شناسه خبر : 31054 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گنجِ زیر گچ

چرا غفلت از سرمایه‌های نمادین سبب نفوذ فرهنگ‌های سطحی می‌شود؟

در هیاهوی به رقص آمدن دبستانی‌ها از شادی و تلاطم برخی مسوولان از خشم، با آهنگ جنتلمن ساسی مانکن، پرسش مهم‌تر از چرایی پخش این آهنگ در مدارس، این بود که چطور همه این بچه‌ها کلمه به کلمه این آهنگ نه‌چندان باادبانه را حفظ‌اند؟ حالا که چند هفته‌ای از این ماجرا می‌گذرد شاید مسوولان بتوانند فارغ از هیاهوها و فشارهای سیاسی کسانی چون علی مطهری به این پرسش پاسخ دهند که چرا در این سال‌ها نه‌تنها نتوانسته‌اند جلوی هجوم فرهنگ بیگانه را بگیرند، بلکه از دل فرهنگ خویش کسانی را به خارج صادر کرده‌ایم که حالا شده‌اند بلای جای فرهنگ و تربیت در جامعه ایران. این در حالی است که این افراد خود دست‌پروده نظام آموزش و پرورش همین‌جا هستند.

علی شاکر/ دانشجوی دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

در هیاهوی به رقص آمدن دبستانی‌ها از شادی و تلاطم برخی مسوولان از خشم، با آهنگ جنتلمن ساسی مانکن، پرسش مهم‌تر از چرایی پخش این آهنگ در مدارس، این بود که چطور همه این بچه‌ها کلمه به کلمه این آهنگ نه‌چندان باادبانه را حفظ‌اند؟ حالا که چند هفته‌ای از این ماجرا می‌گذرد شاید مسوولان بتوانند فارغ از هیاهوها و فشارهای سیاسی کسانی چون علی مطهری به این پرسش پاسخ دهند که چرا در این سال‌ها نه‌تنها نتوانسته‌اند جلوی هجوم فرهنگ بیگانه را بگیرند، بلکه از دل فرهنگ خویش کسانی را به خارج صادر کرده‌ایم که حالا شده‌اند بلای جای فرهنگ و تربیت در جامعه ایران. این در حالی است که این افراد خود دست‌پروده نظام آموزش و پرورش همین‌جا هستند.

البته آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی 24 اردیبهشت و کمی پس از این ماجراها، الیاس حضرتی در جلسه علنی مجلس از در آشتی درآمد و گفت: «آقای شجریان در حال مردن است چه اشکالی دارد که وزیر فرهنگ و ارشاد از ایشان عیادتی بکند.» اینجاست که می‌توان منتهای درک فرهنگ را در میان برخی مسوولان با این ادبیات مشاهده کرد.

به نظر می‌رسد ما تا زمانی که با سرمایه‌های نمادین خویش آشتی نکنیم و نگاهی کاملاً گزینشی نسبت به آن داشته باشیم نمی‌توانیم جلوی اتفاق‌های ناگوار فرهنگی را بگیریم.

***

پاول پاولیکوفسکی فیلمساز رومانیایی فیلمی دارد به نام «جنگ سرد» که مرثیه‌ای است بر هنر و فرهنگ ایدئولوژیک. بستری که در آن استعداد و ظرفیت‌های فرهنگی یک ملت زیر فشار ایدئولوژی رومانی دوران جنگ سرد له می‌شود. آنچه مایه ضعف است نه دیوار بتونی برلین، که دیوار کوته‌نظری و خودمداری صاحبان فرهنگ بلوک شرق است که نمی‌گذارد، فرهنگشان پویا باقی بماند. غافل از اینکه فرهنگ‌ها مرز ژئوپولتیک نمی‌پذیرند. اما مشکل اینجاست که برخی مایل‌اند شبیه صافی عمل کنند و هر آنچه با آرمان‌ها و ارزش‌های آنان جور است را عین فرهنگ والا بدانند و اگر در آن راستا حرکت نمی‌کرد، آن را دور بیندازند. این کار ضررهای زیادی دارد.

چشم بستن بر جهانی شدن

اگر مثل ادوارد تایلور، فرهنگ را «مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادت‌ها و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی‌گیرد» بدانیم، فرهنگ همان چیزی است که زندگی‌اش می‌کنیم. در واقع برای ما فرهنگ یعنی همه‌چیز. اما این فرهنگ نه امروز که همیشه خاصیتی پویا و سیال داشته است. ما از دل یادگیری فرهنگی است که می‌توانیم ارزش‌ها و هنجارهایی را در جامعه درونی کنیم. البته طی دهه‌های اخیر و با ظهور فناوری‌های نوین ارتباطی این انتقال فرهنگ سرعت بیشتری به خود گرفته است. اینجاست که موضوع جهانی شدن فرهنگ مطرح می‌شود.

برای فهم فرهنگ جهانی‌شده امروز نیازی نیست از استقرار اقتصاد سرمایه‌داری در مقیاس جهانی بگوییم که در آن شرکت‌های فراملیتی همه‌جا حضور دارند و ندارند. همین که در سنتی‌ترین مراسم برخی پیتزا خیرات می‌کنند خودش نشانه جهانی شدن است. ما همراه با سایر مخاطبان شبکه HBO فصل نهایی سریال «بازی تاج و تخت» را تماشا کردیم و همزمان می‌توانیم آخرین آلبوم‌های پرفروش خوانندگان مشهور را بخریم و گوش دهیم. در این فضا که زمان و مکان منقبض شده و دنیا در حال آب رفتن است، دیگر کلان‌روایت‌های فرهنگ نمی‌تواند جوابگو باشد، بلکه در این عرصه هویت‌های محلی و خُرد نیز توان رقابت دارند. هرچند که این نگاهی خوش‌بینانه است. اما پرسش اینجاست که در این فضا چگونه می‌توان بر ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی خویش همچنان پای فشرد و بر دیگر فرهنگ‌ها تاثیر گذاشت؟

غفلت از سرمایه نمادین

هر اجتماعی چهار اندوخته مهم دارد: سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه نمادین و سرمایه انسانی. اعتلای سرمایه‌های اقتصادی، انسانی و اجتماعی منجر به افتخار می‌شوند. از این‌رو هرگونه دارایی که دسته‌ای از اعضای اجتماعی آن را درمی‌یابند، به رسمیت می‌شناسند و برای آن ارزش قائل می‌شوند، «سرمایه نمادین» است. ما طی 70 سال گذشته برای افزایش سرمایه اقتصادی تلاش زیادی کردیم (صنایع را وارد کردیم، سد و کارخانه ساخته‌ایم و...) همچنین برای استفاده از این ابزارها نیروی متخصص تربیت کردیم (مثلاً در تربیت مهندس رتبه سوم جهان را داریم) با این همه از سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین غافل بوده‌ایم. بدون این دو سرمایه نه‌تنها توسعه شکل نمی‌گیرد، بلکه حتی اقتصاد هم دیگر درست و کم‌هزینه کار نمی‌کند. سرمایه‌های نمادین هر آن چیزی است که مردم برایش احترام قائل‌اند. دوستش دارند و دلشان می‌خواهد با آن عکس بگیرند. حال این سرمایه می‌تواند یک فرد باشد (مثل محمدرضا شجریان) یا یک مراسم و کنش جمعی باشد (مثل نوروز، محرم).

به گفته دکتر محسن رنانی، اقتصاددان برجسته، سرمایه‌های نمادین حلقه‌های اتصال جامعه به یکدیگرند. در واقع آنها ستون‌ها و لنگرهای اجتماعی هستند که عناصر اجتماعی و اعضای جامعه حول آنها مجتمع می‌شوند و پیرامون آنها با هم همکاری و مشارکت و کنشگری و تحول‌آفرینی می‌کنند. تشکل‌یابی اجتماعی و هویت‌گیری جمعی، به اتکای همین سرمایه‌های نمادین است. جامعه فاقد سرمایه‌های نمادین جامعه‌ای ژله‌ای است که در حوادث به ‌راحتی به لرزش می‌افتد و خطا می‌کند. در جامعه فاقد سرمایه‌های نمادین امکان فریب‌کاری در سیاست، احتمال خشونت در جامعه و امکان تلاطم در اقتصاد بالا می‌رود.

مهم‌ترین سرمایه‌های نمادین یک جامعه، انسان‌های زنده‌ای هستند که به هر علتی (هنرشان، علمشان، شهامتشان، ثروتشان، سیاستمداری‌شان، ایثارشان و...) سرمایه نمادین شده‌اند. این افراد می‌توانند در شرایط بی‌ثباتی و بحران و تنش و نگرانی و ناامیدی به کمک جامعه بیایند و مردم را به آرامش دعوت کنند.

این در حالی است که برخی دقیقاً از همین ویژگی سرمایه‌های نمادین زنده می‌ترسند. چون معتقدند این افراد به طور شفاف و روشن نگفته‌اند که هوادار ما هستند (هرچند هیچ‌وقت هم نگفته‌اند علیه کسی هستند). ما با وجود مخالفت‌های بسیار زیاد افکار عمومی عادل فردوسی‌پور را از برنامه نود کنار می‌گذاریم، از کسانی که حتی شاگرد شجریان محسوب نمی‌شوند، می‌خواهیم ربنای او را بازخوانی کنند، کنار بناهای تاریخی برج می‌سازیم و خواسته یا ناخواسته آن را خراب می‌کنیم و در رسانه‌های اجتماعی تا آنجا که می‌شود از سرمایه‌های نمادین زنده خویش (بخوانید قهرمان‌های جامعه) تصویری مخدوش منتشر می‌کنیم. اینجاست که ناگهان جامعه چشم باز می‌کند و می‌بیند زمین سفتی برای ایستادن ندارد. ما حتی برای فیلم «غلامرضا تختی» به سینما نمی‌رویم، با وجود آنکه هنوز عکسش را بالای سر خیلی از بقالی‌ها می‌بینیم.

با همه این احوال، از اینکه تتلو و ساسی مانکن و ده‌ها شاخ زرد اینستاگرامی شده‌اند الگوی خیلی از کاربران دلخوریم، ولی نمی‌دانیم چه کسی را جایگزین آنان کنیم. چون پیش از آن به دست خویش این سرمایه‌های نمادین را به باد داده‌ایم. مسلماً در هیچ کجای دنیا یک نوازنده پیانوی ارکستر فیلارمونیک اندازه یک خواننده جوان‌پسندی مثل جاستین بی‌بر هوادار ندارد. قرار هم نیست چنین باشد. ولی نکته اینجاست که کمر به قتل سرمایه‌های نمادین زنده هم نمی‌بندند. مثلاً اگر به ورزشکار بازی‌های المپیک یا آسیایی وعده پاداش با سکه طلا می‌دهند، زیر قول خود نمی‌زنند. هنرمندان را با خط قرمزهای سلیقه‌ای محصور نمی‌کنند و اجازه می‌دهند همچنان سرزندگی و پویایی داشته باشند.

ولی متاسفانه در وضعیتی که خبررسانی شفاف نداریم، مردم را به سمت رسانه‌های بیگانه می‌فرستیم و در عمل مرجعیت رسانه‌ای و فرهنگی را به خارج مرزها منتقل می‌کنیم. تلویزیون ما هنوز تصویرساز ایرانی را نشان نمی‌دهد، در حالی که در بسیاری از خانه‌ها معمولاً نه بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال که شبکه‌های موزیک روشن است. این سختگیری‌ها تنها قدرت فرهنگی ما را کاهش می‌دهد و زمینه را برای نفوذ فرهنگ‌های سطحی آماده می‌کند. بنابراین پیش از اینکه دنبال کشف توطئه‌های فرهنگی بیگانگان باشیم، بهتر است پویایی فرهنگی خویش را حفظ کنیم.

می‌گویند زمان حمله مغول، مردم روی نقش‌نگاره‌های دیوارها گچ می‌کشیدند؛ چون مغول‌ها با هر نمادی که نشان از زیبایی و فرهنگ داشت مخالف بودند و آن را خراب می‌کردند. به نظر می‌رسد هستند برخی افراد که با گنجِ سرمایه‌های نمادین و زنده این فرهنگ همین کار را می‌کنند. یعنی پیش از اینکه حمله‌ای صورت بگیرد، خودشان اول این سرمایه‌ها را محو می‌کنند که نکند حضورشان باعث تخریب بیشتر خانه شود.

دراین پرونده بخوانید ...