوار شد و توسط آن بر مردم تسلط یافت. امواج تفکر و اندیشه‌ای که لنین بر آنها چیرگی یافت، در واقع همان طبقه کارگر جامعه بودند و با سخنان درست، آنها بلافاصله طبقه روشنفکر را به‌عنوان دشمن شماره یک خود شناختند. بسیاری از افرادی که از کشور اخراج نشدند، بعدها دستگیر یا اعدام شدند. طی هشت سال (1917 تا 1925)، نزدیک به دو میلیون نفر از کشور گریختند که اکثر آنها هرگز به روسیه باز نگشتند.

لنین و اصلاحات اجتماعی
انقلاب، آزادی زنان را تسریع کرد. برخی از این اصلاحات اجتماعی از سوی «اینسا آرماند»، که گفته می‌شد معشوقه لنین است، به او القا شد. لنین در حکومت خود نسبت به برابری مردان و زنان تاکید داشت.
در یکی از ملاقات‌های لنین با «کلارا زتکین»، مبارز کمونیست و سوسیالیست حقوق زنان و از رهبران جنبش بین‌المللی که پاییز 1920 انجام شد، او گفت: بنابراین برای ما کاملاً صحیح است که خواسته‌های زنان را طرح کنیم. این نه یک برنامه حداقل است، و نه یک برنامه اصلاحی به معنی «سوسیال دموکراتیک» و «انترناسیونال دومی» آن. این کار دال بر آن نخواهد بود که گویا ما فکر می‌کنیم بورژوازی و دولت آن تا ابد حتی برای مدتی طولانی پابرجا باقی خواهند ماند. این کوششی برای منفعل کردن توده‌های زنان با رفرم‌ها، و منحرف کردن آنان از جاده مبارزه انقلابی نیست. به هیچ عنوان چنین نیست؛ این کار به هیچ‌وجه یک حقه‌بازی رفرمیستی نیست. خواسته‌های ما یک رشته نتیجه‌گیری‌های عملی است از احتیاجات مبرم زنان ضعیف و محروم در سیستم بورژوازی، و علیه تحقیرهای زشتی که باید در این سیستم تحمل کند. با طرح اینها ما نشان می‌دهیم که از نیازهای زنان و ستم بر زنان آگاهیم؛ از جایگاه ممتاز مردان آگاهیم؛ و از همه اینها نفرت داریم. بله، نفرت داریم و خواهان محو هرگونه ستم و آزار هستیم که به زن کارگر، همسر کارگر، زن دهقان، همسر یک مرد عادی وارد می‌شود؛ و حتی از خیلی جهات به زن طبقات ثروتمند نیز وارد می‌شود. حقوق و اقدامات اجتماعی که ما از جامعه بورژوازی برای زنان می‌خواهیم گواهی است بر اینکه ما موقعیت و منافع آنها را در نظر می‌گیریم؛ طبیعتاً نه در نقش رفرمیست‌های قیم‌مآب که اذهان را تخدیر می‌کنند. خیر! به‌ هیچ‌وجه. بلکه در نقش انقلابیونی که زنان را به شرکت مساوی در بازسازی اقتصاد و روبنای ایدئولوژیکی فرا می‌خوانند. با این حال، آزادی زنان در تمام روسیه با استقبال مواجه نشد و در آسیای مرکزی که چندهمسری یک رسم کهنه به شمار می‌رفت، با زور انجام گرفت. اما ذکر این نکته خالی از لطف نیست که این کار یک اقدام تجربی و از روی ناچاری بود زیرا این اقدام به دنبال کاهش وحشتناک جمعیت مردان پس از جنگ جهانی اول، جنگ داخلی، شیوع آنفلوآنزا در اسپانیا و قحطی صورت گرفت. همچنین، روسیه تحت حکومت لنین نخستین کشور جهان بود که ازدواج همجنس‌گرایان و سقط‌جنین را قانونی کرد. اما با این حال استالین دوباره این قوانین را لغو کرد و به استانداردهای زمان تزار بازگرداند.index:7|width:300|height:199|align:left

لنین و آموزش و پرورش
لنین تبلیغات وسیعی برای آموزش و تحصیلات به راه انداخت. در دوران حکومت او تحصیلات 9‌ساله تا مقطع راهنمایی برای همگان اجباری و رایگان شد که این سیستم همچنان در روسیه اجرا می‌شود. در آغاز قرن بیستم، سطح سواد در مردان 8/35 و در زنان 4/12 درصد بود که تا سال 1939 میلادی سطح سواد در شوروی سابق از مرز 70 درصد عبور کرد و بدین ترتیب، شوروی در جمع کشورهایی قرار گرفت که بالاترین نرخ باسوادی را داشتند.

لنین خارج از دنیای سیاست
وقتی لنین در مهاجرت به سر می‌برد، یک زندگی ساده و به‌ دور از تجملات را ترجیح می‌داد. او به شنا و پیاده‌روی علاقه‌مند بود و سیگار نمی‌کشید و تا حد امکان از نوشیدن مشروبات الکلی امساک می‌ورزید و روابط عشقی او با «اینسا آرماند» در طول زندگی‌اش یک استثنا بود. او تمام فضایل انسانی را از سیاست زدود. به گفته لنین، وفاداری، قدردانی و احترام به دستاوردهای گذشته، در سیاست هیچ جایگاهی ندارد. او در مقابل مخالفان اندیشه‌هایش بسیار بی‌رحم بود. در طول مباحثات ممکن بود حتی در برابر دوستان و بستگانش نیز بسیار بی‌پرده و بی‌ادب شود. او به‌عنوان یک سیاستمدار وقتی سخن از پول و مادیات به میان می‌آمد، به شدت بی‌وجدان و بی‌پروا می‌شد. او اجازه چندین مورد سرقت مسلحانه را صادر کرد که ژوزف استالین در تعدادی از آنها دست داشت.

آیا لنین جاسوس بود؟
در سال 1914 میلادی، امپراتوری روسیه با آلمان وارد جنگ شد. بلافاصله پس از انقلاب 1917 روسیه، اسناد کشف‌شده نشان داد لنین تحت فرمان دولت آلمان عمل می‌کرده ‌است اما این نکته را نیز باید در نظر داشت کسی که این اتهامات را به لنین وارد کرد، رقیب سیاسی او یعنی «الکساندر کرنسکی»، رئیس دولت موقت روسیه بود. با این حال گزارش‌هایی از حضور عوامل آلمانی در میان حلقه لنین در زمان زندگی او در سوئیس منتشر شده است. وقتی انقلاب فوریه به موفقیت رسید، لنین همراه با سایر انقلابیون به آلمان بازگشت. این اقدام او، فرصت را به منتقدانش داد تا او را جاسوس آلمان بنامند اما در تاریخ رسمی روسیه، از این ادعاها با عنوان افترا یاد شده است. با این حال این حقیقت را نمی‌توان کتمان کرد که هزینه انقلابیون روسیه از جیب آلمانی‌ها پرداخت می‌شد. وقتی صحبت از پول می‌شد، سیاست‌های لنین هم تغییر می‌کرد. برای او اهمیتی نداشت که این پول از چه منبعی تامین می‌شود پس جاسوس نامیدن او یک اشتباه است. این در واقع یک اتوبان دوطرفه بود و طرفین هریک منفعت خود را از آن کسب می‌کردند. لنین از پول برای قدرت استفاده می‌کرد و در عوض آلمانی‌ها از این انقلاب برای امضای صلح‌نامه‌ای استفاده کردند که در آن روی منافع آنها توافق شد. با این حال، لنین با وجود اینکه ثروت و قدرت را یکجا با هم داشت، هرگز غرق در تجملات نشد. یکی از یارانش به نام «ولادیمیر بونچ-برویویچ»، بودجه حزب لنین را مدیریت می‌کرد. او به‌خوبی می‌دانست که لنین بودجه معقولی دارد. از سوی دیگر او از اشتیاق لنین به مطالعه باخبر بود. از آنجا که کتاب‌ها گران بودند، برویویچ تصمیم گرفت از بودجه حزب برای تاسیس کتابخانه ملی استفاده کند. اما این اقدام او به‌جای اینکه مورد استقبال لنین واقع شود، خشم او را برانگیخت چراکه او با ارسال نامه‌ای خشمگینانه به برویویچ گفت: خودم هزینه کتابخانه‌ام را می‌پردازم. من از تو خواستم هزینه‌ها را بپردازی و رسید آن را نزد خود نگه‌ داری. از سوی دیگر وقتی برویویچ از لنین خواست حقوقش را افزایش دهد، لنین بلافاصله با این درخواست او مخالفت کرد اما برویویچ سعی کرد برای او توضیح دهد که این افزایش حقوق نگرانی همه است و برای پوشش اثرات تورم ضروری است اما لنین گوش شنوا نداشت و از دادن هرگونه امتیازی به او خودداری کرد.index:8|width:300|height:192|align:left

همسران لنین
«نادژدا کروپسکایا»، نه‌تنها یار و همسر لنین بود بلکه نزدیک‌ترین دوست و وفادارترین شریکش به شمار می‌رفت. اگر لنین را روح انقلاب روسیه بدانیم، همسرش در واقع منشی او محسوب می‌شد. در زمان مهاجرت لنین، این کروپسکایا بود که ترتیب تمام کارهای مخفیانه، برنامه‌ریزی جلسات و رمزگذاری و رمزگشایی تمام پیام‌های مبارزان را می‌داد. اما معشوقه همیشگی لنین، «اینسا آرماند» بود که فرانسوی‌الاصل بود. آنها در سال 1909 میلادی در شهر پاریس با هم آشنا شدند. در زمان ازدواج، لنین 40‌ساله بود در حالی که آرماند 35 سال داشت. آنها هیچ‌گاه روابط صمیمی خود را پنهان نکردند به‌ طوری که آرماند در پاریس در یک آپارتمان با لنین زندگی می‌کرد. با این حال، مورخان شوروی سابق، برخلاف وجود شواهد بسیار، وجود روابط عاشقانه میان این دو را رد کرده‌اند. خدمات آرماند در انقلاب روسیه بر کسی پوشیده نیست زیرا او در شکل‌گیری جنبش زنان این کشور نقش قابل توجهی داشت و این جنبش به نوعی از او الهام گرفت. آرماند درنهایت، در سال 1920 میلادی بر اثر ابتلا به وبا درگذشت و پس از مرگ او، کروپسکایا سرپرستی فرزندش را برعهده گرفت.

تمام سوء‌قصدها به جان لنین
لنین بارها از سوءقصد جان سالم به در برد که از مشهورترین آنها می‌توان به سوءقصد 30 آگوست اشاره کرد. در این حادثه، «فانی کاپلان»، دو بار با گلوله سمی به لنین شلیک کرد، اما او به سرعت بهبود یافت و پزشکان را شگفت‌زده کرد. اما داستان سوءقصدها به جان او به همین‌جا ختم نمی‌شود. یک بار نیز در مسیر پتروگراد به مسکو، قطار حامل او مورد سوءقصد سربازان قرار گرفت که او به طرز شگفت‌آوری نجات یافت. یک‌بار دیگر نیز خودروی رولزرویس او مورد سرقت واقع شد. اگرچه لنین که همراه با بادیگاردش بود هر دو مسلح بودند اما هرگز از اسلحه خود استفاده نکردند زیرا سارقان لباس پلیس به تن داشتند و وقتی متوجه داستان شدند که کار از کار گذشته بود! جالب اینجاست که سارقان هم لنین را نشناختند. آنها وقتی فهمیدند خودرو چه کسی را دزدیده‌اند تلاش کردند لنین را بیابند و او را بکشند که به‌زودی دستگیر شدند.

سال‌های آخر حیات لنین
لنین واقعاً به کار اعتیاد داشت که این مساله سلامتی او را به خطر انداخت. در آغاز 20‌سالگی، پزشکان او را از انجام کار روزانه منع کردند. او در ماه مه 1922 برای نخستین بار سکته کرد و قدرت تکلم خود را از دست داد و دست و پای راستش فلج شدند. او در ماه دسامبر دومین سکته را کرد و سومین بار نیز در مارس 1923 سکته زد و این سکته‌های مکرر او را به یک جسد متحرک تبدیل کرد. بلافاصله پس از اولین سکته، فعالان حزب لنین جنگ بر سر قدرت را آغاز کردند که در این میان «ژوزف استالین» و «لئون تروتسکی» مهم‌ترین رقبا محسوب می‌شدند. لنین تا زمانی که قادر به کار کردن بود چندین مقاله با موضوعات بازنگری در سوسیالیسم و دادن کنترل امور بیشتر کشور به کارگران منتشر کرد. درنهایت او در 21 ژانویه 1924 در آغوش نزدیک‌ترین دوستش «نیکلای بوخارین»، جان باخت. البته شایعاتی مبنی بر ابتلای لنین به سفلیس نیز منتشر شد که این شایعات هیچ‌گاه تایید نشد.
طول صف حاضران در مراسم تشییع او به کیلومترها می‌رسید و مردم در حالی که در سرمای جانکاه روسیه یخ می‌زدند در این مراسم شرکت کردند. برای بسیاری مرگ لنین یک تراژدی غمناک بود. مقامات شوروی دستور دادند جسد او مومیایی شود و بدین ترتیب، مقبره‌ای ساخته شد تا جسد او را برای نسل‌های آینده به نمایش بگذارند. بنا بر اعلام برخی منابع، لنین آرزو داشت در شهر سن‌پترزبورگ و در کنار مادرش به خاک سپرده شود.

روسیه پس از مرگ لنین
تا به امروز، جسد مومیایی‌شده لنین در تابوتی شیشه‌ای و در قلب روسیه یعنی میدان سرخ مسکو نگهداری می‌شود. گرچه امروز شمار مردمی که برای دیدن رهبر سابق خود به این مکان می‌آیند اندک است. زمانی آرامگاه او به سادگی شهرت داشت اما این روزها صحبت از حضور فروشگاه‌های بزرگ، بازارهای بزرگ و مشهور و مغازه‌های فروش برندهای مطرح شده که این وضعیت ممکن است باعث شود جسد لنین به‌جای نمایش در منظر عموم داخل قبر دفن شود. همچنان درباره نقش لنین در تاریخ روسیه بحث و مجادلات فراوانی است. در سال 2008 میلادی، تلویزیون دولتی روسیه یک کمپین تلویزیونی جدی برگزار کرد و از مردم خواست شخصی را به‌عنوان سمبل این کشور انتخاب کنند. در این برنامه که با عنوان «نام روسیه» اجرا شد، نام لنین نیز به‌عنوان یکی از کاندیداها به چشم می‌خورد که او در رای‌گیری نهایی در رتبه ششم قرار گرفت. این مساله نشان داد برخلاف حقایق موجود، نسل جوان این کشور به سختی نقش لنین را در انقلاب روسیه درک می‌کنند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها