شناسه خبر : 36372 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شرط آشتی با انتخابات

آیا فقر از مشارکت سیاسی می‌کاهد؟

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه

آنچه مردم از انتخابات مدنظر دارند عمدتاً بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی است.

این گفته عباسعلی کدخدایی، عضو حقوقدان و سخنگوی شورای نگهبان است که میزان مشارکت مردم در انتخابات را وابسته به بهبود معیشت آنها می‌داند. کدخدایی هفته گذشته در گفت‌وگو با روزنامه فرهیختگان یادآور شد نظرسنجی‌ای که در بازه زمانی انتخابات مجلس یازدهم صورت گرفته نشان می‌دهد تمرکز پاسخ‌دهنده‌ها روی بحث بهبود شرایط معیشتی و اقتصادی است و این اصل برای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی عامل بسیار موثری خواهد بود.

به نظر می‌رسد سخنگوی شورای نگهبان نیز به خوبی می‌داند که بهبود شرایط اقتصادی تا چه اندازه دغدغه گروه‌های مختلف اجتماعی و موثر بر مشارکت سیاسی است. به همین سبب است که می‌گوید: فرقی نمی‌کند انتخابات مجلس در پیش باشد یا انتخابات ریاست‌جمهوری، چراکه توقع مردم این است که بهبودی در شرایط اقتصادی و معیشتی ایجاد شود... مخصوصاً در انتخابات اخیر و چندین دوره گذشته، سمت‌وسوی تبلیغات نامزدهای انتخاباتی این بود که مدعی ایجاد وضعیت اقتصادی بهتری هستند اما به جایی رسیده‌ایم که در برخی ادوار وعده پرداخت پول مستقیم و یارانه و این‌گونه مسائل هم مطرح شده ‌است.

انتخابات اسفند 98 در حالی به پایان رسید که کمترین میزان مشارکت مردم در چهار دهه گذشته را به نام خود رقم زده بود. هنگامی که مشخص شد تنها 51 درصد از واجدان شرایط رای‌دهی در این دوره برگه‌های خود را به صندوق رای ریخته‌اند، تحلیلگران بسیاری کوشیدند تا پایین‌ترین میزان مشارکت سیاسی در تاریخ انقلاب را آسیب‌شناسی کنند. بسیاری از چهره‌ها، اعتراضات آبان‌ماه، سقوط هواپیمای اوکراین و کرونا را عامل قهر مردم با انتخابات دانستند و آن را زنگ خطری برای حکمرانی به‌شمار آوردند. برخی دیگر یادآور شدند زوال سرمایه اجتماعی دولت و ناامیدی و بی‌اعتمادی رو به فزونی، حکمرانی را از همراهی مردم در انتخابات محروم کرده است. در کنار این دو دیدگاه اما، فرضیه سومی هم می‌توانست وجود داشته باشد؛ آنچه سال‌هاست در ادبیات سیاسی جهان به عنوان تهدیدی برای دموکراسی و فرصتی برای رفتارهای فسادزا در جریان انتخابات مورد مطالعه قرار گرفته است. مردمی که سفره‌هایشان کوچک و جیبشان خالی است بیش و پیش از سایرین به انتخابات پشت می‌کنند.

رویگردانی فقرا از انتخابات اما پدیده‌ای جهانی است. مطالعه‌ای که در دانشگاه کلمبیا صورت گرفته نشان می‌دهد که در انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 آمریکا، تنها 46 درصد از رای‌دهندگان بالقوه با درآمد کمتر از دو برابر «خط فقر فدرال» رای داده‌اند، در حالی که میزان مشارکت خانوارهایی با درآمد دو برابر خط فقر به 68 درصد می‌رسید. در انتخابات عمومی انگلستان در سال 2010 بین مشارکت گروه‌های ثروتمند و فقیرترین گروه‌های درآمدی، 23 درصد اختلاف وجود داشت. تحلیلگران برای تبیین این پدیده یک استدلال بیشتر نداشتند: کسانی که در فقر زندگی می‌کنند تصمیم می‌گیرند رای ندهند و معمولاً به‌طور کامل از روند سیاست کناره‌گیری می‌کنند و جدا می‌شوند. روث پاتریک محقق دانشگاه لیورپول و نویسنده کتاب «به نفع چه کسی؟» در شرح یک پژوهش دانشگاهی که به مدت شش سال روی گروه‌های متاثر از اصلاحات رفاهی بریتانیا انجام شده، می‌نویسد: بیشتر کسانی که با آنها صحبت کرده‌ام می‌گویند رای نداده‌اند. یکی از جوانان جویای کار می‌گوید من به هر کسی که رای می‌دهم در نهایت کشور به فنا می‌رود، پس چرا باید خودم را اذیت کنم؟ فقرا سخنان سیاستمداران را به خوبی می‌شنوند اما آنچه در عمل می‌بینند متفاوت از شعارهاست. اغلب آنها خود را کارشناسان مسائل رفاهی و فقرزدایی می‌دانند اما این دو، حوزه‌هایی است که نه آن را تجربه کرده‌اند و نه شناخت درستی از آن دارند.

 «یک سال با کفش‌های من راه برو!» این فریاد فقراست. تا زمانی که از یک جنگل ترسناک عبور نکرده باشید نمی‌توانید درباره آن صحبت کنید... پس دهانتان را بسته نگه دارید!1

هرچه صدای سیاستمداران در بهبود معیشت اقشار ضعیف بالاتر می‌رود، احساس گروه‌های کمتربرخوردار از نابرابری و ناکارایی این شعارها عمیق‌تر می‌شود. عدم تطابق واقعیت‌های زندگی این قشر با آنچه به نامشان تمام می‌شود مهم‌ترین عاملی است که سبب می‌شود دیگر، «برگزیدگان» را نماینده خود ندانند. این احساس توسط رسانه‌هایی تکرار و تقویت می‌شود که گاهی حتی در حد سرگرمی، سبک‌سرانه سوژه‌های فقر یا نابرابری را پوشش می‌دهند. در چنین شرایطی جای تعجب نیست که بسیاری از افراد فقیر تصمیم می‌گیرند رای ندهند. رفتار آنها از سر بی‌تفاوتی نیست- برعکس این رفتار به شدت سیاسی است و از روی خشم و انزجار است. همچنین بیان سیاسی‌شده این اعتراض است که «شما نماینده ما نیستید»!

 

رای‌دهی اقتصادی

ادبیات مربوط به جنبش‌های اجتماعی به ما می‌آموزد که «بسیج سیاسی» (political mobilization) به ترکیبی از سه عامل بستگی دارد: نارضایتی‌ها، سازماندهی و فرصت‌ها. نارضایتی‌ها نقطه شروع حرکت‌اند: یک شوک برون‌زا -مانند آنچه آمریکا در دوران رکود بزرگ تجربه کرد- در جامعه نارضایتی زیادی ایجاد می‌کند. افرادی که از شرایط موجود ناراضی‌اند به دنبال راهی می‌گردند تا اعتراض خود را نشان دهند بنابراین آن را با صدای بلند بیان می‌کنند. صدای آنان به قدری بلند می‌شود که سازمان‌یافته می‌شود و اگر فرصت پیدا کنند این صدای بلند را یا در اعتراضات خیابانی یا در فرآیندهای دموکراتیک مانند انتخابات، به گوش دولتمردان می‌رسانند. در نهایت «اعتراض ناشی از نارضایتی» یا به شعار در خیابان بدل می‌شود یا به خالی گذاشتن صف‌های رای در دوران انتخابات.

در جوامع دموکراتیک شهروندان حق رای دارند و به عنوان رای‌دهندگان می‌توانند اعتراض خود را با رای ندادن بیان کنند. پیون و کلوارد قریب به 43 سال پیش این پدیده را به خوبی تصویر کرده‌اند: سرکشی و طغیان نخست در غرفه‌های رای‌گیری اظهار می‌شود زیرا مردم چه عصیانگر باشند چه نه، در فرهنگ سیاسی‌ای جامعه‌پذیر شده‌اند که در آن رای دادن می‌تواند و می‌باید تغییرات سیاسی را به درستی ایجاد و اعمال کند. بدین ترتیب یکی از اولین نشانه‌های نارضایتی مردم تغییرات شدید و چشمگیر در الگوی رای‌دهی است.2

مروری بر ادبیات گسترده «رای‌دهی اقتصادی» (economic voting) تصویر روشن‌تری در مورد چگونگی شکل‌گیری بحران از منظر انتخابات در اختیار ما قرار می‌دهد. این ادبیات بر اساس فرض «رای‌دهندگان عقلانی-ابزاری» شکل گرفته است؛ یعنی افرادی که با رای خود به متصدیان امور پاداش می‌دهند؛ وقتی اقتصاد خوب است رای می‌دهند و اگر اقتصاد خراب باشد آنها را با ندادن رای مجازات می‌کنند. بر مبنای این ادبیات، این وضعیت مالی شخصی نیست که رفتار رای‌دهی فرد را تعیین می‌کند، بلکه برداشت او از اقتصاد ملی است. یعنی ممکن است شما فقیر هم نباشید اما اگر احساس کنید شرایط اقتصادی در کل نامطلوب است رای نخواهید داد. این مطالعات تاکید می‌کند که رای‌دهی اقتصادی به اندازه رای‌دهی موضوعی یا رای‌دهی ایدئولوژیک اهمیت دارد. برخی مطالعات نشان می‌دهد در شرایط رکود اقتصادی، تاثیر اقتصاد بر رای‌دهی افراد بر سایر عوامل تفوق پیدا می‌کند. در نتیجه می‌توانیم انتظار داشته باشیم در انتخاباتی که پس از یک شکست اقتصادی یا در حین آن صورت می‌گیرد، تاثیر رای‌دهی اقتصادی بیش از سایر عوامل باشد.

شرایط زمینه‌ای مانند شفافیت سیاسی یا محدودیت‌های اعمال‌شده بر فضای مانور دولت، بر رای اقتصادی اثر می‌گذارد. برای مثال نشان داده شده است که رای‌دهندگان، فجایع اقتصادی را از چشم دولت نخواهند دید اگر به وضوح دریابند دولت نمی‌توانسته برای ممانعت از بحران کار زیادی انجام دهد.

تجزیه و تحلیل دقیق اولین انتخابات پارلمانی در 30 کشور اروپایی پس از فروپاشی لیمن‌برادرز (15 سپتامبر 2008) به تحلیلگران ثابت کرد که انتظارات رای‌دهی اقتصادی تا حد زیادی قابل قبول است. در این انتخابات احزاب فعلی به دلیل پیامدهای اقتصادی منفی بحران به شدت مجازات شدند و مجازات آنها هنگامی شدیدتر بود که رای‌دهندگان به وضوح بحران را ناشی از عملکرد مسوولان می‌دانستند. به علاوه به نظر می‌رسید تراز بودجه در میزان مجازات احزاب راس کار نقش مهمی داشته است؛ هرقدر کسری بودجه در سال پیش از انتخابات بیشتر بود، مجازات دولت توسط رای‌دهندگان شدت بیشتری داشت!

 

تهدید دموکراسی

دموکراسی اشکال مختلفی دارد؛ برخی دموکراسی‌های لیبرال غربی و برخی دیگر دموکراسی‌های اقتدارگرای آسیایی هستند. با این حال، آنچه در همه این اشکال دموکراتیک مشترک است، عنصری از تصمیم‌گیری جمعی است که همه شهروندان می‌توانند به‌طور مساوی در آن شرکت کنند. برخی بر این باورند که آرمان‌های دموکراتیک آزادی مدنی و برابری ذاتاً ارزشمند هستند، در حالی که برخی دیگر معتقدند این دموکراسی‌ها هستند که منافعی مانند تصمیمات خوب سیاسی و افزایش مشارکت مدنی را ایجاد می‌کنند. گرچه گفته می‌شود سازوکارها و نتایج دموکراسی‌ها کل جمعیت هر کشور را درگیر خود می‌کند اما به نظر می‌رسد گروهی-یعنی کسانی که در فقر هستند- از این مکانیسم‌ها و مزایا کنار گذاشته شده‌اند. اگر بخواهیم در این نوشتار تعبیر مشترکی از فقر داشته باشیم بهتر است این تعریف را در نظر بگیریم: فقرا فاقد منابع اقتصادی برای دستیابی به حداقل سطح زندگی هستند. حالا می‌خواهیم نشان دهیم که فقر چگونه سبب زوال دموکراسی می‌شود.

بر مبنای آنچه از ادبیات این حوزه برمی‌آید، فقر از دو طریق دموکراسی را تهدید می‌کند. نخست آنکه برابری لازم برای مشارکت دموکراتیک را از بین می‌برد و دوم، فقرا را برای مشارکت معنادار در تصمیم‌گیری‌های جمعی ناتوان می‌کند. تبیین تهدید نخست دشوار نیست: فقر برابری لازم برای مشارکت دموکراتیک را به سه شیوه از بین می‌برد زیرا باعث می‌شود فقرا در ازای گرفتن مهلتی برای فرار از فقر، از رای خود صرف نظر کنند، به دلیل نابرابری در درآمد به ثروتمندان اجازه می‌دهد نفوذ بیشتری را خریداری کنند و دست آخر، افراد فقیر برای رفع نابرابری یا اعتراض نسبت به آن قادر به استفاده از نهادها نیستند.

ببینیم هر کدام از این فرضیات در یک دموکراسی چگونه رخ می‌دهد. در مورد نخست وقتی که فردی فقیر است، دائماً در تلاش است تا از تله فقر رهایی پیدا کند. این «گرسنگی اجتماعی» فرصتی را برای احزاب سودجو فراهم می‌کند تا انتخاب‌های سیاسی فقرا را به نفع خود مصادره کنند. آنها در ازای رای دادن، وعده درآمد بیشتر، اشتغال یا بهبود سطح زندگی می‌دهند. پوپولیست‌ها در این میانه بر وعده‌های خود می‌افزایند و سفره رنگینی از شعارهای فریبنده را در برابر قشر ضعیف می‌گسترانند. معامله برای فقرا منصفانه به نظر می‌رسد و به این ترتیب رای آنها بی‌آنکه بدانند خریده می‌شود!

خرید رای به چند شیوه رخ می‌دهد. یک شکل آن می‌تواند خرید فاسدانه و واقعی آرا باشد که در آن سیاستمداران به افراد فقیر نزدیک می‌شوند و در ازای قول برای رای دادن به افراد خاص، پول پیشنهاد می‌دهند. این شیوه البته غیرقانونی است و می‌تواند خطرآفرین باشد. در شیوه جایگزین که روشی موذیانه و پنهان‌تر است، سیاستمداران در ازای رای، به فقرا وعده‌های کوتاه‌مدت مادی می‌دهند. اگرچه این امر در کارزارهای سیاسی منطقی و رایج به نظر می‌رسد، اما این نگرانی وجود دارد که سیاستمداران، این مزایای کوتاه‌مدت را در ازای کسب مجوز برای تصمیمات و اقداماتی وعده بدهند که ممکن است در طولانی‌مدت برای کل جامعه زیان‌آور باشد. عکس این حالت نیز در سیاست جواب می‌دهد: جایی که سیاستمداران تهدید می‌کنند که اگر شهروندان به آنها رای ندهند از برخی منافع محروم خواهند ماند. این تهدید برای گروه‌های برخوردار جامعه تنها آزاردهنده است اما برای فقرا آسیب‌زاست و در نهایت توسط چنین تهدیدهایی گروگان گرفته می‌شوند زیرا هیچ جایگزین مناسبی برای مقابله با آن ندارند.

در فرض دوم گفتیم فقر به ثروتمندان اجازه می‌دهد تا برای خود نفوذ بیش از حد بخرند. شاید بتوان گفت در اینجا نه فقر به خودی خود، بلکه ثروت است که دموکراسی را مختل می‌کند. تحلیلگران می‌گویند در کشوری که طبقه متوسط بزرگ‌تری دارد، شاید بتوان اثر ثروتمندان را کاهش داد. اما در جامعه‌ای با فقر گسترده، هرگز نمی‌توان با نفوذ ثروتمندان مقابله کرد.

ثروتمندان اما، چگونه در سیاست نفوذ می‌کنند؟ واضح است که کمپین انتخاباتی مقدم بر رای‌گیری است و موفقیت هر کمپین، بر پیروزی یک نامزد در رقابت آرا تاثیر بسزایی دارد. اما خوب می‌دانیم که کمپین‌های بزرگ و موفق رایگان نیستند؛ هزینه آنها نجومی است. بنابراین اولویت اول سیاستمداران جمع‌آوری بودجه میلیونی برای کاندیداتوری است. این فرصتی است که به موجب آن می‌توان بین تامین‌کنندگان منابع مالی و سیاستمداران معامله‌ای انجام داد: «اگر اهداف مرا تامین کنید، به شما کمک مالی خواهم کرد.» و این‌گونه است که سیاستمداران، گروه کوچکی از ثروتمندان را هدف قرار می‌دهند و در ازای تامین منافع آنان فرصت تکیه‌زدن بر کرسی‌های صدارت را به دست می‌آورند.

 

مشارکت فقیرانه

بیایید تصور کنیم فقرا و طبقه کمتربرخوردار در مقطع زمانی انتخابات، با این پدیده‌ها روبه‌رو شوند. در مورد خرید رای واقعی -که در اکثر کشورهای دموکراتیک غیرقانونی است- شکایت به مراجع قضایی یا گزارش رویداد به پلیس یک راه‌حل است. در صورت خرید مجازی رای، یا در صورت تهدید سیاستمداران برای جلوگیری از ارائه خدمات به طبقات اجتماعی، جغرافیاها یا اقوامی که به آنها رای نمی‌دهند، فقرا باید این تهدیدها و اقدامات را در دادگاه به چالش بکشند. تصویر روشن است؛ برای آنکه پیگیر حقوق خود باشند باید وقت، تلاش و پول بیشتری صرف کنند و این همه دقیقاً همان چیزهایی است که از آن بی‌بهره‌اند. بنابراین، در تلاش برای مقابله با نابرابری بی‌تردید شکست خواهند خورد.

به علاوه حتی اگر برابری وجود داشته باشد و فقرا بتوانند در انتخابات مشارکت کنند احتمال آنکه نتوانند، زیاد است. فقر، طبقه بی‌بضاعت را به دو شیوه از مشارکت معنادار در تصمیم‌گیری‌های جمعی بازمی‌دارد. نخست باعث می‌شود آنها اعتماد خود را به نهادهای عمومی دموکراسی از دست بدهند و به دلیل بدبینی از مشارکت کناره‌گیری کنند. فقرا در جامعه با مشکلات زیادی روبه‌رو هستند: محرومیت از تحصیل، بیکاری، ناتوانی در تامین مایحتاج و رفاه و... این واقعیت که آنها در فقر باقی مانده‌اند نشان می‌دهد که نهادهای اجتماعی در حق آنان قصور کرده‌اند. از این‌رو به سرعت اعتماد خود را به چنین نهادهایی از دست می‌دهند و آنها را نادیده می‌گیرند. این افراد به ویژه زمانی که مشارکت اجباری نباشد، به احتمال زیاد در روندهای دموکراتیک شرکت نخواهند کرد. این عدم مشارکت یک چرخه معیوب ایجاد می‌کند؛ وقتی فرد مشارکت خود را متوقف می‌کند و از فرآیندهای دموکراتیک خارج می‌شود، بازگشت دوباره او دشوار یا ناممکن خواهد بود. احساس آسایش در این انزوای مدنی، یک اینرسی پایدار در برابر مشارکت سیاسی ایجاد می‌کند.

شیوه دوم تهدید دموکراسی آن است که فقرا حتی اگر بخواهند در انتخابات مشارکت کنند از ابزارهای لازم برای کسب اطلاعات لازم بی‌بهره‌اند. کسب آگاهی کافی برای مشارکت نیازمند «آموزش» برای درک مسائل پیچیده سیاسی، «زمان» برای آگاهی از آخرین تحولات و «منابع» برای اطلاع از حقایق و تحلیل‌های مستدل و معتبر است. واضح است که این فهرست برای فقرا بلندبالا و دشوار است. آنها به احتمال زیاد به دلیل فقر بین‌نسلی فاقد تحصیلات عالیه هستند، به دلیل طولانی بودن ساعت کاری وقت کافی برای دنبال کردن سیاست ندارند و فاقد منابع هستند زیرا دسترسی به این منابع اغلب نیازمند پول است. در چنین شرایطی ممکن است ناچار شوند بر اساس اطلاعات هیجان‌زده، حدس و گمان یا حتی ترس انتخاب کنند. پس حتی اگر مشارکت هم داشته باشند، تصمیمات آنها لزوماً منعکس‌کننده منافع و علاقه خودشان نیست. در واقع این یک پدیده رایج است که در آن فقرا، اغلب «علیه منافع خود رای می‌دهند». برای مثال در زمان برگزیت، کورن وال به‌رغم این واقعیت که منطقه فقیری بود و یارانه‌های زیادی از اتحادیه اروپا دریافت می‌کرد، به نفع خروج از اتحادیه رای داد. مثال دیگر ترامپ است که با وجود پیشنهاد سیاست‌های اقتصادی که ممکن بود به فقرا آسیب برساند (مانند تخفیف مالیاتی برای ثروتمندان) آرای زیادی را از طبقه کارگر و اقلیت‌ها به‌دست آورد. بدین ترتیب بدبینی روان‌شناختی به دموکراسی، و فقدان توانایی، وقت و منابع برای تصمیم‌گیری آگاهانه مانع از مشارکت معنادار فقرا در دموکراسی می‌شود.

مشکل فقر و دموکراسی بی‌تردید، معضلی جدی و پایدار است؛ در حالی که دموکراسی روشی از حکمرانی است که در آن تصمیمات ضعیف سیاسی از طریق صندوق‌های رای اصلاح می‌شود اما، فقر و تنگنای معیشت، مردم را از این سازوکار اصلاحی فراری داده است. فقر دموکراسی را رمانده و به نفع ثروتمندان و علیه فقرا شورانده است. اگر خواهان آشتی تمامی گروه‌های اجتماعی با انتخابات هستیم، بهبود حال اقتصاد -به عنوان یک پیش‌شرط- الزامی است. ضروری است با رسیدن به یک آگاهی درونی و ایجاد اصلاحات آموزشی، اجتماعی و اقتصادی که به رفع فقر می‌انجامد، فرصتی دوباره برای مشارکت سیاسی فقرای قهرکرده با دموکراسی ایجاد شود. در غیر این صورت ارمغان سفره‌های خالی برای سیاستمداران، صندوق‌های خالی از رای خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1- Patrick, Ruth. How poverty makes people less likely to vote.The Guardian.16 May 2017.
2- Piven, Francis Fox and R. A. Cloward 1977. Poor People’s Movements. Why They Succeed, How They Fail. New York: Vintage Books.

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها