شناسه خبر : 31072 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

معمای سرکوب

سیاستمداران برای نرخ ارز چه خوابی می‌بینند؟

در تمام دنیا سیاستمداران علاقه دارند مسائل و مشکلات اقتصادی را از منظر خود حل و فصل کنند حتی در کشوری مانند آمریکا نیز این روال برقرار است و جنگ لفظی اخیر بین ترامپ و رئیس فدرال‌رزرو نوعی از این موارد است. در کشور ما البته این رشته سر درازتری دارد و میزان دخالت سیاستمداران در اقتصاد بیشتر است. دو مساله‌ای که بیش از همه نیز توسط سیاستمداران مورد دستکاری قیمتی قرار می‌گیرد یکی نرخ سود بانکی است و دیگری نرخ ارز.

محمد گلشاهی/ کارشناس مطالعات اقتصادی بانک کارآفرین

در تمام دنیا سیاستمداران علاقه دارند مسائل و مشکلات اقتصادی را از منظر خود حل و فصل کنند حتی در کشوری مانند آمریکا نیز این روال برقرار است و جنگ لفظی اخیر بین ترامپ و رئیس فدرال‌رزرو نوعی از این موارد است. در کشور ما البته این رشته سر درازتری دارد و میزان دخالت سیاستمداران در اقتصاد بیشتر است. دو مساله‌ای که بیش از همه نیز توسط سیاستمداران مورد دستکاری قیمتی قرار می‌گیرد یکی نرخ سود بانکی است و دیگری نرخ ارز.

البته نرخ ارز ماهیت تبلیغاتی بسیار بالاتری نسبت به نرخ سود دارد و از این‌رو حساسیت نسبت به آن بیشتر است. وقتی یکی از مسائلی که در گفت‌وگوهای کاندیداهای ریاست‌جمهوری و به عنوان دفاع از عملکرد اقتصادی مطرح می‌شود مساله نرخ دلار و ثبات آن در دوران چهارساله یک دولت با دوران پرتلاطم دولت قبلی باشد، بنابراین باید انتظار داشت که روسای دولت‌ها از هر فرصتی استفاده کنند تا نرخ ارز را پایین نگه دارند. این یعنی در نظر برخی از دولتمردان موفقیت در اقتصاد کشور مترادف با ثابت نگه داشتن نرخ ارز و تغییرات اندک در آن است. از این‌رو نیز هست که از سال گذشته که نرخ دلار رو به افزایش نهاد دولت تلاش مضاعفی را برای تحت کنترل درآوردن بازار ارز آغازکرد؛ از وعده دلار 4200 تومان تا ارز نیمایی و... . اما هرچقدر از زمان اقدامات می‌گذشت اثر آنها در کنترل بازار بیشتر کاهش می‌یافت. در واقع زمانی بانک مرکزی توانست جلوی قیمت‌های افسارگسیخته را بگیرد که نه به صورت شعاری و دستوری بلکه با مدیریت بازار و عرضه ارز جلوی عطش بازار را گرفت. اما نکته این است که نرخ ارز باید به چه میزانی تعیین و در چه سطحی حمایت شود. با توجه به شرایط کشور آیا تزریق ارز به بازار منطقی است یا ذخیره آن برای آینده سخت پیش‌رو. اگر همین فردا دوباره ایران توان فروش و دریافت پول نفت خود را بیابد نرخ ارز باید چه قیمتی بیابد؟ البته یکی از معماهای اقتصاد ایران این است که نرخ ارز به چه میزان باید تعیین شود و فرمول‌های عجیبی برای آن نوشته می‌شود اما نرخ بهینه برای اقتصاد چقدر است؟ نرخی که برای اقتصاد کشور مفید است یا نرخی که برای مصرف‌کنندگان و سیاستمداران مناسب باشد؟ شاید من و شما هم به عنوان یک مصرف‌کننده آرزوی دلار سه هزارتومانی یا حتی هزارتومانی را داشته باشیم و وقتی ریاست محترم‌جمهور قیمت دلار را کمتر از هشت هزار تومان می‌داند دوباره رویای اجناس مصرفی ارزان وارداتی، سوار شدن بر ماشین‌های لوکس و گران، سفرهای خارجی به کشورهای اروپایی و... برای خیلی‌ها زنده شد با این حال باید پرسید ثمره این دلار هزار یا سه هزارتومانی برای اقتصاد چه بود؟ آیا چیزی جز ورشکستگی کارخانه‌های داخلی، فرهنگ مصرف‌گرایی، عادت به کالای خارجی، بیکاری جوانان و سرازیر شدن نقدینگی به سوی کالاهای غیرمولد را برای اقتصاد و جامعه ایران به همراه داشته است؟ اثرات این موضوع بر جامعه را نمی‌توان روی نمودار و منحنی نشان داد، شاید وقتی می‌شنویم که اقبال به رشته تجربی هر سال نسبت به رشته ریاضی در حال افزایش است و داوطلبان این رشته در کنکور بیش از گذشته شده‌اند، ندانیم که یکی از تبعات همین سیاست سرکوب ارزی است که سبب شده به دلیل تعطیلی تولید، در بازار کار، دانش‌آموختگان مهندسی برق و مکانیک و صنایع امیدی به یافتن کار ندارند. قیمت دلار هزارتومانی و سه هزارتومانی حتی بر ترجیحات و آرزوهای فرزندان ما تاثیر گذاشته است و خواسته‌های جامعه را به شکل دیگری سوق داده است. ما عادت کرده‌ا‌یم که همواره در حال زندگی کنیم از این‌رو مصرف کالای ارزان خارجی برای ما اولویت بیشتری می‌یابد تا ورشکستگی کارخانه داخلی و بیکاری خیل عظیم جوانان. همین نرخ ارز غیرواقعی در واقع سوبسید و یارانه‌ای شد از سوی دولتمردان کشور به کسانی که می‌خواستند سرمایه‌ای را که در این کشور به دست آورده‌اند به خارج انتقال دهند یا خرج زندگی مرفهانه در آن سوی مرزها کنند. در واقع ما داریم آینده کشور و فرزندان خود را فدای راحت‌طلبی خویش می‌کنیم و این چراغ سبز را به سیاستمداران می‌دهیم که با شدت بیشتری به دنبال سرکوب نرخ ارز باشند. این سرنوشت جامعه‌ای است که سیاستمداران آن به دلار ارزان می‌اندیشند و مردم نیز برای این افراد هورا می‌کشند.

البته یک برداشت اشتباه نیز در سطح برخی مدیران کشور وجود دارد و آن نیز این است که انتظار دارند بلافاصله با افزایش قیمت ارز صادرات افزایش یابد و تولید رونق بیابد و وقتی این اتفاق نمی‌افتد بلافاصله ادعا می‌کنند افزایش نرخ ارز تاثیری بر بهبود عملکرد اقتصاد ایران ندارد و بلافاصله دوباره همان نسخه سرکوب ارزی را پیشنهاد می‌دهند. در واقع شاید اثرات یک سیاست ارزی واقع‌گرایانه حتی در یک دوره چهارساله قابل تحقق نباشد و به اصطلاح زمان به نتیجه رسیدن آن از عمر یک دولت بیشتر باشد. این امر سبب می‌شود تا اقبال به اصلاح نرخ ارز کاهش یابد چراکه اثرات مثبت آن زمانی آغاز می‌شود که احتمالاً فرد شروع‌کننده آن دیگر بر مسند قدرت نباشد، در نتیجه اثرات بهبود آن برای شخص بعدی نوشته شود در حالی که در کشورمان مرسوم است که مشکلات را برای دولت‌های بعدی به ارث بگذارند تا منافع و مزایا را. باید در نظر داشت رونق تولید و صادرات به عوامل مختلفی بستگی دارد که یکی از آنها نرخ ارز است و عوامل دیگری از قوانین مربوط به‌کار گرفته تا ورود سرمایه‌گذار خارجی در آن دخیل هستند. بنابراین تعدیل مناسب نرخ ارز شرط لازم برای افزایش صادرات و تولید است اما شرط کافی در این زمینه نیست در نتیجه نباید انتظار داشت در مدت کوتاهی با افزایش نرخ ارز صادرات افزایش یابد، تولید بیشتر شود، بیکاری کاهش یابد و اوضاع بر وفق مراد شود. اگر کشوری مانند چین با تکیه بر کاهش ارزش پول ملی توانسته به این حجم از صادرات دست یابد مجموعه‌ای از عوامل را به‌کار برده است که این کشور را در تحقق هدف یاری داده است. اما مطمئناً با سرکوب ارزی و بالا نگه داشتن ارزش پول داخلی این اتفاق نمی‌افتد.

در واقع دلارهای نفتی در تمام این سال‌ها حکم مسکن را برای مشکلات اقتصادی کشور داشت و جلوی جراحی اقتصاد را برای سامان دادن به وضع کشور گرفت، مشکل تولید و تولیدکنندگان با واردات به فراموشی سپرده شد، مشکل بیکاران با استخدام بی‌قاعده و خارج از ظرفیت در سازمان‌های دولتی و نیمه‌دولتی سرپوش گذاشته شد. اثر تورمی دلارها بر اقتصاد را با کالاهای ارزان‌قیمت جبران کردیم، ساختار اقتصاد کشور را ناهمگون رشد دادیم، بخش خدمات سهم بالایی در اقتصاد به دست آورد و در عوض بخش صنعت هر روز سهم کمتری از اقتصاد و جذب نیروی کار را برعهده گرفت، دولت مجبور شد به‌جای صرف دلارهای نفتی برای سرمایه‌گذاری و عمران کشور آن را صرف پرداخت حقوق و دستمزد کند و هر سال وضعیت کسری بودجه بدتر از سال قبل شد و در این سال‌ها کشور را به این وضع عادت دادیم و اکنون تغییر وضعیت برای کشور سخت و دشوار است. راحت‌ترین کار و زودبازده‌ترین کار این است که مانند گذشته تا آنجا که بتوانیم قیمت دلار را کاهش دهیم و سخت‌ترین و زمانبرترین کار اما تعدیل نرخ ارز است. در نتیجه دولتمردان کشور با توجه به دوره فعالیت خود ترجیح می‌دهند از سیاست سرکوب ارزی استفاده کنند چراکه محبوبیت آنها را نزد جامعه بالا می‌برد. شاید بسیاری از روسای دولت‌ها این آرزو را دارند که پس از چهار یا هشت سال و اتمام دوران فعالیت خود و در روز تودیع بگویند «روزی که من ریاست دولت را برعهده گرفتم و روزی که آن را تحویل دادم دلار یک نرخ را داشت.» احتمالاً مانند آن دولتمرد قدیمی تا سال‌ها درباره این جمله او افسانه‌ها گفته خواهد شد.

دراین پرونده بخوانید ...