شناسه خبر : 35710 لینک کوتاه

وقت تصمیم

تحولات خاورمیانه چه تاثیری بر مناسبات منطقه‌ای ایران می‌گذارد؟

 
 
سمیه مروتی/  پژوهشگر حوزه بین‌الملل

همه‌گیری کرونا در ماه‌های اخیر تمامی شئون زندگی انسان‌ها در سراسر جهان را تحت‌الشعاع خود قرار داد و حوزه بین‌الملل و سیاست قدرت نیز از این قاعده مستثنی نبود. پیش‌بینی‌ها حکایت از آن داشت که تکانه‌های اقتصادی ناشی از قرنطینه‌های بلندمدت در کنار هزینه‌های تحمیلی به دولت‌ها در حوزه خدمات بهداشتی و کمک‌های معیشتی اقتصاد جهانی را تا سال 2025 درگیر خود خواهد کرد؛ از این‌رو، باید انتظار افزایش سیاست‌های حمایتی برای ترمیم بخش خصوصی را داشت. این پیش‌بینی موجب شد بسیاری این گمانه را مطرح کنند که کرونا موجبات کاهش حضور بین‌المللی برخی از کشورها و تخصیص بودجه‌های ماجراجویانه در حوزه سیاست خارجی به دیگر بخش‌های اقتصاد داخلی شود؛ و این گمانه با تکیه‌بر فشاری که بر بخش‌های کم‌درآمد جامعه در دوران کرونا وارد آمد و هراس بسیاری از دولت‌ها از افزایش سطح اعتراضات اجتماعی مطرح شد. در مقابل گروه دیگری بر این مدعا پای فشردند که راهکار کلاسیک دولتمردان برای فرار از بحران‌های داخلی همچنان می‌تواند محل رجوع قرار گیرد و دولت‌ها با دستکاری یا تولید بحران در خارج از مرزها اولویت‌گذاری‌های داخلی میان گروه‌های مدنی و سیاسی را دستخوش تغییر کنند.

در حالی‌ که کرونا فضای بین‌المللی را چنان در خلسه‌ای بیمارگونه فرو برده بود که حتی کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده که همواره توجهات بسیاری را در حوزه بین‌المللی به خود جلب می‌کرد نیز نتوانست چونان گذشته عمل کند و بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که نتیجه انتخابات با توجه به عملکرد ضعیف ترامپ در حوزه داخلی و بین‌المللی و ناکامی او در مدیریت اعتراضات شهری در ماه‌های اخیر به نفع دموکرات‌ها اعلام خواهد شد. اما انفجار بیروت بار دیگر چشم‌ها را به خاورمیانه خیره کرد. عمق فاجعه به اندازه‌ای بود که هیچ‌کس نتوانست از کنار آن به سادگی عبور کند. این تألم برای مردم خاورمیانه از جنس دیگری بود غمی فروخورده و تلنبارشده در سالیان، و احساس هم‌بودگی در واکنش‌های افکار عمومی و شهروندان خاورمیانه از ایران تا مراکش موج می‌زد. گویی غم و درد از دوش این منطقه پایین نخواهد آمد و مردمانش روی آرامش و صلح را نخواهند دید. سرنوشت مردم در خاورمیانه درهم‌تنیده است و به هیچ‌روی نمی‌توان آن را کتمان کرد. ناآرامی و بحران در هر یک از شهرها و دولت‌ها تاثیر مستقیم روی سرنوشت دیگر دولت‌ها و مردم خواهد داشت، بحران و جنگ در سوریه و عراق و مناقشه اعراب و اسرائیل این مدعا را به اثبات رسانده است؛ تمامی موضوعات حول محور حل بحران، پایان جنگ و در نهایت سهم‌خواهی و افزایش نفوذ و قدرت منطقه‌ای و جهانی بازیگران دور می‌زد و در این میان جایی برای توسعه، سرمایه‌گذاری در زیرساخت و افزایش سطح رفاه عمومی باقی نمی‌ماند.

خبر نابهنگام توافقنامه صلح و دوستی میان ابوظبی و تل‌آویو و پیامدهای ناشی از آن، دست‌کمی از انفجار بیروت نداشت و زنگ‌ها را برای اعلام شروع بحرانی جدید در خاورمیانه به صدا درآورد. نزدیکی امارات و اسرائیل در واقع اعلام آغاز صف‌بندی جدیدی در خاورمیانه است. در باب این توافق گمانه‌های بسیاری مطرح است که مهم‌ترین آن نقش‌آفرینی ترامپ را گواه می‌دهد. این گمانه بر این اساس شکل گرفته که ناکامی ترامپ در عرصه سیاست خارجی یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف او در کارزارهای انتخاباتی نمود یافته و در فاصله اندک تا انتخابات آمریکا باید هر آنچه در دور اول وعده داده را عملیاتی سازد. از این‌رو، با توافقنامه صلح امارات و اسرائیل طرح آشتی عربی و اسرائیلی را کلید زد و با مذاکرات صلح در دوحه پایان موفقیت‌آمیز حضور نظامی در افغانستان را نشان خواهد داد و با به حداقل رساندن تعاملات سیاسی و تبادلات اقتصادی جهانی با ایران مدعی پیروزی سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی خواهد شد. توافقنامه صلح میان ابوظبی و تل‌آویو در واقع رونمایی از پروژه عادی‌سازی روابط اسرائیل با کشورهای اسلامی است و پایان روابط پنهان میان کشورهای عربی و اسرائیل خواهد بود. پس از امارات، بحرین و احتمالاً اردن نیز به جرگه امضاکننده توافقنامه صلح خواهند پیوست. عربستان به‌رغم آنکه صلح با اسرائیل را رسماً رد کرده است اما امضای این توافقنامه از سوی بحرین، امارات و اردن که نزدیک‌ترین شرکای عربی سعودی محسوب می‌شوند، به‌طور قطع، بدون هماهنگی با ریاض امکان‌پذیر نخواهد بود.

هرچقدر هم گمانه انتخابات آمریکا قوی قلمداد شود، نمی‌توان روی پیامدهایی که تحولات فوق روی سطح بازی بازیگران اصلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای یعنی ایران، ترکیه، عربستان سعودی، روسیه، چین و اتحادیه اروپا دارد، چشم پوشید. اگر نگاه ایرانی به تحولات نگریسته شود نمی‌توان این نکته را نادیده گرفت که نقطه مشترک تمامی آنها کاستن از حضور، نفوذ و قدرت ایران است. در لبنان دولت رسماً از فرانسه تقاضای نقش‌آفرینی و مدیریت بحران را داشته و پیش از آن عربستان سعودی رقیب منطقه‌ای ایران حضور خود را مسجل ساخت؛ توافقنامه صلح میان امارات -نزدیک‌ترین هم‌پیمان راهبردی عربستان- و اسرائیل که از سوی ترامپ و بسیاری از کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفت به‌طور قطع صف‌بندی در خاورمیانه را سبب خواهد شد که این شعار را با خود به همراه خواهد داشت: «با اسرائیل می‌توان صلح کرد، اسرائیلی‌ها دشمن مسلمانان نیستند. درنتیجه عامل بحران و ایجاد ناامنی در خاورمیانه اسرائیل نیست!» در صورت عادی‌سازی این روایت به‌طورقطع روایت دیگری جایگزین خواهد شد و آن «یافتن عامل اصلی بحران در خاورمیانه و تقویت روایت ضدایرانی در منطقه است». به این ترتیب هزینه برای همراهی با ایران از سوی کشورهای منطقه و جهان بسیار بالا خواهد رفت و حتی کشورهایی که باوری به این روایت ندارند نیز به دلیل بالا بودن هزینه نزدیکی به ایران، سعی می‌کنند حد مطمئنی از فاصله را حفظ کنند؛ در صورت تحقق این گمانه، پروژه انزوای جمهوری اسلامی ایران یک گام به جلوتر خواهد رفت.

در جای دیگر تحولات افغانستان قرار دارد که نمی‌توان تعجیل طرف آمریکایی برای پایان موفقیت‌آمیز مذاکرات دوحه را نادیده گرفت. فارغ از اینکه در جریان مذاکرات چه روی خواهد داد، آنچه مسلم است این است که فشار طرف آمریکایی دست طرف مقابل -یعنی طالبان- در گرفتن امتیاز را بالا می‌برد. عدم حضور ایران به عنوان یکی از قدرت‌های اصلی منطقه‌ای تاثیرگذار در تحولات افغانستان در کنار حضور بازیگرانی نظیر عربستان، امارات و پاکستان حاوی نشانگانی جدی برای سیاستگذاران جمهوری اسلامی است. سیاستگذاران جمهوری اسلامی باید به این سوال جدی پاسخ دهند که نبود آنها در توافقات صلح احتمالی در دوحه آیا روی سطح بازیگری آنها در افغانستان اثرگذار خواهد بود؟ اگر بله، دستور کار ایران برای مقابله با آن چیست. موضوع افغانستان ظرفیت تبدیل به تنگنایی جدی برای جمهوری اسلامی را دارد از یک‌سو، پایان ناآرامی‌ها و بازگشت صلح به این کشور در راستای منافع راهبردی ایران است و از سوی دیگر، صلح تجویزی آمریکایی-عربی به‌طور قطع منافع جمهوری اسلامی را تامین نخواهد کرد و می‌توان آن را ذیل سیاست فشار حداکثری و انزوای جمهوری اسلامی قرار داد. و از سویی، مخالفت ایران با مذاکرات یا عدم همراهی تهران با دستاوردهای احتمالی مذاکرات -در صورت موفقیت- چهره جمهوری اسلامی را در داخل افغانستان مخدوش و سیاست ایران‌هراسی در این کشور را تقویت خواهد کرد.

بررسی تحولات ذکرشده، از منظر ایرانی حاوی نشانگان جدی از تنگ‌تر شدن حلقه فشارها علیه ایران و انزوای جمهوری اسلامی است؛ اینها تنها بخشی از آن روندهایی است که پیرامون ایران در حال وقوع است. کافی است نگاهی به تحولات ژئوپولتیک در محیط پیرامونی ایران و توافقات راهبردی منطقه‌ای در موضوع کریدورها انداخت، که می‌رود تا ایران برای همیشه جایگاه ژئوپولتیک خود را از دست بدهد و از کریدورهای مهم منطقه‌ای و بین‌المللی حذف شود؛ و با لغو یک‌طرفه بسیاری از قراردادهای پروازی به بهانه کرونا اشاره کرد؛ درحالی‌که نگاهی کوتاه به صفحات پروازی نظیر فلایت 24 ترافیک پروازی در پیرامون ایران را نشان می‌دهد. رصد تحولات و آنچه در پیرامون ایران در حال رخ دادن است، تصویری از آینده را در مقابل دیدگان‌مان ترسیم می‌کند که نه‌تنها در کوتاه‌مدت بلکه در بلندمدت باید هزینه غفلت احتمالی امروز را بپردازیم. به هر میزان که بخواهیم عینک بدبینی را از چشم‌ها دور کنیم اما رسالت ما دادن هشدار و ارائه تصویری درست و بی‌واسطه است. اینکه این نگاه تا چه میزان درست است، نمی‌دانم و به‌طور قطع به‌عنوان یک پژوهشگر به اطلاعات کلیدی دسترسی ندارم. تنها سعی دارم روی این نکته تاکید کنم که عبور از شرایط کنونی نیازمند تدبیر و نگاهی راهبردی است که توان تصمیم‌گیری درست در بزنگاه‌ها را داشته باشد؛ این در حالی است که تعدد موضوعات اولویت‌دار روی میز سیاستگذاران ایرانی در سال‌های اخیر موجب فرسایش توان آنها شده و همچنین استمرار آنها گویی از سطح اهمیت آنها کاسته است.

دراین پرونده بخوانید ...