شناسه خبر : 42431 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

معجزه بازکشف خویشتن

گرشنکرون چگونه از آزادی فکری دفاع می‌کرد؟

 

سارا بنی‌صدر / نویسنده نشریه 

72نسل متولدین بعد از جنگ جهانی دوم هنوز هم تمایل دارند نسل دهه 1950 را منزوی و سرکوب‌شده تصور کنند به همان اندازه که کمدی‌های تلویزیونی سیاه و سفید فاقد رنگ بودند. اما واقعیت این است که این دوره عصر اختراعات سرکش و آشوبگرانه بوده است. زندگی روزمره مردم برای همیشه با بمب، کامپیوتر و تلویزیون تغییر کرد و دنیای ایده‌ها کمتر قابل مشاهده بود. جهش دهه 50 در رشد فکری آمریکا تا حد زیادی محصول هجوم فوق‌العاده ذهن‌های درخشان قبل از جنگ بود. دانشمندانی که از هیتلر فرار کردند فرهیختگی را به دانشگاه‌های برتر آمریکا آوردند و کمک کردند ایالات متحده به رهبر جهانی در رشته‌هایی چون فیزیک، 

ریاضیات و اقتصاد تبدیل شود. یکی از این ذهن‌های زیبا به الکساندر گرشنکرون، اقتصاددان و مورخ افسانه‌ای هاروارد، تعلق داشت. همکارانش او را آخرین مرد با تمام دانش‌های شناخته‌شده می‌نامیدند. اما نگاهی به زندگی او در واقع نشان می‌دهد که یکی از منابع بینش او درباره چگونگی پیروزی ملت‌ها بر عقب‌ماندگی، پیروزی شخصی او بر ناملایمات است.

گرشنکرون پسر یک مدیر کارخانه تنباکو یهودی بود و در اول اکتبر 1904 در اودسا در سواحل کریمه به دنیا آمد که بخشی از قلمرو روسیه بود؛ کشوری وسیع و متنوع از مردمی که مورد آزار مستبدان قرار داشتند؛ به‌طوری که از میان این همه بدبختی روحیه مشترکی به وجود آمد که حتی میان روس‌های اروپایی‌شده مانند گرشنکرون‌ها هم مشترک بود. الکساندر که خانواده‌اش او را با نام مستعار شورا صدا می‌زدند با غرور فراوان در تمام عمر خود را یک تیپیکال روسی معرفی می‌کرد. سال‌های جوانی‌اش در اودسا سپری شد، اما در جریان انقلاب روسیه او و پدرش، پل گرشنکرون، در سال 1920 با پای پیاده و از میان پلیس‌های مخفی لنین به سمت رومانی فرار کردند و از آنجا به اتریش رفتند.

فرار از کشور

کارخانه پدرش در اودسا اولین‌بار که بلشویک‌ها وارد شهر شدند ملی شد؛ در آن زمان سیاست ملی‌سازی هنوز بسیار انتخابی بود و بیشتر در مورد شرکت‌های نسبتاً بزرگ اعمال می‌شد. وقتی بلشویک‌ها رفتند کارخانه به‌طور خودکار غیرملی شد. با این حال زمانی که بازگشتند متوجه شدند که شرکت سود سهام توزیع کرده است که از نظر آنها نوعی خیانت محسوب می‌شد. پل گرشنکرون در معرض تهدید چکا، کمیسیون مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری شوروی، قرار گرفت و همین موضوع باعث شد خانواده تصمیم بگیرند در اولین زمان مناسب از کشور فرار کنند. ابتدا پدر و شورا رفتند و سپس مادر و دو فرزند دیگر خانواده به آنها ملحق شدند. قصد آنها ابتدا این بود که از طریق اتریش به فرانسه سفر کنند اما زمانی که به پدر پیشنهاد شد موقعیت شغلی به عنوان مدیر کارخانه هاید در شهرستان استوکرائو در حدود 14مایلی شمال وین را بپذیرد، برنامه تغییر کرد.

شورا در وین به دبیرستان رفت و همان‌جا بود که با اریکا ماتشنیگ آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد. اریکا دانش‌آموزی از خانواده‌ای سوسیال‌دموکرات بود و پدرش مایکل شاچرل یکی از اعضای برجسته حزب و سردبیر ارشد روزنامه بود. او پس از موفقیت در امتحانات پایان دبیرستان در سال 1924، تحصیلات خود را برای دریافت مدرک حقوق در دانشگاه وین آغاز کرد. شورا در آن زمان تحت تاثیر فیلسوف کانتی مارکسیست، ماکس آدلر، قرار داشت، که یکی از استادان او در دانشگاه بود. آدلر یکی از مهم‌ترین نمایندگان حزب چپ در حزب سوسیال‌دموکرات اتریش بود و رویکرد مثبتی نسبت به اتحاد جماهیر شوروی سابق داشت. در طول ‌ترم زمستان 1925-1924 شورا در کلاس آدلر با عنوان مقدمه‌ای بر تاریخ و تئوری سوسیالیسم شرکت کرد و در ترم چهارم دانشگاه نیز درس دکترین مارکسیستی دولت را گذراند. او درس خود را در طول شش ‌ترم (سه سال) به پایان رساند، که در آن زمان غیرعادی نبود و تقریباً بلافاصله کار روی پایان‌نامه دکترای خود را تحت نظارت حقوقدان آدولف منزل آغاز کرد. او در فوریه 1928 نسخه دستنویس «بحران دموکراسی و احزاب سیاسی» را به پایان رساند و در سال 1928 مدرک دکترای خود را دریافت کرد.

گرشنکرون پس از پایان دوره دکترا شروع به نوشتن منظم برای روزنامه حزب کرد و خود را به عنوان متخصص تاریخ و اقتصاد روسیه و اتحاد جماهیر شوروی معرفی کرد. از جمله اولین مقالات او نقد کتاب جامعه‌شناسی انقلاب پیتیریم سوروکین بود که در آن دفاع جانانه‌ای از انقلاب روسیه کرد. او در سال‌های بعد هم کتاب‌های مربوط به اتحاد جماهیر شوروی را نقد می‌کرد. در روزنامه آربایتر تسایتونگ، گرشنکرون برخی تاملات تاریخی را منتشر کرد که هدفشان توجیه‌پذیر کردن مبارزات بولشویک‌ها بود. در حالی که مخفیانه به فعالیت‌های سیاسی پیوسته بود، هر روز بیشتر خود را به عنوان یک اقتصاددان معرفی می‌کرد، به‌طوری‌که به عنوان تحلیلگر در انجمن تعاونی عمده‌فروشی اتریش شروع به کار کرد. او از سال 1937 تا آوریل 1938 که اتریش به اشغال آلمانی‌ها درآمد کم و بیش با انستیتوی تحقیقات چرخه تجارت اتریش با مدیریت اسکار مورگنشترن همکاری می‌کرد. شاید از طریق همین موسسه بود که گرنشکرون با دانشمند علوم سیاسی آمریکایی چارلز گولیک آشنا شد که برای مطالعه روی اولین جمهوری اتریش به آنجا رفته بود.

پس از تهاجم هیتلر به اتریش در سال 1938 خانواده گرشنکرون دوباره مجبور به مهاجرت شد. او ابتدا از راه زمینی به سوئیس گریخت و پس از آن با هماهنگی و کمک گولیک راهی آمریکا شد. گولیک شهادت‌نامه‌ای ارائه کرد که به او و خانواده‌اش امکان ورود به آمریکا را داد. گرشنکرون پس از ورود به آمریکا مدتی به عنوان دستیار پژوهشی هاوارد آلیس، استاد اقتصاد دانشگاه برکلی فعالیت کرد. او به سرعت در سرزمین فرصت‌ها ادغام می‌شد، اما در مورد گذشته مارکسیستی و کمونیستی خود صحبت نمی‌کرد؛ گرچه هرگز رسماً از مارکسیسم فاصله نگرفت. او که تسلط قابل توجهی بر زبان‌ها و ادبیات و همین‌طور تاریخ روسیه و اروپا داشت، در سال 1944 به همراه هاوارد آلیس به هیات فدرال‌رزرو در واشنگن دی‌سی رفت و موقعیت تحقیقاتی برجسته‌ای نیز در آنجا به دست آورد.

ارزش جنگیدن

73با وجود اعتقاد عمیقش به اینکه آزادی ارزش جنگیدن دارد پیرتر از آن بود که ارتش او را بپذیرد. او دوران جنگ را صرف تحقیق کرد و به عنوان کارگر فولاد در یک کارخانه کشتی‌سازی نیروی دریایی مشغول به کار شد. او قبل از رفتن به واشنگتن پنج سال در دانشگاه برکلی به پژوهش مشغول بود و پس از آن به فدرال‌رزرو رفت. گرشنکرون جایگاهی به عنوان متخصص اقتصاد شوروی پیدا کرد، چراکه دانش او برای شورا از اهمیت زیادی برخوردار بود. در آن زمان روابط میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا یک موضوع اساسی محسوب می‌شد.

او که دوبار خود را بازکشف کرده بود در این فکر بود که چگونه کشورها نیز می‌توانند همین کار را انجام دهند؛ درست مانند فیزیکدانان پس از اینشتین. گرشنکرون تفکری نسبی‌گرا داشت و بر این عقیده بود که گذشته دائماً با تاکید، علاقه و دیدگاه مورخ در حال تغییر است. و برخلاف متفکران قرن نوزدهم مانند مارکس که به دنبال تعیین مسیر رویدادهای بشری، به همان اندازه که سیر سیارات در همه‌جا ثابت و حاضر است، بودند، او در آرزوی یافتن رویکرد تاریخی برای مشکلات فعلی بود. او در سال 1948 فدرال‌رزرو را ترک کرد تا سمت استادی دانشگاه هاروارد را بپذیرد و در آنجا به تدریس تاریخ اقتصاد و مطالعات شوروی مشغول شد.

تحقیقات اولیه گرشنکرون بر توسعه در شوروی سابق و اروپای شرقی متمرکز بود، به‌طوری‌که در مقاله‌ای مشهور در سال 1947 «اثر گرشنکرون» معروف را معرفی کرد؛ به این ترتیب که تغییر سال پایه برای یک شاخص، نرخ رشد شاخص را تعیین می‌کند. او نشان داد که نرخ بالای رشد تولیدات صنعتی شوروی به علت تاثیر رقم شاخص بوده است. در سال 1951 گرشنکرون رساله «عقب‌ماندگی اقتصادی از دیدگاه تاریخی» را نگاشت که بنیاد حرفه او را شکل داد و برای تاریخ اقتصادی اروپا نیز بسیار مهم بود، به‌طوری‌که نظریه مراحل خطی توسعه اقتصادی را که مدعی است توسعه در مراحل بسیار مشخصی پیش می‌رود توسعه بخشید. او به مساله عقب‌ماندگی اقتصادی جوامع پرداخت و استدلال کرد هر اندازه اقتصادی در آغاز توسعه اقتصادی دچار عقب‌ماندگی باشد، 

به همان اندازه امکان وقوع برخی حالات حتمی است؛ کشوری مانند روسیه که در زمان آغاز دوره صنعتی‌سازی نسبت به انگلستان عقب‌مانده بود، از همان مراحل رشد نگذشت. اقتصادهای عقب‌مانده می‌توانند از چندین مرحله رشد که اقتصادهای پیشرفته باید با رسیدن به تکنولوژی‌های پیشرفته بگذرانند عبور کنند. بنابراین او این عقیده مارکس را مبنی بر اینکه کشورهای توسعه‌یافته صنعتی به کشورهای کمتر توسعه‌یافته تصویری از آینده ارائه می‌کنند بر هم زد.

فرار از کشورهای عقب‌مانده

او دو بار از کشورهای عقب‌مانده فرار کرده بود و دو بار تلاش‌های فوق بشری انجام داده بود؛ گرشنکرون توانسته بود به آن برسد و این واقعیت به او احساس خوش‌بینی نسبت به شانس دیگران می‌داد. بنابراین جای تعجب نیست که توسعه را با اتوبوسی مقایسه می‌کرد که گاهی اوقات در ساعات عجیبی می‌آید و می‌تواند از دست برود. تاریخ گسترده گرشنکرون از صنعتی شدن اروپا، گرچه در موارد مختلف مورد انتقاد قرار گرفت، ولی هرگز جایگزین نشد. از آن زمان رویکرد او در توضیح چگونگی پیشرفت ژاپن و اقتصادهای حاشیه اقیانوس آرام مفید بوده است. محققان نیز دریافته‌اند که کشورها و مناطق فقیر از زمان جنگ جهانی دوم به‌طور کلی سریع‌تر از کشورهای ثروتمند رشد کرده‌اند.

حفظ لهجه روسی

گرشنکرون با وجودی که در طول زندگی‌اش به زبان‌های زیادی تسلط یافته بود هرگز لهجه روسی‌اش را از دست نداد. تیزهوشی که در اودسا پیش از انقلاب رقم خورده بود و در مناظره‌های وین قبل از نازی‌ها صیقل یافته بود او را به مباحثه‌گری ماهر بدل کرده بود. پناهنده‌ای که از دو رژیم توتالیتر فرار کرده بود زمانی که در طول جنگ ویتنام ساختمان اداری هاروارد به وسیله دانشجویان جامعه دموکراتیک اشغال شد از اعضای هیات علمی خواست تا از آزادی فکری دفاع کنند: دانشگاه مانند تمام آثار بزرگ هنری مخلوقی ضعیف و شکننده است، اگر کاری انجام ندهید این اثر نابود می‌شود و گناه با شما خواهد بود. میراث اصلی او دانشجویان برجسته‌اش بودند؛ از جمله پل دیوید، آلبرت فیشلو، پیتر تمین و دیردر مک‌کلوسکی، که سبک کار دقیق و در عین حال گسترده او را پیش بردند. برای نزدیک به ربع قرن، هاروارد دانشجویان را ملزم می‌کرد در سمینار یک‌ساله تاریخ اقتصاد گرشنکرون شرکت کنند. او که به یکی از جاذبه‌های برجسته هاروارد در دهه‌های 50 و 60 بدل شده بود در سال 1976 از همان دانشگاه بازنشسته شد.

«عقب‌افتادگی اقتصادی از دیدگاه تاریخی» معروف‌ترین کتاب گرشنکرون محسوب می‌شود؛ با وجود این «تاریخ اقتصادی سوئد»، «نان و دموکراسی در آلمان»، «تداوم در تاریخ و مقالات دیگر»، «یک جهش اقتصادی که شکست خورد: چهار سخنرانی درباره تاریخ اتریش»، «اروپا در آینه روسیه: چهار سخنرانی درباره تاریخ 

اقتصادی» و «بازرگان باشکوه» از دیگر کتاب‌های منتشرشده از او هستند. انجمن تاریخ اقتصاد جایزه‌ای به نام الکساندر گرشنکرون تاسیس کرد که به بهترین رساله در رابطه با تاریخ اقتصادی منطقه‌ای خارج از ایالات متحده و کانادا اعطا می‌شود.

او در 26 اکتبر 1978 زمانی که 74 سال داشت در بوستون آمریکا درگذشت. نیکلاس داویدوف، نویسنده آمریکایی و نوه دختری گرشنکرون، کتابی از زندگی‌نامه او نوشت که بسیار مورد توجه قرار گرفته است. پدر نیکلاس تمام عمر از بیماری روانی رنج می‌برد و گرشنکرون تلاش می‌کرد توجه بیشتری به نوه‌هایش داشته باشد و وقت بیشتری را با آنها سپری کند و همین ارتباط در نهایت به نگارش این زندگی‌نامه ارزشمند منجر شد، که برای نگارش این مطلب دسترسی به آن امکان‌پذیر نشد. 

دراین پرونده بخوانید ...