شناسه خبر : 13732 لینک کوتاه

پایبندی به اصول تاچر

مبارز آزادی

تعداد انگشت‌شماری از سیاستمداران دوران صلح می‌توانند ادعا کنند جهان را متحول ساخته‌اند.

مبارز آزادی
The Economist
جواد طهماسبی
تعداد انگشت‌شماری از سیاستمداران دوران صلح می‌توانند ادعا کنند جهان را متحول ساخته‌اند. مارگارت تاچر یکی از آنهاست. او نه‌تنها حزب محافظه‌کار خود بلکه کل سیاست بریتانیا را تغییر داد. اشتیاق فراوان او برای خصوصی‌سازی انقلابی جهانی را آغاز کرد و تمایل او برای مقابله با ظلم و ستم به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. وینستون چرچیل توانست در جنگ پیروز شود اما هیچ‌گاه بنیانگذار یک مکتب نبود. مارگارت تاچر ذاتاً با وضعیت حاکم مخالف بود و برای آزادی مبارزه می‌کرد. این ویژگی برای او عجیب بود. چرا که تاچر از برخی جهات نمونه کامل محافظه‌کاری بود. او عقیده داشت ملت‌ها فقط به شرطی می‌توانند به تعالی برسند که افراد آزاد باشند. او بر خلاف چرچیل در مبارزات خود یک هدف داشت: «حق افراد برای اداره زندگی خویش و آزادی از مدیریت خرد دولتی». در اوایل دوران زندگی سیاسی تاچر آزادی اقتصادی روندی معکوس داشت. شوروی در حال گسترش امپراتوری خود بود و میلتون فریدمن و فردریک هایک به عنوان دیوانه‌های دانشگاهی به گوشه‌ای رانده شده بودند. دولت بریتانیا تحت کنترل اتحادیه‌های کارگری بود، به صنایع ورشکسته دولتی یارانه می‌داد، و تلاش می‌کرد با مدیریت تقاضای کینزی اقتصاد را سر‌پا نگه دارد. تاچر جوان کار خود را با پیوستن به این جریان آغاز کرد؛ اما این تفکر فراگیر که سیاست به معنای مدیریت سقوط است او را به شدت عصبانی می‌کرد. نظرات فریدمن و هایک او را قانع ساخت که اوضاع باید عوض شود. او این بنیادگرایی خود را از نظر رای‌دهندگان سال 1979 که او را به نخست‌وزیری برگزیدند، پنهان کرده بود. رای‌دهندگانی که از ناتوانی حزب کارگر به ستوه آمده بودند. اما پس از به قدرت رسیدن انقلاب اقتصادی خود را آغاز کرد. تاچر صنایع دولتی را خصوصی کرد، نپذیرفت با اتحادیه‌ها مذاکره کند،‌ کنترل‌های دولتی را از میان برداشت، اعتصاب کارگران معدن را در هم شکست، و مکتب پولی فریدمن را جایگزین فلسفه کینزی کرد. نرخ تورم 27‌درصدی سال 1975 در سال 1986 به 4/2 درصد رسید. تعداد روزهای کاری که به خاطر اعتصاب به هدر می‌رفتند از 29 میلیون نفر/روز در سال 1979 به دو میلیون در سال 1989 کاهش یافت و نرخ بالای مالیات از 83 درصد به 40 درصد رسید.

ثبات قدم
مبارزه او با چپ‌گرایان و به ویژه کارگران معدن شهرت زیادی برایش به ارمغان آورد. اما او همزمان سعی می‌کرد جناح راست را کنترل کند و طبقه متحجر اشراف را به حاشیه براند. تاچر این کار را با برنامه انفجار بزرگ در شهر لندن آغاز کرد. بسیاری از مخالفانش به طرفداران او تبدیل شدند. هنگامی که نرخ بیکاری به دو میلیون نفر رسید او با صراحت به حزب محافظه‌کار اعلام کرد که «بانو قصد دور زدن ندارد». او به جرج بوش پسر گفت که جایی برای تزلزل اراده وجود ندارد. حتی رونالد ریگان که دوست صمیمی او بود جسارت و ثبات قدم او را نداشت. او نمی‌خواست از راه خود باز‌گردد اما راه مصالحه و آشتی را به خوبی بلد بود. به‌رغم هشدارهای آمریکاییان،‌ تاچر به خوبی با میخاییل گورباچف به تجارت پرداخت. او در نبرد اولیه خود با کارگران معدن در سال1981عقب‌نشینی کرد و آنقدر منتظر ماند تا در سه سال بعد به اندازه کافی زغال‌سنگ ذخیره کند و بتواند آنها را مغلوب سازد. تاچر از اصلاح دولت رفاه دم می‌زد اما سهم هزینه‌های دولت از تولید ناخالص داخلی در ابتدا و انتهای دوره نخست‌وزیری او تغییر نکرد. مارگارت تاچر از برخی جهات بسیار خوش‌شانس بود: خوش‌شانس از آن جهت که رهبری کارگران اعتصابی معدن بر عهده یک فرد مارکسیست به نام آرتور اسکارجیل بود، خوش‌شانس از آن جهت که جامعه بریتانیا انسجام خود را از دست داده بود و اصرار داشت رهبرانی را انتخاب کند که قبلاً انتخاب شده بودند، خوش‌اقبال از این بابت که آرژانتین در زمانی مناسب جزایر فالکلند را اشغال کرد، خوش‌شانس از آن جهت که وی زنی مصمم در میان مردانی بود که نمی‌دانستند چگونه باید با یک زن مقابله کرد، خوش‌اقبال به خاطر جریان نفت در دریای شمال و مهم‌تر از همه خوش‌شانس به خاطر اینکه در زمان مناسب سر کار آمد. توافق‌های پس از جنگ متزلزل شده بودند و عوامل جدیدی از قبیل کامپیوترها و دارایی‌های خصوصی به او کمک کرد الگوی سرمایه‌داری‌اش را به اجرا گذارد.
گواهی تاریخ
منتقدان تاچر دو گروه هستند. گروه اول کسانی هستند که می‌گویند تاچر می‌توانست کارهای بیشتری انجام دهد. به عقیده آنها تنفر گاهی اوقات او را کور می‌کرد و عصبانیت او از شوراهای محلی جناح چپ باعث شد تاچر قدرت را در مقر خود متمرکز سازد. خشونت او در مقابل طرفداران اروپا باعث شد تلاش وی برای انتقال قدرت به بروکسل ناموفق بماند. در دولت او محافظه‌کاران از یک نیروی ملی به حزبی متشکل از افراد ثروتمند تبدیل شدند. تونی بلر با زیرکی توانست مکتب تاچر را به اجرا گذارد و در چندین انتخابات برنده شود. گروه دوم جوهره مکتب تاچر را به باد انتقاد می‌گیرند. به عقیده آنها اصلاحات تاچر بذر بحران اقتصادی اخیر را کاشته است. بدون تاچریسم انفجار بزرگ هرگز اتفاق نمی‌افتاد. خدمات مالی بخش عظیمی از اقتصاد بریتانیا را به خود اختصاص نمی‌دادند و کشور هم‌اکنون در گرداب بدهی‌های بیش از حد افراد و بدهی دولت به خاطر نجات بانک‌ها گرفتار نبود. برخی از این انتقادها صحیح هستند اما بدون تاچریسم اقتصاد بریتانیا هنوز تحت کنترل دولت بود، عرصه تصمیم‌گیری اقتصاد در اختیار دولت قرار داشت و اتحادیه‌های کارگری قدرت را به دست می‌گرفتند. بحران باعث شد آونگ اصلاحات از اصول تاچر دور شود. در جهان ثروتمند سهم دولت از اقتصاد بار دیگر افزایش یافته است. مقررات بیش از حد - اما ضروری- دست و پای بخش خصوصی را بسته است. بخش تجاری بیش از هر زمان دیگری در 30 سال گذشته تحت نظارت قرار دارد و بانکدارها به موجودات ترسناک تبدیل شده‌اند. با گسترش کنترل دولتی در چین و رشد این کشور، به جای آزادی اقتصادی این اقتصاد دولتی است که به الگوی مطلوب بازارهای نوظهور تبدیل شده است. برای جهانی که به شدت به رشد نیاز دارد این مسیر کاملاً غلط است. شکوفایی اروپا فقط در گرو آزادسازی بازارهاست. اگر آمریکا مقررات خود را کاهش ندهد، نمی‌تواند روند بهبودی را در پیش گیرد. موفقیت چین بدون آزادسازی پایدار نخواهد بود. اکنون زمان آن رسیده است که به اصل اساسی تاچر باز گردیم: «به منظور شکوفایی هر کشور مردم باید جلو پیشروی دولت را بگیرند». جهان اینک به تاچریسم بیشتر نیاز دارد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها