مغزهای کوچک زنگزده
راههای مقابله با پدیده اراذل و اوباش در گفتوگو با عباس محمدیاصل

پدیده اراذل و اوباش یکی از چالشهای اجتماعی همواره مورد توجه پژوهشگران، سیاستگذاران و نهادهای انتظامی بوده است. این پدیده، که با رفتارهای هنجارشکنانهای نظیر باجگیری، عربدهکشی، قمهکشی و تخریب اموال عمومی و خصوصی همراه است، نهتنها امنیت اجتماعی را تهدید میکند، بلکه پیامدهای عمیق در جامعه بهجا میگذارد. در این گفتوگو با آقای عباس محمدیاصل، جامعهشناس، تلاش کردیم با تعریف این پدیده و مصادیق آن، عوامل شکلگیری و گسترش آن در جامعه ایران را بررسی کنیم. همچنین سعی کردیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا وعده نیروی انتظامی درباره برچیدن فعالیت اراذل و اوباش شدنی نیست؟
♦♦♦
به نظرم در ابتدای مصاحبه بهتر است برای اینکه خوانندگان درک بهتری از مفهوم اراذل و اوباش داشته باشند، تعریف مشترک و جامعی از اراذل و اوباش داشته باشید.
برای تعریف پدیده اراذل و اوباش، بهتر است مصادیق آن را گفت. رفتارهایی نظیر باجگیری، عربدهکشی، قمهکشی، حمل انواع سلاح و استفاده از آن برای تخریب اموال عمومی و خصوصی شهروندان، تیراندازی یا استفاده از ابزارهایی همانند چاقو، قمه و تیغ، همگی از مصادیق این پدیده بهشمار میروند که در جامعه بروز مییابد و امنیت عمومی را به خطر میاندازد. بهطور خلاصه، اراذل و اوباش را میتوان افرادی دانست که با پایبندی به خردهفرهنگهایشان، هنجارهای رسمی جامعه را نقض و امنیت اجتماعی را مختل میکنند. این تعریف کلی میتواند برای توصیف این پدیده به کار رود.
بر پایه علوم، شکلگیری هر پدیدهای زاییده عوامل متعدد است. شکلگیری و تشدید اراذل و اوباش ریشه در چالشهایی دارد که ابعادی متفاوت دارد. چه عوامل و شرایطی باعث میشود پدیده اراذل و اوباش در جامعه بروز و تشدید یابد؟
شرایطی که باعث ظهور یا افزایش پدیده اراذل و اوباش در جامعهای میشود یا حجم آن را تشدید میکند، از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است. در جامعه ما، مشکل اصلی به تحول در همبستگی اجتماعی بازمیگردد که از حالت سنتی خارج شده و در حال گذار به شکل دیگر، همانند الگوهای صنعتی یا مدرن است. با این حال، این شکل جدید هنوز بهطور کامل تثبیت نشده و نمیتوان نام مشخصی بر آن گذاشت. در این وضع بینابین، یعنی در گذار از هنجارهای سنتی به هنجارهای مدرن یا صنعتی، هنجارهای کنترلکننده رفتارها تضعیف میشود، شفافیتها از دست میرود و افراد احساس میکنند منافعشان در زندگی اجتماعی تامین نمیشود یا حقوقشان پایمال میشود. همچنین، آموزشهای مناسب برای سازگاری با این شرایط و تقویت تابآوری در اختیار افراد قرار نمیگیرد. در نتیجه، رفتارهای هیجانی و هنجارشکنانه بروز مییابد.
در جامعه ما، متاثر از شرایط بینالمللی، سنت بهتدریج جایش را به الگوهای نسبتاً مدرن یا صنعتی یا پساصنعتی میدهد. هنجارهای سنتی کارایی لازم را برای کنترل رفتار افراد ندارند. هنجارهای جدید نیز بهطور کامل شکل نگرفتهاند و بهعنوان بخشی از هویت شخصیتی به نسل جدید منتقل و درونی نشدهاند. این وضع باعث بروز انواع رفتارهای هنجارشکنانه، از جمله حضور اراذل و اوباش در جامعه میشود. به نظر میرسد این پدیده در جامعه ما هنوز به مرحله حاد نرسیده، اما در صورت در پیش نگرفتن اقدامهای پیشگیرانه، ممکن است با مسائل جدیتر مواجه شویم که هزینهها و منابع بیشتر برای مدیریت آنها نیاز خواهد داشت.
اگر از هماکنون برای جایگزینی همبستگی اجتماعی و مدیریت پیامدهای این تحول آماده باشیم و تمهیدات لازم را به کار بگیریم، میتوانیم با این پدیده به شکل موثر مقابله کنیم. در غیر این صورت، ممکن است با پیامدهای سنگینی روبهرو شویم که حل آنها نیازمند تلاش و منابع بیشتر است.
بهطور حتم عوامل متعددی بر بروز و افزایش پدیده اراذل و اوباش در جامعه اثر میگذارد. برخی بر این باورند که نباید از نقش مشکلات اقتصادی همانند تورم، فقر و بیکاری در این زمینه غافل شد. بررسیها نشان میدهد در طول دهه 90 افزایش تورم رابطه معناداری با رواج سرقت در ایران داشته است. نظر شما در این مورد چیست؟
اقتصاد عاملی تعیینکننده است، اما بهتنهایی عمل نمیکند و با متغیرهای اجتماعی در تعامل است. به این معنا، تورم بهتنهایی نمیتواند عامل مستقیم تغییر رفتاری همانند رفتارهای مرتبط با اراذل و اوباش باشد. تحلیل دقیقتر این است که تورم باید در کنار عوامل دیگر همانند پیوندهای اجتماعی، انگیزههای سیاسی، دستاوردهای فرهنگی و هویت شخصیتی بررسی شود. این عناصر بهصورت یکپارچه عمل میکنند.
در جامعه سنتی، حتی اگر تورم یا مشکلات اقتصادی همانند گرانی، قحطی یا کمبود کالا رخ دهد، انسجام اجتماعی، همانند حمایت خویشاوندان از یکدیگر میتواند به عبور از بحرانها کمک کند. اما در جامعهای که انسجام اجتماعی تضعیف شده باشد، تورم میتواند آثار مخرب داشته باشد و به افزایش مخاطرات اجتماعی بینجامد. تاکید من این است که تمرکز صرف بر اقتصاد، تحلیل ناقصی به دست میدهد. در عوض، باید در چهارچوب نظاممند، تمامی متغیرها را لحاظ کرد.
برای نمونه، اگر سیستمهای حمایتی وجود داشته باشند که از افراد در برابر تبعات تورم پشتیبانی کنند، یا اگر افراد باور داشته باشند تورم موقتی است و نهادهای سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی از آنها حمایت میکنند، تابآوری اجتماعی افزایش مییابد. در این شرایط، تورم بهخودیخود ممکن است مشکلساز نشود، مگر اینکه فرد احساس کند حقوقش پایمال شده یا در دسترسی به کالاها و خدمات با نابرابری مواجه است. احساس نابرابری، بیش از پدیده تورم، میتواند رفتارهای هنجارشکنانه، از جمله رفتارهای مرتبط با اراذل و اوباش را تحریک کند.
از منظر جامعهشناسی اقتصادی، تورم تنها یکی از متغیرهای اثرگذار است و تحت تاثیر عوامل سیاسی، فرهنگی، آموزشی، و هویتی قرار دارد. اگر افراد احساس کنند در حوزه سیاست امکان رشد ندارند، در جامعه مدنی فرصت گفتوگو و مشارکت عمومی برایشان فراهم نیست و نمیتوانند انتقاد و استدلالشان را مطرح کنند. در این وضع، احتمال گرایش به رفتارهای منفی همچون رفتارهای هنجارشکنانه افزایش مییابد. بنابراین، تورم بهتنهایی کافی نیست، بلکه مجموعه عوامل در کنار هم، در بافت نظاممند، تغییر معنادار ایجاد میکند. در نتیجه، بهجای تمرکز صرف بر عامل اقتصادی همانند تورم یا رکود، باید تمامی متغیرها بهصورت یکپارچه بررسی شود که درک دقیقی از پدیدههای اجتماعی همانند رفتار اراذل و اوباش به دست آید.
به نظر میرسد همه این موارد که به آن اشاره کردید، در ایران امروز هست و جامعه با چالشهای جدی مواجه است، در چنین مختصاتی، به نظرتان میتوان چشمانداز روشنی از آینده جامعه ایران متصور بود؟ چه دورنمایی از آینده ایران متصورید؟
در سالهای گذشته، جامعه با نوعی فروپاشی اجتماعی مواجه شده که با فروپاشی سیاسی متفاوت است. نشانههای این پدیده در افزایش نرخ طلاق (بهگونهای که در تهران از هر دو ازدواج، یکی به طلاق منجر میشود)، کاهش تمایل به فرزندآوری (۷۷ درصد زوجها تمایلی به بچهدار شدن ندارند)، افت تحصیلی (معدل دانشآموزان به حدود ۱۰ یا ۱۱ رسیده) و کاهش گرایش جوانان به کار و اشتغال مولد دیده میشود. بهجای فعالیتهای زمانبر و تولیدی، تمایل به سرمایهگذاری سریع و کسب سود فوری غالب شده است. اینها نمودهایی از وضع آنومیک (بیهنجاری) است که رفتارهای انحرافی، از جمله رفتارهای مرتبط با اراذل و اوباش، از آن ناشی میشود. اگر به قانونمندی این پدیده توجه نکنیم و صرفاً با مقاومت، توجیه یا نگاه گذشتهنگر به آن بنگریم، راهحلی برای آن نخواهیم یافت، زیرا سازوکارهای این تحول را درک نکردهایم. تاکید من این است که دریافت فرهنگی، علمی و جامعهشناختی باید همسو با این واقعیت باشد که انسجام اجتماعی در حال تحول و جابهجایی است. تا زمانی که تحول را نپذیریم - چه به دلیل نگرشهای سیاسی، چه به دلیل نگاه گذشتهنگر (سنتی)- و تنها به دنبال حفظ سنتها باشیم، این رویکرد پاسخگو نخواهد بود.
جامعه ایران در حال پوستاندازی است. در این جامعه نسبتاً مدرن، که در حال شکلگیری است، ویژگیهای خاص همچون تنوع خردهفرهنگها، تکثر دیدگاهها و تعدد منافع و تعلقات برجسته است. اگر گروهی ذینفع بخواهد تمام صحنه را به نفع خودش مصادره و دیگران را سرکوب کند، افراد به حاشیه راندهشده ممکن است به رفتارهای متفاوت یا هنجارشکنانه روی آورند. در چنین شرایطی، اگر قدرت در دست گروه غالب باشد، ممکن است به لحاظ حقوقی فشارهای سنگینی بر دگراندیشان و افرادی که به دنبال تنوع هستند، وارد آید.
چالش اصلی این است که چگونه با تنوع در تعلقات، منافع و دیدگاهها کنار بیاییم. اگر نتوانیم تنوع را مدیریت کنیم، هویتهای فردی ممکن است فاقد تابآوری لازم در برابر شرایط سخت شوند. در نتیجه، برخی افراد علیه انسجام حاکم شورش میکنند که یکی از نمودهای آن، رفتارهای هنجارشکنانه اراذل و اوباش است. علاوه بر این، واکنشهای دیگری همانند کنارهگیری، انزوا، یا بیتفاوتی نیز ممکن است بروز یابد. اما رفتار اراذل و اوباش واکنش فعالی است که معمولاً از سوی افرادی بروز میکند که احساس میکنند حقوقشان پایمال شده، امکانات لازم به آنها داده نشده، یا فرصتهای مناسب در اختیارشان قرار نگرفته است. این افراد اغلب رفتارهای انحرافیشان را بهصورت هدفمند متوجه افرادی میکنند که از نظر آنها مسئول محرومیتشان هستند و حتی ممکن است از نوعی ایدئولوژی برای توجیه رفتارشان استفاده کنند.
اگر الزامهای مربوط به تغییرات اجتماعی را درک نکنیم و مسائل را از زاویهای محدود، بررسی کنیم، به نتایج مطلوب نخواهیم رسید. برای مثال، اگر پدیده اراذل و اوباش را صرفاً از منظر اقتصادی تحلیل کنیم، در حالی که ریشههای آن در سطح فرهنگی یا اجتماعی باشد، از درک مسئله بازمیمانیم. اگر تحولات جامعه را در ارتباط با نظام جهانی و تعامل ما با آن در نظر نگیریم، ناگهان متوجه میشویم اجتماع از سیاست، فرهنگ و اقتصاد پیشی گرفته و هویتهای فردی به هیچیک از این ساختارها پایبند نیستند. این وضع میتواند به تشدد هویتی بینجامد که ممکن است در آینده نظم جدیدی ایجاد کند. تا زمانی که یک گروه به دنبال سلطه باشد، مشکلات و هزینهها افزایش مییابد.
تا زمانی که قوانین تحولات جوامع را نشناسیم، تصور کنیم جامعه ما مستقل از نظام جهانی عمل میکند، تحلیلهای تکمتغیره ارائه دهیم، یا اراذل و اوباش را صرفاً بهعنوان مجرم و مقصر تلقی کنیم، راهحلهایمان عمدتاً امنیتی و انتظامی خواهد بود. این رویکرد نهتنها سازوکارهای اجتماعی را اصلاح نمیکند، بلکه بر مشکلات میافزاید.
با توجه به برآورد صحبتهایتان، رویکردهای قهری نمیتوانند به صورت ریشهای مسائل را حل کنند. با در نظر گرفتن این فرض، به نظرتان در مجموع برخورد قهری که نیروی انتظامی از آن بهعنوان ابزاری برای برچیده شدن بساط اراذل و اوباش یاد میکند، میتواند اثرگذار باشد؟
همانطور که اشاره کردم، این مسئله در مجموعهای گسترده قرار میگیرد. مشابه زمانی که به پزشک مراجعه میکنید و از بیماری یک عضو خاص شکایت دارید، پزشک تلاش میکند نهتنها عوامل اختلالزا مانند ویروسها را مهار کند، بلکه تعادل و توازن کلی بدن را بازگرداند که سلامت کامل برقرار شود و آن عضو نیز کارکرد طبیعی خود را بازیابد. در این راستا، هرچند نهادهای انتظامی وظایفشان را انجام میدهند، تقلیل کل مسئله به رویکرد صرفاً انتظامی و امنیتی خطاست.
برای مواجهه منطقی با این پدیده، باید مسائل را در سطحی فراتر و بهصورت جامع، با در نظر گرفتن نهادهای فرهنگی، آموزشی، رسانهای، خانوادگی، مذهبی، شغلی، و سایر عناصر اجتماعی تحلیل کرد. در غیر این صورت، اگر صرفاً به حذف عامل مشکلساز (مانند ویروس در بدن) اکتفا کنیم، بدون توجه به اینکه این اقدام ممکن است به سایر اندامها آسیب برساند یا اختلالهای جدید ایجاد کند، عوارض بیماری تشدید میشود.
از نظرگاه من، نهادهای انتظامی و امنیتی برای اهداف و چشماندازهایشان عمل میکنند، اما کل مسئله به برخورد با اراذل و اوباش محدود نمیشود. باید زمینههایی را که به شکلگیری هویتها منجر میشود -از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی- در چهارچوب نظاممند بررسی کنیم. بخشی از راهحل ممکن است برخورد قهری باشد، اما اگر ابعاد حقوقی، سیاسی، شخصیتی، آموزشی، رسانهای و مذهبی بهصورت یکپارچه با این پدیده مواجه نشود، رویکرد یکجانبه احتمالاً کارساز نخواهد بود.