شناسه خبر : 46069 لینک کوتاه

مالیات مبارک

سینما چگونه مالیات دادن را به تصویر کشیده است؟

 

زهرا تهرانی / نویسنده نشریه 

اقتصاد در نظر بسیاری از مردم علمی پیچیده، دشوار و بدون انعطاف است. از این‌رو فکر می‌کنند که اقتصاد نمی‌تواند جذاب باشد بنابراین به دنبال یادگیری آن نمی‌روند. اما در این شماره فیلم‌هایی جذاب و دیدنی از سینمای جهان به شما معرفی می‌کنیم که در آنها یکی از مباحث اقتصادی از جمله مالیات درونمایه اصلی داستان آنهاست و این امر نشان می‌دهد که اقتصاد هم می‌تواند علمی شیرین باشد. پنج  فیلمی که در این شماره به بررسی آنها می‌پردازیم حرف‌های اقتصادی بسیار مهمی برای گفتن دارند. «مالیات» مثل مرگ انسان‌ها که به صورت قطعی اتفاق خواهد افتاد و بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی است مبحثی جدانشدنی از علم اقتصاد و زندگی افراد است و در میان ما که به‌سختی پول به دست آورده‌ایم محبوبیت زیادی ندارد، اما مالیات در نهایت خدمات خاصی را فراهم می‌آورد که در نهایت به نفع همه ماست. مالیات مقوله‌ای است که بیشتر ما با آن آشنا هستیم، زیرا مجبوریم آن را بپردازیم. در نتیجه، مالیات می‌تواند به عنوان یک مضمون مهم در زندگی افراد در فیلم‌ها روایت شود. و نه‌فقط به خاطر آنکه مردم دوست دارند مالیات بپردازند، بلکه به این دلیل که تقریباً همه از پرداخت به آن متنفرند یا به نوعی می‌خواهند از زیر بار آن شانه خالی کنند. همه ما حداقل یک‌بار در ذهنمان به این موضوع فکر کرده‌ایم که چگونه می‌توان از زیر بار مالیات فرار کرد، اما نکته اینجاست که ماهیت این مالیات چیست که تقریباً در همه جا به عنوان یک موضوع ناراحت‌کننده از آن یاد می‌شود. با همذات‌پنداری درباره ناراحتی مردم در مواجهه با واژه مالیات، فیلم‌ها می‌توانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند. حتی اگر پیچیدگی‌های نحوه عملکرد مالیات‌ها را درک نکنیم، می‌دانیم که اگر آنها را پرداخت نکنیم، ممکن است دچار مشکل شویم. با خواندن درباره این فیلم‌ها و  تماشا کردن آنها با موضوع مالیات که نقش مهمی در اقتصاد هر کشوری بازی می‌کند از زوایای متفاوت آشنا خواهیم شد.

«چیزی بگو» (1988)

 خلاصه داستان: در پایان سال آخر دبیرستان، لوید دوبلر که یک نجیب‌زاده است عاشق دایان کورت می‌شود. لوید قصد دارد از احساسش به دایان -با وجودی که از طبقات مختلف اجتماعی هستند و فاصله طبقاتی‌شان کم نیست- با او حرف بزند. والدین لوید در ارتش ایالات‌متحده در آلمان مستقر هستند، بنابراین او با خواهرش کنستانس که یک مادر مجرد است زندگی می‌کند و هنوز هیچ برنامه‌ای برای آینده خود ندارد. دایان دارای یک تربیت آکادمیک است و با پدر طلاق‌گرفته‌اش جیم زندگی می‌کند که صاحب خانه سالمندانی است که  خود دایان در آن کار می‌کند. او در پایان تابستان یک کمک‌هزینه تحصیلی معتبر در انگلستان خواهد گرفت. جیم از دایان می‌خواهد که از لوید جدا شود، زیرا احساس می‌کند او فرد مناسبی برای دایان نیست و دلش می‌خواهد دخترش بیش از همیشه روی درس‌هایش تمرکز کند. در پایان تابستان، جیم به حبس 9ماهه محکوم می‌شود. لوید و دایان در زندان به دیدن جیم می‌روند و لوید به او اطلاع می‌دهد که قصد دارد با دایان به انگلستان برود. جیم با عصبانیت واکنش نشان می‌دهد، زیرا انتظار ندارد فرزندش او را ترک کند، اما در نهایت متوجه می‌شود که لوید از دایان حمایت می‌کند و مراقب اوست، بنابراین خشم خود را فرو می‌خورد و آنها را در آغوش می‌گیرد. دایان قلمی به جیم می‌دهد و از او می‌خواهد برایش از حال و هوا و اوضاع روزمره‌اش بنویسد. لوید و دایان به انگلستان سفر می‌کنند. حتماً این سوال در ذهنتان نقش می‌بندد که این داستان عاشقانه و رمانتیک به مالیات چه ربطی دارد؟ پدر دایان، جیم، به دلیل فرار مالیاتی مورد تعقیب IRS (سازمان خدمات درآمدهای داخلی آمریکا) قرار می‌گیرد و به زندان محکوم می‌شود، بنابراین از روابط دایان و لوید دور می‌ماند و در نهایت موافقت می‌کند که لوید با دایان به اروپا سفر کند. جیم ادعا می‌کند که انگیزه او از تخلف مالیاتی عشق او به دخترش بوده است، زیرا او آرزویی نداشته جز اینکه آینده دایان را بسازد. 

«تسخیرناپذیران» (1987)

خلاصه داستان: به گروهی از ماموران دولتی تقریباً یک ماموریت غیرممکن محول می‌شود که آل کاپون گانگستر بدنام را در دوران اوج سلطه‌گری‌اش بر شیکاگو سرنگون کنند. در سال 1930، در دوران ممنوعیت، آل کاپون، سردسته بدنام باندهای تبهکار، مشروبات الکلی غیرقانونی تهیه می‌کند و تقریباً تمام شیکاگو را کنترل می‌کند. مامور اداره ممنوعیت، الیوت نس، وظیفه توقف فعالیت‌های کاپون را بر عهده گرفته است، اما اولین تلاش او برای کشف مشروبات الکلی قاچاق به دلیل اینکه یک پلیس فاسد به کاپون خبر می‌دهد شکست می‌خورد. او سپس با جیمز مالون، افسر کهنه‌کار ایرلندی-آمریکایی، روبه‌رو می‌شود که با فساد گسترده به شدت مخالف است و به نس پیشنهاد کمک می‌کند و می‌گوید، مردی از آکادمی پلیس را پیدا کنند که هنوز زیر نفوذ کاپون قرار نگرفته و به جنبه‌های آرمان‌گرایانه اجرای قانون باور دارد. آنها کارآموز ایتالیایی-آمریکایی، جرج استون (نام تولد جوزپه پتری) را به خاطر تیراندازی ماهرانه و درستکاری‌اش استخدام می‌کنند. به همراه اسکار والاس حسابدار، که از واشنگتن دی‌سی منصوب شده است، آنها با موفقیت به انبار مشروبات الکلی کاپون یورش می‌برند و بازتاب‌های گسترده‌ای دریافت می‌کنند و مطبوعات به آنها لقب «تسخیرناپذیر» می‌دهند. اما کاپون مدیر انبار را با چوب بیسبال می‌کشد تا به دیگر زیردستانش درس بدهد. اما چگونه می‌توان این گانگستر بدنام را متوقف کرد؟ مالیات. بله، پاسخ درست مالیات است. با توجه به حلقه جنایت تقریباً غیرقابل نفوذ کاپون (و رشوه‌هایی که او به بسیاری از مقامات دولتی در همه سطوح پرداخته است، تشکیل پرونده علیه او برای جنایاتش بسیار دشوار است. آنها در تحقیقاتشان متوجه می‌شوند که کاپون در چهار سال گذشته اظهارنامه مالیاتی ارائه نکرده است و این انگیزه آنها را برای پیگیری پرونده دوچندان می‌کند. در نهایت آنها موفق می‌شوند شواهد کافی به دست آورند، کاپون را دستگیر کنند و او را به دلیل فرار مالیاتی به زندان محکوم کنند.

«گیلمور مبارک» (1996)

خلاصه داستان: هپی گیلمور یک بازیکن ضعیف و ناموفق هاکی روی یخ است که تنها مهارتش مبارزه است. ناتوانی او در هاکی، چشم‌انداز حرفه‌ای او را محدود می‌کند. هنگامی که او پس از یک آزمون ناموفق دیگر به خانه برمی‌گردد، متوجه می‌شود که به خاطر عدم موفقیت در زندگی‌اش دوست دخترش تصمیم دارد او را ترک کند. بعدها، هپی متوجه می‌شود که مادربزرگش 270 هزار دلار مالیات معوقه به سازمان مالیاتی بدهکار است. مادربزرگ هپی 90 روز فرصت دارد تا بدهی خود را بپردازد یا خانه‌اش توقیف خواهد شد. هپی مادربزرگش را به خانه سالمندان می‌فرستد؛ جایی که ساکنان آن مخفیانه مورد بدرفتاری قرار می‌گیرند.  هپی به دنبال راهی است تا بتواند بدهی‌ها را پرداخت کند. هپی حین جابه‌جایی اثاثیه مادربزرگش چشمش به چوب‌های گلف قدیمی پدربزرگش می‌افتد که انگیزه‌ای می‌شود تا او یک بار دیگر شانس خود را بیازماید. هپی به یک مسابقه‌ چندمرحله‌ای دعوت می‌شود و از چوب‌های گلف قدیمی پدربزرگش استفاده می‌کند. هپی با یک تاب غیرمتعارف و به سبک اسلپ‌شات به توپی در فاصله 400یاردی ضربه می‌زند و 40 دلار برنده می‌شود. او سپس تصمیم می‌گیرد که در یک محدوده با گلف‌بازها شروع به بازی کند و با چابز پترسون، ستاره سابق تور گلف حرفه‌ای که دست خود را در حمله یک تمساح از دست داده، ملاقات می‌کند. چابز از هپی می‌خواهد وارد یک تورنمنت محلی شود که در آن برنده به صورت خودکار یک جایگاه مهم در گروه خود پیدا می‌کند. در خوف و رجا از پس گرفتن خانه مادربزرگش، زمانی که چابز به او از جایزه مهمی که می‌تواند در این مسابقه کسب کند اطلاع می‌دهد، موافقت می‌کند. هپی در یک چالش طولانی‌مدت در بازی گلف استعداد منحصر به‌فرد خود را می‌یابد. پس مالیات همیشه هم بد نیست، زیرا گاهی اوقات مالیات به ما کمک می‌کند تا استعدادهای نهفته خود را شکوفا کنیم.

«برادران بلوز» (1980)

خلاصه داستان: جیک و الوود بلوز به غرب میانه سفر می‌کنند تا گروه موسیقی خود را دوباره در کنار هم گرد آورند و برای نجات یتیم‌خانه‌ای که در آن بزرگ شده‌اند پول جمع‌آوری کنند. جیک بلوز، خواننده گروه بلوز و خلافکار خرده‌پا، پس از گذراندن سه سال به جرم سرقت مسلحانه از زندان آزاد می‌شود. پس از آزادی تصمیم می‌گیرد با برادرش الوود به یتیم‌خانه‌ای که در آن بزرگ شده‌اند سر بزنند. خواهر مری که در این یتیم‌خانه خدمت می‌کند به آنها خبر می‌دهد که یتیم‌خانه به خاطر بدهی مالیاتی در حال تعطیل شدن است.   آنها متوجه می‌شوند که یتیم‌خانه به زودی بسته خواهد شد مگر اینکه پنج هزار دلار مالیات پرداخت کنند. آنها تصمیم می‌گیرند دوباره گروه خود، برادران بلوز، را که زمانی که جیک در زندان بود منحل شده بود، تشکیل دهند و برای نجات یتیم‌خانه پول جمع کنند. شاید مالیات باعث شود به زندگی خوب گذشته برگردید.

«رستگاری در شاوشنک» (1994)

89در اوایل سال 1947، اندی دوفرن، بانکدار پورتلند، به جرم قتل همسر و معشوقش به زندان ایالتی شاوشنک می‌افتد. او با آلیس ردینگ، یک قاچاقچی مواد که محکوم به حبس ابد است، دوست می‌شود و آلیس یک چکش سنگی و یک پوستر بزرگ از ریتا هیورث برای اندی تهیه می‌کند. اندی که به کار در خشکشویی زندان گماشته شده است، از سوی باند «خواهران» و رهبر آنها، باگز دایموند، مورد آزار قرار می‌گیرد. در سال 1949، اندی می‌شنود که رئیس نگهبانان، بایرون هدلی، درگیر مشکل مالیاتی است و به هدلی پیشنهاد می‌دهد که به او کمک کند. پس از حمله‌ای که از سوی  باند «خواهران» صورت می‌گیرد و نزدیک است اندی کشته شود، هدلی، باگز را به شدت کتک می‌زند، و به دنبال آن باگز به زندان دیگری منتقل می‌شود. اندی دیگر مورد آزار قرار نمی‌گیرد. رئیس زندان، ساموئل نورتون با اندی ملاقات می‌کند و او را به کتابداری در کتابخانه زندان منصوب می‌کند تا اندی به زندانی سالخورده بروکس هاتلن کمک کند؛ و راهی برای استفاده از تخصص مالی اندی برای مدیریت امور مالی سایر کارکنان زندان، نگهبانان زندان‌های دیگر و خودسرپرست گشوده می‌شود. اندی شروع به نوشتن نامه‌های هفتگی به قانونگذار ایالتی می‌کند و برای سروسامان دادن به کتابخانه فرسوده زندان درخواست کمک می‌کند. بروکس در سال 1954 پس از 50 سال حبس از زندان آزاد می‌شود، اما نمی‌تواند خود را با دنیای بیرون وفق دهد و در نهایت خود را حلق‌آویز می‌کند. قانونگذار کمکی به کتابخانه می‌فرستد که یک ضبط‌صوت نیز در میان آنها دیده می‌شود. اندی گزیده‌ای از اپرای «عروسی فیگارو» را از بلندگوهای عمومی پخش می‌کند و با سلول انفرادی مجازات می‌شود. پس از آزادی از انفرادی، اندی با بی‌اعتنایی تمام توضیح می‌دهد  که امید چیزی است که باعث می‌شود آنها دوران سخت محکومیتشان را کمی آسان‌تر بگذرانند. در سال 1963، نورتون شروع به بهره‌برداری از نیروی کار زندان برای کارهای عمومی می‌کند و از طریق کاهش هزینه‌های نیروی کار ماهر و دریافت رشوه سود کلانی به جیب می‌زند. اندی با نام مستعار «رندال استفنز» شروع به پولشویی می‌کند. در سال 1965، اندی و رد با تامی ویلیامز، یک زندانی جوان که به دلیل دزدی زندانی شده است، دوست می‌شوند. تامی به رد و اندی می‌گوید که هم‌سلولی‌اش در یک زندان دیگر مسوولیت قتل‌هایی را که اندی به آنها محکوم شده، بر عهده گرفته است. اندی اطلاعات را به نورتون انتقال می‌دهد اما نورتون از  گوش دادن به اندی سر باز می‌زند و وقتی اندی به پولشویی‌هایی که او می‌کند  اشاره می‌کند، اندی را به سلول انفرادی می‌اندازد. اندی پس از دو ماه از سلول انفرادی آزاد می‌شود.  روز بعد، نگهبانان سلول اندی را خالی می‌یابند. نورتون خشمگین سنگی را به سمت پوستری از راکوئل ولش که روی دیوار سلول آویزان شده است پرتاب می‌کند و ناگهان تونلی که اندی با چکش سنگی خود در طی نزدیک به دو دهه حفر کرده است، آشکار می‌شود. شب قبل از فرار، اندی با طناب از طریق تونل و لوله فاضلاب زندان از زندان خارج می‌شود و کت‌وشلوار، کفش و دفتر نورتون را که حاوی شواهدی از پولشویی اوست، با خود می‌برد. در حالی که نگهبانان به دنبال او می‌گردند، اندی با نام رندال استفنز، بیش از 370 هزار دلار از پول‌های شسته‌شده را از چندین بانک برداشت می‌کند و دفتر کل و سایر شواهد فساد و قتل در شاوشنک را برای یک روزنامه محلی پست می‌کند. پلیس ایالتی به شاوشنک می‌رسد و هدلی را بازداشت می‌کند، در حالی که نورتون از ترس رسوایی و اسارت خودکشی می‌کند. این بار هم مالیات به یاری اندی می‌آید. 

دراین پرونده بخوانید ...