شناسه خبر : 35367 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جابه‌جایی «سیاست‌های توزیعی» با «سیاست تولیدی»

موسی غنی‌نژاد چالش‌های بازگشت کوپن به اقتصاد را تشریح می‌کند

جابه‌جایی «سیاست‌های توزیعی» با «سیاست تولیدی»

«برای اینکه رفاه مردم را افزایش دهیم، باید به دنبال بهبود تولید و رشد اقتصادی باشیم. باید به فکر خروج از رکود باشیم. به جای سیاست‌های تولیدی، به سیاست‌های توزیعی عادت کردیم. علت این است که همیشه یک درآمد نفتی بوده و دولت به جای ریل‌گذاری برای رشد اقتصادی، به دنبال توزیع منابع نفتی بوده است. دید ما به اقتصاد اشتباه بوده است. اما مساله اصلی در اقتصاد، تولید است نه توزیع. اگر سیاست‌های تولیدی خوب کار کند، می‌توان با بهره‌گیری از ابزاری سیاست‌های حمایتی را انجام داد.» موسی غنی‌نژاد در گفت‌وگو با «تجارت فردا» تاکید می‌کند که به دلیل اشتباه در سیاستگذاری اقتصادی، به دنبال راهکارهای اشتباه گذشته هستیم و بازگشت به سیاست کوپنی نشان می‌دهد که درک درستی از مساله اصلی اقتصاد نداشتیم. این اقتصاددان تاکید می‌کند که سیاست کوپنی، باعث ایجاد فساد و تولید رانت می‌شود، ضمن اینکه منابعی برای توزیع نیز باقی نمانده است.

♦♦♦

  خبرها حاکی از آن است که در مجلس جدید، زمزمه بازگشت به کوپن به گوش می‌رسد، برخی معتقدند این طرح می‌تواند در شرایط کنونی که فشارهای تحریمی وجود دارد، به مدد دهک‌های کم‌درآمد بیاید، آیا در شرایط کنونی نیازی به بازگشت به اقتصاد کوپنی وجود دارد؟

طرفداران کوپن، به «دوران طلایی» خود در زمان جنگ استناد می‌کنند. غافل از آنکه آن دوران، نه‌تنها دوران طلایی نبود، بلکه یک «دوران نازل» در تاریخ اقتصاد کشور بود. مکانیسم کوپن باعث اتلاف منابع گسترده در همان زمان شده بود، همچنین بساط رانت و فساد را مهیا کرد و در نتیجه کارایی برای اقتصاد نداشت. به دلیل اینکه سه دهه از این واقعه گذشته است، بنابراین فرصتی مهیا شده که برخی افراد نسبت به نتایج کوپن، افسانه‌پردازی کنند. در حقیقت باید از مدافعان این طرح پرسید که توزیع کوپن، چه مزیت یا ارزش افزوده‌ای را برای اقتصاد کشور مهیا کرد؟ توجه داشته باشید که ریشه بسیاری از فسادها در دهه 70، شرایطی بود که «کوپنیسم» در سال‌های پس از انقلاب در کشور فراهم کرده بود. ریشه این تفکر اشتباه نیز در طرفداران مکتب سوسیالیستی است که معتقدند منابع محدود را می‌شود به شکل ایده‌آلی با بهره‌گیری از کوپن، بین اقشار جامعه تقسیم کرد. برخی جرات گفتن واقعیت آن زمان را ندارند و به همین دلیل در خصوص کوپن افسانه‌پردازی می‌کنند. اما واقعیت این است که با یک سیستم نادرست، تمام ذخایر و منابع ما که تا پیش از انقلاب ذخیره شده بود، به بدترین شکل ممکن توزیع شد و از بین رفت.

آقایان یادشان رفته که ما در آن سال‌ها از سرمایه انباشت‌شده قبل از انقلاب مصرف کردیم و این مدل را به عنوان یک «سیاست راهگشای اقتصادی» مطرح می‌کنند.

در حال حاضر آیا سرمایه و منابعی باقی مانده که بتوان آن را حتی با شیوه نادرست کوپنی بین اقشار جامعه توزیع کرد؟ بنابراین تمامی این موارد که گفته می‌شود کوپن در اقتصاد ایران معجزه کرد، مبتنی بر یک دید همه‌جانبه و یک نگاه کارشناسی نیست. حرف مفت هم که مالیات ندارد. جالب این است که برخی از افراد جوان از این طرح دفاع می‌کنند، که در آن زمان بسیار کم‌سن و سال بوده یا حتی به دنیا نیامده بودند. این داستان‌سرایی‌هایی است که به اشتباه از گذشته نقل می‌شود و در واقع ضررهای نهفته در این طرح‌ها برای مردم بازگو نمی‌شود. اتفاقاً منافع گروهی در ایران بر این است که بساط این مکانیسم‌های فسادزا همچنان پابرجا باشد. به همین دلیل، تمام‌قد از این طرح‌های بی‌محتوا دفاع می‌کنند.

اگر الان از بازگشت اقتصاد کوپنی حرف می‌زنیم، به این معنی است که تمام طرح‌های اقتصادی و سیاستگذاری‌های صورت‌گرفته، در سه دهه اخیر با شکست مواجه شده است. در واقع باید تجزیه و تحلیل کنیم، که چرا سیاستگذاری‌های اشتباه ما را به اینجا رسانده است که از یک طرح قدیمی و شکست‌خورده دفاع می‌کنیم؟ نه اینکه به فکر این باشیم که تمام تجربیات این سال‌ها را دفن کنیم و یک عقبگرد زیانبار به 30 سال قبل داشته باشیم.

  اعتقاد شما این است که حتی در زمان جنگ نیز استفاده از کوپن برای توزیع سیاست مناسبی نبوده است؟

در آن زمان با استفاده از مکانیسم کوپن، توزیع گسترده‌ای صورت گرفت، اما اینکه با بهره‌گیری از کوپن ما بهترین شیوه عرضه را داشتیم، به هیچ وجه موضوع درستی نیست. بسیاری از تولیدکنندگان در آن زمان، با مشکل روبه‌رو شدند و اقتصاد کشور وابسته به واردات شد. قیمت‌گذاری دستوری تولید داخلی، ضرر قابل توجهی به اقتصاد کشور زد. از سوی دیگر، توزیع کوپن نیز فسادآور بود. ممکن است این موضوع گفته شود که در آن سال‌ها، جوان‌های انقلابی که در مسند امور بودند، کمتر به فساد تن می‌دادند، این یک واقعیت است. اما کل سیستم توزیع کوپنی، مفسده‌برانگیز است و هر کسی نیز در این ساختار قرار گرفت، از راه درست و اصلی منحرف می‌شود. حتی الان نمی‌توانیم بگوییم که آن آدم‌ها در حال حاضر نیز وجود دارند، افرادی که حاضر بودند ازخودگذشتگی داشته باشند و به مردم خدمت کنند، به افسانه تبدیل شدند. بنابراین بازگشت به آن سال‌ها هم به لحاظ سیستمی و هم به لحاظ نیروی انسانی رویکرد درستی محسوب نمی‌شود.

  بحث دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که اقتصاد آزاد، اقتصاد مطلوب دهک‌های پردرآمد است، بنابراین نیاز است که ما با ابزاری نظیر یارانه یا کوپن، از گروه‌های کم‌درآمد حمایت کنیم تا به نوعی تعادل در جامعه منجر شود، از نظر شما این موضوع تا چه حد می‌تواند درست و منطقی باشد؟

پیش‌نیاز صحبت‌های شما این است که ما در ابتدا اقتصاد آزادی داشته باشیم و در گام دوم، به دنبال رفع نابرابری‌ها در این اقتصاد باشیم. اقتصاد آزاد ما کجاست و چه نشانه‌ای از اقتصاد آزاد در کشور ما مشاهده می‌شود؟ اقتصاد ما از 40 سال قبل دولتی بوده و دولتی نیز باقی مانده است. در چه دوره‌ای بود که دولت بر روی کالاهای داخلی، قیمت‌گذاری نکرد؟ افرادی که چنین ادعایی می‌کنند که اقتصاد ما آزاد بوده و حال باید جلوی اقتصاد آزاد را بگیریم، به این پرسش پاسخ دهند که در چه دوره‌ای ما سازمان‌های قیمت‌گذاری نداشتیم؟

این برچسب‌زنی‌های اقتصاد آزاد، اقتصاد غربی، اقتصاد لیبرالی و اقتصاد نئولیبرالی همیشه وجود داشته است، بدون اینکه این افراد بخواهند وارد تحلیل موضوع و محتوای یک بحث بشوند، هر موضوع عقلانی از سوی این گروه‌ها، با برچسب‌زنی بلوکه شده است.

در اقتصاد آزاد، بازار رقابتی وظیفه تخصیص منابع را دارد نه دولت. در کدام کشور توسعه‌یافته و موفقی، مشاهده می‌کنید که کار تخصیص منابع توسط دولت صورت می‌گیرد؟ یک نمونه در دنیای واقعی بیاورید، بله در افسانه‌سرایی که برخی انجام می‌دهند، یک دولت وجود دارد که همه این کارها را به خوبی انجام می‌دهد، اما در واقعیت دولت مدنظرشان، به بدترین شکل و فسادآورترین صورت، توزیع منابع را انجام داده و می‌دهد.

  گروهی نیز وجود دارند که معتقدند می‌توان سیستم کوپنی را به شکل مدرن درآورد، یعنی همه یارانه‌ها قطع شود و مردم از طریق کوپن الکترونیکی بتوانند خرید و فروش خود را انجام دهند. یعنی توزیع یارانه‌ها با بهره‌گیری از بسترهای مدرن.

این موضوعی که مطرح کردید در اوایل دولت نهم، عنوان شده بود. ما به جای بحث در مورد مساله اصلی، می‌خواهیم به فرعیات موضوع بپردازیم. مساله اصلی این است که دلیل دادن یارانه به مردم چیست؟ اگر اقتصاد درست عمل کند، نیازی به یارانه دادن نیست. هسته اصلی اقتصاد ما در پنج دهه گذشته، با درآمدهای نفتی دولتی شکل گرفته است. چون در آن زمان، این تفکر وجود داشت که باید فرآورده‌های نفتی با یارانه به مردم داده شود. چون این تفکر یارانه‌دهی، وجود داشته است، هر از گاهی به دلیل تورم باید این قیمت‌های یارانه‌ای نیز اصلاح می‌شدند، بنابراین به دنبال این بودند که این یارانه را به نوعی توزیع کنند، که این اصل اعطای یارانه خدشه‌دار نشود.

ما در داخل یک سیکل معیوب گرفتار شدیم، به خاطر اینکه اصل موضوع، یعنی قیمت‌گذاری دستوری از یک‌سو و اعطای یارانه، از سوی دیگر اشتباه است. در برخی از موارد که دولت مجبور به اصلاح قیمتی می‌شود، در نتیجه به دنبال این هستند که یارانه آن را نیز پرداخت کنند. حتی در برخی مواقع این پرداخت یارانه، تعهداتی را به وجود می‌آورد که سیاستگذار مجبور می‌شود از سایر هزینه‌های زیرساختی یا تولیدی، صرف نظر کند و در نتیجه این منابع را به شکل یارانه به مردم توزیع کند.

وظیفه اصلی قیمت در بازار، اطلاع‌رسانی به تولیدکننده و مصرف‌کننده است. اطلاعاتی در خصوص اینکه کمیابی منابع در بازار به چه صورت است، در نتیجه تولیدکننده باید به چه نحوی عمل کند و مصرف‌کننده نیز چه رفتاری باید داشته باشد. قیمت، توزیع‌کننده یارانه یا درآمد نیست، بلکه علامتی است که نشان می‌دهد تولیدکننده و مصرف‌کننده چگونه رفتار کنند، تا توزیع منابع محدود به بهترین و کاراترین شکل، صورت پذیرد. مادامی که ما این موضوع را متوجه نشویم که چرا باید قیمت بازار وجود داشته باشد که توزیع بهینه صورت گیرد، در نتیجه مساله ما با یارانه‌ها حل نخواهد شد. قیمت، مهم‌ترین شاخصی است که در بازار به فعالان نشان می‌دهد که چه نوع عکس‌العملی داشته باشند، وقتی که دولت به شکل‌های گوناگون این قیمت را در بازار مخدوش می‌کند، رفتار تولیدکننده و مصرف‌کننده بر اساس اطلاعات غلط و در نتیجه غیرعقلانی خواهد بود. همچنین تخصیص منابع به شکل غیربهینه صورت می‌گیرد و مشکل پابرجا خواهد ماند. بنابراین نکته اصلی این است که ما صورت مساله را درست تشخیص دهیم. وقتی صورت مساله را درست تشخیص نمی‌دهیم، به دنبال این هستیم که راه‌حل‌های اشتباه را به شکل‌های گوناگون، حتی به شکل مدرن به جامعه تحمیل کنیم. اصل اعطای یارانه به واسطه قیمت‌گذاری دستوری، کار اشتباهی است. یعنی موجب اتلاف منابع می‌شود، که سال‌ها این تجربه وجود داشته است.

  برخی معتقدند که این نوع نگاه به اقتصاد، برای شرایطی است که جنگ اقتصادی وجود نداشته باشد، چون در سایه جنگ اقتصادی قرار داریم، راهکارها نیز باید متناسب با این جنگ باشد، آیا این پیش‌فرض صحیح است؟

این موضوع یک حرف تکراری است. بگذارید یک مثال بزنم. فرض کنیم شما می‌خواهید به جای یک زمین صاف و تمیز، در یک زمین شیب‌دار خانه بسازید. آیا این نوع زمین باعث می‌شود بگویید که حالا دیگر علم مهندسی عمران، دیگر به درد نمی‌خورد چون بستر مناسب وجود ندارد. اتفاقاً در این زمینی که مشکل وجود دارد، باید حساسیت وجود داشته باشد و از علم مهندسی بیشتر کمک گرفته شود. اگر قرار بود همه مسائل در اقتصاد حل شود، دیگر علمی وجود نداشت. علم اقتصاد و تمام علوم، به دنبال ارائه راهکارها در زمان مشکل‌هاست. اینکه بگوییم، فقط در زمانی علم اقتصاد جواب می‌دهد که شرایط تحریم و سایر مشکل‌ها رفع شود، این دوباره آدرس اشتباه است. قانون جاذبه زمین، در همه‌جا به یک شکل کار می‌کند. علوم، نیز مانند علم اقتصاد به همین شکل هستند. ما چون درک درستی از علم اقتصاد پیدا نکردیم، راه‌حل‌های اشتباه را به صورت مدام تکرار می‌کنیم. چرا بحث کوپن دوباره مطرح می‌شود؟ به دلیل اینکه ما نتوانستیم از منطق اقتصادی استفاده کنیم و یک راهکار مناسب کشف کنیم. آیا کشورهای توسعه‌یافته که از علم اقتصاد برای پیشرفت، بهره بردند، در ابتدا با یک وضعیت بدون مشکل روبه‌رو بودند؟

وقتی این دیدگاه در سیاستگذاری غالب می‌شود، به جای حل مساله تورم، به دنبال غیرمنطقی‌ترین راه، یعنی قیمت‌گذاری می‌روند. وقتی قیمت‌گذاری صورت می‌گیرد، یعنی اینکه مکانیسم قیمت، دیگر در بازار عمل نمی‌کند و فعالان اقتصادی نمی‌توانند اطلاعات درستی از آن قیمت مصنوعی کسب کنند. در نتیجه عکس‌العمل آنها نیز مانند تیراندازی در تاریکی است. اطلاعات در بازار وجود ندارد، زیرا قیمت‌ها به شکل مصنوعی تعیین می‌شوند. بنابراین به جای اینکه راهکارهای اقتصادی، برای بهبود تولید مدنظر قرار گیرد، همه به دنبال این می‌روند که خود را به نوعی به دولت نزدیک کنند، تا بتوانند یا از منابع یارانه‌ای آن بهره ببرند یا اینکه قیمت‌گذاری دستوری را به نفع خود تغییر دهند. بنابراین در این وضعیت، کارایی به نازل‌ترین سطح خود می‌رسد. بله، وقتی که این شرایط به وجود آمد، دیگر لازم نیست که به علم اقتصاد رجوع کنید، بلکه لازم است یکسری سازمان‌های قیمت‌گذاری ایجاد شود، که این تخصیص نابهینه را به شیوه غلط گذشته ادامه دهد. لازم است که دوباره سیستم کوپنی احیا شود که توزیع را به شکل نابهینه ادامه دهد. وقتی که اصل ماجرا اشتباه باشد، در نتیجه به دنبال این هستیم که با ابزارهای اشتباه این مسیر را ادامه بدهیم، در نهایت بالاترین مقام اجرایی کشور، عنوان می‌کند که ما به جای علم اقتصاد نیاز به تجربه داریم. بله به تجربه نیاز داریم که اشتباه‌های گذشته را دوباره در کشور تکرار کنیم!

  در بسیاری از کشورها به دلیل شیوع کرونا یا مشکلات بین‌المللی، بنگاه‌ها یا خانوارها از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند، اما به نظر نمی‌رسد که در هیچ کشوری از ابزار کوپن برای حمایت استفاده شود، بلکه به دنبال این هستند که خیلی سریع مسیر تولید و رشد اقتصادی را در پیش بگیرند، آیا این تفاوت دیدگاه باعث تغییر سیاست‌های حمایتی شده است؟

دقیقاً همین‌طور است. به همین دلیل است که باید صورت اصلی مساله را به درستی تعریف کنیم. ما برای اینکه رفاه مردم را افزایش دهیم، باید به دنبال بهبود تولید و رشد اقتصادی مداوم باشیم. باید به فکر خروج از رکود باشیم. ما به جای سیاست‌های تولیدی، به سیاست‌های توزیعی عادت کردیم.

علت این است که همیشه یک درآمد نفتی بوده و دولت به جای ریل‌گذاری برای رشد اقتصادی، به دنبال توزیع منابع نفتی بوده است. دید ما به اقتصاد اشتباه بوده است. اما مساله اصلی در اقتصاد، تولید است نه توزیع. اگر سیاست‌های تولیدی خوب کار کند، می‌توان با بهره‌گیری از ابزاری سیاست‌های حمایتی را انجام داد. اما اگر تولید و ارزش افزوده‌ای در اقتصاد وجود نداشته باشد، ما باید نفت، زمین و آسمان را بفروشیم تا بتوانیم سیاست‌های توزیعی را ادامه دهیم. اگر سطح تولید کشور، افزایش یابد، به‌طور خودکار سطح رفاه مردم نیز افزایش پیدا می‌کند. در حال حاضر تمام سیاست‌های ما در 40 سال گذشته بیشتر به دنبال سرکوب تولید بوده که مانع رشد اقتصادی است. گرفتاری مهم ما این است که نیم‌قرن صورت مساله اقتصاد را اشتباه فهمیدیم و نهایتاً تنها موضوعی که فهمیدیم (به نادرستی) این است که علم اقتصاد در کشور ما کار نمی‌کند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها