شناسه خبر : 42900 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اوراکل بازار

مارتین آرمسترانگ چگونه به پیشگوی بازار معروف شد؟

 

 فرزانه فرحی / نویسنده نشریه 

وقتی ۱۴ساله بود تحصیل را رها کرد تا آخر هفته‌ها به عنوان دلال شمش در پنساکن نیوجرسی به کار مشغول شود. جایی که جرقه‌های اولیه معامله سکه و طلا را در ذهن او روشن کرد. یک سال بعد او چند کیسه سکه کانادایی کمیاب خرید که بعدها معلوم شد از آنچه فکر می‌کرد کمیاب‌تر بودند. طی یک سال ارزش این پنی‌ها افزایش یافت به‌طوری که یک رول 50‌تایی از آن هزار دلار ارزش داشت. از آنجا که او هزاران رول از این سکه‌ها داشت، یک میلیونر نوجوان محسوب می‌شد. مطابق با انتظار، همانند کاری که همه افراد معمولاً انجام می‌دهند با توجه به روند رو به رشد ارزش این سکه‌ها، آرمسترانگ تصمیم به نگه‌داشتن آنها گرفت اما قیمت بالای این سکه‌ها موجب شد تا افراد دیگر به دنبال اکتشاف این سکه‌ها بیفتند و با افزایش عرضه، ارزش‌شان به یکباره سقوط کرد. همین موضوع باعث شد تا این نوجوان مجدداً به کار در فروشگاه سکه در آخر هفته‌ها مشغول شود.

پدربزرگ آرمسترانگ در فاجعه سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ ثروتش را از دست داده بود و به پسر وکیلش توصیه کرده بود که ثروت خود را در یک سرمایه‌گذاری مد روز و البته محافظه‌کارانه‌تر صرف کند، به همین دلیل به او صندوق سرمایه‌گذاری مشترک را پیشنهاد داد. اندکی بعد، صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک به همراه دیگر سهام بازار سرمایه با ریزش جدی مواجه شد.

آرمسترانگ از این مشاهدات به این نتیجه رسید که بسیاری از چیزها به همین شکل کار می‌کنند، که گاهی اوقات یک سرایت، با منشأ نامشخص، از سیستم عبور کرده و یکی پس از دیگری به کلاس‌های دارایی برخورد می‌کند. یک تابستان، پدرش او را به اروپا برد و شبکه‌ای از ارزهای خارجی به او این حس را داد که ممکن است این ارزها به یکدیگر متصل و نوسانات آنها به هم مربوط باشند. سال بعد معلم تاریخ دبیرستان آرمسترانگ در کلاس فیلم «برشته شدن نیویورک» را پخش کرد که درباره وحشت بلک‌فرایدی در سال ۱۸۶۹ و جیم فیسک دلال و کلاهبردار طلا و همدستش کری گرانت بود. 

در بخشی از فیلم، فیسک می‌گوید قیمت هر اونس طلا 162 دلار و ۵۰ سنت است. آرمسترانگ مطلع بود که هر اونس در سال 1966 تنها 35 دلار ارزش داشت و تصور کرد این یک دیالوگ مزخرف هالیوودی است. امکان نداشت که قیمت‌ها در طول یک قرن تا این اندازه سقوط کنند. او به کتابخانه مدرسه رفت و در آنجا یک میکروفیلم پیدا کرد که به مجله تایمز مربوط بود و در آنجا قیمت طلا 162 دلار ذکر شده بود. این مشاهده و اتفاقی دیگر فرضیه جوانی‌اش را که دارایی‌ها به تدریج در طول زمان باارزش‌تر می‌شوند و بازارها خطی هستند به‌طور کلی از بین برد.

یک روز در روزنامه او فهرستی از اتفاقات وحشتناک مالی طی سال‌های 1683 تا 1907 را مشاهده کرد. با یک حساب سرانگشتی دریافت که به‌طور متوسط هر 6 /8 سال یک وحشت در بازارهای مالی به وجود آمده است. هر چه بیشتر مطالعه کرد به این نتیجه رسید که 6 /8 عدد واقعاً قابل ‌توجهی است. او تشخیص داد که نقاط عطف بزرگ در اقتصاد و امور جهانی از ریتم متمایز و تزلزل‌ناپذیر 6 /8ساله تبعیت می‌کنند. شش‌چرخه 6 /8ساله به یک چرخه موج بلند 6 /51ساله اضافه می‌شود که پدیده‌هایی چون بلک‌فرایدی و وحشت بازارهای اساسی 1920 و جنگ‌های فینیقی دوم و سوم را در برمی‌گیرد.

آرمسترانگ بیشتر دانش خود را به صورت خودآموز فراگرفته بود. پدرش در 9سالگی او را به خواندن ارسطو واداشت و دیدن فیلم‌هایی چون کلئوپاترا الهام‌بخش او شد تا با مطالعه موضوعاتی چون کالاهای محرمانه بین‌النهرین و سقوط دناریوس روم عمیقاً در تاریخ باستان کاوش کند. بعد از دبیرستان، آرمسترانگ به موسسه RCA رفت که حالا به نام موسسه حرفه فنی شناخته می‌شود. او همچنین چند واحد در پرینستون گذراند اما هیچ‌وقت مدرک دانشگاهی نگرفت. دانشگاه و مدرسه برایش خسته‌کننده بود.

با وجود این، او عادات یک مرد تحصیل‌کرده را داشت. در اوایل قرن هفدهم او به عنوان یک معامله‌گر و دلال طلا شروع به پیش‌بینی ارز و کالاهای اساسی کرد و این پیش‌بینی‌ها را از طریق تلکس به مشتریان سراسر دنیا می‌فرستاد. با گذر زمان، پیشگویی به کسب‌وکارش تبدیل شد که اکثر آنها از تحقیقاتش روی چرخه‌ها نشات می‌گرفت. او به لندن سفر کرد و در کتابخانه روزنامه موزه بریتانیا با کنار هم قرار دادن آمار تاریخی و قیمت‌های روز ارز، آینده بازارها را پیش‌بینی می‌کرد. او مدلی به نام الگوی اعتماد اقتصادی ارائه کرد که برای پیش‌بینی افزایش قیمت کالاها در اوایل سال 1977 بر آن تکیه کرد. این مدل کار کرد و او واقعاً شگفت‌زده شد.

او یک شرکت پیشگویی به نام شرکت بین‌المللی اقتصادی پرینستون را در نیوجرسی تاسیس کرد. مدل او پیشاپیش روز سقوط اکتبر 1987 را مشخص کرده بود. او بعداً در مقاله‌ای به نام «درک اقتصاد واقعی» نوشت: «هرگز انتظار نداشتم که این کار در چنین سطح زمانی دقیقی کار کند.» «این معنی نداشت. من شخصاً حدس زدم که این فقط یک تصادف است. این اتفاق در نیمه کوچک مرحله اول چرخه 6 /8ساله، در 15 /2 سال رخ داد.»

پس از آن، او با اعداد سروکار داشت و متوجه شد که 6 /8 سال دقیقاً 3141 روز است: 3141، عدد پی ضربدر هزار. رمزوراز چرخه عمیق‌تر شده بود. اگر «عدد پی» برای دنیای فیزیکی ضروری بود، شاید به نحوی بر بازارها، یا نوسانات رفتار و خلق‌وخوی انسان که در بازارها ظاهر می‌شد، حکمرانی می‌کرد. به هر حال، اگر این عدد جادویی با نوسان آونگ، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و هرم بزرگ در جیزه مرتبط است چرا با داده‌های عظیمی که به عنوان بازارهای مالی شناخته می‌شوند، مرتبط نباشد؟ او نوشت: «ناگهان آن را در چشمانم دیدم. هندسه زمان!»

او در مورد عدد پی با کسی صحبت نکرد. به مدت 12 سال آن را همانند یک راز نزد خود نگه داشت و به فروش خدمات خود به عنوان یک مشاور ادامه داد. مشاوره‌هایی که هزینه برخی از آنها به 10 هزار دلار برای یک ساعت می‌رسید. او مشتریان و دفاتری در خارج از کشور داشت و با بانک‌های مرکزی و مارگارت تاچر ارتباط برقرار کرد. مدل‌های او، از جمله الگویی به نام مدل چرخه هراس، که روزهای معکوس بزرگی را شناسایی می‌کرد، به جای یک عدد مرموز ساده، ریشه در برخی اصول اساسی و محاسبات پیچیده رایانه‌ای داشتند.

عدد پی برخی از نقاط عطف آینده را پیشنهاد کرد که آرمسترانگ نزدیک شدن آنها را به دقت مورد بررسی قرار داده بود. از جمله آنها دسامبر 1989 بود که شاخص نیکی قبل از سقوط به اوج رسیده بود. این پیشگویی باعث شد تا مجله اکوئیتی جایزه برترین اقتصاددان آمریکای شمالی را به او اهدا کند و طرفداران فراوانی در ژاپن پیدا کند، جایی که ایده چرخه‌ها به عنوان یک اصل اعتقادی شرقی، چندان دور از ذهن به نظر نمی‌رسید. ژاپنی‌ها او را آقای ین صدا می‌زدند. یکی دیگر از تاریخ‌هایی که او بر اساس عدد پی پیش‌بینی کرده بود، 20 جولای 1998 بود. زمانی که اوج شاخص اس‌اندپی را درست قبل از بحران نکول روسیه و صندوق تامین سرمایه غول‌پیکر مدیریت سرمایه بلندمدت و ویرانی سیستم مالی این کشور پیش‌بینی کند. آرمسترانگ که در آن زمان مدیریت چند صندوق تامینی را بر عهده داشت به عنوان مدیر صندوق سال «مگنوم هج فاند ریپورتر» انتخاب شد.

او ادعا کرد مدتی بعد، CIA با شرکتش تماس گرفت و مشتاق بود الگویش را از نزدیک ببیند. ماموران او را زیر نظر داشتند و کنجکاو بودند که چگونه توانسته است سقوط روبل را فهمیده باشد. او همچنین پیشنهاد این نهاد سیاسی برای آمدن به واشنگتن و تکرار این الگو برای آنها را رد کرد. سرانجام در سال 1999 گزارشی را منتشر کرد که نقش عدد پی را در محاسباتش توضیح داد.

الگوی او کامل نبود و در میان چیزهای دیگر، نتوانست زوال توسعه‌دهنده‌اش را پیش‌بینی کند. در سپتامبر 1999، آرمسترانگ به کلاهبرداری نزدیک به یک میلیارد دلار از سرمایه‌گذاران ژاپنی متهم شد. این یک مورد عجیب و پیچیده بود، و دیدگاه او نسبت به این مورد با دولت همخوانی نداشت. با این حال، نتیجه آن شد که او 11 سال به حبس محکوم شد، معادل یک چرخه پی و کمی بیشتر!

ماجرای دستگیری

87در سال 1999، بازرسان تقلب ژاپنی، آرمسترانگ را به جمع‌آوری پول از سرمایه‌گذاران ژاپنی، ترکیب نادرست این وجوه با وجوه سرمایه‌گذاران دیگر، و استفاده از پول تازه برای پوشش زیان‌هایی که در حین معاملات متحمل شده بود، متهم کردند. دادستان‌های ایالات متحده آن را یک طرح سه میلیارددلاری پونزی نامیدند. گفته می‌شود شرکت جمهوری نیویورک، برای اطمینان بخشیدن به سرمایه‌گذاران به آرمسترانگ در طرح او کمک کرده و صورت‌حساب ساختگی تولید می‌کرد. در سال 2001، این بانک موافقت کرد که 606 میلیون دلار آمریکا به عنوان جبران سهم خود در رسوایی پرداخت کند.

آرمسترانگ در سال 1999 متهم شد و قاضی ریچارد اوون به او دستور داد تا بیش از 15 میلیون دلار شمش طلا و آثار باستانی خریداری‌شده با پول صندوق را تحویل دهد. این فهرست شامل کلاه ایمنی برنزی و نیم‌تنه ژولیوس سزار هم بود. آرمسترانگ برخی از اقلام را تولید کرد اما ادعا کرد که بقیه در اختیار او نبودند. این موضوع به تحقیر اتهامات متعدد دادگاه توسط SEC و CFTC منجر شد، که او هفت سال را در زندان گذراند تا اینکه با دادستان‌های فدرال به توافق رسید. طبق مفاد قرارداد، آرمسترانگ به فریب سرمایه‌گذاران شرکتی و انجام نادرست وجوه مشتری اعتراف کرد -اقداماتی که به گفته دادستان به زیان بیش از 700 میلیون‌دلاری کالاهای اساسی منجر شد- و به پنج سال زندان محکوم شد.

او پس از گذراندن مجموع 11 سال پشت میله‌های زندان در 2 سپتامبر 2011 از بازداشت فدرال آزاد شد. طبق پرونده‌های دادگاه، پرونده علیه آرمسترانگ سرانجام در سال 2017 با توزیع حدود 80 میلیون دلار به شاکیان بسته شد. فیلم مستند «The Forecaster (2014)» داستان الگوی مالی آرمسترانگ، زندانی شدن و آزادی او را روایت می‌کند. این مستند را مارکوس وتر و کارین اشتاینبرگر کارگردانی کردند و به تهیه‌کنندگی شبکه آرته ساخته شد. محور اصلی این فیلم ادعاهای آرمسترانگ است که خود را بی‌گناه می‌داند و بانک را مقصر اصلی خطاب می‌کند. آرمسترانگ معتقد است او مجبور به اعتراف به کلاهبرداری شده است، و اینکه اف‌بی‌آی الگوی اقتصادی او را دنبال می‌کند. در این فیلم با نمایندگان وزارت دادگستری ایالات متحده مصاحبه‌ای صورت نگرفت.

یکی از منتقدان لس‌آنجلس تایمز فیلم را در درجه اول به عنوان یک پلت‌فرم پاکسازی اعتبار برای آرمسترانگ دانسته که می‌خواهد به کمک این فیلم روایت خود را از رویدادها بیان کند. این منتقد همچنین به دلیل عدم ارائه تفسیر از سوی مقامات آن را فاقد ارزش می‌داند. یکی از منتقدان نیویورک‌تایمز «اظهارات و کنایه‌های یک‌طرفه» و لحن «بدون شک و تردید» فیلم را محکوم کرد. یکی از منتقدان واشنگتن‌پست می‌گوید «اگرچه هواداران آرمسترانگ در فیلم قویاً پیشنهاد می‌کنند [مدل‌های او کار می‌کنند] اما کارگردانان فیلم، مارکوس وتر و کارین اشتاینبرگر، تلاش می‌کنند تا بیننده غیرعادی را متقاعد کنند». 

دراین پرونده بخوانید ...