سمفونی اقتصاد
چرا ارتباطی میان آثار اقتصاددانان و موسیقی وجود دارد؟
در نگاه نخست، اقتصاد و موسیقی دو حوزه کاملاً متفاوت به نظر میرسند؛ یکی علمی، سخت و تحلیلی با محوریت دادهها، مدلها و سیاستگذاری؛ دیگری هنری نرم، سرشار از احساس، تخیل و زیباییشناسی. بااینحال، در پس این تفاوت ظاهری، ذهنهایی وجود دارند که اقتصاد و موسیقی را نه دو مسیر جداگانه، بلکه دو زبان متفاوت برای بیان پیچیدگیهای جهان دانستهاند: یکی با داده و مدل، دیگری با نت و هارمونی. این معرفی کوتاه به زندگی و فعالیتهای اقتصاددانانی میپردازد که در کنار دستاوردهای علمی بزرگ، با موسیقی نیز پیوند داشتهاند. حال یا بهصورت حرفهای و آهنگسازی، یا داشتن دغدغههای هنری موسیقی در کنار پژوهشهای اقتصادی. اقتصاددانانی که تلفیق منحصربهفردی از تحلیل اقتصادی و ذوق هنری را در زندگی خود تجربه کردهاند، به ما نشان میدهند که مسیر فکری آنها، الگویی الهامبخش از چندوجهیبودن ذهن انسان است.
رابرت مارگو
رابرت مارگو (متولد 1957) دارای مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه هاروارد (1982) و پژوهشگر و استاد اقتصاد در دانشکده علوم انسانی و علوم پایه در دانشگاه بوستون است که بیشتر فعالیتهای او درباره تحول نابرابری نژادی، تحول بازارهای کار و این اواخر ریشههای تاریخی خودکارسازی هستند. مارگو پژوهشگر وابسته به اداره ملی پژوهشهای اقتصادی آمریکا (NBER) است و نویسنده یا همکار شش کتاب و 170 مقاله، فصل کتاب و نقد کتاب بوده است. مارگو که در کلاس درس، استادی بسیار محبوب است، در سال 2018 موفق به دریافت جایزه استاد-پژوهشگر سال دانشگاه بوستون از سوی معاونت آموزشی دانشگاه شد. وی علاوه بر پژوهشهای برجستهاش، زندگی موسیقایی دارد. مارگو با نشریه «هنر و علم» درباره سیر تحول علاقه و فعالیتهایش به موسیقی، بهویژه سازهای زهی قدیمی و شباهتهایی که میان اقتصاد و نواختن ماندولین میبیند، گفتوگو کرده است. نخستینبار در 12سالگی گیتار به دست گرفت و سفری عمیق را به دنیای برخی از قدیمیترین و خاصترین سازهای زهی دنیا آغاز کرد؛ ازجمله گیتار کلاسیک، لوت باروک و رنسانس، ماندولا و ماندولین. این استاد اقتصاد اکنون ماندولین مینوازد؛ سازی که در آمریکا بیشتر با صدای «زیر و غمانگیز» موسیقی بلوگرس (Bluegrass) شناخته میشود. بااینحال، مارگو به سبک کلاسیک مینوازد و منظم با ارکسترهای مختلف اجرا دارد. او همچنین قطعاتی از پاپ مانند آهنگهای بیتلز، جونی میچل و باب دیلن را برای ماندولین تنظیم میکند.
مارگو در این مصاحبه میگوید از خانوادهای اهل موسیقی نبوده، اما والدینش از کودکی او را به کلاس موسیقی فرستادند و از همان ابتدا معلم خوبی داشت. در دوران دانشگاه، زمانی که در دانشگاه میشیگان تحصیل میکرد، گیتار جز (Jazz) مینواخت و عضو گروه بیگبند دانشگاه بود. همچنین در باشگاههای شهر انآربور با گروههای کوچک اجرا میکرد، هرچند هیچگاه قصد نداشت یک موزیسین حرفهای شود.
پس از پایان دوره دکترا، به گیتار کلاسیک روی آورد، اما بهمرور احساس کرد این ساز، بهویژه بهخاطر ماهیت انفرادیاش، برایش محدودکننده است. او که علاقهمند به کار گروهی و اجراهای جمعی بود، در دورهای که در دانشگاه وندربیلت تدریس میکرد، با ماندولین آشنا شد. ماندولین، به گفته او، تاریخی طولانی در موسیقی کلاسیک دارد و برخلاف سازهای مشابه، هنوز امکان فعالیت حرفهای برای نوازندگان آماتور در آن وجود دارد. همین ویژگیها باعث شد مارگو تمرکز خود را بر این ساز بگذارد.
او در سبکهای متنوعی مینوازد و تنظیم میکند. از رپرتوار کلاسیک قرن هجدهم مانند ویوالدی گرفته تا آثار قرن بیستم و حتی تنظیم قطعات پاپ برای ماندولین. یکی از پروژههای اخیرش، مجموعه «ترانههای اعتراضی» است که در کانال یوتیوب او منتشر شده و شامل آثار خواندنی چون استیون استیلز، باب دیلن و فلورنس ریس است. آخرین قطعه این مجموعه، ترانهای مشهور از دهه 1930، «Which side are you on» است که تاثیر زیادی بر جنبش موسیقی فولک دهه 50 آمریکا داشت.
مارگو موسیقی را توازنی در کنار کار دانشگاهی خود میداند. از نظر او، تحلیلگری در هر دو زمینه نقشی محوری دارد؛ همانطور که در پژوهشهای علمی باید ساختار کلی یک موضوع را درک کرد و اجزای آن را در ارتباط با یکدیگر سنجید، در نواختن نیز باید معماری یک قطعه موسیقی را شناخت و جزئیات را با آن هماهنگ کرد. وی میگوید، این نگاه ساختاری که از موسیقی به پژوهش منتقل شده، باعث شده در نگارش مقالهها و کتابهایش نیز به انسجام و معماری متن بیشتر توجه کند.
با وجود مشغله فراوان در پژوهش، تدریس و نوشتن، مارگو زمانی برای تمرین و اجرا پیدا میکند. او صبح زود بیدار میشود و با احتیاط تمرین میکند تا مزاحم استراحت همسرش نشود- هرچند خودش اعتراف میکند معمولاً موفق نمیشود. با برنامهریزی دقیق، میان دو بخش زندگیاش، یعنی اقتصاد و موسیقی تعادل ایجاد کرده است.
اریک ماسکین
اریک ماسکین، اقتصاددان برجسته آمریکایی، یکی از پیشگامان نظریه بازی و اقتصاد اطلاعات است. او در نیویورک متولد شد، اما دوران کودکیاش را در شهری کوچک به نام آلپاین در ایالت نیوجرسی سپری کرد. این شهر کمتر از هزار نفر جمعیت داشت و دبیرستان نداشت. بنابراین، دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در شهر تنافلای، در سهمایلی آلپاین، گذراند. در دبیرستان، او تحت تاثیر فرانسیس پیرسا، معلم حسابان خود قرار گرفت که توانسته بود زیبایی شگفتانگیز ریاضیات را به او نشان بدهد. ازاینرو ماسکین در دانشگاه هاروارد، در رشته ریاضی تحصیل کرد. در دانشگاه نیز استادانی خوشذوق همچون پییر ساموئل الهامبخش او بودند. تا اینکه در دوره «اقتصاد اطلاعات» شرکت کرد که کنت ارو تدریس میکرد؛ کسی که بعدها استاد راهنمای دکترای او شد. ورود به عرصه اقتصاد کشف بزرگی برای ماسکین بهشمار میآمد، چراکه حالا میتوانست دقت و صراحت ریاضی محض را با پرداختن به مسائل مهم اجتماعی ترکیب کند. ماسکین در سال 2007 به همراه لئونید هورویچ و راجر مایرسن، برای بنیانگذاری نظریه طراحی سازوکارها، موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد. این نظریه کاربردی گسترده در حوزههای مختلف اقتصادی، از طراحی مناقصهها گرفته تا سیاستگذاری عمومی و تخصیص منابع دارد. درواقع، اگرچه مدرک دکترای او (1976) بهطور رسمی در ریاضیات کاربردی بود، اما عملاً کار خود را در حوزه اقتصاد انجام داد. برنامه ریاضیات کاربردی در هاروارد در آن زمان بسیار انعطافپذیر بود و دانشجویان میتوانستند هر چیزی را مطالعه کنند، به شرط آنکه پایاننامهای با محتوای ریاضی قابلتوجه ارائه دهند. ماسکین در آن زمان، دورههای زیادی از اقتصاد را گذراند (هرچند بعدها از اینکه هیچگاه دروس اقتصاد کلان یا تاریخ اقتصادی را نگذراند، ابراز پشیمانی کرد). پس از دریافت مدرک دکترا، سالها در موسسههای معتبر علمی چون موسسه فناوری ماساچوست (MIT)، دانشگاه هاروارد، دانشگاه پرینستون و موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون تدریس و پژوهش کرده است.
وی علاوه بر فعالیتهای علمی، بهطور جدی به موسیقی علاقهمند است و نوازندگی را بخش مهمی از زندگی خود میداند. ماسکین پیانو مینوازد و بارها در رویدادهای رسمی دانشگاهی پیانو نواخته است. وی در خانوادهای فعال در زمینه موسیقی رشد کرده است؛ مادرش پیانیست و پدرش ویولونیست بوده است. او نیز از کودکی به موسیقی علاقهمند بوده و کلارینت مینوازد. ماسکین در گفتوگویی با Institute Letter از جایگاه موسیقی در زندگی آکادمیک و نقش آن بر تفکر علمی سخن گفته است. به باور او، کنسرتهایی که در موسسه مطالعات پیشرفته برگزار میشوند، نهتنها جنبه سرگرمی ندارند، بلکه نوعی آموزش شنیداری و هنری بهشمار میآیند. «این کنسرتها بیپرده و صریح، موسیقی معاصر را به مخاطبان معرفی میکنند. با گذشت زمان، مخاطبان ارتباط عمیقتری با این اجراها پیدا کردهاند و بهره بیشتری از آنها میبرند.» ماسکین میگوید، موسیقی و اقتصاد هر دو نیازمند ترکیبی از منطق و خلاقیت هستند و این دو حوزه میتوانند مکمل یکدیگر باشند. همه از عشق ماسکین به موسیقی کلاسیک خبر دارند و به گفته خودش موسیقی و ریاضی /اقتصاد، ذهن مشابهی میطلبند.
ماسکین همچنین موسسه را محیطی منحصربهفرد میداند که در هر رشتهای چیزی استثنایی به جهان علمی عرضه میکند. او از حضور در این جامعه علمی ابراز خرسندی کرده و تاکید میکند علاقهاش به موسیقی بخشی از تجربه زندگی او در این فضاست. «اگرچه نمیتوان گفت اکثر اقتصاددانان نوازندهاند، اما بسیاری از آنان به موسیقی علاقهمندند و آن را بهطور جدی دنبال میکنند. در مهمانی گروههای موسیقی که حضور داشتم، اغلب اعضا از جامعه دانشگاهی بودند.» اریک ماسکین با شخصیتی چندبعدی، تلفیقی از عقلانیت تحلیلی و حساسیت هنری را در زندگی خود به نمایش میگذارد. او نشان میدهد که علم و هنر بهجای آنکه دو مسیر جداگانه باشند، میتوانند در ذهن یک انسان جستوجوگر به زیبایی به هم گره بخورند.
دیگر اقتصاددانانی که یا موسیقیدان هستند یا در زمینه اقتصاد و موسیقی پژوهش کردهاند:
آمارتیا سن
آمارتیا سن، اقتصاددان، فیلسوف و اندیشمند هندی، یکی از چهرههای برجسته اقتصاد رفاه و توسعه انسانی در قرن بیستم و بیستویکم به شمار میرود. او در سال 1998 بهدلیل پژوهشهایش در حوزه فقر، گرسنگی و نظریه انتخاب اجتماعی، موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد. مهمترین حوزههای فعالیت علمی و اقتصادی او به شرح زیر است:
نظریه توانمندیها: سن با ارائه مفهوم «توانمندیها» چهارچوب جدیدی برای ارزیابی رفاه و توسعه انسانی پیشنهاد کرد. در این نظریه رفاه افراد نه بر اساس منابع یا مطلوبیتها، که بر اساس «آنچه افراد توان انجام آن را دارند» ارزیابی میشود. این رویکرد بهویژه با همکاری مارتا نوسبام، به ارائه شاخص توسعه انسانی (HDI) منجر شد.
مطالعات در زمینه فقر و قحطی: سن در کتاب معروف خود، فقر و قحطیها (1981)، نشان داد که بسیاری از قحطیها نه بهدلیل کمبود مطلق غذا، بلکه بهدلیل شکست در نظامهای توزیع و دسترسی به منابع رخ دادهاند. این تحلیل، درک سیاستگذاران از فقر و ناامنی غذایی را دگرگون کرد.
نظریه انتخاب اجتماعی: سن در راستای کارهای کنت ارو، تلاش کرد، نارساییهای قضیه عدم امکان آرو را رفع کند و راهحلهایی برای سازگارکردن تصمیم جمعی با ارزشهای اخلاقی و عدالت اجتماعی ارائه دهد.
توسعه بهمثابه آزادی: در کتابی به همین نام (1999)، سن توسعه را نه صرفاً فرآیندی اقتصادی، بلکه گسترش آزادیهای واقعی انسانها تعریف میکند. به باور او، فقر، تبعیض، نبود آموزش، سرکوب سیاسی و عدم دسترسی به فرهنگ و هنر، همه نوعی محرومیت از آزادیاند.
با اینکه سن مستقیم در حوزه موسیقی فعالیت نداشته است، اما در چهارچوب نظریه توانمندیها و تحلیلهای او از توسعه انسانی، جایگاه هنر از جمله موسیقی را در اندیشههای او میتوان یافت. در نظریه توانمندیها، یکی از جنبههای کلیدی رفاه انسانی، امکان مشارکت فعال در زندگی فرهنگی و دسترسی به فرصتهای خلاقانه مانند موسیقی، هنر و ادبیات است. از این منظر اگر فردی بهدلیل فقر، تبعیض جنسیتی یا محدودیتهای نهادی از پرورش استعدادهای فرهنگی و هنری خود محروم بماند، این محرومیت بخشی از فقر چندبعدی او بهشمار میآید. سن در برخی از آثار خود، بر تنوع فرهنگی، اهمیت گفتوگو میان تمدنها و نفی تقلیلگرایی فرهنگی تاکید میکند. او در این زمینه به سنتهای فرهنگی هند، از جمله موسیقی و ادبیات بنگالی ارجاع داده و آنها را بخشی از ظرفیتهای انسانی میداند که باید در روند توسعه مورد توجه قرار گیرند. در نگاه او، عدالت اجتماعی بدون امکان مشارکت فرهنگی و بیان هنری، ناقص است.
استوارت لندسبورگ
استوارت لندسبورگ، اقتصاددان و استاد بازنشسته دانشگاه واشنگتن است که به خاطر سبک نوشتاری بسیار ساده و روان در آموزش اقتصاد مشهور است. او بیشتر به اقتصاد خرد علاقهمند است و توانسته مفاهیم پیچیده اقتصادی را به زبانی ساده و حتی طنزآمیز توضیح دهد. ازاینرو کتابهای او برای دانشجویان و عموم علاقهمندان به اقتصاد بسیار محبوباند.
استوارت علاوه بر اقتصاد، علاقه زیادی به موسیقی دارد و گیتار مینوازد. او به موسیقی بهعنوان یک هنر و تجربه انسانی اهمیت میدهد و در برخی از نوشتهها و سخنرانیهای خود به ارتباط موسیقی و اقتصاد اشاره کرده است و بر اهمیت موسیقی در بهبود کیفیت زندگی تاکید دارد. اگرچه او در زمینه موسیقی بهصورت حرفهای فعالیت نکرده، بااینحال موسیقی بخشی از زندگی شخصی و علایقش است. وی در جمع دوستان و دانشگاهیان گیتار میزند و در رویدادهای غیررسمی شرکت میکند. لندسبورگ گیتار را نهفقط برای تفریح، بلکه وسیلهای برای بیان احساسات و تفکراتش میبیند که مکمل کار علمی و تحلیلیاش است. علاقهمندی او به موسیقی، الهامبخش بسیاری از دانشجویان و همکارانش بوده است که گاهی در جلسات کلاس و بحثهای علمی هم به آن اشاره میکند. در برخی از سخنرانیهایش، لندسبورگ به نقش موسیقی بر رفتار انسانها و ارتباط آن با تصمیمگیریهای اقتصادی اشاره کرده است. میگوید موسیقی میتواند مانند یک مدل برای درک بهتر رفتارهای اقتصادی عمل کند. او نمونههایی از موسیقی و اقتصاد را با هم تلفیق کرده است؛ مثلاً، تحلیلهای اقتصادی را مانند «هارمونی» موسیقی میداند که همه اجزا باید هماهنگ باشند تا کل اثر موفق از آب دربیاید. این نگاه هنرمندانه به اقتصاد، تنها دیدگاهی فردی نیست. تشبیهی مشابه درباره آثار ارو نیز وجود دارد. ضمن اینکه در مقالهای از دانشگاه استنفورد به گستره علایق کنت ارو از جمله موسیقی اشاره شده است، در پادکست فرانسوی «کنت ارو موسیقی میسازد»، از آثار علمی او بهعنوان سمفونیهایی یاد شده که ذهن و روح را برمیانگیزند. این توصیف گرچه استعاری است، اما بهخوبی نشان میدهد که چگونه نگاه هنری موسیقی میتواند در ساختار علمی نیز بازتاب پیدا کند. این تعبیر درباره ارو از این جهت بهکار رفته است که هماهنگی میان مفاهیم پیچیده نظری در آثار او مشابه قطعهای موزیکال، نظم و زیبایی خاصی دارد. گفتنی است ارو، یکی از اقتصاددانان برجستهای است که به خاطر نظریههای پیشگامانهاش در اقتصاد، از جمله «نظریه عدم امکان ارو» شهرت جهانی یافت. او در سال 1972 جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد.