شناسه خبر : 9426 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جدال نابرابری بین نهادهای دولتی و بخش خصوصی بر سر کتابفروشی‌ها

بقایی که دشوار می‌شود

امروزه میل عمومی اکثر مردم به این سمت‌وسو رفته است که برای تهیه اقلام مختلف خود به فروشگاه‌های بزرگی که معمولاً چندمنظوره هستند مراجعه کنند و در این بین مخاطبان کتاب به سمت شهر کتاب‌ها و نمایشگاه‌های کتاب سوق پیدا کرده‌اند.

عطیه تیموری

چند سال پیش که عمده کتابفروشی‌ها در تهران محدود به راسته انقلاب و کریمخان شده بود، به نظر می‌رسید که خلئی در عرضه کتاب و اقلام فرهنگی وجود دارد و همین امر موجب ظهور فروشگاه‌های زنجیره‌ای شهر کتاب شد. زندگی مدرن شهری این ویترین را می‌طلبید و خیلی زود اعتماد مردم به خرید از این سیستم جلب شد. اما اشکال کار اینجا بود که این پدیده بدون سازوکار منطقی و علمی در مناطقی رشد کرد که پیش از آن مملو از کتابفروشی‌های شناخته‌شده و صاحب اعتبار در نزد مردم بود و امروز کار به جایی رسیده که بیم آن می‌رود که الگوبرداری از این پدیده توسط نهادهای دولتی پیامدهای بدی برای آینده کتاب و کتابفروشان رقم بزند. اینکه دسترسی مردم به کتابفروشی‌ها زیاد شده و شهر تهران کمی جلوه فرهنگی پیدا کرده پدیده‌ای مبارک است، اما در این رقابت میان ویترین‌های کوچک مستقل و ویترین‌های بزرگ شهرکتاب‌ها چه بر سر کتابفروشی‌ها و راسته‌های کتابفروشی می‌آید؟ از آن سو ماجرا فقط به شهر کتاب ختم نمی‌شود و در ادامه برخی نهادهای دولتی اقدام به افتتاح کتابفروشی‌های عظیم زنجیره‌ای کرده‌اند. آیا قرار است با افتتاح فروشگاه‌های کتاب بخش غیرخصوصی مردم به سلیقه خاصی نزدیک شوند و خوراک فرهنگی آنها توسط نهادهای دولتی گزینش شود؟
امروزه میل عمومی اکثر مردم به این سمت‌وسو رفته است که برای تهیه اقلام مختلف خود به فروشگاه‌های بزرگی که معمولاً چندمنظوره هستند مراجعه کنند و در این بین مخاطبان کتاب به سمت شهر کتاب‌ها و نمایشگاه‌های کتاب سوق پیدا کرده‌اند. سازوکار فروش کتاب در ایران سازوکار نظام‌مندی نیست. نمایشگاه کتاب تبدیل به حراج سالانه کتاب شده است و اغلب مردم کتاب‌های خود را از آنجا تهیه می‌کنند. غالب فعالان حوزه کتاب به این باور رسیده‌اند که چرخه مالی کتابفروشی‌ها در تهران و سایر شهرستان‌ها با فروش مطلق کتاب عملاً سودی نخواهد داشت. اگر این امر را بپذیریم که فروشگاه‌های فرهنگی ویترینی هستند که دنیای مدرن امروز به آن نیاز دارد، تا با جذابیت‌های خود فرهنگ خرید کتاب را زنده نگه دارد، در این رقابت کتابفروشی‌های مستقل که عموماً فضاهای کوچکی در اختیار دارند در معرض خطر نابودی قرار گرفته‌اند. بحث کاهش متقاضی همواره کتابفروشی‌های کوچک محلی را تهدید کرده است و زمزمه‌هایی به گوش می‌رسد که در سال گذشته متقاضیان کتاب فضاهای خرید خود را تغییر داده‌اند و افزایش عرضه بر تقاضا موجب افت فروش کتاب در راسته انقلاب و کریمخان شده است.
با توجه به اینکه شهرکتاب از سوی شهرداری به بخش خصوصی واگذار می‌شود به‌طور شفاف مشخص نیست که باید این فضاها را جزو اموال عمومی قلمداد کرد یا خیر؛ این در حالی است که ظهور پدیده نیمه‌خصوصی شهر کتاب و همچنین فروشگاه‌های زنجیره‌ای کتابی که توسط نهادهای دولتی در حال شکل‌گیری و رشد هستند موجب به وجود آوردن فضای رقابتی نابرابری شده‌اند. فرض منطقی این است که کتاب به عنوان کالایی فرهنگی نباید وارد بحث راسته‌ای و زنجیره‌ای می‌شد و فرض منطقی‌تر این است که نهادهای دولتی با هر سیاستی نباید در بازار کتاب دخل و تصرف کنند. مادامی که فرهنگ به رانت و یارانه وابسته باشد نمی‌تواند مستقل عمل کند و در این صورت تبدیل به محلی برای تبلیغ ایدئولوژی حامیان مالی خود می‌شود. اما از طرفی گرایش انسان شهری مدرن به مراکز خرید بزرگ جایی برای عرض اندام بخش خصوصی و مستقل باقی نگذاشته است.
این آسیب، که سال‌ها معطوف به کتابفروشی‌های مستقل بوده است، تا امروز تعداد زیادی از کتابفروشی‌های کوچک را از دور خارج کرده است و دور از ذهن نیست که لطمات آن در سال‌های آینده گریبانگیر کتابفروشان ناشر نیز بشود.
به منظور بررسی بیشتر این پدیده و تحلیل آسیب‌های احتمالی‌اش بر آن شدیم که میزگردی با حضور تنی چند از صاحبان کتابفروشی‌های مستقل ترتیب دهیم و از آنها دعوت کردیم که دور هم جمع شوند و در مورد سوژه‌ای حرف بزنند که محل بی‌انتهایی برای بحث دارد. محمدعلی جعفریه، مدیر کتابفروشی نشر ثالث، و کاوه کیائیان، مدیر کتابفروشی نشر چشمه، و محسن بهشتیان، مدیر کتابفروشی لارستان، و محمود صدری، کارشناس اقتصادی، و مجید تیموری، مدیر مستعفی شهر کتاب بهشتی و فعال فرهنگی در این جلسه که در دفتر هفته‌نامه برپا شد گردهم آمدند و مباحث و نظرات خود را درباره آسیب‌های احتمالی کتابفروشی‌های زنجیره‌ای به بخش خصوصی بیان کردند و به این سوال پاسخ دادند که جدال نهادهای دولتی با بخش خصوصی بر سر کتابفروشی‌ها به کجا می‌رسد؟



بر اساس تحقیقی میدانی در سال جاری فروش کتابفروشی‌های راسته کریمخان و انقلاب نسبت به سال گذشته افت 50‌درصدی و فروش کتابفروشی‌های شمال شهر رشد روزافزون داشته است. در این آسیب‌شناسی ذکر نشده که مردم خریدار اقلام فرهنگی نیستند بلکه به این اشاره شده که فضایی که از آن کتاب می‌خرند تغییر کرده است. به نظر می‌رسد کتابفروشی‌های کوچک دیر یا زود در این رقابت از پا درمی‌آیند و کتابفروشان راسته کریمخان نیز در آینده نه‌چندان دور از گزند این آسیب در امان نخواهند ماند. بعد اقتصادی ماجرا قابل اعتناست. کتابفروشی‌های بخش خصوصی و مستقل چطور می‌توانند در مقابل کتابفروشی‌های دولتی که به صورت زنجیره‌ای باز می‌شوند و کتابفروشی‌های زنجیره‌ای نیمه‌خصوصی مانند شهر کتاب‌ها دوام بیاورند؟

index:2|width:50|height:50|align:right محمدعلی جعفریه: من با همه ارکان کتاب درگیرم: بنیانگذار شرکت تعاونی توزیع‌کنندگان کتاب بودم، سال‌ها در هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان بودم، نشر، توزیع و کتابفروشی دارم و سال‌ها کار میدانی و کارشناسی و تحقیقاتی انجام داده‌ام. مکانی مثل شهر کتاب برای عرضه کتاب مکان مناسبی است، اما مشکل شهر کتاب‌ها چیست؟ من از کسانی بودم که زمانی که شهر کتاب تازه شروع به کار کرده بود و فقط فروشگاه مرکزی‌اش راه‌اندازی شده بود پیشنهاد دادم که آن را به بخش خصوصی واگذار کنند، ولی بخش خصوصی که بدون رانت باشد. بنابراین من در کل با فلسفه وجودی شهر کتاب‌ها موافقم، ولی با طریقه واگذاری آنها مشکل دارم، چون می‌دانم که تمام شهر کتاب‌ها با رابطه واگذار شده است. من با واگذاری شهر کتاب از طریق رابطه مخالفم. همین الان هم در واگذاری شهر کتاب‌های جدید مشکلاتی وجود دارد. بنده پیشنهاد کردم که چهار یا پنج تا از کتابفروشی‌های کوچک جمع شوند و یک فروشگاه بزرگ شهر کتاب بگیرند. کتابفروشان کتابفروشی‌های کوچک که توی سرما و گرما زحمت می‌کشند و سرمایه میلیاردی فروشگاهشان را روی کتاب، با سود 20‌درصدی، سرمایه‌گذاری کرده‌اند، با این سود کم درگیر این ماجرا شدند که حتی از فروش محصولات‌شان هم نمی‌توانند مطمئن باشند.

index:3|width:50|height:50|align:right محسن بهشتیان: من پیشنهاد می‌دهم که برای شروع کتابفروشی را تعریف کنیم. کتابفروشی یعنی محلی که کتاب می‌فروشد و کالای عمده مغازه‌اش کتاب است. با این تعریف البته دیگر خیلی‌ها کتابفروش نیستند، ولی عملاً جزو کتابفروش‌ها قلمداد می‌شوند. کتابفروش‌ها در تهران غیر از فروشندگان دولتی کتاب به چهار دسته تقسیم می‌شوند: ابتدا شهر کتاب‌ها که در فضاهایی با متراژ بالا و پرجاذبه به فروش اقلام فرهنگی می‌پردازند، دوم کتابفروشی‌های ناشران که دو نماینده از آنها در این جلسه حضور دارند، دسته سوم کتابفروشی‌های راسته انقلاب هستند که اکثراً به فروش کتب درسی اختصاص پیدا کرده‌اند و دسته آخر کتابفروشی‌های محلی هستند که عموماً متراژی زیر 30 ‌متر دارند. زمانی که بحث تعطیلی کتابفروشی‌ها مطرح می‌شود منظور کتابفروشی‌های محلی است، خوشبختانه کتابفروشی‌های ناشر از خطر تعطیلی جسته‌اند، در راسته انقلاب نیز آنهایی که احتمال تعطیل شدن‌شان بود تعطیل شدند و آنهایی که دوام آوردند نشان دادند که ماندگارند. در این بین شهر کتاب‌ها با رانتی که استفاده می‌کنند تعطیل که نمی‌شوند هیچ ممکن است سبب تعطیلی کتابفروشی‌های محلی هم شوند. در این چند سال درباره این مساله زیاد صحبت شده، اما عملاً نتوانستیم کاری انجام دهیم. کتابفروشی‌های کوچک برای بقا ناچارند فضاهای خود را گسترش دهند و به سمت سوپرمارکت‌های فرهنگی حرکت کنند و فضایی به فروش اقلام فرهنگی در کنار کتاب اختصاص دهند.

index:4|width:50|height:50|align:right کاوه کیائیان: این رقابت طبعاً نابرابر است. من قضیه را خیلی سیاه و سفید نمی‌بینم. شهر کتاب‌ها باید می‌آمدند و نیاز شهر بزرگی مثل تهران بودند. همان‌طور که آب دنبال گودال می‌گردد سرمایه هم به طرف سود می‌رود. منتها می‌دانید که سود کتاب سود بالایی نیست، سود مشخص و ثابتی است که خیلی وقت‌ها تابع تورم نیست و خواب بالایی دارد. بنابراین در کتابفروشی صرفاً سرمایه‌گذاری روی کتاب معقول نیست، همین مساله کتابفروشی‌ها را به سوپرمارکت‌های فرهنگی تبدیل کرده، این همان امری است که خود ما نیز به ناچار به آن تن داده‌ایم. سوپرمارکت فرهنگی یک نیاز شهری است که شهرهای ما به سمت آن در حرکت هستند و در اغلب نقاط دنیا رایج است. اشکال قضیه در ایران این است که ما با روش غلطی به این سمت در حرکت هستیم. کتابفروشی‌های کریمخان و انقلاب مانند شاخه‌های درختی هستند که وقتی در محاصره چندین شهر کتاب در اطراف‌شان قرار می‌گیرند دیگر به ریشه آنها آب نمی‌رسد و طبیعی است که آرام‌آرام مشتری‌هایشان را از دست می‌دهند. در این میان حسن شهر کتاب‌ها نسبت به فروشگاه‌ها و مجتمع‌های دیگری که نام بردید و متعلق به نهادهای دولتی هستند این است که به مدیریت خصوصی سپرده شده‌اند. ناشرانی که مدیریت شهر کتاب‌ها را به دست می‌گیرند اغلب ناشران شناخته‌شده‌ای هستند که حداقل از دید مردم در جای مطلوبی قرار گرفته‌اند. ولی این وسط کتابفروشی‌های کوچک و کسانی که قصد دارند صرفاً کتاب بفروشند یا باید تن به رقابتی نابرابر بدهند ‌یا اینکه منحل شوند.

اواخر دولت دهم، که با بحران مجوزها مواجه شده بودیم و فروش کتاب افت چشمگیری کرده بود، بحث تعطیلی کتابفروشی‌ها و خطر تعطیلی‌شان بالا گرفت و چندتایی‌شان هم تعطیل شدند. طرح این بحث تبعات بدی برای ناشران داشت و برخوردی قهری از سوی وزارت ارشاد صورت گرفت و ناشران کتابفروشی‌های کریمخان را به دلیل مطرح کردن بحث واگذاری اذیت کردند. حالا شرایط به نظرتان چطور است و چشم‌انداز رقابت با شهر کتاب را چطور می‌بینید؟

محمدعلی جعفریه
: اگر کتاب را به عنوان کالایی فرهنگی-تجاری در نظر بگیرید، بنده به عنوان کتابفروشی که ناشر هم هستم، همین‌طور نشر چشمه و کلیه ناشرانی که پر‌کار هستند بعد کاری نشر را از کتابفروشی پر‌رنگ‌تر می‌بینم. کتابفروشی‌های کوچک در همه جای دنیا با مشکل روبه‌رو شده‌اند. من تاکنون بیش از 200 کتابفروشی بزرگ دنیا را گشته‌ام و در هیچ کجا فروشگاهی را ندیدم که کتابفروشی صرف باشد. ویرجین یا فناک فرانسه در کنار کتاب، لوازم‌التحریر و محصولات فرهنگی هم می‌فروشند.

اینها کتابفروشی‌های زنجیره‌ای هستند و همان کاری را می‌کنند که شهر کتاب‌های ما انجام می‌دهند. مثلاً شکسپیر اَند کمپانی کتابفروشی است که فقط کتاب می‌فروشد.

محمدعلی جعفریه
: اما شما هیچ‌کدام از این کتابفروشی‌ها را نمی‌بینید که کافه نداشته باشند. زمانی که من و آقای کیائیان جزو هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان بودیم سعی کردیم به شورای شهر بقبولانیم که کتابفروشی‌ها هم، مثل انتشاراتی‌ها و وکلا و دکترها، بتوانند در محل مسکونی دایر شوند. بعد از رایزنی‌های مختلف و سختی‌هایی که کشیدیم و کارهای کارشناسی که انجام شد این طرح تقریباً تصویب شد. این چه حسنی دارد؟ برای نمونه کتابفروشی لارستان که آقای بهشتیان اداره می‌کند ملکی تجاری است؛ ایشان می‌توانند این فضا را به یک صنف دیگر واگذار کنند و محلی مسکونی چندین برابر آن واحد تجاری بگیرند و کتابفروشی باز کنند. این قانون تصویب شده و برخی از شهر کتاب‌ها از این قانون استفاده کرده‌اند. برای نمونه شهر کتاب فرشته از این قضیه استفاده کرده، یک آدم علاقه‌مند ملکی مسکونی را با استفاده از لیسانس و نام شهر کتاب تبدیل به کتابفروشی کرده است که کاملاً مربوط به بخش خصوصی است. مثل اینکه کسی بخواهد برای کتابفروشی خود از نام ثالث استفاده کند، در این صورت من تنها برای واگذاری اسم ثالث درصدی دریافت می‌کنم. البته در قالب کتابفروشی کار تجاری هم می‌کنند. اگر این ملک کتابفروشی نبود و می‌خواست کار تجاری کند باید میلیاردها تومان به شهرداری پرداخت می‌کردند. این کاری است که من هم امروز می‌توانم انجام دهم، مثلاً ثالث را به جایی مانند بانک واگذار کنم و ملک مسکونی عریضی را در شمال شهر به کتابفروشی تبدیل کنم. جامعه ما این نیاز را دارد که به سمت و سوی فضای فرهنگی برود. باید یک تعریف شود که قرار است در این سوپرمارکت فرهنگی چه چیز عرضه شود، مسلم است که بخش عمده یک کتابفروشی باید مختص به کتاب باشد، در همه جای دنیا همین‌طور است. شما در اروپا کتابفروشی می‌بینید که پنج هزار متر است و کافه‌ای 40 متری دارد. می‌تواند کافه 200 ‌متری هم داشته باشد، ولی این کار را نمی‌کنند، فضای مختص به فروش لوازم‌التحریر هم بسیار محدود است. اما بخش سی‌دی به دلیل مخاطبی که دارد تقریباً با کتاب برابری می‌کند. در ایران وضعیت فرق می‌کند؛ اینجا اولین شهر کتاب را آقای زهرایی راه انداخت و شیوه جدیدی را در کتابفروشی وارد کرد، اگر آقای زهرایی در آن موقعیت آن فروشگاه را باز نمی‌کرد بنده جرات نداشتم بروم و آن فروشگاه را راه‌اندازی کنم.

index:5|width:50|height:50|align:right محمود صدری: اجازه می‌خواهم به تناقضی که در بحث شهر کتاب‌ها وجود دارد اشاره کنم. شهر کتاب با نحوه واگذاری که دارد و ذکر شد به لحاظ اقتصادی کالای عمومی محسوب می‌شود. کالای عمومی یعنی چیزی که بخش عمومی یا دولت با این تفسیر و تحلیل در اداره آن مشارکت می‌کند که بخش خصوصی عاجز از انجام این کار است، یعنی ما بخش خصوصی‌ای نداریم که بتواند چنین فروشگاهی را دایر کند و در این زمان دولت برای عمومی کردن فرهنگ این خدمات را می‌دهد، مثل تاسیس راه، مثل آموزش همگانی یا بهداشت همگانی. منتها وقتی چیزی کالای عمومی می‌شود در برابر تک‌تک شهروندان مسوولیت مشترک و مساوی پیدا می‌کند. اینجاست که این سوال مطرح می‌شود که آیا شهر کتاب باید رقیب بخش خصوصی باشد یا ارائه‌دهنده خدمات؟ استنباط من این است که شهر کتاب بیشتر از آنکه نقش خدمات عمومی‌اش را انجام دهد و کالای عمومی باشد، به عنوان رقیب تهدیدکننده بخش خصوصی وارد میدان شده است و به دنبال سودآوری است. واگذاری شهر کتاب باید مستلزم ضوابط مورد تایید باشد، اما به نظر می‌رسد فرآیند واگذاری شفاف نیست. درست این بود که مزایده‌ای عمومی برگزار می‌شد و مثلاً شهرداری اعلام می‌کرد قصد دارد زمینی در خیابان شریعتی را با این قیمت پایه به کتابفروشی‌ها واگذار کند و به بالاترین پیشنهاد تحویل داده می‌شد و در ادامه شهر کتاب‌ها باید در اخذ کتاب از ناشران عدالت را رعایت کنند که به نظر می‌رسد این مورد رعایت می‌شود.

کاوه کیائیان: شهر کتاب‌ها در ابتدایی‌ترین تعریف اموال و سرمایه عمومی هستند. این اموال باید جوری خرج می‌شد که در درجه اول به بخش خصوصی آسیب نرساند. رشد شهر کتاب‌ها در مناطق محروم فرهنگی و در شهرستان‌ها قطعاً اتفاق خوشایندی است و ذات شهر کتاب و بودنش خوب است و باید به وجود می‌آمد. اما در عین حال شاهد این هستیم که شهر کتاب در غنی‌ترین و فرهنگی‌ترین نقاط شهر و در مصب راسته‌های فرهنگی شهر تهران دایر می‌شود و این رقابت را نابرابر کرده است.

راهکار شما برای مقابله با شهر کتاب‌هایی که محصورتان کرده چیست؟ هیچ‌وقت به این فکر کردید که با چند همتای اصلی خود، از کتابفروشان ناشر، سندیکایی تشکیل دهید و فضای بزرگ‌تری اختیار کنید و کتابفروشی‌های خود را با هم یکی کنید؟

محمدعلی جعفریه
:روزهای ابتدایی تاسیس مرکز میلاد نور، وقتی هنوز نیمه‌کاره بود، از ناشران دعوت کردند که نمایشگاه کتابی در آنجا بگذارند و پیشنهاد دادند که با قیمت خیلی ارزانی یک طبقه را در اختیار کتابفروشان قرار دهند. بین بعضی از دوستان سر اینکه کدام مغازه مال چه کسی باشد اختلاف افتاد و نشد. من موافقم که با پنج کتابفروش ناشر مثل آقای کیائیان جمع شویم، برویم شهرداری و تقاضای محل بزرگی برای کتابفروشی دهیم، اما از حالا می‌دانم که در این مساله هم رابطه قرار است حرف اول را بزند.

index:6|width:50|height:50|align:right مجید تیموری: به عنوان یک فعال اقتصادی و فرهنگی در زمینه کتاب اینجا حضور دارم. اما از قدیمی‌ترین اعضای شهر کتاب بودم، شهر کتاب ابتدا به ساکن انباری داشت که کتاب‌ها را از ناشران خریداری می‌کرد و به کتابفروشی‌ها ارسال می‌کرد و یک مدیریت واحد داشت. سال 78 قرار شد شهر کتاب را به بخش خصوصی واگذار کنند، بنابراین از تمام ناشران دعوت شد که برنامه خودشان را ارائه دهند تا این فضاها را به آنها واگذار کنند. متاسفانه در آن زمان خیلی از ناشران از این پیشنهاد استقبال نکردند و اکثراً می‌ترسیدند که بخواهند فضایی بالای 300 متر را تبدیل به کتابفروشی کنند. بخش عمده مدیرانی که شهر کتاب‌ها را در اختیار گرفتند در دو، سه سال اول ضرر دادند و استقامت و پایداری آنها موجب شد، بعد از چند سال شهر کتاب‌ها رشد کنند. الان واگذاری شهر کتاب ضوابط خاص خودش را دارد و نظام‌مند است. اگر مدیری تصمیم بگیرد فروشگاهی از شهر کتاب‌ها را تعطیل کند آن فضا از آن مدیر پس گرفته نمی‌شود. من فکر می‌کنم شهر کتاب خدمات زیادی به مباحث فرهنگی این مملکت کرده است. زمانی که به خرم‌آباد نمایندگی شهر کتاب می‌دادیم از کل شهر بازدید کردیم، هیچ کتابفروشی مشخص، با محیط فرهنگی مناسب، وجود نداشت و کتابفروشی‌ها مانند دکه‌ها اداره می‌شد.

کاوه کیائیان: البته واقف هستیم که هیچ شهرستانی شهر کتاب به آن معنا که در تهران داریم ندارد. شهر کتاب‌های شهرستان‌ها متعلق به بخش خصوصی است و بلکه تنها شهر کتاب برندش را واگذار کرده است. آن بنده خداها در شهرستان خودشان سرمایه گذاشتند و پولی مضاعف هم برای خرید نام شهر کتاب پرداختند.

محمدعلی جعفریه: شهر کتاب وابسته به شهرداری است و با شهرداری تفاهم‌نامه‌ای دارد که اگر مجتمعی بخشی از کار خود را به کار فرهنگی اختصاص دهد معافیت تجاری به آنها اختصاص پیدا می‌کند، تا اینجا این قانون خوب و درست است، اشکال کار آنجاست که شهر کتاب به حرف جزو بخش خصوصی قلمداد می‌شود، کاملاً وابسته به شهرداری است و قوانین مزایده در واگذاری آن رعایت نمی‌شود. چرا فروشگاهی که عملاً درست اداره نمی‌شود را نباید پس گرفت؟ کدام قانون این اجازه را می‌دهد که شما منافع عمومی را به انحصار یک شخص دربیاورید؟ سندش که به اسم شخص درنمی‌آید و تمام قراردادهای آنها دوساله یا سه‌ساله است. شهر کتاب تابع هیچ قانونی نیست که منافع عمومی را حفظ کند.

در همه جای دنیا کتابفروشی‌های زنجیره‌ای وجود دارند. در خارج از ایران بدون رانت و با بوروکراسی مشخصی اداره می‌شوند. کتابفروشی‌های ویرجین و پنگوئن نمونه‌هایی از کتابفروشی‌های بزرگ زنجیره‌ای هستند و در کنار اینها کتابفروشی‌های کوچک نیز در حال فعالیت هستند. اینجا هم شهر کتاب خصوصی شده است، اما مساله بر سر توازن است. در بریتانیا از سال 2010 اختلاف کتابفروشی‌های مستقل و زنجیره‌ای بالا گرفت و در عرض یک سال ده‌ها کتابفروشی کوچک در لندن تعطیل شد، بعد دولت تصمیم گرفت برای بقای کتابفروشی‌های کوچک این کتابفروشی‌ها معاف از مالیات شوند و به جای آن فروشگاه‌های زنجیره‌ای مجبور به پرداخت مالیات شدند، بعد هزینه مرسوله پستی را برای کتابفروشی‌های کوچک محلی به صفر رساندند و با این دو راهکار به دوام کتابفروشی‌های کوچک کمک کردند. شما برای این مساله در ایران چه راهکار اقتصادی را پیشنهاد می‌دهید؟ بحث معافیت مالیاتی می‌تواند این رقابت را برابر کند، یا حداقل شرایط را بهتر کند؟

محمود صدری
: علم اقتصاد هرگونه دخالت، حمایت و وضع مقررات از ناحیه نهادهای دولتی را مخل کسب‌وکار می‌داند. من هرگونه دعوت از دولت و اتحادیه‌ها را برای مشارکت غلط می‌دانم. باید به سمت سازوکار بازار رفت و موقعیتی به وجود آورد که رقابت در شرایط برابر دنبال شود. آنجاست که به این می‌رسیم که شاید اساساً بازار نیاز به این همه کتاب ندارد. آمار نشان می‌دهد ما سال گذشته 85 هزار عنوان کتاب چاپ کرده‌ایم.

همان‌طور که آقای جعفریه اشاره کردند گردش مالی نشر از کتابفروشی بهتر است و شاید اگر کتابفروشی آنها وابسته به نشر نبود در رقابت با کتابفروشی‌های زنجیره‌ای آسیب می‌دید. سوال اینجاست که چرا تعداد ناشران حدود هفت یا هشت برابر کتابفروشان کل کشور است؟ این به این معناست که نشر سود دارد، اما کتابفروشی سود ندارد؟ سوای از سودی که در کتاب‌سازی است، زمانی که فروش کتاب سود ندارد چطور می‌توان انتظار داشت که نشر سود داشته باشد؟

محمدعلی جعفریه
: ما حدود 11 ‌هزار نشر ثبت‌شده داریم که روز‌به‌روز در حال افزایش هستند. اگر نشری سالی چهار کتاب درآورد ناشر محسوب می‌شود. ما قوانینی در کشورمان داریم که به پزشکان، وکلا، داروخانه‌ها و دفاتر اسناد رسمی اجازه می‌دهد که در محل مسکونی کار تجاری انجام دهند، نشر هم جزو این دسته است و برای همین هم از این امکان سوءاستفاده می‌شود. ارشاد قوانین ساده‌ای وضع کرد که هرکس با تاهل، لیسانس و سن بالای 25 سال بتواند جواز نشر بگیرد. عده‌ای از این امکان سوءاستفاده کردند و تحت نام جواز نشر کارهای دیگر اقتصادی و تجاری انجام دادند. ما در حوزه علوم اجتماعی و ادبیات کمتر از 30 ناشر فعال داریم.

مجید تیموری: متاسفانه کتابفروش‌ها برای توسعه برند خود تلاش نمی‌کنند و برنامه مشخصی ندارند. ضعف بخش خصوصی در محیط‌های کسب‌وکار را باید شناسایی کرد و نباید همه اشتباهات خودمان را بر اساس وضعیت موجود تعریف کنیم. من منکر نابرابری رقابت در کتابفروشی نیستم، اما تصور می‌کنم اتحادیه ناشران و کتابفروشان به جای آنکه قوی شود در حال ضعیف شدن است. زمانی آقای کیائیان و جعفریه در اتحادیه بودند ولی الان در انتخابات جدید این اشخاص خودشان را کنار کشیده‌اند. داشتن اتحادیه قوی و تدوین قوانین مناسب در بهبود محیط‌های کسب‌وکار فرهنگی بی‌تاثیر نخواهد بود.
محمدعلی جعفریه: بنده وقتی در اتحادیه ناشران و کتابفروشان بودم 10 تن از ناشران کتابفروش را دعوت کردم و به آنها پیشنهاد دادم که شیوه نوین کتابفروشی را در ایران راه‌اندازی کنیم. کتابفروش با فروشش می‌تواند تیراژ کتاب را تغییر دهد. من بارها طرح‌های مختلفی را پیشنهاد دادم. طرح دوتا کتاب بخر و سه‌تا کتاب ببر را پیشنهاد دادم، ولی چون دوستان کتابفروش همکاری نکردند طرح شکست خورد. ما نمی‌خواهیم هیچ کار نویی انجام دهیم؛ می‌خواهیم به روش سنتی بنشینیم پشت دخل‌مان و به مشکل هم برنخوریم. وقتی از رقابت نابرابر با شهر کتاب می‌گوییم باید در نظر بگیریم که شهر کتاب هفته‌ای یک رونمایی می‌گیرد، این دیگر به بزرگی و کوچکی فروشگاه ارتباطی ندارد. اگر اعلام کنید که فلان نویسنده می‌خواهد برای امضای کتابش بیاید تا بیرون فروشگاه صف می‌کشند و می‌توان کتاب فروخت. شهر کتاب همزمان با فروشگاه‌های بزرگ شیوه مدیریتی جدید هم دارد. وقتی شهر کتاب کاکتوس برای فروش می‌آورد، با این کار مشتری جلب می‌شود و در کنارش کتاب هم می‌فروشد. بغل کتابفروشی ثالث یک سفره‌خانه بود که مردم آنجا قلیان می‌کشیدند، من دنبال یک راهکار بودم که آنها را به کتابفروشی بکشانم. اوایل کافه‌کتاب ثالث راه‌اندازی شده بود، برخی بدون توجه به کتاب‌ها مستقیم به کافه می‌رفتند، اما وقتی در فضایی قرار می‌گرفتند که همه در آنجا کتاب و مجله می‌خواندند برای آنکه قاطی جمع شوند توجهشان به کتاب جلب می‌شد.

محسن بهشتیان: کتابفروشی‌های کوچک مستقل از جای دیگری بیش از کتابفروشی‌های زنجیره‌ای آسیب می‌بینند. ما قادر به دوام در این رقابت نابرابر هستیم، به شرطی که تخفیف‌های نمایشگاه‌ها برداشته شود. ما بیشترین آسیب را از برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران و نمایشگاه‌های استانی می‌خوریم. به نظر شما چرا این حجم از هایپرمارکت و شهروند و سوپرمارکت‌های بزرگ هرگز به سوپرمارکت‌های کوچک صدمه نزدند و بقالی‌ها هنوز سر جای خود هستند. مساله تقاضاست. تقاضا برای کتاب یک تقاضای محدود است و عرضه و ویترین در حال زیاد شدن است. طبیعی است که مشتری به سمت ویترین جذاب‌تر که شامل همه اقلام فرهنگی است کشیده می‌شود و کتابفروشی‌های کوچک در این رقابت حرفی برای گفتن ندارند. من فکر می‌کنم برای مقابله با این حقیقت کاری نمی‌توانیم انجام دهیم، مگر آنکه بتوانیم تقاضای کتاب را بالا ببریم. خیلی از مشتریان کتاب کل نیاز سالانه خود را از نمایشگاه‌ها و با تخفیف 20 تا 30 درصد تهیه می‌کنند. من تنها کاری که توانستم انجام دهم این است که همان تخفیف را خودم بدهم و فقط چکم را پاس کردم و بدهی‌ام را کمی عقب‌تر بیندازم.

محمدعلی جعفریه: منِ ناشر که اینقدر ادعای حمایت از کتابفروش را دارم چه کرده‌ام؟ اگر شخصی به ناشری زنگ بزند و بگوید من برای فلان کتابخانه کتاب‌های شما را می‌خواهم، اگر بگوید توزیع‌کننده به من 25 درصد می‌دهد و من می‌خواهم 30 درصد بخرم و نقد هم بپردازم، هیچ ناشری از ناشران پیشرو گرفته تا متوسط در قبال این درخواست از دادن کتاب امتناع نمی‌کند، خود من همان آن می‌گویم بیا فاکتورش را بنویسم. این وسط کتابفروش چه کاره است؟ اما این روند در کشوری مانند سوئد که کتابخانه‌های محلی زیادی دارد به گونه دیگری است. در سوئد قانون این است که کتابخانه‌های محلی باید کتاب‌هایشان را از نزدیک‌ترین کتابفروشی محل‌شان خریداری کنند. در این سیستم از ناشر تا توزیع‌کننده و کتابفروش همه به سهم‌شان می‌رسند و سیستم مالی جوری گردش پیدا می‌کند که درصد هرکدام به حساب‌شان ریخته می‌شود.

کاوه کیائیان: بحث سود و سرمایه است. ما نمی‌خواهیم منتی به سر کسی بگذاریم، اما اگر فروشگاهمان را به آبمیوه‌فروشی تبدیل می‌کردیم سود بیشتری می‌بردیم. سرمایه‌گذاری روی کتاب با سود آن متناسب نیست و شهر کتاب در این میان بازی دو سر برد است.

محمدعلی جعفریه: من سه، چهار سال پیش تحقیقی میدانی کردم که چرا کتابفروشی‌های خوب کوچک تعطیل شدند. در کتابفروشی‌های معمولی 80 درصد سرمایه به خطر می‌افتد تا 20 درصد سود حاصل شود. همه ما از کتابفروشان ناشر تا کتابفروشان معمولی نسبت به سرمایه و زمانی که صرف کرده‌ایم سودی نمی‌بریم. من فکر می‌کنم شهر کتاب نیاوران در ماه حدود یک میلیون اجاره ملکی را می‌دهد که چندین میلیارد قیمت دارد. کدام مدیریت را در کتابفروشی‌های زنجیره‌ای سراغ دارید که به فکر پیشبرد منافع ملی باشد، تمام‌شان به فکر منافع شخصی خود هستند. این مشکل باید حل شود، وگرنه ماهیت شهر کتاب مشکلی ندارد و هر کوچه می‌تواند یک شهر کتاب داشته باشد.

مجید تیموری: من فکر می‌کنم عدم انسجام در خصوص سیاست‌های کلان فرهنگی وجود دارد. عملاً می‌بینیم که ارگان‌های دولتی قوانین را به صورت سلیقه‌ای اجرا می‌کنند و هیچ‌گاه به خواسته‌های منتقدان خودشان در مباحث مختلف توجه نمی‌کنند.

محمود صدری: کتاب یک کالای فرهنگی است و مادامی که دولت و شهرداری به عنوان کارگزار فرهنگی عمل کنند این مخل رقابت آزاد و برابر است. بهتر آن است که نهادهای مختلف دولتی را متقاعد کرد که در امور فرهنگی مداخله نکنند. در اقتصاد مثلی داریم که می‌گوید اگر صحراهای آفریقا را به دست دولت بدهیم سنگریزه نایاب می‌شود. دولت را باید وادار به تصمیم‌گیری کرد، اما هرگز نباید آنها را دعوت به مشارکت یا همکاری کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها