شناسه خبر : 36682 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چرخه معیوب

ساختار ناکارآمد مدیریتی کشور چه زمانی باید اصلاح شود؟

 
 
محمد مهاجری/ فعال رسانه‌ای اصولگرا

حدود 15 سال پیش، تلویزیون (اتفاقاً در زمان صدارت همین آقای ضرغامی که یکی از اظهارنظرهای اخیر او، موضوع این نوشته است) برنامه‌ای به نام «صندلی داغ» پخش می‌کرد. این برنامه در زمان خودش مبتکرانه بود و بعدها دستمایه ساخت همه برنامه‌های گفت‌وگو‌محور (Talk show) در صداوسیما ایران شد.

در یکی از آن برنامه‌ها، دریابان علی شمخانی که به گمانم وزیر دفاع دولت خاتمی بود جمله‌ای بیان کرد که هنوز در خاطرم مانده است. او گفت هیچ مسوول اجرایی نمی‌تواند بیش از پنج، شش سال با ایده‌های نو مدیریت کند و عمر ابتکاراتش تمام می‌شود. صرف‌نظر از اینکه آیا خود او ملتزم به حرف خود بوده یا هست، موضوعی که مطرح کرد قابل توجه و به نظرم کاملاً قابل دفاع است. نتیجه‌ای که بر آن سخن مترتب می‌شود این است که گردش مدیران اجرایی، زود‌به‌زود صورت گیرد. ماندگاری در یک پست مدیریتی به تدریج، افراد را خوش‌نشین می‌کند. شخصاً با مدیران متعددی حرف زده‌ام که خودشان را نعمت بزرگ می‌دانند که گویی آسمان سوراخ شده و از آنجا به زمین افتاده‌اند تا خلق مفلوک را نجات دهند! این افراد غالباً هیچ انتقادی را درباره عملکرد خود برنمی‌تابند. اگر بتوانند جلوی نقدها را بگیرند مضایقه نمی‌کنند و اگر نتوانند از شدت خشم رگ گردنشان کلفت می‌شود و منتقدان را به نمک‌نشناسی و ده‌ها صفت دیگر متصف می‌کنند. مدیرانی که دچار گردش نمی‌شوند به تدریج محافظه‌کار می‌شوند و برای آنکه پایه‌های صندلی‌شان نلرزد، از هر کاری که لازمه‌اش آوانگاردیسم باشد می‌پرهیزند. این محافظه‌کاری که ریشه آن عشق به بقا در سمت است، مدیران را گاه‌و‌بیگاه ناگزیر از باج‌دهی می‌کند. یعنی در موقعیتی به جای آنکه در برابر یک پدیده ناروا اعتراض کنند، ساکت می‌نشینند. این ویژگی در خوشبینانه‌ترین حالتش به رخوت و سستی در کارها و مدیریت‌ها می‌انجامد و در حالت واقع‌بینانه‌اش، موریانه فساد و تباهی را تا عمق جان سیستم مدیریتی رسوخ می‌دهد. تا اینجای کار، کاملاً با آقای ضرغامی موافقم و اتفاقاً جزو معدود مواردی است که با او همراهم اما آیا در همین چند روز اخیر، فرشته وحی بر حضرت ایشان نازل شده و چنین امر مجهولی را که هیچ تنابنده‌ای در عالم به آن آگاهی نداشته، ابلاغ کرده است؟! و بر اساس همین وحی، دستور صادر کرده که دولت بعدی باید زیر میز بزند و قاعده گردش نکردن مدیران را ملغی کند؟

چون عادت به نیت‌خوانی ندارم، و نیز شأن نزول حرف تازه آقای ضرغامی را نمی‌دانم (هر چند دلیلش چندان هم مکتوم نیست) اما به خود اجازه می‌دهم همین سوال را از خود او بپرسم که در دوران مدیریت 10‌ساله‌اش در صداوسیما، چقدر زیر میز زد؟ لااقل 10 نمونه مثال بزند تا روشن شود عالم عامل است یا فقط به نصیحت دیگران دلخوش است؟ اصلاً 10 مورد را زیاد گفتم، یک مورد را ذکر کند تا بر صداقتش در این زمینه مهر تایید بکوبم. گرچه مدیریت کنونی صداوسیما بی‌نظیرترین مدیریت را به لحاظ ناکارآمدی عرضه می‌کند، اما دوران آقای ضرغامی هم چندان مشعشع‌تر از امروز نبوده است. آقای ضرغامی هم به‌شدت محافظه‌کار بوده است. نه‌فقط به لحاظ رویکرد سیاسی که حتی در مدیریت فرهنگی چنین بوده است. خیلی از مدیران وقتی از تخت سلطنت پایین می‌آیند، ناگهان همای روشنفکری بر سرشان می‌نشیند و چنان داد سخن می‌دهند که گویی همین الان از بهشت هبوط کرده‌اند. با این حال به حکم «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال» دوست دارم با آقای ضرغامی همراهی کنم و چرخه مدیریت را دائم‌التغییر بدانم. و چرا صبر کنیم دولت بعد، زیر میز بزند؟ چرا از همین الان شروع نکنیم؟ و بالاتر از آن، چرا چنین مدیرانی خودشان از الان دست‌به‌کار نشوند و استعفایشان را تقدیم نکنند؟

خاطرم هست مدتی بعد از کنار رفتن مرحوم آیت‌الله خزعلی از شورای نگهبان با ایشان گفت‌وگو می‌کردم. او در بیان دلیل استعفایش به نکته جالبی اشاره کرد و گفت به‌دلیل حافظه بسیار قوی (که حفظ کل قرآن و نهج‌البلاغه موید آن است) هنگام بررسی قوانین، هیچ نیازی برای رجوع به مستندات فقهی و حتی قوانین گذشته نداشتم. همه را از بر بودم و سریعاً به خاطر می‌آوردم. اما اخیراً احساس می‌کردم برخی از مستندات را به خاطر نمی‌آورم و باید به کتاب یا سوابق مراجعه کنم و چون این شائبه وجود داشت که مطلبی مغفول واقع شود، تصمیم گرفتم کار شورای نگهبان را ادامه ندهم. حتی اگر با نظریات سیاسی آن مرحوم موافق نباشیم، این سخن او درباره دلیل ارزش نخبگان به‌شدت ارزشمند است و شاید اگر دیگران هم به آن تشبث پیدا کنند، به صواب نزدیک‌تر باشد. شاید بد نباشد آقای ضرغامی هم به شیوه این جمله لازم در خطبه نمازجمعه که می‌گوید: اوصیکم عبادالله و نفسی... (ای بندگان خدا شما را و خودم را سفارش می‌کنم به‌...) سمت‌های خود را رها کند و به احترام قاعده گردش نخبگان، آن را به دیگران واگذارد. اما فارغ از بحث آقای ضرغامی می‌توان گفت نبود احزاب منسجم در کشور یکی از دلایلی است که افراد به راحتی این‌گونه اظهار نظر می‌کنند. اساساً هر جریان سیاسی برای حل مشکلات جامعه اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی راهبردهایی را دنبال می‌کند. در کشورهایی که احزاب پیشرفته و منسجم فعال هستند، این راهبردها در سطوح و لایه‌های حزب بررسی می‌شود و به راه‌حل‌هایی هم منتج می‌شود. این راه‌حل‌ها قطعاً با نگاه حزب ارائه می‌شود و علاوه بر منافع عمومی، منافع جناح و حزب را هم تامین می‌کند. به هرحال حزب یکی از اهدافش این است که راهکارهایی ارائه بدهد که با عمل به آن، محبوبیت خودش هم بالاتر برود و در انتخابات بعدی باز هم بتواند رای بیاورد. از این نظر جناح‌های کشور ما هم چنین هدفی را دنبال می‌کنند یعنی می‌خواهند قدرتشان حفظ شود. اما ویژگی جناح‌های سیاسی کشور ما اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب این است که خواسته‌های مختلف مردم از دالان منافع سیاسی عبور داده می‌شود. خروجی‌اش چه می‌شود؟ اینکه منافع مردم زمانی اعتبار و ارزش دارد که با منافع حزبی همسو باشد. مثلاً اگر حل فلان مساله به محبوبیت حزب ما بینجامد باید برایش آستین بالا زد و اگر منافع جناح ما با رفع آن مشکل تامین نشود، هیچ دلیلی وجود ندارد که اصلاً آن را مشکل ببینیم. به همین دلیل می‌بینیم که به‌سادگی از کنار آن سر می‌خوریم. اتفاقاً تاثیر منفی این رفتار سیاسی را بارها تجربه کرده‌ایم اما باز هم از آن درس نگرفته‌ایم. چون بحث ما آقای ضرغامی اصولگراست مصداقی‌تر اشاره می‌کنم. مثلاً توسعه مشارکت مدنی، یک هدف ارزنده است و از پارامترهایی به‌حساب می‌آید که موجودیت و آینده نظام و کشور را بیمه می‌کند. اما اصولگرایان، البته بخشی از آن و نه همه آن، این حضور گسترده را فقط موقعی می‌پسندد که به نفع خودش باشد و اگر این گستردگی باعث شود رقیب رای بیاورد نه‌تنها هیچ کاری برای افزایش مشارکت نمی‌کند بلکه توی سر آن می‌زند. این یک معیار بود. ما اصولگراها اصلاً عادت نداریم مسوولیت چیزی را بپذیریم! در این زمینه فکر می‌کنم اصلاح‌طلب‌ها، البته نه همه‌شان، مسوولیت‌پذیرترند. زمانی که مرحوم آقای هاشمی رئیس‌جمهور شد اصولگراها که آن زمان جناح راست خوانده می‌شدند شعار می‌دادند: «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است.» دست‌کم چهار سال اول آقای هاشمی این شعار رونق داشت. الان شما چندتا اصولگرا می‌شناسید که مسوولیت اقدامات دولت او را بپذیرد؟ نمونه دیگرش دولت آقای احمدی‌نژاد است. دست‌کم 90 درصد اصولگرایان، پای کار او بودند. کدام اصولگرایی را می‌شناسید که مسوولیت کار او را قبول کند؟ یا همین آقای قالیباف. به بحث‌هایی که درباره تخلفات او در شهرداری شده کار ندارم. به موضوع تراکم‌فروشی اشاره می‌کنم که ظاهراً قانونی بوده است. کدام اصولگرایی را می‌شناسید که مسوولیت تراکم‌فروشی و مجوز ساختمان بالای 10 طبقه را در کوچه شش‌متری بپذیرد؟ مورد آقای ضرغامی و اظهارات انتقادی‌شان بعد از سال‌ها مدیریت هم در چنین روندی شکل می‌گیرد.

دراین پرونده بخوانید ...