شناسه خبر : 46767 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سرمایه‌های از‌دست‌رفته

چرا به دانش اقتصاد بی‌توجهی می‌شود؟

 

حسن توکلی / تحلیلگر اقتصاد 

مقاله‌ای از «حسن افروزی» در موسسه بروکینگز منتشر شده که نشان می‌دهد چگونه فشارهای اقتصادی و اقتصاد سیاسی بر بانک‌های مرکزی می‌تواند حفظ تورم در سطوح پایین را در یک دهه آینده با چالش جدی مواجه کند. نکته قابل توجه، همکاری اقتصاددان جوان ایرانی با خانم «مارینا هالاک» از دانشگاه ییل، «کنث راگوف» از دانشگاه هاروارد و «پی‌یر یارد» از دانشگاه کلمبیاست. حسن افروزی محقق اقتصاد کلان است و در حال حاضر در دانشگاه کلمبیا تدریس می‌کند. 

کنث راگوف در رتبه‌بندی اقتصاددانان، جزو 10 نفر اول است. خانم هالاک مجله معتبر Econometrica را سردبیری می‌کند و نام پی‌یر یارد نیز به عنوان یکی از سردبیران مجله American Economic Review دیده می‌شود.

این نخستین‌بار نیست که مقاله یک اقتصاددان جوان ایرانی در ژورنال‌های معتبر منتشر می‌شود. ده‌ها اقتصاددان جوان ایرانی در سال‌های گذشته مقالات مهمی در ژورنال‌های معتبر منتشر کرده‌اند و ما هم برخی از این مقالات را ترجمه و منتشر کرده‌ایم.

همین اواخر مقاله‌ای از هادی پهلوان یزدان‌آباد در ژورنال اقتصاد ریاضی منتشر شده که در نوع خود، اتفاق مهمی است. چاپ مقالات تئوریک در مجلات معتبری مانند اقتصاد ریاضی که اخیراً ۵۰ساله شده با توجه به دشوار بودن دریافت بازخورد از افراد متخصص، کار بسیار دشواری است و جای تبریک دارد. هادی پهلوان از معدود افرادی است که در داخل ایران در این حوزه‌های دیربازده و دشوار کارهای ارزشمندی کرده است. او فارغ‌التحصیل دانشگاه تربیت مدرس (فوق‌لیسانس) و موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی (دکترا) است.

همان‌طور که اشاره شد، در دو سال گذشته هفته‌نامه تجارت فردا مقالاتی از محمد اکبرپور از دانشگاه استنفورد، امیر کرمانی از دانشگاه برکلی، کامیار محدث از دانشگاه کمبریج، مهدی فیضی از دانشگاه فردوسی، کوثر یوسفی از دانشگاه شریف، محمد فرزانگان از دانشگاه فیلیپسِ ماربورگ، جواد شمسی از مدرسه اقتصادی لندن، محمد حسینی از موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه‌ریزی، بابک جهانشاهی از دانشگاه ادینبورو و بسیاری دیگر از اقتصاددانان جوان را منتشر کرده است. در سال‌های گذشته شمار تحصیل‌کردگان رشته اقتصاد در کشور افزایش قابل توجهی یافته است. اغلب تحصیل‌کردگان، در دانشگاه‌های مهم جهان اقتصاد را آموخته‌اند. در سال‌های گذشته از این نسل، مقالات زیادی در ژورنال‌های معتبر منتشر شده است.

انتشار این مقالات اگرچه با  بی‌توجهی تصمیم‌گیران و سیاست‌گذاران مواجه می‌شود اما برای جامعه دانشگاهی ایران خبر خوبی است چون نشان‌دهنده موفقیت نسل جدید اقتصاددانان ایرانی است که با کار و تلاش زیاد توانسته‌اند در کنار سرشناس‌ترین اقتصاددانان جهان تحقیق و پژوهش کنند.

پنج نسل اقتصاددان

اگر جزوه‌ها و کتاب‌های ترجمه‌شده درباره علم اقتصاد را کنار بگذاریم، می‌توانیم از دکتر حسین پیرنیا به عنوان بنیان‌گذار آکادمی اقتصاد در ایران یاد کنیم. قبل از راه‌اندازی دانشکده اقتصاد تهران، رشته اقتصاد در دانشکده حقوق، علوم سیاسی و اقتصادی تدریس می‌شد. دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران در سال 1346 مستقل شد که عامل استقلال آن هم مرحوم دکتر پیرنیا بود. دکتر پیرنیا شاگرد کینز بود که در فرانسه تحصیل کرد و بعد به انگلستان رفت و شاگرد جان مینارد کینز شد.

دکتر پیرنیا بنیان‌گذار اولین دانشکده اقتصاد در ایران و بانی موسسه تحقیقات اقتصادی و نخستین رئیس انجمن اقتصاددانان ایران هم بود. وی طی سالیان پربار زندگی‌اش شاگردان برجسته بسیاری را در مکتب خود پرورش داد تا آنجا که می‌توان گفت چند نسل از استادان برجسته اقتصاد و کارشناسان طراز اول اقتصادی کشور از شاگردان مستقیم او هستند. در کنار ایشان می‌توان از استادان جوان‌تر همچون دکتر محمد مشکات، دکتر باقر قدیری‌اصل، دکتر منوچهر آگاه، دکتر منوچهر فرهنگ و دکتر ناصر پاکدامن، دکتر هوشنگ ساعدلو، دکتر منوچهر زندی حقیقی نام برد که به نوعی به نسل اول اقتصاددانان آکادمیسین تعلق دارند.

اقتصاددانان نسل دوم عمدتاً شاگردان اقتصاددانان نسل اول بودند که در اواخر دهه 40 تصمیم به ادامه تحصیل گرفتند و روانه دانشگاه‌های خارجی شدند. اقتصاددانان متعلق به این نسل بسیار متنوع بودند و برخلاف استادان خود که عمدتاً در فرانسه تحصیل کرده بودند، کشورهای انگلیسی‌زبان را برای تحصیل انتخاب کردند. از میان افراد این طیف می‌توان به ابوالقاسم هاشمی، جمشید پژویان، محمدمهدی بهکیش، ایرج توتونچیان، محسن نوربخش، مرتضی قره‌باغیان، جواد صالحی‌اصفهانی، موسی غنی‌نژاد، محمد هاشم‌پسران، جواد خلیل‌زاده شیرازی، کامران مؤید دادخواه، محمد طبیبیان و... نام برد که در بازه زمانی انتهای دهه 40 و سال‌های ابتدایی دهه 50 برای تحصیل به دانشگاه‌های معتبر آمریکا رفتند و اغلب در سال‌های آخر دهه 50 به کشور بازگشتند. برخی از این افراد مسیر آکادمی را ادامه دادند اما برخی هم جذب نهادها و سازمان‌های دولتی شدند. اکادمیسین‌های این نسل موفق شدند برخی جوانان را به تحصیل در رشته‌های اقتصاد جذب کنند و به این ترتیب، مقدمات ظهور نسل سوم اقتصاددانان در فضایی کاملاً متفاوت فراهم شد. این نسل از اقتصاددانان عمدتاً جوانان پرشور انقلابی بودند که در سال‌های آخر دهه 50 در دانشگاه‌های داخل کشور تحصیل کرده بودند اما برای ادامه تحصیل به دانشگاه‌های خارج رفتند. شمار این افراد بسیار کم بود اما چون با اقتصاددانان نسل دوم همگرایی پیدا کردند، یادگارهای زیادی از خود به‌جا گذاشتند. از جمله این افراد می‌توان به مسعود نیلی، حسن درگاهی، مهدی عسلی، و... اشاره کرد که با همکاری آکادمیسین‌های نسل دوم از جمله محمد طبیبیان، علینقی مشایخی و... موفق شدند آکادمی اقتصاد را سامان بخشند و شاگردان موفقی تحویل جامعه دهند.

عمده شاگردان این نسل فارغ‌التحصیل موسسه نیاوران و دانشگاه شریف هستند که از آن جمله می‌توان به فرهاد نیلی، مهدی برکچیان، داود سوری، علی دادپی، سیدمعاون رضوی، حسین عباسی، پویان مشایخ آهنگرانی، سیدفرشاد فاطمی، علیرضا ساعدی و... اشاره کرد. در ادامه این مسیر، مسعود نیلی و علینقی مشایخی موفق شدند دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف را تاسیس کنند که از دل این دانشکده جمع کثیری از فارغ‌التحصیلان رشته‌های مهندسی به اقتصاد علاقه‌مند شدند و برای ادامه تحصیل به دانشگاه‌های مطرح جهان رفتند و برخی هم در داخل ادامه تحصیل دادند. از جمله این افراد می‌توان به سیدعلی مدنی‌زاده، محمد وصال، امیر کرمانی، امینه محمودزاده، مهدی ناجی، وحید ماجد، علی ابراهیم‌نژاد، محمد مروتی، مهدی حیدری، لیلا شیوا، حسین جوشقانی، مریم فربدی، مریم سعیدی، علی شوریده، مهدی راستاد، کوثر یوسفی، محمد حسینی، مهسا جهان‌دیده، حسین رحمتی و... اشاره کرد.

اما نسل پنجم اقتصاددانان نسلی جدید با ویژگی‌های خاص هستند. این افراد عمدتاً متولدین اواخر دهه 60 تا میانه‌های دهه 70 هستند که در طبقه‌بندی‌های اجتماعی شاید بتوان آنها را اقتصاددانان نسل زد نام‌گذاری کرد. از جمله این افراد می‌توان به مهران ابراهیمیان، احسان آزرم‌سا، حمید فیروز، مرتضی سحرخیز، نازنین خضرا و... اشاره کرد.

به این نسل اقتصاددانان نسل زد می‌گویند.

خروج اقتصاددانان از سیاست‌گذاری

پیش از انقلاب طیف وسیعی از تحصیل‌کردگان رشته اقتصاد جذب دستگاه‌های تصمیم‌گیر و سیاست‌گذار شدند. در اوایل دهه 40 که شاه قصد داشت تغییرات اساسی در کشور ایجاد کند، از جوانانی دعوت به کار کرد که در رشته اقتصاد تحصیل کرده بودند. علینقی عالیخانی که در فرانسه اقتصاد خوانده بود، در این حلقه، مهم‌ترین فرد به حساب می‌آمد.

به این ترتیب قرار گرفتن متخصصان و دانش‌آموختگان علم اقتصاد در سازمان برنامه و بودجه، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد، عامل اصلی هماهنگی تیم اقتصادی کشور در این دهه بود که باعث کاهش تورم به پایین‌تر از میانگین جهانی و افزایش رشد اقتصادی به سطوح بالای شش درصد شد. این روند تداوم پیدا نکرد و اقتصاددانانی که موفق شدند در کمتر از یک دهه، اقتصاد ایران را به شکوفایی برسانند از کار برکنار شدند و به این ترتیب، دهه 50 به کوره دستاوردهای دهه 40 تبدیل شد. پس از وقوع انقلاب، اقتصاددانان در یکی دو نهاد تخصصی به کار گمارده شدند و توانستند نظم نسبی را بر این نهادها حاکم کنند.

به واسطه تلاش همین جوانان باانگیزه، بودجه و نظام پولی و مالی کشور در آن شرایط غیرطبیعی انقلاب و جنگ و تحریم، انسجام خودش را حفظ کرد. مقطع بعدی اثرگذاری اقتصاددانان، در دولت اول آقای هاشمی‌رفسنجانی است که قرار بود خرابی‌های جنگ بازسازی شود و با وجود وضعیت نگران‌کننده درآمد نفت، بازسازی انجام شد و بسیاری از صنایع فعال شدند و پایه‌هایی که اکنون اقتصاد کشور روی آن استوار است در آن زمان شکل گرفت. در این دوره صنایع معدنی، پتروشیمی‌ها و بسیاری از زیربناها و نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌های جدید کشور پایه‌گذاری و ساخته شد و اغراق نیست اگر بگوییم تولید امروز کشور مدیون کارخانه‌هایی است که در دهه 70 ساخته شده و اگر این اتفاق رخ نمی‌داد، امروز کشور در بسیاری زمینه‌ها نیازمند بود. اقتصاددانان در یک مقطع دیگر هم نقش‌آفرین بودند و آن هم دولت اول آقای خاتمی بود که قانون برنامه سوم توسعه نوشته شد. در این مقطع عملکرد دولت در زمینه کاهش کسری بودجه، جلب اعتماد سرمایه‌گذار داخلی و خارجی و اصلاح ساختار اقتصاد قابل توجه بود. در دولت اول آقای خاتمی قیمت نفت کاهش پیدا کرد و باعث شد درآمدهای دولت به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کند اما دولت به شیوه‌ای صحیح موفق شد کشور را با وجود افت شدید درآمدهای نفتی اداره کند. قاعدتاً یکی از دلایل مهم ثبت این عملکرد مثبت، برنامه سوم توسعه بود که چهارچوب منسجمی برای سیاست‌گذاری ایجاد کرد. نقطه قوت برنامه سوم توسعه این بود که موفق شد میان ارکان کشور همگرایی ایجاد کند. بعد از این مقطع و با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، اقتصاددانان به دانشگاه بازگشتند و تنها ویژگی این اتفاق، تقویت آکادمی و تربیت جوانان بااستعداد بود که موفق شدند در بهترین دانشگاه‌های جهان در رشته اقتصاد تحصیل کنند. با روی کارآمدن دولت روحانی، طیفی از اقتصاددانان نسل سوم و چهارم به اتاق تصمیم‌سازی دولت نزدیک شدند و توانستند در سال‌های 1393 تا 1396 اقتصاد ایران را به شرایط مطلوبی برسانند. در این دوره به‌طور مشخص، مسعود نیلی که آخرین بازمانده اقتصاددانان در دولت بود، با عرضه تحلیل خود از چشم‌انداز میان‌مدت اقتصاد ایران، به‌عنوان مشاور اقتصادی رئیس‌جمهور انتخاب شد و برای ایجاد هماهنگی و همگرایی اقتصادی تلاش‌های زیادی کرد اما قدرت تصمیم‌گیری در بخش‌هایی از دولت بود که حاضر به همکاری با وی نبودند. به این ترتیب او نیز همکاری با دولت را متوقف کرد و دوباره به دانشگاه برگشت. با خروج مسعود نیلی از دولت، به نظر می‌رسد دوره حضور اقتصاددانان در دستگاه‌های تصمیم به سر آمده است.

کشتی بدون سکان

33مرور عملکرد بلندمدت اقتصاد ایران نشان می‌دهد که هر زمان سیاستمداران به راه‌حل‌های اقتصادی و توصیه‌های اقتصاددانان عمل کرده‌اند، نتایج درخشانی به دست آمده است. دهه 40، اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 و همچنین سال‌های 1393 تا 1396 زمان‌هایی است که سیاستمداران عقب نشسته‌اند و اقتصاددانان سکان را در دست گرفته‌اند.

برای اینکه یک اقتصاد درست کار کند، علاوه بر اراده سیاسی، نیاز به سرمایه انسانی باکیفیت هست که خوشبختانه از این حیث هیچ تنگنایی در کشور ما وجود ندارد. ما نه به اندازه چین و هند اما به اندازه خیلی از کشورهای توسعه‌یافته، تحصیل‌کرده اقتصاد داریم که اگر در سیاست‌گذاری به کار گرفته شوند، می‌توانند منشأ اثر فراوان باشند. اما در حالی که اقتصاد ایران در تب بالای تورم می‌سوزد و از رشد بی‌ثبات و ضعیف رنج می‌کشد، سیاستمداران کوچک‌ترین توجهی به راه‌حل‌های علمی نشان نمی‌دهند. برعکس، این روزها از تریبون‌های سیاسی به «علم» حمله شده و دستاوردهای آکادمی به سخره گرفته می‌شود. یکی علم پزشکی را تهدید می‌کند و دیگری علم اقتصاد را. ساختار سیاسی هم به صورت گسترده در حال کنار گذاشتن راه‌حل‌های علمی و جایگزین کردن راه‌حل‌های شهودی و شبه‌علم است. سیاستمداران ایرانی به علوم پایه احترام می‌گذارند و با قوانین طبیعی مشکلی ندارند و هژمونی غرب در این عرصه‌ها را می‌پذیرند تا آنجا که در عرصه پزشکی، سلامت خود را در آن‌سوی مرزها جست‌وجو می‌کنند. اما در علوم اجتماعی تشکیک می‌کنند و از یادگیری و به‌کارگیری آموزه‌های آن سر باز می‌زنند. از جمله، اصول اولیه اقتصاد را برنمی‌تابند و به یافته‌های شهودی و اشراقی، بیش از حاصل خرد جمعی اعتماد دارند؛ تا جایی که حاضرند سرنوشت ده‌ها میلیون ایرانی را به ریسمان انگاره‌های خود گره بزنند ولی از توجه به آموزه‌های علمی سر باز می‌زنند.

در چنین شرایطی، برخی انتصاب‌ها در نظام تصمیم‌گیری در سال‌های گذشته، دستگاه‌های تصمیم‌گیر و سیاست‌گذار را بیشتر از همیشه به سوی ناکارآمدی سوق داده است. دست کم در حوزه‌ای که باید افراد متخصص به کار گمارده شوند، شاهد انتصاب‌هایی هستیم که به جامعه سیگنال‌های نگران‌کننده ارسال می‌کنند. در برخی مراکز افرادی به کار گمارده شده‌اند که در حوزه اقتصاد کلان نظرات عجیب و دور از اصول اقتصاد کلان دارند. برای مثال تورم را نه‌تنها نتیجه رشد نقدینگی نمی‌دانند که می‌گویند دلیلش کمبود نقدینگی است. یا اینکه خواستار تعطیلی بانک‌های خصوصی می‌شوند و می‌گویند بانکداری باید در اختیار دولت باشد و یک بانک دولتی برای انجام همه امور ریالی و ارزی کفایت می‌کند. به نظر می‌رسد بعد از چند دهه گذار نسبی از تفکری که اقتصاد متمرکز برنامه‌ریزی‌شده دولتی را حاکم کرده بود و سطح علم اقتصاد کلان چند درجه بالاتر رفته بود، اکنون اوضاع حتی به قبل از سال‌هایی برگشته که نسبت به اقتصاد کلان جهل و ناآگاهی وجود داشت. و کسانی درباره اقتصاد کلان سیاست‌گذاری می‌کنند که اصول این علم را قبول ندارند و به طور مثال از اساس رابطه تورم و نقدینگی را قبول ندارند و رشد اقتصاد را از حوزه‌هایی مانند رشد نقدینگی، سرکوب نرخ ارز و امنیتی کردن بازار و حذف بخش خصوصی دنبال می‌کنند.

جمع‌بندی

در این نوشته نشان دادیم که اقتصاددانان جوان ما سرمایه‌های مهمی هستند که در دنیا مورد توجه قرار می‌گیرند اما در ایران نادیده گرفته می‌شوند. اقتصاددانان جوان ایرانی در معتبرترین دانشگاه‌های جهان تدریس می‌کنند و مورد توجه محافل علمی دنیا هستند اما در کشور خودمان مهجور مانده‌اند. 

دراین پرونده بخوانید ...