شناسه خبر : 9489 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ماجرای کراوات، راننده تاکسی و دوستی‌اش با روحانی

روزگار محمود سریع‌القلم

سال ۹۲ نام و چهره سریع‌القلم بیشتر از هر سال دیگری در رسانه‌ها مطرح شد؛ نه به خاطر ۱۴۸ سخنرانی او در شهرهای مختلف ایران، بلکه از روزی که همراه با حسن روحانی به مجلس رفت تا در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور جدید شرکت کند. رسانه‌ها از آن روز در کنار نام سریع‌القلم پرانتز باز کردند و نوشتند «مشاور سیاست خارجی رئیس‌جمهور». نامش در گزارش عملکرد ۱۰۰ روزه دولت هم آمد؛ جایی که روحانی گفت «خیلی از نویسنده‌ها که ممنوع‌القلم شده بودند به سریع‌القلم تبدیل‌شان کردیم».

index:1|width:45|height:45|align:right سرگه بارسقیان/ دبیر تحریریه
دانشکده روابط بین‌الملل دانشگاه کالیفرنیای جنوبی هر سال دو دانشجو را در مقطع دکترا بورسیه کامل می‌کرد؛ شهریه گران دانشگاه را نادیده می‌گرفت و حتی پول کتاب‌ها را می‌پرداخت. آن سال ۲۲ دانشجو در آزمون ورودی شرکت کردند؛ ۱۸ نفر آمریکایی بودند و چهار نفر خارجی. نتیجه آزمون ورودی به هیات علمی دانشکده رفت؛ یکی از دو برگزیده آن امتحانات سخت، اسمش «محمود سریع‌القلم» بود؛ دانشجوی ایرانی که لیسانس علوم سیاسی را از دانشگاه ایالتی نورتریج گرفته بود و فوق‌لیسانس روابط بین‌الملل را از همان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی. گروگان‌های سفارت آمریکا هنوز در ایران بودند که یک ایرانی برگزیده شده بود برای ورود به مقطع دکترای روابط بین‌الملل در یکی از معتبرترین دانشگاه‌های ایالات متحده. در هیات علمی دانشگاه اختلاف افتاد؛ یکی از استادان دانشگاه گفت «شما به یک نفر بورسیه کامل می‌دهید که در کشورش دیپلمات‌های آمریکایی را گروگان گرفته‌اند.» دیگری گفت «این دانشجو اینجا درس می‌خواند و آن تحولات در ایران است.» کار به رای‌گیری کشید و در نهایت با اکثریت مطلق آرا محمود سریع‌القلم به واسطه توانایی فکری که در امتحان ورودی از خود نشان داده بود، برای استفاده از بورسیه کامل دانشگاه پذیرفته شد. سریع‌القلم داستان این اختلاف و رای‌گیری را پنج سال بعد وقتی دکترایش را گرفته بود و دانشگاه را ترک می‌کرد از جیمز روزنا از استادان برجسته رفتارگرایی در روابط بین‌الملل شنید.

در راه ایران
فروردین ۶۶ که سریع‌القلم دکترایش را گرفت، چمدان بست که برگردد. از سه دانشگاه معتبر آمریکا سراغش آمدند که با تدریس در آنجا موافقت کند. قبول نکرد. قولی که به پدرش داده بود را یادآوری کرد. روزی که راهی ینگه دنیا شد پدرش در فرودگاه مهرآباد پایش را روی زمین کوبید و انگشت اشاره‌اش را به طرف پایین گرفته و گفته بود: «می‌روی درس می‌خوانی، می‌آیی در این خاک خدمت می‌کنی.» دکتر سریع‌القلم وفای به عهد کرد، چمدان بست و عزم وطن کرد که خبر رسید کنفرانس تخصصی انجمن مطالعات بین‌الملل (ISA) که او عضوش بود، در نیویورک برگزار می‌شود. آخرین برنامه‌ای بود که قصد داشت قبل از برگشت به ایران در آن شرکت کند. شبانه راهی نیویورک شد. صبح در هتل مشغول صرف صبحانه بود که یکی صدایش زد «محمود». استاد ایرانی دانشگاه شیکاگو بود. گفت «شنیدم داری می‌روی ایران. کجا می‌خواهی درس بدهی؟» وقتی جواب شنید «نمی‌دانم»، گفت: «یک نفر به آمریکا آمده به نام دکتر خلیلی. رئیس دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی (ملی سابق) است. آمده اینجا از فرصت مطالعاتی استفاده کند. بد نیست بروی با او حرف بزنی. در دانشگاه فیلادلفیاست. پیدایش کن.» سریع‌القلم صبحانه را خورد و رفت در تلفن عمومی لابی پایین هتل 10 سنت انداخت تا اپراتور او را به دانشگاه فیلادلفیا وصل کند. آن طرف خط به او گفتند «می‌شود ۳۵ سنت»‌، ۲۵ سنت دیگر هم انداخت و گفت وصل کنید دانشکده اقتصاد. نشانی این دانشکده را از روی حدس و گمان زد، چون خلیلی رئیس دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی بود و لابد باید در این دانشکده باشد. منشی دانشگاه فیلادلفیا گفت «ایشان در دانشکده سیاستگذاری عمومی هستند»، وصل کرد. هر بوقی که می‌خورد سریع‌القلم را یک گام به تقدیرش نزدیک‌تر می‌کرد. «بله، خلیلی هستم.» صدای آن طرف وقتی حرف‌های سریع‌القلم را شنید و از قصدش برای بازگشت به ایران باخبر شد، پیشنهاد داد: «کنفرانس را ول کن. بیا پیش من. قطار بگیر از نیویورک بیا فیلادلفیا.» همین هم شد. در ایستگاه قطار فیلادلفیا منتظر سریع‌القلم بود. دعوت کرد به دفترش و حتی شب به خانه‌اش. گفت: «مبادا بروی دانشگاه تهران. آنجا سیاسی است. بیا بهشتی پیش ما.» نامه‌ای داد به پورکاظمی، رئیس دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، توصیه‌نامه‌ای بود برای جذب سریع‌القلم جهت تدریس. سریع‌القلم بعد از یک ماه به ایران برگشت.

توسعه‌یافتگی دینداران
دانشگاه شهید بهشتی، سال ۶۶، یک استاد ۲۸‌ساله داشت. جوان تحصیل‌کرده آمریکا شده بود استاد دانشجویانی که بعد از انقلاب فرهنگی به دانشگاه بازگشته بودند؛ سن همه از او بزرگ‌تر بود و تقریباً همه‌شان چپ. درس «توسعه در آفریقا» شد محل بحث فکری استاد و دانشجوها. از ۴۰ نفر تقریباً نصف‌شان جذب دیدگاه‌های استاد شدند. سه سال طول کشید تا سریع‌القلم از استاد پیمانی به استاد آزمایشی تبدیل شد. سال ۷۵ شد دانشیار و سال ۸۶ استاد تمام علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی. تا آمد شروع کرد به نوشتن مقالاتی درباره توسعه. مقالاتش اول از همه در «اطلاعات سیاسی و اقتصادی» منتشر می‌شد. در «اصول ثابت توسعه» که در شماره فروردین و اردیبهشت ۶۹ منتشر شد، نوشت: «اگرچه توسعه ذاتاً یک امر مادی است، اما نتایج و ثمرات آن می‌تواند در راستای اهداف ارزشی و معنوی قرار گیرد. توسعه به صورت شبکه‌ای است که نمی‌توان گوشه‌ای از آن را برگزید و باقی‌مانده آن را رها کرد.» این را وقتی نوشت که جامعه جنگ‌زده داشت راهش را به سازندگی و توسعه باز می‌کرد. او در سال ۶۸ در کنفرانسی در دانشگاه تربیت مدرس با موضوع «توسعه ایران»، پیشرفت و توسعه را تقسیم کرده بود به اصول توسعه و دیگری عاملان توسعه که ماهیتاً با هم متفاوت هستند: «ما می‌گوییم در جامعه‌ای که می‌خواهد پیشرفت کند باید نظم و آرامش وجود داشته باشد. اینها اصول هستند و شاید بتوانیم این اصول را در ۵۰ مورد لیست کنیم. اما لیست کردن این اصول مساله‌ای را حل نمی‌کند، آنچه مهم‌تر است عاملان توسعه هستند. مهم این است که ببینیم انرژی توسعه در یک کشور کجاست؟ شما بعضی وقت‌ها در زندگی‌تان با یک فرد موفق روبه‌رو می‌شوید و از خود می‌پرسید انرژی این فرد برای این همه کار و فعالیت از کجاست؟ آیا انرژی‌ها منبع درونی دارد؟ و آیا آرمانی وجود دارد که این انرژی را تولید می‌کند؟ این انرژی کجاست؟ پیشرفت کشورها هم نیاز به یک انرژی دارد که این اصول را به کار گیرند.» اصول یک بحث نظری است. فهم و استخراج آن اصول هم کار بسیار دشواری است. کشورهایی موفق هستند که سیستم دارند و مردم آن کشورها قاعده‌مند رفتار می‌کنند. به طور نظری انرژی هر کشور، نخبگان آن کشور هستند. البته خیلی منطقی‌تر و عقلایی‌تر است که جهت‌گیری یک کشور و مدیریت در یک کشور تحت تاثیر جریان‌های اجتماعی، احزاب و جامعه مدنی باشد. اما در کشورهای جهان سوم، جامعه ضعیف است. وقتی ما در جامعه‌شناسی از جامعه صحبت می‌کنیم منظورمان تشکل است. منظورمان کمیت نیست. هر چقدر تشکل در یک جامعه نهادینه‌تر شده باشد، آن جامعه قوی‌تر است. وقتی در کشورهای در حال توسعه، تشکل‌ها ضعیف است بنابراین نمی‌تواند مسوولیت پیشرفت را به عهده بگیرد. در کشوری مثل آلمان چندین حزب قوی وجود دارد و مردم به یکی از این احزاب تعلق دارند. انتخابات می‌شود و مردم رای می‌دهند و اکثریتی، آرا را به دست می‌آورند و انتخاب می‌شوند و مدیریت کشور را به عهده می‌گیرند. در آلمان، مردم بعد از اینکه رای دادند نیز قدرت دارند چون در قالب احزاب رای داده‌اند. مردم در کشورهای در حال توسعه رای می‌دهند و بعد به خانه می‌روند چون کار دیگری نمی‌توانند انجام دهند؛ یعنی هیچ مکانیسم اجتماعی و سیاسی وجود ندارد که بتواند نتیجه این آرا را تحقق بخشد. در چنین شرایطی که خلاء تشکل وجود دارد مسوولیت پیشرفت به عهده کسانی است که در راس یک سیستم قرار می‌گیرند. آن 200 نفر کلیدی و 200نفری که مدیریت کشور را پیش می‌برند. جانمایه آنچه او در این ۲۵ سال گفت و نوشت، همین است؛ دفاع از توسعه‌یافتگی به معنای تمدن‌سازی که «ضرورتاً یک جامعه را به طرف سکولاریسم نمی‌برد و صنعتی شدن ضرورتاً یک جامعه را بی‌دین نمی‌کند. نظم و توجه به علم و فرهنگ اقتصاد داشتن، یک جامعه را به طرف فساد نمی‌کشاند... من به صورت تئوریک معتقدم که می‌شود دیندار و موحد بود و در عین حال به سیستم، نظم، صنعت و بوروکراسی قوی و هویت مستحکم نیز دست یافت» (گفت‌وگو با مجله فرهنگ توسعه، آذر و دی ۱۳۷۱).

دو جواد و یک جواب
سریع‌القلم تازه از فرنگ برگشته بود که محمدجواد لاریجانی، معاون بین‌الملل وزیر امور خارجه پیشنهاد همکاری در این وزارتخانه را به وی داد. سریع‌القلم که علاقه به کار دولتی نداشت، جواب رد داد و آشنای سابقش آنجا رفت؛ محمدجواد ظریف. این دو تابستان سال ۶۰ با هم آشنا شدند. سعید رجایی‌خراسانی، نماینده ایران در سازمان ملل، برای دفتر نمایندگی دنبال کادر می‌گشت؛ اکثر دانشجویان ایرانی در آمریکا مهندسی می‌خواندند، گشت و دو نفر را پیدا کرد که رشته‌شان علوم سیاسی بود؛ ظریف در شمال کالیفرنیا درس می‌خواند و سریع‌القلم در جنوب کالیفرنیا. جواب ظریف به رجایی‌خراسانی بله بود و جواب سریع‌القلم نه. ظریف کار اجرایی را قبول کرد و دکترایش را پنج سال بعد از سریع‌القلم گرفت. آشنایی‌شان از آنجا شروع شد و در دوره کمال خرازی که ظریف معاون وزیر خارجه شد، چند باری با هم ملاقات و در جلساتی شرکت کردند. سریع‌القلم به جای وزارت خارجه ترجیح داد به مرکز تحقیقات استراتژیک برود؛ حسن روحانی هم شد رئیس مرکز. یک سال که گذشت به سریع‌القلم پیشنهاد داد قائم‌مقام مرکز شود، روحانی می‌گفت «این آدم متفاوت است». سریع‌القلم قبول نکرد؛ با این حال همکاری‌اش را با روحانی ادامه داد. آزادی فکر را به سمت‌های دولتی که محدودش می‌کرد، ترجیح داد. مقصد بعدی سریع‌القلم مرکز مطالعات خاورمیانه بود که از سال ۷۳ تا ۸۵ در آنجا ماند؛ با کارنامه‌ای پربار از برگزاری ۴۵ کنفرانس تخصصی گرفته تا انتشار چهار مجله خاورمیانه و مطالعات منطقه‌ای و مجلاتی به زبان‌های عربی و انگلیسی.

دائم‌السفر کثیرالکتاب
سریع‌القلم به واسطه تحقیقاتی که پیرامون مسائل بین‌المللی می‌کرد، در این ‌سال‌ها به ۵۳۵ کنفرانس بین‌المللی دعوت شد؛ به ۱۱۴ کشور دنیا سفر کرد. تنها استاد ایرانی بود که ۱۵ بار در سلسله کنفرانس‌های مجمع جهانی اقتصاد (داووس) شرکت کرد. جز او فقط ولی نصر، استاد ایرانی-‌آمریکایی دعوتنامه شرکت در اجلاس داووس را می‌گیرد. سریع‌القلم در سال ۷۲ کتاب «عقل و توسعه‌یافتگی» را نوشت. سال ۸۰ کتاب «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران» او منتشر شد که این هفته به چاپ دوازدهم می‌رسد، با ۵۵ هزار نسخه فروش. کتاب «روش تحقیق علوم سیاسی و روابط بین‌الملل» او اخیراً به چاپ نهم رسید. کتاب‌های «فرهنگ سیاسی ایران» (۱۳۸۶) و «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» (۱۳۹۰) هم از کتاب‌های شاخص او هستند که دومی به چاپ هفتم رسیده با ۲۲ هزار نسخه فروش. در مجموع از ۱۱ کتابی که نوشته ۱۶۳ هزار نسخه فروش رفته است. در دانشگاه هم چهره‌های نام آشنای حوزه سیاست، حتی وزرای فعلی کابینه دانشجویش بودند یا سریع‌القلم مشاور پایان‌نامه‌شان بود. در ۲۵ سال اخیر هم ۵۷۶۰ دانشجو در مقاطع لیسانس، فوق‌لیسانس و دکترا داشته است.

عقل منفصل دولت!؟
سال ۹۲ نام و چهره سریع‌القلم بیشتر از هر سال دیگری در رسانه‌ها مطرح شد؛ نه به خاطر ۱۴۸ سخنرانی او در شهرهای مختلف ایران، بلکه از روزی که همراه با حسن روحانی به مجلس رفت تا در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور جدید شرکت کند. رسانه‌ها از آن روز در کنار نام سریع‌القلم پرانتز باز کردند و نوشتند «مشاور سیاست خارجی رئیس‌جمهور». نامش در گزارش عملکرد ۱۰۰ روزه دولت هم آمد؛ جایی که روحانی گفت «خیلی از نویسنده‌ها که ممنوع‌القلم شده بودند به سریع‌القلم تبدیل‌شان کردیم». برای استادی که هفته‌ای ۴۰ کیلومتر و اغلب در زمین سبز دانشگاه بهشتی می‌دود، همان نشستن بر کرسی سبزفام مجلس آغاز ماجراهای تازه‌ای بود. وقتی حسام‌الدین آشنا، مشاور فرهنگی روحانی درباره کراوات زدن سریع‌القلم در اجلاس داووس توضیح داد که او مشاور رئیس‌جمهور نیست، باز هم رسانه‌های منتقد دولت دست‌بردار نبودند. طی چهار ماه، نوشته‌ها و کتاب‌های سریع‌القلم را مطالعه کرده بودند و قرابت فکری میان او و گرایش‌های دولت جدید را می‌دیدند. آشنا از عزت‌الله ضرغامی گله کرده بود که چرا صدا و سیما «اصرار بر خلق مشاور» دارد. بعد یکی از روزنامه‌های منتقد دولت سریع‌القلم را «عقل منفصل دولت روحانی» خواند و جنجال بالا گرفت درباره اینکه بالاخره او مشاور روحانی هست یا نه؟ واقعیت این است که سریع‌القلم حکم مشاوره نگرفته، گرچه برای مشاوره سراغش می‌آیند. سریع‌القلم از سال ۱۳۷۲، مشاور رسمی حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک بود و از دوستان او محسوب می‌شد.

سیاست‌های کف خیابانی
این اولین باری نبود که سریع‌القلم از سوی منتقدان دولت مورد انتقاد شدید قرار می‌گرفت، آن هم کسی که از ۱۶سالگی در دفترچه‌ای ضعف‌های خودش را می‌نویسد و به مخاطبان سخنرانی‌هایش توصیه می‌کند هر انسان عقلانی باید «در روز حداقل یک بار بگوید من نمی‌دانم؛ کمتر از کسی تقاضایی داشته باشد و عمدتاً به همت، فکر، برنامه‌ریزی و زحمات خود اتکا کند؛ در موضوعاتی که اطلاعات کلی دارد، اظهارنظر نکند؛ به استقبال کسی برود که با او تفاوت یا حتی تضاد فکری دارد؛ این ظرفیت را در خود ایجاد کند که واکنش به دیگران را حتی تا پنج سال به تاخیر اندازد؛ هر دو سال یک بار با ارزیابی کارها و رفتارهای خود به اشتباهات گذشته پی برده و خود را اصلاح کند؛ با عبارت من اشتباه کردم به صلح دائمی برسد؛ آنقدر بر قوای فکری و روحی خود وقت گذاشته باشد تا نیاز به تایید و تمجید دیگران در خود را در یک دوره پنج‌ساله به صفر برساند؛ قبل از قضاوت کردن در مورد فردی، حداقل ۱۰ ساعت با او تعامل فکری رودررو برقرار کند تا با جهان او آشنا شود؛ در صحبت کردن، یک‌سوم سوال کند و دو‌سوم قضاوت. بعد از پنج سال، پنج‌ششم سوال و یک‌ششم قضاوت». با همین جهان‌بینی گفتن این حرف که با واکنش‌های زیادی مواجه شد و حتی سکوت در مقابل منتقدانش طبیعی بود: «یک راننده تاکسی که از پنج صبح تا ۱۲ شب باید در این خیابان‌ها بدود تا هزینه سه بچه ‌دانشجویش را درآورد، سر چهارراه از او می‌پرسند که نظر شما درباره برنامه هسته‌ای و مذاکرات ژنو چیست؟ او چه دانشی دارد که یک واکنش منطقی به این سوال بدهد.» این سخن که مخاطبش صدا و سیما بود، در چارچوب تخصص‌گرایی در کشور، حق اظهارنظر برای همه را جایز شمرده بود ولی تاکید بر این داشت که اظهارنظر تخصصی را باید صرفاً از متخصصان پرسید. خبر آمد که در اعتراض به این سخنان ۳۰ راننده تاکسی روز ۱۷ آذر در مقابل نهاد ریاست‌جمهوری تجمع کردند و چنان‌که رسانه‌های منتقد دولت نوشتند «در نامه‌ای به روحانی، خواستار عزل و اخراج این مشاور رئیس‌جمهور شده‌اند». آخر سر آنچه معلوم نشد این بود که تجمع‌کنندگان واقعاً راننده تاکسیرانی بودند یا فقط تاکسی‌هایی جلوی نهاد ریاست‌جمهوری پارک شده بودند که رانندگان‌شان این تجمع‌کنندگان نبودند؟ سریع‌القلم چیزی نگفت، شاید چون قبلاً از او نقل شده بود «سیاست خارجی را از خیابان‌ها جمع کنیم. به پوپولیست‌ها بگوییم بروند کتاب بخوانند و کمتر سخن بگویند». حتی به مسوولان هم توصیه کرده بود به جای بولتن، کتاب بخوانند. یا چون باور دارد «افراط‌گری در جامعه به این دلیل است که آنها آموزش ندیده‌اند که با تفاوت‌های فکری انسانی چگونه باید برخورد کنند. ما باید سعی کنیم در مقابل رفتار یا هنجار متفاوت عصبانی نشویم و آنها را درک کنیم». با جهل مبارزه کردن، کار سهلی نیست یا چون چنان که درباره انسان عقلانی گفته «برای محیط جنگل که به مه، نم‌نم باران و رنگ‌های زنده طبیعت آمیخته شده» وقت می‌گذارد، یکی از وقت‌هایی که می‌گذارد برای تماشای تئاتر است، کتابش را به سیاستمداران آینده هدیه کرده که «برای هنر، موسیقی، تئاتر و شمع وقت می‌گذارند» و شاید او که برای خرید در‌پایی آپارتمان محل سکونتش چهار ساعت وقت می‌گذارد تا بهترینش را بخرد، برای این حرف‌ها ‌سال‌ها وقت گذاشته است؛ با این حال می‌گوید «با گفتاردرمانی مخالفم». سریع‌القلم طی ۲۰ سال گذشته نسبت به رسانه‌ها و روزنامه‌های حمله‌ور، سکوت کرده چون معتقد است نقاد باید متون داشته باشد. کار علمی و فکری را نمی‌توان با کار سیاسی روزنامه‌ای پاسخ داد. رسانه‌های حمله‌ور، استدلال ندارند بلکه صاحب مزاج و ذهنیت هستند. تاریخ تحولات ایران طی یک دهه آینده پاسخ آنها را خواهد داد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها