شناسه خبر : 36928 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ایران در ذهن آمریکا

اندیشمندان برجسته آمریکایی چگونه به ایران می‌نگرند؟

  فرزین زندی: اصلی‌ترین عنصر یک جدال کلامی را می‌توان «فهم» عنوان کرد؛ به این معنی که دو وجه یک گفت‌وگو، تا زمانی‌که توان درک درست، دقیق و شفاف از یکدیگر را نداشته باشند، نخواهند توانست جدال را به پیش برده و در این مسیر، به مقصد مورد نظر برسند. اهمیت این «فهم» در عرصه‌هایی پیچیده‌تر مانند مسائل حساس سیاسی، نمودی عینی و برجسته می‌یابد به شکلی که به درجه‌ای عمیق‌تر یعنی «تفسیر» نیازمند می‌شود. بنا به تعریف، تفسیر یا «خوانِش» را می‌توان تلاش برای فهم دقیق عبارات و توضیح روشن محتوای مسائل، مقصود و بیان مورد نظر نویسنده یا گوینده در حوزه‌ای خاص در نظر گرفت. از همین‌رو، برای دو کشور ایران و آمریکا که در چالشی چهاردهه‌ای قرار گرفته‌اند و امکان گفت‌وگوی رو‌در‌رو و بی‌واسطه کمتر فراهم است، به دلیل اینکه این شناخت غیر‌مستقیم تبعات و ریسک کمتری را در رابطه با محقق نشدن فهم دقیق به دنبال نداشته باشد، تلاش برای تفسیر مواضع و رویکردهای طرف مقابل بسیار ضروری به نظر می‌رسد.

با آغاز به ‌کار رسمی دولت جدید آمریکا، ضرورت شناخت طرف مقابل، بیشتر احساس می‌شود و از همین‌رو می‌توان تلاش کرد در کنار ارائه رویکردهای ایران، نوع مواجهه استراتژیست‌های طرف مقابل را نیز ارزیابی کرد. فارغ از مسائل سیاست داخلی، رویکرد ایران در بعد خارجی، چند سالی است که متناسب با تحولات پس از اشغال افغانستان و عراق توسط ایالات متحده بعد از وقوع حملات تروریستی 11 سپتامبر طراحی شده و به همین دلیل، مورد توجه محافل بین‌المللی نیز قرار گرفته است. این رویکرد، به‌رغم نقدهای وارد بر آن اما در افزایش نفوذ ژئوپولتیک ایران در منطقه و بهره‌مندی حداکثری از بسترهای جغرافیایی و امنیت‌ساز از طریق تشدید ناامنی به واسطه افزایش حضور بازیگران خارجی در حاشیه خارجی مرزهای ایران تاکنون اثربخش و در عین حال، کارآمد بوده است. از نگاه آمریکا پیشران‌های این استراتژی، دوگانه و متاثر از «ژئوپولتیک» و «ایدئولوژی» است که نقش پیشران ژئوپولتیک در آن پررنگ‌تر است و بر همین اساس، هدف استراتژی ایران، ارتقای جایگاه این کشور در سطح منطقه و تغییر بنیادین ژئوپولتیک خاورمیانه‌ای بزرگ‌تر در نظر گرفته می‌شود. آمریکایی‌ها باور دارند اگرچه ایران به هژمونی ایدئولوژیک نیز علاقه‌مند است اما با توجه به وضعیت ژئوپولتیک منطقه، در حال حاضر مجبور است ابتدا به دنبال رهبری بر مناطق با اکثریت شیعه باشد و سپس بر ماموریت بزرگ‌تر، یعنی رهبری جهان اسلام، متمرکز شود.

آنچه از تفسیر اندیشکده‌های راهبردی ایالات‌متحده همچون RAND، CSIS، CNAS، موسسه بروکینگز، موسسه واشنگتن و دیگر نهادهای پژوهشی آمریکا از وجوه گوناگون مواجهه با ایران، استراتژی حکمرانی و به طور کلی، فرهنگ استراتژیک ایران، که «به عنوان مجموعه‌ای از باورها، گرایش‌ها و هنجارها در مورد استفاده از نیروی نظامی، اغلب بر اساس تجربه تاریخی شکل می‌گیرد»، برداشت می‌شود، توجه آنها بر «قاطعیت» و «احتیاط» در رویکردهای استراتژیک ایران است. ارزیابی‌های آمریکا از شیوه عمل ایران بر عناصر مهمی همچون «دینامیک تصمیم‌گیری در ایران»، «درک ایران از تهدیدها» و «استراتژی منطقه‌ای ایران»، بر وجود گرایش‌هایی تاکید دارد که آمریکایی‌ها آن را «ماجراجویانه» و «عمل‌گرایانه» (به ویژه در مورد رقابت‌های منطقه‌ای) می‌دانند. غرب بر این باور است که حتی در درون ایران نیز، دیدگاه مشخصی در مورد نقش و جایگاه مشخص ایران وجود ندارد. آنها معتقدند که در داخل ایران، برخی این کشور را یک «قدرت ضروری» در منطقه می‌دانند که لزوماً یک هژمون انقلابی نیست و گروهی دیگر، نظام سیاسی کنونی ایران را «الگویی برای روشنگری اسلامی» در جهان و یک دولت اسلامی پیشرو در منطقه در نظر دارند که همانند یک پل ژئوپولتیک بین آسیا و خاورمیانه عمل می‌کند. این مسائل موجب شده است که از زاویه دید مقامات و اندیشمندان آمریکایی این برداشت پدیدار شود که مجموعه این ویژگی‌ها در فرآیند تصمیم‌گیری ایران، گرایش‌هایی را نه‌تنها در ایفای نقش بیشتر در امور منطقه‌ای به وجود آورده بلکه به شکلی اغراق‌آمیز، موجب پدیدار شدن نگاه استراتژیک در نقش‌آفرینی این کشور در برخی عرصه‌های جهانی شده است. در نهایت اما از دریچه نگاه تحلیلگران غربی، «ناسیونالیسم»، «حاکمیت ملی» و «بقای نظام سیاسی»، اساسی‌ترین عوامل در تدوین سیاست‌های ایران به ویژه در حوزه‌های برون‌گرایانه است. با این حال، در ادامه برای فهم دقیق‌تر اهمیت دیدگاه تصمیم‌سازان و درک روشن‌تر، به نگاه سه اندیشمند و استراتژیست صاحب‌نام آمریکایی یعنی «هنری کیسینجر»، «رابرت کاپلان» و «توماس فریدمن» نسبت به ایران، پرداخته خواهد شد.

23

هنری کیسینجر؛ امپراتوری و چیرگی ژئوپولتیک

وزیر خارجه اسبق آمریکا و یکی از بزرگ‌ترین متخصصان حوزه ژئوپولتیک در جهان در کتاب خود با عنوان نظم جهانی که در بخشی از آن، فصلی با نام «ایالات متحده و ایران» اختصاص داده شده است، نگاه خود به ایران را به شکلی مشروح و روشن ابراز می‌دارد. کیسینجر در این کتاب، که از زوایای سیاسی، تاریخی و ژئوپولتیک به ایران پرداخته ابتدا با نقل سخنان رهبران ایران در رابطه با شکست کمونیسم و لیبرالیسم و بیداری اسلامی (بهار عربی)، این سخنان را مصداق «هم‌سازی قدرت آسمانی و زمینی» می‌داند و آن را «پروژه نظم جهانی جایگزین» در تقابل با نظم جهانی کنونی می‌نامد. او به لحاظ تاریخی تاکید دارد که ایران در قیاس با کشورهای خاورمیانه «شاید منسجم‌ترین مفهوم از ملیت را دارد و به لحاظ کشورداری، سنت عمیقی را با خود یدک می‌کشد... اما رهبران ایران دور از مرز کشورهای غربی و مدرن، به ندرت به مفهوم وستفالی کشورداری رسیده‌اند». کیسینجر، در ادامه رویکرد تاریخی خود به ایران، دوره امپراتوری این کشور را از قرن هفتم قبل از میلاد تا قرن هفتم بعد از میلاد می‌داند که بخش اعظمی از خاورمیانه، بخش‌هایی از آسیای مرکزی، آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا را در‌بر می‌گرفته است. سپس به انقلاب اسلامی ایران اشاره می‌کند که از نگاه او «ایران در ابتدا قرار بود مدعی دموکراسی و برابری اقتصادی باشد اما تهران به جای اجرای برنامه‌های اجتماعی و تاسیس حکومت دموکراتیکی که وعده داده شده بود، علیه نظم منطقه و مدرنیته موضع گرفت».

با این حال، از آنجا که کیسینجر غالباً در حوزه ژئوپولتیک تمرکز بیشتری دارد، رویکرد پررنگ‌تری در این مسائل نیز به نمایش می‌گذارد، به شکلی که در گیر‌و‌دار مساله هسته‌ای ایران در مصاحبه‌ای با فاکس‌نیوز در سال 2009 گفت: من اطمینان دارم که برنامه هسته‌ای ایران، یک برنامه «تسلیحات» هسته‌ای است.

نگاه کیسینجر به ایران تقریباً در قامت قدرتی بوده است که همواره به دنبال دستیابی به سلاح اتمی در نظر گرفته می‌شد و متاثر از این نگاه، مسلح شدن ایران به جنگ‌افزار اتمی، مساوی است با بر هم خوردن تعادل در خاورمیانه که متعاقباً نظم جهانی را به شکلی گسترده‌تر بر هم خواهد زد. بر همین مبنا، کیسینجر چند سال بعد در سخنرانی دیگری در اجلاس جهانی داووس 2013 درباره تهدیدهای سیاسی برای نظم جهانی، باز هم ایران مسلح به تسلیحات هسته‌ای را یکی از مهم‌ترین تهدیدات پیش‌روی جامعه جهانی خواند و گفت «ایران بزرگ‌ترین تهدید میان‌مدت علیه صلح، ثبات و دیپلماسی در منطقه خاورمیانه است». او گفت: «ایرانِ هسته‌ای دارد از راه می‌رسد و در چند سال آینده جهان باید در جست‌وجوی واکنشی مناسب برای مواجهه با آن باشد؛ یا اینکه پیامدهای روشن سکوت و بی‌اعتنایی را بپذیرد. دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای، کشورهای حوزه خلیج فارس و اعراب منطقه خاورمیانه را هم ترغیب به تولید این تسلیحات خواهد کرد و اگر در پی چنین تحولاتی یک نبرد هسته‌ای رخ دهد، ممکن است نقطه‌ای غیرقابل بازگشت در تاریخ بشریت باشد.»

با آغاز تلاطم‌های سیاسی متاثر از رخدادهای بهار عربی در خاورمیانه و شدت گرفتن بحران‌های سیاسی به ویژه در سوریه و عراق، کیسینجر در گفت‌وگوی خود با شبکه رادیویی «ان‌پی‌آر» گفت: «یک نوع کمربند شیعی از تهران تا بغداد و بیروت کشیده شده و این کمربند فرصتی را در اختیار ایران قرار می‌دهد که امپراتوری ایران باستان را، این بار با چسب تشیع، بازسازی کند.» او همچنین در ادامه و متاثر از تحولات بر‌آمده از ظهور داعش در مقاله‌ای با نام «نظم و بی‌نظمی در جهان در حال تغییر» که در سایت «کپ‌اکس» منتشر شد از منظری متفاوت به ایران می‌پردازد: «جنگِ جهانِ خارج با داعش را می‌توان این‌گونه تصویر کرد؛ بیشتر قدرت‌های غیر‌داعشی شامل ایران شیعه و کشورهای عمده سنی در ضرورت نابودی داعش اتفاق نظر دارند. اما کدام‌یک قرار است سرزمین‌های تحت کنترل آن را در اختیار بگیرد؟ ائتلافی از سنی‌ها؟ یا دایره‌ای از نفوذ مسلط ایران؟» هنری کیسینجر ۹۴ساله در پاسخ به سوالی که خودش مطرح کرده می‌گوید: «پاسخ ساده نیست زیرا روسیه و کشورهای ناتو از جناح‌های رقیب حمایت می‌کنند. اگر مناطق تحت کنترل داعش توسط سپاه پاسداران یا نیروهای شیعه آموزش‌دیده و هدایت‌شده از سوی ایران اشغال شود، نتیجه یک کمربند منطقه‌ای از تهران تا بیروت است که می‌تواند نشانگر ظهور یک امپراتوری رادیکال ایرانی باشد.» تاکید ویژه کیسینجر بر «پتانسیل امپراتوری» ایران و همچنین توان این کشور در بالقوه کردن این پتانسیل با اعجاز مشترکی چون تشیع، بیش از هر چیز نگاه او به ایران را روشن می‌سازد.

 کیسینجر در این ابراز نظر اگرچه بر وجوه ژئوپولتیک رفتار ایران تاکید دارد اما با این حال از پیشران‌های ایدئولوژیک آن چشم‌پوشی نکرده و پیوسته توصیه می‌کند که «ایران بهتر است به خود بیشتر به عنوان یک کشور نگاه کند تا یک آرمان». این نگاه موشکافانه کیسینجر بر مولفه‌های اساسی حکومت در ایران نشان از کارکشتگی او دارد. با این حال، اوج نگاه کیسینجر به فلسفه وجودی ایران و تمایل طبیعی این کشور در عرصه بین‌الملل برای کسب منافع ملی را می‌توان در یکی از مهم‌ترین ابراز نظرهای او دنبال کرد که با فهم دقیق چالش‌های بین ایران و آمریکا باور دارد که «تا زمانی‌که روحانیون بر ایران حکومت می‌کنند، و پایه حکومت ایران مبتنی بر فلسفه فرقه‌ای است، آمریکا باید مراقب باشد. اما به طور بنیادین، ایران به عنوان یک کشور، متحد طبیعی ایالات متحده است. این مولفه‌های دینی و ایدئولوژیک است که آن را به یک رقیب تبدیل می‌کند».

تاکید کیسینجر بر اینکه ایران و ایالات متحده یک متحد طبیعی هستند، به تحلیل عمیق و جامعی نیازمند است و تنها یک ابراز تمایل و شعار سیاسی به نظر نمی‌رسد. او به روشنی می‌داند که «دشواری درازمدت سیاسی این است که اکنون حکومت ایران در دست روحانیت است. کشوری که پیش از روحانیون، یک امپراتوری بود که نفوذش از مرزهای چین تا آفریقای شمالی امتداد داشت. بنابراین چنین تسلطی برای ایرانیان فرهیخته و دانش‌آموخته یک روند جدید محسوب نمی‌شود. ظرفیت اقتصادی و احتمالاً نظامی آن هم توانمندتر از هر کشور دیگر در منطقه است. امروزه گسترش [نفوذ] و کمک‌رسانی به نیروهای غیردولتی در لبنان، یمن و بخشی از فلسطین برای آنها [ایرانیان] پایگاهی استراتژیک، فراتر از ایدئولوژی روحانیون فراهم آورده است؛ لذا [این امر] در اندیشه دولت‌های سنی یک تهدید منطقه‌ای تلقی می‌شود، در همان حال این احتمال دگرگونی هم هست که ایران چرخشی به سوی تعادل در سیستم جهانی بکند». «جان هَمِر» مدیر اجرایی و رئیس هیات عامل مرکز پژوهش‌های راهبردی و بین‌المللی آمریکا در همین راستا از کیسینجر می‌پرسد: آیا برای ایرانیان اکنون زمانی است که در جهت تجلی بزرگی فرهنگی خود و ابراز منطقی آن باید راه‌حلی عملی پیدا کنند یا همچنان کشوری انقلابی است که می‌خواهد سیاست منطقه را تغییر دهد؟ کیسینجر با زیرکی خاصی این‌گونه پاسخ می‌دهد: «احتمالاً هر دو.» منطق کیسینجر در این موضوع و در نظر گرفتن هر دو مولفه مورد پرسش در واقع از این استدلال نشات می‌گیرد: «ممکن است که برخی از سیاستمداران ارشد ایران همچنان به ایدئولوژی انقلابی وفادار مانده باشند، ولی در مورد نسل جوان‌تر چنین نیست، چراکه این نسل به نظم جهانی [کنونی] کشش بیشتری دارد و مطالعات من می‌گوید که باید منتظر بود تا ... رویدادها در ایران بیشتر به جانب منطق گرایش یابد. از این‌رو، باید برچگونگی تجلی سیاست خارجی ایران تمرکز کرد و نه به تصویری که در داخل [ایران] ترسیم می‌کنند.»

24

رابرت کاپلان؛ ایران و آمریکا و اتحاد بالقوه

با وجود آشنایی بسیاری از مردم با چهره‌های برجسته امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا، رابرت کاپلان نامی است که کمتر از آن سخن به میان می‌آید. کاپلان حضور کمی در رسانه‌های تصویری دارد و بیشتر تمرکز خود را به نگارش مقالات علمی پژوهشی یا فعالیت در حوزه روزنامه‌نگاری معطوف می‌کند. با این حال او را به هیچ‌وجه نمی‌توان نادیده انگاشت چراکه سابقه فعالیت به عنوان مشاور نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده، تفنگداران دریایی و نیروی هوایی آمریکا و همکاری با دانشگاه‌های سرشناس و تدریس در کالج‌های جنگ نظامی، اف‌بی‌آی، آژانس امنیت ملی، ستاد مشترک پنتاگون، سیا و... از جمله فعالیت‌های مهم اوست که با نگاه خاص این اندیشمند به ویژه در حوزه جغرافیای سیاسی و نظرات متفاوت او در مورد ایران، می‌تواند گزینه‌ای مهم در راستای بررسی نگاه او نسبت به ایران تلقی شود. کاپلان در سال 2012 توسط مجله فارین پالیسی در فهرست برتر 100 اندیشمند تاثیرگذار در جهان قرار گرفت.

شاید بهترین مرجع برای فهم نگاه کاپلان به ایران، کتاب او با عنوان «انتقام جغرافیا» باشد. او در فصلی مستقل در این کتاب به ایران و شرایط ژئوپولتیک آن می‌پردازد و از نظر وی، ایران نخستین ابر‌قدرت جهان بود و امروزه مهم‌ترین مزیت را در خاورمیانه دارد. به گفته کاپلان مهم‌ترین مزیت ایران آن است که بر خلاف دیگر کشورهای منطقه «نقشه کشور» آن طبیعی است و کشور ایران انطباق جغرافیایی طبیعی با فلات ایران دارد و در ادامه ایران را با کشورهای برآمده از قرارداد سایکس-پیکو و مشخصاً عربستان مقایسه می‌کند که به‌رغم وسعت زیاد، پیدایش آن را نتیجه معاملات پشت‌پرده استعماری می‌داند. نگاه تاریخی کاپلان همچون نگاه کیسینجر در اینجا نیز به چشم می‌خورد و کاپلان در قیاسی بین دو کشور همسایه تاکید دارد که «ایران همانند عربستان سعودی یک سازه مصنوعی نیست: هزاران سال است که یک کشور قدرتمند پارسی در فلات ایران وجود داشته است. اگر در واقع منطقه شرق مدیترانه وارد یک دوره چند‌ده‌ساله خیزش خشونت‌بار شود، امکان تضعیف و فروپاشی عربستان بسیار بیشتر از ایران خواهد بود».

در بعد فرهنگی نیز کاپلان نگاه جالب توجهی به ایران دارد؛ از دیدگاه او «ایران کشوری است که شامل بخش متمدن و نیز زیر‌حکومتی است و برخلاف کشورهای عربی منطقه، رهبران ایران موفق شده‌اند که در تمام سطوح فرادست و زیرین سنتی کشورشان را به درستی هدایت کنند و این امتیاز ایران نسبت به کشورهای همسایه‌اش است. در گذشته نیز پرشیا (نام گذشته ایران) اولین ابر‌قدرت تاریخی جهان بوده است. کشورهای عربی بسیاری در منطقه وجود دارند اما تنها یک کشور فارسی است که بر کشورهای همسایه عربش با کمک منابع بی‌شمار فرهنگی و سیاسی تفوق یافته است. این مساله به خاطر این مهم است که کشورهای عربی به پشتوانه‌های مردمی خود اعتقادی ندارند که می‌توان به عنوان مثال به برتری اسرائیل بر اعراب در سال‌های ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ اشاره کرد». چنین نگاهی به ایران به وضوح بیانگر تفاوت ذاتی ایران با سایر کشورهای منطقه است که در نوع مواجهه آمریکا با ایران قطعاً تاثیرگذار خواهد بود. اگرچه این مساله وابستگی عمیقی به طرف دیگر ماجرا یعنی ایران دارد.

کاپلان در مواضعی با جزئیات بیشتر در مورد روابط ایران و آمریکا و نقش کشورهای نوظهور به ویژه چین در این رابطه به اظهار نظر می‌پردازد و زوایایی را در مورد تمایل تغییر نظام سیاسی ایران توسط آمریکا برجسته می‌کند که قابل تامل است. کاپلان باور دارد که «آمریکایی‌ها فقط به فکر خلیج‌فارس هستند که یک منطقه کوچک و متمایز است؛ در حالی که چین تصویر جغرافیایی وسیع‌تری دارد. البته که ایران برای آمریکا و متحدانش در خاورمیانه چالش به وجود آورده است. اما ایران مراکز قدرت خیلی زیادی دارد و آنقدر نهادی عمل کرده است که اقدام نظامی تکانشی آمریکا علیه این کشور، آن را واژگون نخواهد کرد. به طور قطع تغییر رژیم در ایران می‌تواند منجر به این شود که وضعیت روابط از این هم بدتر شود چراکه در آن صورت، سپاه پاسداران انقلاب ایران کنترل مستقیم اوضاع را در دست خواهد گرفت و دیگر مانند الان، روی اوضاع فقط کنترل غیرمستقیم نخواهد داشت. در حالی که ایالات متحده در اندیشه منازعه با ایران است، چینی‌ها مشغول تجارت و ایجاد زیرساخت‌های مختلف در آنجا هستند. یک جنگ میان آمریکا و ایران، این کشور را حتی بیشتر از این در دستان چینی‌ها خواهد انداخت».

کاپلان در اهمیت حضور ایران در عرصه جهانی نیز نظرات تامل‌برانگیزی دارد. او در مقاله‌ای که برای وال‌استریت‌ژورنال نوشته است، به «غیبت غم‌انگیز ملت ایران در دنیای امروز» اشاره می‌کند. او این غیبت را یک «تراژدی» می‌خواند و بر «رکود فرهنگی و اقتصادی ایران» در دنیای امروز تاکید می‌کند و در لفافه تلاش دارد که از خطر تجزیه ایران و دچار شدن به سرنوشتی مشابه شوروی و تجزیه و سقوط سخن بگوید. با این حال و در همین راستا، کاپلان یادداشت دیگری در وبگاه تحلیلی «هات ایر» منتشر کرده است که در آن با‌وجود غیبت ایران در زمینه تجارت جهانی از حضور پررنگ این کشور در معادلات سیاسی-نظامی جهان سخن گفته است و متاثر از این رفتارها در مورد «برتری‌های فرهنگی و ساختاری حکومت ایران» می‌نویسد: «رفتار خارج از مرزهای جغرافیایی حکومت ایران بسیار فعال و موثرتر از هر حکومت مسلمان دیگری در خاورمیانه است اما دیگر کشورها سرگرم تدوین شیوه و فرمولی برای واکنش به ایران هستند و وقتی هم به این مرحله می‌رسند هنوز تاثیر نفوذشان از ایران کمتر است.» کاپلان در عین تاکید بر نقاط مثبت عرصه حکمرانی در ایران، در سال 2012 به وجوه دیگر ماجرا و آنچه او خود را منتقد آن می‌داند نیز اشاره می‌کند که این موارد برای پی بردن به عمق نگاه این استراتژیست مهم در پنتاگون شایان توجه خاصی است: «مشکل جمهوری اسلامی ایران در این است که برخلاف حکومت‌های نیرومندی که سابقاً بر فلات ایران حکومت کرده و از نظر فرهنگی بسیار غنی، تنوع‌گرا و حتی سخاوتمند بودند، رژیم فعلی نسخه‌ای استبدادی و دست‌چندم از دوران قدرتمندی ایران را دنبال می‌کند.» و در ادامه با طرح اتهاماتی علیه ایران، حضور ایران در منطقه را مخرب و در حمایت از تروریست‌ها معرفی می‌کند و نظام سیاسی مستقر در ایران را فاقد توانایی در ادامه تسلط بر ایران می‌داند: «جمهوری اسلامی با تکیه بر گروه‌های تروریستی و بمب‌گذاران انتحاری از سواحل مدیترانه گرفته تا غرب افغانستان اقتدار و نفوذ خود را حفظ می‌کند. همین تنزل در کیفیت فرهنگی و توسل به روش‌های حقیرانه حکومتگری است که به خوبی ناتوانی و محدودیت‌های رژیم فعلی ایران را نشان می‌دهد و از سقوط حتمی آن خبر می‌دهد.» این نگاه نشان می‌دهد که استراتژیست بزرگی مثل کاپلان، با چه پیش‌فرض‌هایی، اقدام به طرح مسائلی می‌کند که در آینده هیات حاکم بر آمریکا بر اساس آن، تصمیم می‌گیرد که با ایران به مواجهه بپردازد. به هر ترتیب، با اینکه کاپلان، نوک پیکان انتقاد خود را متوجه ساختار سیاسی ایران می‌کند اما باور دارد که «جای شگفتی نیست اگر یک دهه بعد، ببینم که ایران و آمریکا روابط نزدیک‌تری حتی نسبت به رابطه کنونی آمریکا با عربستان داشته باشند. من این را از جغرافیا می‌فهمم!».

او در سال 2014 برای کاهش مداخلات نقطه‌به‌نقطه آمریکا در مناقشات خاورمیانه «ورود به یک تفاهم راهبردی با ایران» را تنها راه موثر در برابر آمریکا اعلام می‌کند. کاپلان معتقد است که عنصر تشیع و تسلط ایران بر مسائل فرهنگی منطقه، می‌تواند گره‌های کور آمریکا در خاورمیانه را باز کند و در همین راستا، تفاهم با ایران را به این شکل ترسیم می‌کند: «این اقدام همانند درکِ ایجاد‌شده میان آمریکا و چین در سال 1972 میلادی چندان با زبان قراردادها و پیمان‌ها سروکار ندارد، بلکه از طریق احترام متقابل و موافقت‌های بی‌سروصدا با انتظارات رهبران دو طرف حاصل می‌شود. آمریکا به ایران شیعه‌مذهب برای مبارزه با افراطی‌های اهل سنت دولت اسلامی و در عین حال، اعمال فشار بر دولت شیعه مذهب عراق برای متعادل کردن موضع خود در قبال اهل سنت آن کشور و ایجاد ثبات داخلی در عراق نیاز دارد. همچنین در صورتی که دولت اسلام‌گرا در ترکیه نافرمان‌تر شود، می‌توان از ایران برای ایجاد توازن علیه آن بهره گرفت. همه این موارد در جهت منافع ایران و البته آمریکا خواهد بود.»

کاپلان اگرچه ایران را متهم به پشتیبانی از گروه‌های تروریستی در منطقه کرده بود اما در تغییر موضعی آشکار، بعداً از زاویه متفاوتی به ماجرا ورود کرد، به شیوه‌ای که تنش‌زدایی با ایران را فراهم‌آورنده وضعیتی در نظر گرفت که در آن، امکان برتری منطقه‌ای ایران در کنترل منطقه، ممکن به نظر می‌رسد: «رویکرد عملی در قبال تروریسم اسلام‌گرایانه همواره به صورت مبارزه با تروریست‌ها در هر نقطه نیست، بلکه به کار گرفتن شیعیان علیه اهل سنت و بالعکس -‌با توجه به شرایط موجود - از آن جمله است. ایجاد رابطه ما با ایران نه به معنای قرار گرفتن در کنار شیعیان در برابر اهل سنت، بلکه استفاده از هر دو به گونه‌ای موثرتر -در مقایسه با شیوه‌های گذشته‌- است. همچنین، پایان خصومت ما با ایران شیعی به معنای دور ساختن متحدان خود در عربستان، مصر، خلیج فارس و نقاط دیگر نیست. در واقع، ما باید برای ایجاد اطمینان در میان آنها تلاش کنیم. من روش جایگزین کردن ائتلاف‌ها را پیشنهاد نمی‌دهم، بلکه اگر تنش‌زدایی با ایران به درستی انجام شود، روابط ما با کشورهای سنی‌مذهب به مخاطره نخواهد افتاد و باعث می‌شود که آنها به متحدانی صادق‌تر از گذشته تبدیل شوند.»

تاکید کاپلان بر تفاهم میان ایران و آمریکا، نه‌تنها ناظر بر عناصر امنیتی به ویژه امنیت در ساحل جنوبی خلیج فارس بلکه مبتنی بر توجه به مزایای اقتصادی مخصوصاً برای ایران است. کاپلان باور دارد که «تفاهم میان آمریکا و ایران می‌تواند امنیت سراسری را برای شیخ‌نشین‌های خلیج فارس تضمین کند». او یک ایران در حال گفت‌وگو با آمریکا را ایرانی تصویر می‌کند که در برابر همسایگان خود به رویکرد نظامی تهاجمی کمتری متوسل خواهد شد و بر همین اساس می‌گوید «یک ایران دوستانه‌تر می‌تواند به ایجاد توازن موثر در برابر نفوذ روسیه در منطقه قفقاز کمک کند‌- منطقه‌ای که ولادیمیر پوتین در آنجا ارمنستان را به کشور اقماری خود تبدیل کرده، نیروهای خود را در نزدیکی گرجستان تضعیف‌شده قرار داده و آذربایجان سرشار از انرژی را به ایجاد روابط نزدیک‌تر با خود واداشته است. در حالی که ایالات متحده می‌تواند برای تمام موارد بالا از ایران بهره ببرد، ایران نیز می‌تواند به گونه‌ای زیرکانه از آمریکا برای ... تقویت حکومت خود و در نتیجه، بازکردن پای سرمایه‌گذاران خارجی و نجات اقتصاد ایران استفاده کند». کاپلان با تسلط فراوان بر تاریخ معاصر ایران به ویژه کژکارکردی‌های سیاسی-اقتصادی حکومت پهلوی، به مهم‌ترین عوامل تهدید‌کننده سیستم سیاسی پیشین اشراف دارد و بر همین مبنا، خطرات پیشین را برای ایران امروز نیز متصور می‌داند: «عمیق‌ترین نگرانی ... ایران آن است که دوباره به سرنوشت شاه گرفتار شود- یعنی عمدتاً به دلایل اقتصادی، مشکلاتی ساختاری برای کشور به وجود بیاید.» با این حال، او قوت گرفتن اقتصاد ایران را نیز دارای خطراتی می‌داند که آن را به این شکل تشریح می‌کند: «البته یک گشایش اقتصادی، خطر جسورتر شدن عناصر تندرو در ایران را به دنبال دارد، ولی در طول زمان می‌تواند کشور را در مسیر آزادیخواهی جلو ببرد.» در نهایت اما کاپلان موضع خود را شفاف‌تر بیان می‌کند و تاکید دارد که «تنش‌زدایی میان آمریکا و ایران در پشت سر خود یک نیروی فرهنگی را به دنبال دارد. احساسات ضدآمریکایی ده‌ها سال است که در ایران فروکش کرده است. ایران شیعه‌مذهب تقریباً دموکراتیک و بسیار پیشرفته‌تر، روشنفکرتر و غربی‌شده‌تر از عربستان سعودی متحجر، وهابی و دچار انزوای فرهنگی است. آمریکایی‌ها در تهران آسودگی بسیار بیشتری نسبت به ریاض احساس خواهند کرد». با این حال، کاپلان با زیرکی و ذکاوت درباره بهبود رابطه ایران و آمریکا ابراز می‌دارد «در صورتی که هرگونه بهبود روابط در آینده با ایران حاصل شود، باید از اسرائیل به عنوان ابزاری برای صادق نگه داشتن ایران دفاع کنیم و در عین حال باید اسرائیل را وادار کنیم که شهرک‌سازی در کرانه باختری را مهار کند تا فشار جهان اسلام بر آمریکا کاهش یابد».

25

توماس فریدمن؛ «هم‌پیمانی» با چاشنی «مهار»

یکی از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران آمریکایی را که تاثیر زیادی بر محافل سیاسی آمریکا دارد، می‌توان توماس فریدمن نامید. فریدمن متخصص مباحث سیاست خارجی، خاورمیانه و مسائل زیست‌محیطی است و تاکنون سه بار برنده جایزه پولیتزر شده‌ است. او اگرچه مواضعی مخالف موضع معمول دارد اما همانند کیسینجر و کاپلان، نظرات مشابهی در مورد ایران دارد.

او که از موافقان حملات پس از 11 سپتامبر به عراق و افغانستان است، در سال 2012 با استقبال از همکاری‌های ایران و آمریکا تاکید می‌کند: باید بپذیریم که ایران بازیگری جدی در سیاست‌های افغانستان محسوب می‌شود، ایرانی که اعراب آن را بزرگ‌ترین دشمن خود می‌دانند، همکاری‌های گسترده‌ای را در حمله آمریکا به افغانستان برای سرنگونی حکومت طالبان انجام داد و در حال حاضر نیز در کنار آمریکا تلاش می‌کند که از بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان جلوگیری کند.

تفکیک ایران و عربستان از نگاه فریدمن تامل‌برانگیز است چرا‌که تاثیر نگاه و قلم او در جامعه آمریکایی، اثر گسترده‌ای را به دنبال دارد. فریدمن در پاسخ به سخنان ژنرال بازنشسته «توماس مک اینرنی»، جانشین سابق نیروی هوایی آمریکا در اروپا که گفته بود ایرانیان افراطی‌ترین گروه‌های دینی هستند و تامین‌کننده ایدئولوژی‌های رادیکال در منطقه و جهان‌اند، این‌چنین موضع‌گیری کرده بود: ببخشید آقای ژنرال! اما لقب تامین‌کننده ایدئولوژی‌های رادیکال، نه‌تنها متعلق به ایرانیان نیست، بلکه مردم ایران حتی نزدیک به چنین عنوانی هم نیستند. در واقع، این عنوان متعلق به کشوری است که هم‌پیمان ما شمرده می‌شود: عربستان سعودی.

با این حال، فریدمن تا حدی منتقد حضور نظامی ایران در منطقه است و عمدتاً نقد خود را به دور از برخی مسائل و سوگیری‌های سیاسی مطرح می‌کند. او در مصاحبه‌ای در این مورد تاکید می‌کند که «ایران کشوری بزرگ با تمدنی غنی است و می‌تواند با اتکا به ظرفیت تجاری خود، دانشگاه‌ها، علم و هنر خود بر منطقه مسلط شود. اما ایرانی‌ها به قدرت نرم خود باور ندارند و ترجیح می‌دهند با اتکا به قدرت سخت نفوذ خود را به واسطه متحدان شیعه در نقاط مختلف منطقه بالا ببرند. این نقاط عبارت‌اند از: بیروت، دمشق، صنعا و بغداد». تاکید فریدمن بر کمربند ژئوپولتیک تهران-بغداد همان چیزی است که دو استراتژیست دیگر نیز بر آن تاکید ویژه‌ای داشته‌اند و همین مساله نگاه مشترک این کشورها بر حوزه نفوذ ژئوپولتیک ایران را بازتاب می‌دهد. با تاکید بر همین مساله، او اصرار دارد که نیروهای آمریکایی باید در منطقه به ویژه در افغانستان حضور داشته باشند: «اگر گمان می‌کنید که بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی از سوریه، خاورمیانه را انفجاری‌تر می‌کند، حق با شماست اما چیزهای بیشتری هم در راه است. این نیروها، همچنین مزاحم تلاش‌های ایران بودند برای ایجاد یک پل زمینی از تهران تا بیروت برای محکم کردن کمندی بر گرد اسرائیل. بنابراین، عقب‌نشینی این نیروها می‌تواند جنگ سایه ایران-‌اسرائیل را آفتابی کند. این، همان ماجرای واقعاً بزرگِ خاورمیانه امروز است.»

فریدمن در مورد برجام نیز نظرات خاص خود را دارد. او در این مورد بدین شکل استدلال می‌کند که «بیایید این‌گونه فکر کنیم که بهترین راه برای بهبود اوضاع خاورمیانه، به نتیجه رساندن خلع سلاح هسته‌ای و کمک به اصلاحات در ایران است که یک تمدن واقعی با زنان صاحب اختیار و طبقه متوسط علاقه‌مند به غرب است؛ بنابراین دولت اوباما به امضای توافق هسته‌ای کمک کرد که توسعه فناوری هسته‌ای ایران را برای دست‌کم ۱۵ سال به تعویق می‌اندازد و در ازای آن تحریم‌های آمریکا برداشته می‌شود. به این ترتیب امید می‌رفت ایران آغوش خود را به روی غرب باز کند و میانه‌روها جای تندروها را بگیرند؛ و نتیجه چه شد؟ ایران فعالیت‌های هسته‌ای را کنار گذاشت، اما از وجوه آزاد‌شده و سرمایه‌گذاری‌های غرب برای گسترش نفوذ خود در کشورهای سنی منطقه و استحکام بخشیدن به موضع گروه‌های هوادارش در پایتخت‌های عربی مانند بغداد، دمشق، صنعا و بیروت استفاده کرد». در واقع فریدمن مدعی است که توافق هسته‌ای ارزش شرط‌بندی را داشت، اما این توافق رفتار منطقه‌ای ایران را تغییر نداده است.

فریدمن در مورد نقش‌آفرینی‌های اخیر اسرائیل در خلیج فارس و واکنش ایران نیز از تعابیر منحصر به فردی استفاده می‌کند. او باور دارد که توافق «آبراهام» همه ارکان اصلی منطقه از حامیان آمریکا گرفته تا حامیان اسلام میانه‌رو و حامیان پایان جنگ با اسرائیل را تحت تاثیر قرار داده و حامیان اسلام رادیکال و مخالفان آمریکا و طرفداران مبارزه دائمی با اسرائیل را بیش از پیش منزوی کرده است. فریدمن این توافق را یک زلزله ژئو‌پولتیک می‌داند و تاکید دارد که «پیام این توافق برای ایران عمیق‌تر و ژئوپولتیک‌تر است و اماراتی‌ها به ایران و همه گروه‌های نیابتی‌اش با این توافق اعلام می‌کنند که دو ائتلاف در منطقه وجود دارد. ائتلاف کسانی که می‌خواهند به آینده اجازه دهند گذشته را دفن کند و ائتلاف کسانی که می‌خواهند به گذشته اجازه دهند آینده را قربانی کند. امارات در ائتلاف اول جای گرفته و ایران را رهبر ائتلاف دوم کرده است».

 

راه و بیراهه

آنچه از تفسیر اندیشمندان آمریکایی به ویژه استراتژیست‌های این کشور به عنوان موثرترین افراد در شکل دادن به هر گونه روابط بین دو کشور می‌توان دریافت، توجه ویژه به پتانسیل‌های بالقوه ایران است که رویکردهای ایدئولوژیک، مانع تحقق آنها شده است. در جزء‌جزء لایه‌های اندیشه بسیاری از این اندیشمندان می‌توان ردی را دنبال کرد که آنان، ایران را متحد طبیعی آمریکا می‌دانند و در صورت از بین رفتن کدورت‌های عمیق و قدیمی (که آسان نیز به نظر نمی‌رسد) امکان همکاری قابل توجهی بین دو کشور وجود دارد. به شکلی که تاکید می‌شود حتی متحد قدرتمند و سنتی آمریکا یعنی عربستان سعودی را نمی‌توان به طور قابل اتکایی متحد بلند‌مدت آمریکا تصور کرد. استفاده از این موقعیت ویژه و تحلیل عمیق‌تر اندیشمندان و استراتژیست‌های آمریکایی قاعدتاً می‌تواند در آشنایی سیاستگذاران ایرانی با زاویه نگاه همتایان خود در آمریکا تاثیرگذار بوده و از همین گذرگاه، تلاش شود تا متناسب با تحولات بین‌المللی، درست‌ترین نقش و جایگاه ممکن برای کشور در عرصه نقش‌آفرینی جهانی تعریف شود.

دراین پرونده بخوانید ...