شناسه خبر : 38973 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ستیز ایدئولوژی و ژئوپولیتیک

آیا ایران در مساله افغانستان اشتباه کرده است؟

  فرزین زندی: جامعه ایرانی، متکی بر حافظه و تجربه تاریخی خاص و پرسابقه خود، در طول تاریخ غالباً مخالف دخالت در امور خارجی یا لشکرکشی برای کسب قدرت و تصرف سرزمین‌های بیگانه بوده است. این مساله نه یک ادعا بلکه قابل اثبات با تکیه بر نمونه‌هایی فراوان به ویژه نمایان بودن المان‌های ویژه خود است که داریوش آشوری آن را در تمایز با رویکرد نظامی ایران باستان، «امپراتوری فرهنگی» ایرانیان می‌نامد. پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر و متعاقب آن، حضور ایالات‌متحده در منطقه، اشغال افغانستان و حمله به عراق، ناامنی در فضای پیرامونی ایران به‌شدت گسترش یافت و این مساله، ایران را در وضعیتی بغرنج قرار داد. محاصره شدن ایران در حلقه ناامنی، مقامات کشور را به فکر توسعه نفوذ یا به عبارت دیگر، «قلمروسازی ژئوپولیتیک» در کشورهای همسایه و پیرامونی ایران انداخت؛ استراتژی خطرناک اما ضروری که علاوه بر هزینه فراوان، ریسک بزرگی برای ایران در تقابل با مداخله‌گران خارجی قدرتمند از جمله آمریکا در پی داشت. به هر شکل، طی دو دهه پس از تهاجم آمریکا به منطقه در سال 2001 و پس از آن، رخدادهایی همچون جنگ 33‌روزه لبنان در سال 2006 و بهار عربی در سال 2011، ایران به گسترش نفوذ در یال غربی سرزمین خود ادامه داد. متاثر از تشدید قلمروسازی ایران در منطقه، مخالفت‌هایی از سوی مردم علیه این اقدامات صورت گرفت. منتقدان بر این باور بودند که اول، نفوذ نظامی در کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن به خودی خود موجب افزایش جهانی تنش علیه ایران می‌شود. دوم، هزینه مادی فراوان در این راه بدون هیچ دستاورد اقتصادی، صرفاً هزینه‌ای است بر گردن ملت ایران. سوم، نفوذ صرفاً نظامی ایران در منطقه، بر وجهه فرهنگی و جایگاه تاریخی ایران تاثیر منفی خواهد گذاشت. با این همه، نکته قابل تامل در فعالیت‌های منطقه‌ای دو دهه اخیر ایران، سوار شدن بر دو بال «ایدئولوژی شیعی» و «واقعیت‌های ژئوپولیتیک» بوده است. با این حال، نقد اصلی به کنش ایران، غفلت بزرگ از مهم‌ترین بستر ممکن برای نفوذ عمیق، پایدار، سازنده و مبتنی بر «نفع جمعی در منطقه» یعنی تکیه بر میراث فرهنگی و تاریخی خود در آسیای میانه است؛ یکی از عمیق‌ترین دلایل پیش گرفتن این روند از سوی نظام سیاسی ایران، «هویت» اسلامی انقلابی است که پس از آن، به بسیاری از وجوه و واقعیت‌های کشور بی‌توجهی شده است. به تعبیر حسین بشیریه «ایدئولوژی انقلاب اسلامی کوشیده است تا با تضعیف هویت‌های طبقاتی، قومی، محیطی و اجتماعی و با تقویت هویت اسلامی... به همسان‌سازی اجتماعی جمعیت بپردازد و همین اقدامات نیز بر گسترش جامعه توده‌ای و هویت توده‌ای مردم تاثیر بسزایی گذاشته است». این مساله موجب تضعیف تدریجی «ایده حکمرانی» پساانقلابی در ایران شده است؛ اتفاقی که ایرانیان را به حافظه تاریخی خود و بنیان‌های «ملی» و «تاریخی» خود رجعت داده است. از همین‌رو، ساختار تصمیم‌گیری کماکان از بازگشت به بنیان‌های فرهنگی که مثلاً افغانستان یکی از دنباله‌های مهم فرهنگی-تاریخی ایران محسوب می‌شود، امتناع می‌کند و کماکان دنباله‌رو ایدئولوژی اسلامی است. این تعصب ایدئولوژیک موجب شده است که منفعت ژئوپولیتیک متکی بر پیشینه مشترک با افغانستان، توسط حکومت نادیده گرفته شود درحالی که جامعه ایران، مبتنی بر تجربه و حافظه تاریخی خود، عمیقاً احساس یگانگی، اتکا و منفعت جمعی در قبال حمایت از افغانستان را در دل دارد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها