شناسه خبر : 16858 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ویرانی تمدن رهبر جهان

تراژدی اعراب

هزاران سال پیش، شهرهای بزرگ بغداد، دمشق و قاهره یکی پس از دیگری از غرب پیشی می‌گرفتند. اسلام و نوآوری دو شریک جدانشدنی بودند.

ترجمه: جواد طهماسبی/اکونومیست

هزاران سال پیش، شهرهای بزرگ بغداد، دمشق و قاهره یکی پس از دیگری از غرب پیشی می‌گرفتند. اسلام و نوآوری دو شریک جدانشدنی بودند. خلفای مختلف عرب ابرقدرت‌هایی فعال بودند و نماد یادگیری، سعه نظر و تجارت به شمار می‌رفتند. اما امروزه اعراب در وضعیت اسفباری به سر می‌برند. به‌رغم پیشرفت رو به جلوی آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا، خاورمیانه همچنان در استبداد وامانده و در شعله‌های جنگ می‌سوزد.
سه سال پیش زمانی که موجی از ناآرامی‌ها سراسر منطقه را درنوردید و منجر به سرنگونی چهار دیکتاتور در تونس، مصر، لیبی و یمن شد و غوغای تغییر را در مناطق دیگر از جمله سوریه برپا کرد، امیدها جوانه زد. اما طولی نکشید که میوه‌های بهار عربی در استبداد و جنگی جدید پوسیدند و منجر به فلاکت و تعصبی شدند که هم‌اکنون بخش‌های گسترده‌تری از جهان را تهدید می‌کند.
یکی از سوالات عصر حاضر این است که چرا اعراب چنین در برقراری دموکراسی و ایجاد شادی و ثروت (صرف‌نظر از ثروت بادآورده نفت) برای جمعیت 350 میلیون‌نفری خود شکست خورده‌اند. چه چیز منجر به ابتلای جامعه عرب به نظام‌های ننگین و متعصبی می‌شود که هم‌اکنون کمر به نابودی آنها (و متحدان آنان در غرب) بسته است؟ هیچ‌کس بر این باور نیست که اعراب فاقد استعداد هستند یا از بیماری دموکراسی‌گریزی رنج می‌برند. اما برای بیداری اعراب از این کابوس و ایجاد احساس امنیت در دنیا به تغییرات زیادی نیاز است.

بازی سرزنش
مشکل اینجاست که ناآرامی‌های کشورهای عرب به شدت گسترش می‌یابد. این روزها، واقعاً نمی‌توان واژه کشور را به عراق و سوریه اطلاق کرد. این هفته گروه بی‌رحمی از تروریست‌ها مرزهای خود را باطل اعلام کرده و به جای آن منادی یک خلیفه‌گری جدید برای حکومت بر عراق و سوریه بزرگ (مشتمل بر اسرائیل، فلسطین، لبنان، اردن و بخش‌هایی از ترکیه) و در زمان مناسب خود در تمامی جهان شدند. رهبران این گروه درصددند غیرمسلمانان را نه‌تنها در خاورمیانه بلکه در خیابان‌های نیویورک، لندن و پاریس به قتل برسانند. مصر مجدداً تحت رهبری نظامی قرار گرفته است. به دنبال مرگ خشونت‌بار معمر قذافی، لیبی در چنگال شبه‌نظامیان یاغی گرفتار شده است. شورش، جنگ داخلی و القاعده یمن را به ستوه آورده است. فلسطین هنوز فرسنگ‌ها با استقلال و صلح واقعی فاصله دارد: قتل سه جوان اسرائیلی و اقدامات انتقام‌جویانه ناشی از آن از وقوع دور جدیدی از خشونت‌ها حکایت دارد. حتی کشورهایی نظیر عربستان سعودی و الجزیره که بر ثروت‌های ناشی از نفت و گاز تکیه زده و دستگاه بی‌رحم و خشن امنیت ملی آنها را سرپا نگه داشته است، شکننده‌تر و ضعیف‌تر از قبل به نظر می‌آیند. تنها تونس که سه سال پیش پرچمدار آزادی اعراب شد، شاهد ایجاد یک دموکراسی واقعی است.
اسلام یا حداقل تفاسیر مدرن آن در مرکز برخی از مشکلات عمیق اعراب قرار دارد. ادعای ایمان که از سوی بسیاری از رهبران جهان عرب ترویج می‌شود و مبتنی بر ترکیب قدرت دنیوی و اخروی بدون تفکیک مسجد از حکومت است، عملاً توسعه نهادهای مستقل سیاسی را متوقف کرده است. اقلیت شبه‌نظامی در تلاش برای کسب مشروعیت از طریق ارائه تفاسیر سختگیرانه‌تر از دین گرفتار آمده‌اند. سایر مسلمانان که از سوی خشونت شبه‌نظامیان و جنگ داخلی مورد تهدید هستند، به فرقه‌های خود پناهنده شده‌اند. در عراق و سوریه، تعداد زیادی از طوایف که قبلاً با یکدیگر ازدواج می‌کردند، هم‌اکنون درصدد ضربه زدن به یکدیگر هستند. و این انحراف خشونت‌بار از اسلام تا دوردست‌های شمال نیجریه و شمال انگلستان گسترش یافته است.
افراط‌گرایی تنها مجرایی برای بروز این فلاکت است، نه دلیل اساسی آن. در حالی که دموکراسی اسلامی در مناطق دیگر نظیر اندونزی به خوبی در حال اجراست، در جهان عرب تار و پود حکومت ضعیف است. تنها تعداد کمی از کشورهای عربی به مدت طولانی مستقل بوده‌اند. دست مُرده امپراتوری در حال افول عثمانی ترک‌ها پس از جنگ جهانی اول با حقارت سلطه بریتانیا و فرانسه جایگزین شد. در بیشتر جهان عرب تا دهه 1960، قدرت‌های استعمارگر کنترل و تاثیرگذاری بر امور را در دست داشتند. کشورهای عربی هنوز موفق نشده‌اند پیش‌نیازهای اساسی دموکراسی یعنی بده‌بستان‌های گفتمان پارلمانی، حمایت از اقلیت‌ها، آزادی زنان، مطبوعات آزاد، دادگاه‌ها، دانشگاه‌ها و اتحادیه‌های کارگری آزاد را ایجاد کنند.
نبود یک دولت لیبرال با فقدان اقتصاد لیبرال عجین شده است. روند غالب پس از استقلال این کشورها مبتنی بر برنامه‌ریزی تمرکزیافته ملهم از شوروی سابق بود. دولت‌های عربی با جبهه‌گیری علیه بازار، اتحادیه‌ها و طرفداری از سوبسید و مقررات اقتصادهای خود را به دار آویختند. دولت اهرم‌های قدرت اقتصادی به خصوص در حوزه نفت را به دست گرفت. محدودیت‌های ناشی از سوسیالیسم دوران پس از استعمار جای خود را به سرمایه‌داری نزدیکان دولت از نوع رانت‌خواری مانند آنچه در سال‌های پس از به قدرت رسیدن حسنی مبارک مشاهده می‌شد، داد. خصوصی‌سازی مختص نزدیکان دولت بود. تقریباً بازار آزادی وجود نداشت و به ندرت شرکتی در سطح استانداردهای جهانی شکل می‌گرفت. آن دسته از اعراب هوشمند که تمایل به پیشرفت در تحصیل و تجارت داشتند ناچار بودند به آمریکا یا اروپا مهاجرت کنند.
رکود اقتصادی منجر به نارضایتی شد. پادشاهان و روسای جمهور مادام‌العمر با کمک پلیس مخفی و آدمکشان از خود دفاع می‌کردند. مسجد تبدیل به مکانی برای خدمات عمومی و از معدود مکان‌ها برای اجتماع و استماع سخنرانی شد. اسلام واقعی دیگر قابل ‌شناسایی نبود و گروه‌های خشمگین که از حکمرانان خود بیزار بودند از دولت‌های غربی که از آنان حمایت می‌کردند اعلام برائت کردند. در این اثنی، گروه بزرگی از جوانان در نتیجه بیکاری دست به ناآرامی زدند. این گروه به کمک رسانه‌های الکترونیکی هر روز به طور فزاینده‌ای از جهان خارج و افق بسیار روشن‌تری که در پیش روی همسالان آنان در خارج از خاورمیانه گسترده شده بود، آگاهی یافتند. اینکه آنان در بهار عربی به خیابان‌ها ریختند مایه شگفتی نبود بلکه آنچه تعجب‌انگیز می‌نمود تاخیر آنها در اقدام بود.

تباهی بسیار
تمامی این اشتباهات را نمی‌توان به آسانی و به سرعت اصلاح کرد. بیگانگانی که به‌عنوان مهاجم و اشغالگر به منطقه کشیده شده‌اند نمی‌توانند به‌سادگی به آرمان‌های جهادگران پشت پا بزنند و از رفاه و دموکراسی طرفداری کنند. این امر را می‌توان حداقل از حمله و اشغال فجیع عراق در سال 2003 به وضوح دریافت. حمایت نظامی در حد اعزام هواپیماهای بدون سرنشین و تعداد اندکی نیروهای ویژه ممکن است به محصور نگه داشتن تروریست‌ها در عراق و ممانعت از پیشروی آنها کمک کند. ممکن است نیاز باشد این کمک به طور دائم ادامه یابد. حتی با احتمال اندک به رسمیت شناخته شدن، خلافت جدید می‌تواند سال‌های متمادی تروریست‌هایی را تربیت کند که توانایی صدور تروریسم را داشته باشند.
تنها اعراب می‌توانند روند افول تمدن خود را معکوس کنند ولی هم‌اکنون امید اندکی برای وقوع آن وجود دارد. افراط‌گرایان چیزی برای ارائه ندارند. تکیه‌کلام پادشاهان و مردان نظامی «ثبات» است که در زمان هرج و مرج، مطالبه گزافی نیست اما سرکوب و رکود نیز راه‌حل نیستند همچنان که در گذشته هم نبودند و در واقع ریشه مشکل محسوب می‌شدند. حتی اگر بیداری عربی در حال حاضر به پایان رسیده باشد، نیروهای قدرتمندی که منجر به شکل‌گیری آن شدند همچنان حاضرند. رسانه‌های اجتماعی را که منجر به تحول در نگرش‌ها شدند، نمی‌توان حذف کرد. مردان ساکن در کاخ‌ها و حامیان غربی آنها باید بدانند که ثبات نیازمند اصلاحات است.
آیا امید عبثی است؟ چشم‌انداز امروز خونین است. اما در نهایت متعصبان خود را می‌بلعند. در این ضمن، هر زمان که ممکن باشد، اهل سنت معتدل و میانه‌رو که اکثریت مسلمانان عرب را تشکیل می‌دهند باید به پا خیزند و صدای خود را به گوش دیگران برسانند. وقتی روز آنها فرا رسید، باید ذهن خود را به گذشته و ارزش‌هایی که روزگاری جهان عرب را به عظمت رسانده بود، معطوف کنند. آموزش و پرورش اولویت خود را در رشته‌هایی نظیر پزشکی، ریاضیات، معماری و نجوم بنیان نهاده بود. تجارت پرسود ادویه‌جات و ابریشم در کلانشهرهای افسانه‌ای رواج داشت و در بهترین حالت، جهان عرب پناهگاهی بین‌المللی برای یهودیان، مسیحیان و مسلمانان فرقه‌های مختلفی بود که سعه صدر و بردباری خلاقیت و نوآوری را در آن شکوفا کرده بود.
روزگاری کثرت‌گرایی، آموزش و پرورش و بازارهای آزاد ارزش‌های عربی محسوب می‌شدند. امکان احیای آنها همچنان وجود دارد. اما امروز، همچنان که گروه‌های مذهبی در عراق و سوریه با یکدیگر گلاویز شده‌اند و یک ژنرال سابق بر تخت پادشاهی در مصر تکیه زده، تحقق آنها چشم‌اندازی دور از دسترس به نظر می‌رسد. با این حال، برای مردمانی که چنین بلایایی را به چشم دیده‌اند، این ارزش‌ها همچنان دورنمای یک آینده بهتر را تشکیل می‌دهد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید