شناسه خبر : 24016 لینک کوتاه

کابوس چالش‌های حل نشده

بررسی وضعیت آینده ایران در صورت تداوم چالش‌های کنونی در گفت‌وگو با محمد‌حسین کریمی‌پور

محمد‌حسین کریمی‌پور می‌گوید: تجارب فاجعه دریاچه آرال پیش روی ماست. تحقیقات دانشمندان شوروی و همتایان غربی‌شان می‌گوید مرگ آرال و آزاد شدن نمک آن در محیط، آثاری دراز‌مدت مشابه انفجار چند بمب اتمی داشت و در مناطق وسیعی از اطرافش حیات انسان، حیوان و گیاه‌ را نابود کرد. دریاچه شور، ‌از حدی کم‌آب‌تر که بشود به سیکل مرگ می‌افتد.

کابوس چالش‌های حل نشده

ایران آینده‌ای که محمد‌حسین ‌کریمی‌پور در صورت تداوم چالش‌ها توصیف می‌کند، تصویری تلخ دارد. مانند روسیه در زمان یلتسین و وجود هزاران بازنشسته فقیر که یا در خیابان بطری جمع می‌کنند یا در کنار خیابان پیراشکی می‌فروشند. این در حالی است که بحران آب ایران از وضعیت قرمز کنونی فراتر نرفته باشد چراکه آن زمان به گفته این فعال بخش خصوصی باید در انتظار جنگ آب بود و شیوع انواع بیماری‌ها و قطع هفتگی آب در برخی شهرها و وابستگی کامل به واردات آب و غذا. محیط زیست هم آن زمان وضعیت بهتری ندارد. ارومیه کانون بادهای نمکی شده که جان آذربایجان و تمدن دیرینش را گرفته و رودهای کم‌جان کنونی همه تبدیل به فاضلاب شده‌اند. تصاویری که کریمی‌پور توصیف می‌کند، تلخ است. اما او می‌‌گوید اگر کاری نکنیم، وضعیت مصر، تونس و سوریه، آینده محتوم ما خواهد بود. 

♦♦♦

وضعیت ابرچالش‌های ایران از مرز هشدار هم گذشته و باید به فکر حل آنها بود؛ مشکلاتی که نه یک‌روزه ایجاد شده‌اند و نه از سوی یک دولت. کارشناسان هشدار می‌دهند این مشکلات باید به سرعت و در چهار سال باقیمانده حل شوند وگرنه هر کدام به بحرانی جدی تبدیل خواهند شد. کدام یک از این ابرچالش‌ها،‌ قابلیت تبدیل شدن به یک بحران جدی را دارد؟ 

دکتر نیلی در این آینده‌نگری هشدار‌دهنده‌اش، تنها نیست. فکر می‌کنم بین عقلا، اجماعی در حال شکل‌گیری است که می‌گوید این ره که می‌رویم، به ترکستان است. اما باید بگویم مشکلات ما بیش از هر چیزی ناشی از «ضعف حکمرانی» است. تک‌تک‌ این چالش‌ها قابلیت تبدیل شدن به بحران‌های بی‌ثبات‌کننده کشور را دارند. بالاخص ترکیب هم‌افزای و طغیان همزمان دو یا چند تا از آنها برای بدنه خسته کشور غیر‌قابل تحمل می‌شود.  

اگر قرار باشد ایران را با تداوم این چالش‌ها ترسیم کنیم، شرایط چگونه خواهد بود. نظر به اهمیت مساله آب و محیط زیست اگر فکری به حال ایران نشود، اوضاع آبی ما چگونه خواهد بود؟ مساله ما در این گفت‌وگو تحلیل شرایط نیست. تنها می‌خواهیم سناریوهای محتمل را تصویر کنیم. 

پیش‌بینی روندهای آتی توسعه بحران‌ها در سیستمی به وسعت و پیچیدگی ایران کار دشواری است. ایجاد مدل پیش‌بینی با روایی مناسب، کار من نیست. ‌اما اگر همین وضع اسفبار ادامه یابد، باید شاهد مشکلات زیست‌محیطی بسیار باشیم. اجازه دهید تصویر 1400 را بیان نکنم و بگویم 25 سال آتی چه خواهد شد. در سال 1421 بیش از یک‌سوم دشت‌های کشور با پدیده تحکیم گسترده لایه‌های خاک و از دست دادن دائمی قدرت ذخیره زیرزمینی آب روبه‌رو شده و برای همیشه مرده‌اند. پتانسیل تولید آب شیرین ایران که در دهه 50 شمسی 137 میلیارد متر‌مکعب بوده و در نیمه دهه 90 از سوی منابع مختلف بین 100 تا 116 میلیارد متر‌مکعب تخمین زده می‌شود، به کمتر از 75 میلیارد متر‌مکعب رسیده است. نیمی از سدهای کشور عملاً ذخیره قابل بهره‌برداری ندارند. با مهاجرت منابع آب تلخ و شور به سمت سفره‌های تهی آب شیرین، متوسط شوری‌ آب زیر‌زمینی کشور افزایش یافته و تامین آب شیرین قابل شرب برای خیلی از شهرهای مرکز، شرق و جنوب کشور بدون اتکا به نمک‌زدایی، دشوار است. جز چند رود اصلی‌، رود روان قابل ذکر دائمی در ایران، مشاهده نمی‌شود. کشور مجبور به شیرین‌سازی و انتقال هشت‌میلیارد متر‌مکعب آب برای مصارف شرب و صنعت با تحمل هزینه سالانه حداقل هشت میلیارد دلار است. در سال 1421، سال‌هاست ورودی هیرمند و هلیل‌رود صفر شده و تامین آب جنوب‌شرق، شرق و شمال‌شرق به شیرین‌سازی آب دریا و خرید آب از روسیه و تاجیکستان متکی است. سال‌هاست جنگ پر‌هزینه و خونین ایران-افغان بر سر آب‌، با دخالت قدرت‌های غربی به ضرر ایران تمام شده است. روس‌ها در ازای تداوم صدور آب ولگا، خواهان دو برابر کردن قیمت پرداختی و همچنین کسب پایگاه نظامی در خلیج فارس‌اند. بر اثر حمله مکرر تکفیری‌ها به خط لوله تاجیکستان، آب لوله‌کشی در مشهد‌، بجنورد و بیرجند گاهی هفته‌ها قطع است. کاشان، اصفهان، کرمان و یزد هم آب لوله‌کشی کیفی مرتبی ندارند. تنها 60 درصد ایرانیان به آب سالم و کافی دسترسی دارند و بیماری‌های فراگیر سبب افزایش مرگ‌و‌میر نوزادان و کاهش عمر متوسط شده است. صنایع آب‌بَرِ مناطق مرکزی به‌علت محدودیت دسترسی به آب و مخالفت مردم محلی، نیمه‌تعطیل‌اند. تولید کشاورزی از بالای 100 میلیون تن به زیر 50 میلیون تن رسیده، نیمی از باغات کشور و نصف روستاها رها شده‌اند. کشور در تامین کالاهای اساسی بیش از هر زمانی متکی به واردات و در مقابل تحریم خارجی، شکننده است. تخلیه روستاها در شرق و جنوب ‌شرق‌، پتانسیل امنیتی منطقه را کاهش داده و اجباراً دو لشکر جدید برای تامین امنیت، در این نواحی کم‌جمعیت مستقر شده‌اند. تنش‌های نظامی مرزی با عراق بر سر آورده آب زاب صغیر و سهم آب هور، روابط ایران با همسایه غربی را مختل کرده است. تنش‌های مکرر آبی در شرق و غرب و آماده‌باش دائمی نیروهای مسلح، سبب شده بودجه دفاعی افزایش یابد. اروند به مجرای فاضلابی تبدیل شده که مرگ و بیماری می‌پراکند و چیزی از نخلستان‌ها باقی نمانده است. اراضی طرح‌های نیشکر خوزستان شوره‌زارهایی متروک‌اند.  

مساله دیگر بحران محیط زیست است. هر سال خبرهای بیشتری از مرگ دریاچه‌ها و تالاب‌ها، کاهش پوشش جنگلی و گسترش بیابان از سراسر کشور شنیده می‌شود. شما سال‌هاست در مورد مراکز بحران زیستی مثل دریاچه ارومیه یا سد گتوند نوشته و هشدار داده‌اید.‌ این بحران ممکن است چه سناریوهایی را کلید بزند؟

در عرصه محیط زیست با چالش‌های متنوع و بزرگی آن هم نه‌تنها در سطح ملی بلکه در سطح منطقه‌ای، روبه‌رو هستیم. بیشتر این مصائب هم برای مردم ناشناخته‌اند. کشور بیابانی ما «خاک کشاورزی مرغوب» اندکی دارد که به سرعت در حال از دست دادن آن هستیم. مرگ تالاب‌ها و جنگل‌ها و مراتع هم قصه پر‌غصه‌ای است. آلودگی ناشی از پساب‌های صنعتی-کشاورزی و انسانی هم.

ما در آغاز «عصر ریزگردها» ایستاده‌ایم. با تکمیل پروژه GAP در ترکیه و با احیای پروژه‌های سدسازی سوریه و عراق در دوران بازسازی پس از جنگ و رشد تقاضای آب در هر دو کشور، شکی نیست که آورده آب دجله و فرات به نیزارها روز‌به‌روز محدودتر و پدیده ریزگردها رو به طغیان می‌رود. مردم در اهواز دارند سالانه بیش از 100 روز هوای ناسالم را تجربه می‌کنند و وضع بدتر خواهد شد. امروز‌ رشد تمایل به مهاجرت نخبگان از اهواز قابل لمس است. ریزگردها نه‌تنها بر سلامت انسان بلکه بر پتانسیل تولید دامی و گیاهی تاثیر کاهنده دارند. تحقیقات نشان می‌دهد تولید مرتعی در زاگرس آسیب جدی دیده است. گرچه شدت این پدیده در جنوب‌غرب و غرب ملموس‌تر است ولی نواحی مرکزی هم از آن رنج خواهند برد. هیچ پدیده‌ای به اندازه ریزگردها نمی‌تواند در ربع قرن پیش رو در کاهش «استاندارد زندگی» در ایران نقش ایفا کند. مرگ‌و‌میر نوزادان و سالمندان و کاهش طول عمر متوسط مردم در پیش است. مساله افراط بالادست در مصرف آب دجله و فرات علاوه بر ریزگردها برای ایران تبعات شوم دیگری هم دارد. قطع طولانی‌مدت ورودی آب شیرین در شمال خلیج فارس، می‌تواند تعادل شیمیایی آب را دچار خلل کرده، با رشد جلبک‌زایی، بهره‌برداری از دریا، شیلات و کشتیرانی را به مخاطره بیندازد. کاهش مداوم کیفیت آب اروند (که عملاً بخش نهایی کانال زهکش فاضلاب‌ شهری-صنعتی و کشاورزی سه کشور بالا‌دست و خودمان است‌) نیز بر شهرها و نخلستان‌های ایران تاثیر زیاد خواهد داشت. خوزستان آینه تمام‌نمای ولنگاری مدیریت زیستی ماست. سد گتوند به‌عنوان بزرگ‌ترین کارخانه تولید آب نمک دنیا دارد زمین‌های مرغوب خوزستان را شور می‌کند. چهار دولت هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی در تغییر جانمایی، ساخت، تکمیل و آبگیری و تداوم بهره‌برداری از این مایه ننگ مهندسی و مدیریت ملی، شریک و هم‌داستانند. گتوند به اندازه یک تهاجم نظامی‌، به خوزستان مظلوم آسیب می‌زند. طرفه آنکه تا امروز برای رسیدگی به این فاجعه ملی نه دادگاهی تشکیل شده و‌ نه حتی یک نفر، یک روز‌ به زندان رفته است. گتوند نشان می‌دهد حاکمیت ایرانی عمیقاً پوپولیست بوده و هست.  برنامه نجات دریاچه ارومیه، در صحنه عمل بیشتر شبیه یک پروژه تبلیغاتی است. کشور در نجات ارومیه جدیت ندارد. ارومیه یک آرال است با حجم نمک چند برابر بیشتر و محاط در منطقه‌ای چند برابر پرجمعیت‌تر. میزان تخصیص بودجه را ببینید. گزارش مدیر طرح و ناامیدی‌اش را بنگرید!

 در صورت تداوم این وضع، سناریوی پیش رو در ارومیه چه خواهد بود؟ 

تجارب فاجعه دریاچه آرال پیش روی ماست. تحقیقات دانشمندان شوروی و همتایان غربی‌شان می‌گوید مرگ آرال و آزاد شدن نمک آن در محیط، آثاری دراز‌مدت مشابه انفجار چند بمب اتمی داشت و در مناطق وسیعی از اطرافش حیات انسان، حیوان و گیاه‌ را نابود کرد. دریاچه شور، ‌از حدی کم‌آب‌تر که بشود به سیکل مرگ می‌افتد. در این مرحله، دیگر ورود آب شیرین بیشتر هم کارساز نخواهد بود. ارومیه و ذخیره نمک آن به مراتب بزرگ‌تر است. اگر خشک شود، صدها میلیون تن نمک روی سطح بستر خشک آن در معرض فرسایش محیط قرار گرفته و با باد به اطراف پراکنده می‌شود. بادهای نمکی حیات را ریشه‌کن می‌کنند. مرگ‌و‌میر انسان‌ها، تخلیه شهرها و روستاها، سترون شدن اراضی کشاورزی و نابودی پوشش گیاهی- جانوری بسیار شبیه آثار یک جنگ اتمی بزرگ است. ما از نابودی شهرهای تبریز، ارومیه‌، خوی‌، سراب و در مراحل پیشرفته‌تر، حتی مهاباد و زنجان و هزاران روستای آباد سخن می‌گوییم. چنین ضربه مرگباری به موجودیت آذربایجان که یک مولفه مقوّم تمدن ایرانی است، ایرانی را که می‌شناسیم برای ابد به هم خواهد ریخت. یک مطالعه سردستی اولیه اتاق ایران می‌گفت در مرحله اول تهاجم دریاچه،‌ ارزش اقتصادی خسارات در حوضه نزدیک، سر به صدها میلیارد دلار می‌زند. این ده‌ها برابر بزرگ‌تر از همه سود موهومی است که سه برابر کردن سطح زیر کشت پس از انقلاب، در این منطقه عاید مردم کرده است! 

به مقوله بیکاری بپردازیم. بر اساس آمار رسمی تعداد بیکاران سه میلیون و 200 هزار نفر بوده و آمارهای غیررسمی تعداد بیکاران را دو تا سه برابر می‌داند. با توان ایجاد اشتغال 650 تا 700 هزار نفر در سال، تصویر آینده اجتماعی ایران در 1400 با حدود هفت میلیون بیکار چیست؟ 

مقامات رسمی و برخی از وزرا حتی هشدار 10 میلیون بیکار در سال 1400 را پیش‌بینی کرده‌اند. ایجاد سالانه 700 هزار شغل پایا، محتاج جذب سرمایه خارجی و داخلی مکفی است. تکرار سالانه این دستاورد، اصلاً کار آسانی نیست و محتاج بهبود جدی محیط کسب‌و‌کار است. سخن گفتن از هدف‌گیری یک میلیون شغل جدید در سال‌، با وضعیت فعلی، بالاخص شرایط نا‌مناسب محیط کسب‌و‌کار و ضعف جاذبه سرمایه‌گذاری، واقع‌بینانه نیست. در مساله بیکاری ما نه با یک ابر‌چالش بلکه با یک بحران جدی روبه‌رو هستیم. شاه‌کلید ماجرا هم «سرمایه‌گذاری» است.

اینجا هم تجربه مصر و تونس پیش روی ماست. تحقیقات می‌گوید بستر نا‌آرامی در سوریه‌، خشکسالی‌های طولانی بود که ساختار معیشتی جمعیت روستایی را مختل کرد. دهقان در‌مانده و متحیر سوری‌، اول معترض اجتماعی شد. سپس تفنگچی هرکسی شد که قول نان به او داد. در مصر و تونس هم انباشتگی و تجمیع بیکاران نا‌امید از یافتن کار، پیاده‌نظام عظیم شورش‌های اجتماعی را پدید آورد. در تمام این کشورها، سطح پایین هوشمندی حاکمیت‌های پیر و فرسوده، کاتالیزور شورش شد. حاکمیت سنگین و ناهوشمند‌، به جای شناخت صحنه و معالجه مدبرانه‌، با تکبر به دنبال حل چکشی مساله رفت و شورش همه‌گیر شد. هیزم شورش اجتماعی، انباشتگی آدم‌های بی‌درآمد و درمانده است. امروز به دولت‌آباد تهران - حاشیه قم - روستاهای کرمانشاه و خراسان جنوبی و همه مناطق فقیر‌نشین ایران بروید. اگر فوج آدم‌های بیکار و در‌مانده را دیدید که امیدی به بهبود وضعشان ندارند، باید احساس نگرانی کنید. 

زنگ خطر بسیاری از صندوق‌های بازنشستگی به صدا درآمده است. تعادل ورودی و خروجی صندوق‌ها به هم خورده. صندوق‌ها به بودجه عمومی دولت وابسته‌اند و بسیاری از بازنشستگان با تاخیر چندماهه مستمری خود مواجه‌اند. صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی با 13 میلیون عضو لبه مرز ورشکستگی است. فکر می‌کنید شرایط صندوق‌ها و مستمری‌بگیران آنها چگونه خواهد بود؟ 

سوال شما، ترسیم مستندی از وضع موجود بود. 16 صندوق بیمه‌گر در ایران 60 میلیون نفر معادل  75 درصد جمعیت کشور را تحت پوشش دارند که 90 درصد این پوشش از طریق چهار صندوق تحت پوشش وزارت کار (‌تامین اجتماعی، بازنشستگی، فولاد، روستاییان و عشایر) است. صندوق‌ها در ایران اساساً ضعیف‌اند. در حالی که نسبت دارایی صندوق‌ها به تولید ناخالص در هلند و آمریکا 180 و 120 درصد است، این نسبت در ایران هیچ‌وقت فراتر از 20 درصد نرفت. صندوق‌های ایرانی، در سرمایه‌گذاری هم ضعیف‌اند و به گزارش وزارت کار حدود پنج درصد ورودی‌شان را در طول چند دهه اخیر، سرمایه‌گذاری کرده‌اند. همین صندوق‌های ضعیف و دارای مشکلات ساختاری، عملاً غارت‌ شده و ورشکسته‌اند. صندوق‌ها نه‌تنها استقلال خود را از دست داده و در معرض دست‌اندازی مستمر دولت به امانات مردم قرار گرفتند، بلکه چراگاه گروه‌های ذی‌نفوذ بودند. بخش اعظم دارایی صندوق‌ها دود شده و به هوا رفته و با وضع موجود کشور هم قابل جبران نیست!  روسیه در زمان یلتسین، تجربه مشابهی را طی کرد. بخش بزرگی از بازنشستگان به جمع فقرا افزوده شدند. پس‌انداز ناشی از یک عمر صرفه‌جویی یک کارمند عالی‌رتبه اگر به روبل ذخیره شده بود دیگر حتی برای خرید یک دست مبل کفایت نمی‌کرد. با مستمری ماهانه یک بازنشسته‌، تهیه غذای ماهانه یک نفر هم ممکن نبود. دیدن افسران بازنشسته‌ای که نگهبانی می‌کردند یا مهندسان کهنسالی که بطری جمع می‌کردند و خانم معلم‌های مو‌سفیدی که پیراشکی پخته و در کنار خیابان می‌فروختند‌، طبیعی بود. من خط‌مشی‌های 11گانه وزیر کار در صندوق‌ها را دیده‌ام و از تلاش‌های اصلاحی او بی‌اطلاع نیستم اما حجم مشکل بسیار بزرگ‌تر از آن است که بشود با این تمهیدات مهارش کرد. روزهای سختی در انتظار مستمری‌بگیران است.

دولت در سال‌های بدون بحران یا بهتر بگویم کم‌بحران، همیشه کسری بودجه داشته و همه درآمدش را صرف بودجه جاری کرده و چیزی عاید بخش عمران نشده است. با تصویری که شما ارائه کردید احتمالاً هیچ امیدی به بودجه عمرانی نباید داشت. 

اگر فاکتور جمعیت را هم در نظر بگیریم، به ازای هر کارمند دولتی در ژاپن، ما 14 کارمند دولتی در ایران داریم. یعنی با استاندارد ژاپن، 93 درصد کارمندان دولت ما اضافی‌اند. منطق استخدام در نهادهای حاکمیتی ایران، پرداخت صدقه بخور نمیر به حداکثر تعداد ممکن آدم‌ها بوده است و نه انجام بهینه کار مردم! ‌حتی با استاندارد کشورهای در حال توسعه پیشرو، 80 درصد کارمندان دولت ما، زائد و مزاحم توسعه‌اند. این است که تمام بودجه عمومی صرف حقوق و مزایا و برق و آب و ساختمان و رفت و آمد این لشکر بی‌فایده و پر‌هزینه می‌شود. این فربهی حاکمیت، مادر فساد اداری ایران هم هست. 

در این شرایط، دیگر بودجه عمرانی و بنگاه‌های توسعه‌ای دولتی پیشران توسعه کشور نیستند. متاسفانه محیط کسب‌و‌کار هم برای پر کردن این خلأ از سوی سرمایه‌گذاران و کارآفرینان بخش خصوصی و خارجی‌ مساعد نیست. این است که کشور با فقر سرمایه‌گذاری و رکود روبه‌روست. ‌روی دیگر سکه، ضعف این دولت فربه و بی‌رمق‌ در اجرای نقش خود در توسعه کشور، انجام خدمات عمومی ‌و انجام تعهداتش است. دولتی که مطالبات پیمانکاران را سال‌ها نمی‌دهد، عملاً ورشکسته است. من در تدوین یک برنامه توسعه و چند بودجه سالانه به نمایندگی اتاق درگیر بوده‌ام و تا حدی این فضا را می‌شناسم. حرف حسابی برای مهار بحران بودجه سراغ ندارم. نه از دولت و نه از مجلس... من عزم و حال و حوصله‌ای‌ برای درمان این فربهی کشنده نمی‌بینم. قواعد پوپولیسم و ناتوانی ساختارهای حاکمیتی و البته فشار ذی‌نفعان، راه را بسته است.  

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها