سیاه و سفید
نابرابریهای نژادی در بازار کار چگونه قابل توضیح است؟
مقاله «Tasks and Black-white Inequality over the Long Twentieth Century» به بررسی نابرابریهای نژادی در بازار کار ایالاتمتحده در سالهای 1900 تا 2021 میپردازد. تمرکز مقاله بر ترکیب وظایف شغلی (Task Composition) میان مردان سیاهپوست و سفیدپوست است. نویسندگان براساس اطلاعات سرشماری در ایالاتمتحده نشان میدهند ترکیب وظایف شغلی، نقشی تعیینکننده در بازتولید نابرابریهای نژادی در بازار کار این کشور داشته است. درحالیکه همگرایی درآمدی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان در بازه زمانی 1940 تا 1980 قابل توجه بوده، در سالهای بعد از آن متوقف شد و چهبسا پسرفت کرده است. در دوره پیش از جنگ جهانی دوم نیز به دلیل محدودیت دادههای مربوط به دستمزد، این موضوع کمتر مورد بررسی قرار گرفت. بااینحال، شواهد حاکی از تفکیک نژادی در مشاغل و شکافهای دستمزدی است.
مطالعه نشان میدهد مردان سیاهپوست در مشاغل مشابه با مردان سفیدپوست، از نظر ترکیب وظایف شغلی، در موقعیتهای کمدرآمد قرار داشتهاند. همچنین مسیرهای شغلی آنها -چه در طول دوران کاری فردی و چه در میان نسلها- با موانع ساختاری و شکافهای پایدار همراه بوده است. دادهها نشان میدهد، سیاهپوستان کمتر از سفیدپوستان توانستهاند از مشاغل با وظایف تکراری، به مشاغل تحلیلی و با مهارت بالا حرکت کنند.
نویسندگان با رویکرد مبتنی بر وظیفه که پیشتر برای تبیین نابرابریهای دستمزدی به کار رفته بود، تصویر روشنی از دلایل توقف پیشرفت سیاهپوستان در بازار کار ایالاتمتحده ارائه میدهند. پژوهش آنان بر عواملی همچون تبعیض، تحصیلات و تغییرات نهادی تاکید دارد. پژوهش نیز با سه وجه «وظایف دستی-تکراری» (Routine-manual)، «وظایف فیزیکی» (Physical) و «وظایف تحلیلی غیرتکراری» (Non-routine analytic) ماهیت کار را توصیف میکند. دستهبندیها براساس نسخههای پیش و پس از جنگ جهانی دوم از فرهنگ مشاغل آمریکا شکل گرفتهاند. اطلاعات مقاله با دادههای سرشماریهای ایالاتمتحده و «بررسی جامعه آمریکا» (ACS) در فاصله سالهای 1900 تا 2021 ادغام شدهاند. ادغام دادهها این امکان را به پژوهشگران میدهد تا روند تغییر محتوای وظایف شغلی را در گذر زمان و مشاغل (با دستمزد پایین، متوسط و بالا) بهتر تحلیل کنند. در این پژوهش، از دادههای طولی (سرشماریهای پیوند دادهشده میان سالهای 1900 تا 1940 و دادههای نظرسنجیهای پس از جنگ جهانی دوم) استفاده و تحرک شغلی افراد در طول زندگی کاریشان (بیننسلی) بررسی شد. یافتهها نشان میدهد تفاوتها در مسیرهای شغلی، نقش مهمی در شکلگیری شکاف نژادی در وظایف شغلی و تداوم آن ایفا میکند.
پژوهشگران با ترسیم روند کلی وظایف شغلی، چهارچوبی برای تحلیلهای مربوط به تفاوتهای نژادی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان ایجاد میکنند. براساس تحلیل دادهها، سهم مشاغل «فیزیکی» بهطور پیوسته کاهش یافته است. مشاغل «تحلیلی (غیرتکراری)» که نیازمند تفکر پیچیده و حل مسئله هستند، در 80 سال گذشته همواره در بالاترین سطوح توزیع دستمزد قرار داشتهاند؛ درحالیکه شاغلان در مشاغل مبتنی بر نیروی بدنی، همواره جزو کمدرآمدترینها بودهاند. در مقابل، مشاغل «دستی (تکراری)» در طول 120 سال گذشته روند روبهرشد و پس از مدتی کاهش داشتهاند. کاهش مشاغل «دستی (تکراری)» از دهه 1960 به بعد، پیشتر در مطالعات Autor و همکاران (2003) مستندسازی شد. مطالعه نشان میدهد، دوره رشد سریع صنعتی در اوایل قرن بیستم که با برق و خط تولید تقویت شد، باعث افزایش «تکراری بودن» کارها در آمریکا میشود. نکته جالب اینجاست که این الگوها در تمام نواحی سرشماری ایالاتمتحده یکسان هستند.
یافتههای پژوهش نشان میدهد، شاغل بودن در مشاغل تحلیلی و فکری (نه مشاغل فیزیکی با دستمزد بالاتر) و شغلهای باثبات پیوند دارد. همچنین در وظایف شغلی سه دوره متمایز در نابرابری نژادی شناسایی میشود.
الف) دوره نخست، «رکود در پیشرفت» (1900 تا 1940) است. در این دوره، شکافهای نژادی بدون تغییر باقی ماند. مردان سفیدپوست در سال 1900، در مشاغل با وظایف تحلیلی غیرتکراری مشغول بودند (مشاغلی که در بازار کار نماد دنیای مدرن هستند). در حالی که مردان سیاهپوست تا سال 1950 به آن سطح نرسیده بودند. در این دوران، سیاهپوستان بیشتر در مشاغل فیزیکی و سفیدپوستان در مشاغل تکراری-دستی و تحلیلی مشغول بودند. همین مسئله، موضوع شکاف نژادی را حفظ میکند.
ب) دوره دوم، «همگرایی قابل توجه» (1940 تا 1980) است. در این دوره، شکاف وظایف شغلی میان نژادها کاهش چشمگیری یافت. فاصله در وظایف تکراری-دستی از بین رفت و شکاف در وظایف تحلیلی و فیزیکی نیز بیش از نصف کاهش یافت.
ج) دوره سوم، «رکود دوباره» (1980 تا امروز) است. از دهه 1980 به بعد، پیشرفت در کاهش نابرابریها دوباره متوقف شد و این روند شبیه اوایل قرن بیستم است.
نویسندگان، همگرایی در بازدهی بازار کار (درآمد) را نسبت به نوع وظایف شغلی و براساس نژاد نشان میدهند. روندها نشان میدهد در سال 1940، درآمدهای نسبی کارگران سیاهپوست و سفیدپوست متاثر از نوع وظایف بهطور قابل توجهی متفاوت بود. همین مسئله گویای آن است که تفاوتهای نژادی از سال 1940 تا 1980 بهشدت کاهش یافت.
همچنین دادهها نشان میدهد میانگین درآمد کارگران سیاهپوست و سفیدپوست با وظایف شغلی همبستگی دارد. تحلیلها نشان میدهد، شکاف نژادی در نوع وظایف شغلی آنقدر قابل توجه است که بخشی از شکاف درآمدی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان را توضیح میدهد. نویسندگان، پایداری شکاف وظایف شغلی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان را با استفاده از رویکرد طولی (بررسی دادههای پیدرپی در زمان و بین نسلها) بررسی میکنند. تحلیل مزبور شکافهای درآمدی نژادی را ناشی از تفاوت در تحرک بین نسلها میداند. برای مثال، اگر فرض بر این باشد که درآمد والدین یکسان باشد، فرزندان خانوادههای سیاهپوست معمولاً درآمد کمتری نسبت به فرزندان خانوادههای سفیدپوست دارند. انتظار میرود شکافهای درآمدی نژادی در بستر زمان و بین نسلها پایدار بماند.
مطالعه این پرسش را پیش میکشد که آیا مستنداتی مبنی بر تفاوت در محتوای وظایف شغلی وجود دارد؟ چرا که اول، کارگران سیاهپوست به سمت مشاغل کمدرآمد تمایل دارند و دوم، روند انتقال به سمت تعادل (وضعی که در آن دیگر شکاف نژادی وجود ندارد) بسیار کُند است.
برآوردها درباره شکاف نژادی در گذار شغلی بهویژه با توجه به تغییرات بلندمدت در تقاضا برای انواع وظایف شغلی و دوقطبی شدن بازار کار (رشد مشاغل پردرآمد و کمدرآمد و کاهش مشاغل متوسط) اهمیت زیادی دارد. نتایج این مطالعه نشان میدهد حتی زمانیکه شرایط اولیه شغلی یکسان باشد، کارگران سیاهپوست طی 120 سال گذشته بیشتر از سایر افراد در مشاغل بدنی باقی ماندهاند و بیشتر از مشاغل تحلیلی غیرتکراری (تحلیلی-فکری) خارج شدهاند. به عبارت دیگر، مردان سفیدپوست نیز در جایگاههای شغلی تحلیلی ماندگار بودند.
در مقابل، در مشاغل فیزیکی، مردان سیاهپوست بیشتر از مردان سفیدپوست در همان مشاغل باقی میماندند. شکافها برای مشاغل تکراری-دستی و مشاغل تحلیلی تا سال 1980 به نصف کاهش یافت. در دهههای بعد، بخشی از پیشرفتها از بین رفت؛ بهطوری که مردان سیاهپوست در دهه 1910 و 2010 تقریباً به یک اندازه احتمال داشت در مشاغل فیزیکی باقی بمانند. نتایج مشابهی در شکافهای بیننسلی (پدر و پسر) دیده میشود که نشان میدهد مردان سیاهپوست بیشتر در مشاغل کمدرآمد و کمتر در مشاغل با بازده بالا (حتی در دورههای زمانی طولانی) دوام میآورند.
بر مبنای این مطالعه، وقتی افراد از مشاغل تکراری-دستی خارج میشوند، کارگران سیاهپوست بیشتر از همتایان سفیدپوستشان به مشاغل بدنی منتقل میشوند. البته شکاف انتقال از کار تکراری به کار بدنی بیشتر از گذشته و ناشی از اتوماسیون و حذف مشاغل متوسط از بازار کار است. شکاف شکلگرفته در طول دههها پایدار بود. پژوهشگران در این مقاله، تاثیر فناوری را بر نوع وظایف شغلی بهصورت علی برآورد نمیکنند، زیرا چهارچوب سازگار برای این کار در بازه 120ساله دشوار است. آنها در این مقاله به این پرسش پاسخ میدهند که آیا تحرک شغلی و انتقال وظایف میان سیاهپوستان و سفیدپوستان میتواند با عواملی همانند شوکهای محلی (دگرگونیهای ساختاری)، تفاوت در ویژگیهایی همانند تحصیلات یا شغل اولیه توضیح داده شود یا نه؟
فرضیه اصلی این است که تغییر در وظایف شغلی عمدتاً ناشی از پیشرفتهای فناورانه است و ادبیات پژوهشی موجود نیز همین موضوع را تایید میکند. فناوریهای عمومی (مثل برق و رایانه) آثار گسترده در بازار کار و در مناطق و بخشهای مختلف داشتهاند. برای بررسی این موضوع، اثر «شهر»، «صنعت»، «شغل» و «سال» که با دادههای تاریخی سرشماری قابل برآورد هستند، به الگو اضافه میشود؛ نتیجه بررسی چنین خواهد بود که وقتی دو کارگر سیاهپوست و سفیدپوست در یک مکان، یک صنعت، یک شغل و یک سال مشغولبهکارند، در سرشماری بعدی، سرنوشت متفاوتی خواهند داشت. کارگران سیاهپوست (چه در طول زندگی خود و چه در میان نسلها) بهطور مکرر به وظایف پایینتر شغلی منتقل شدهاند، نه به وظایف بالاتر.
یافتهها با این ایده همراستاست که در برابر تغییرات فناورانه و حذف وظایف شغلی، گروههای نژادی رفتار متفاوتی از خود نشان میدهند و در این میان، کارگران سیاهپوست آسیبپذیرتر بودهاند.
این مطالعه وظایف شغلی و شکافهای نژادی در نتایج بازار کار را اضافه میکند. رویکرد پژوهش کلی است و پژوهشگران تصویر جامعی از اشتغال بر اساس نوع وظایف در طول 120 سال گذشته ارائه کرده و درک جدیدی از زمان و نحوه ظهور مشاغل مدرن با وظایف شناختی بالا به دست میدهند.
مقاله با پوشش سه وجه شغلی («فیزیکی»، «تکراری-دستی» و «غیرتکراری-تحلیلی») و بررسی دستمزدها در بازه زمانی بلندمدت، تحلیل یکپارچهای از تحولات وظایف شغلی بعد از دهه 1960 ارائه میدهد. مطالعه با تمرکز بر وظایف شغلی، مطالعات پیشین درباره جداسازی نژادی در بازار کار آمریکا تا دوران جنبش حقوق مدنی را تکمیل کرده و گسترش میدهد. به عبارت دیگر، این مقاله روند تغییر تقاضای نسبی در طول موجهای پیاپی را بررسی میکند و پیامدهای شکافهای نژادی را توضیح میدهد. پژوهشهای قبلی مشاغل را براساس جایگاه اجتماعی و سطح مهارت طبقهبندی میکردند و میتوانستند جداسازی نژادی مشاغل مختلف را شناسایی کنند. پژوهش مزبور با رویکرد عمیقتر، ابعاد جدیدی از نابرابری را آشکار میکند؛ اینکه کارگران سیاهپوست به مدت نیمقرن، بیشتر از کارگران سفیدپوست در مشاغل کمدرآمد دوام آوردند و همین موضوع باعث شد تحرک فردی و بیننسلی آنها در طول نسلها محدود شود. یافتههای مقاله گویای این موضوع است که کارگران سفیدپوست معمولاً در نردبان مهارت رو به بالا حرکت میکنند، درحالیکه سیاهپوستان به سمت پایین حرکت میکنند. نتیجه دادهها نشان میدهد تغییر در تقاضای وظایف شغلی میتواند روند همگرایی نژادی در بازار کار را آهسته کند.
نتیجهگیری
در این مقاله، نویسندگان اندازهگیری وظایف شغلی را در بازهای 120ساله همسانسازی کردند. این سنجش به پژوهشگران برای ثبت تغییرات در محتوای وظایف شغلی با رویکرد تفکیک نژادی کمک کرد. آنها دریافتند در اوایل قرن بیستم، شکاف قابل توجهی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان در نوع وظایف شغلی آنان وجود دارد. از حوالی سال 1900، کارگران سفیدپوست بهتدریج به سمت مشاغل مدرن با مهارتهای تحلیلی بالا حرکت کردند و شغلهای سخت و فیزیکی با دستمزد پایین به کارگران سیاهپوست واگذار شد. کارگران سیاهپوست در همین مسیر با تاخیر 50ساله حرکت کردند. کارگران سفیدپوست همگام با تغییرات در تقاضای نسبی وظایف پیش رفتند. کارگران سیاهپوست یک دهه پس از افت تقاضای این وظایف، وارد این مشاغل شدند و این در حالی بود که دو تا سه دهه از زمان اوج دستمزد آنها گذشته بود. پژوهشگران استدلال میکنند که تفاوت نژادی در تحرک و وظایف شغلی (چه در طول دوران کاری فرد و چه در طول زندگی نسلها)، یکی از عوامل مهم در تداوم نابرابری اقتصادی میان مردان سیاهپوست و سفیدپوست بوده است. نتایج مطالعات نشان میدهد مردان سیاهپوست بیشتر در وظایف فیزیکی و در مقایسه با همتایان سفیدپوستشان کمتر در مشاغل تحلیلی و غیرتکراری که دستمزد بالایی دارند، دوام میآورند. موانع در مسیر ارتقای وظایف در گذشته وجود داشته و امروز نیز ادامه دارد. یافتهها نشان میدهد در مطالعات آینده که به موضوع نابرابری در بازار کار میپردازد، باید تفاوتهای نژادی در واکنش به شوکهای فناورانه نیز در نظر گرفته شود.