شناسه خبر : 34120 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دیوار سختِ واقعیت*

چین برای ایران چه کار کرده است که باید عاشق‌اش باشیم؟

به‌طور کلی در روابط بین‌الملل، در نظر گرفتن دو مفروض در مباحث مربوط به کشورها، شرط اساسی است؛ نخست آنکه، «کشورها برای یکدیگر عملی را انجام نمی‌دهند» و اصل دوم اینکه، «کشورها به یکدیگر «علاقه»ای ندارند بلکه هر یک، منافع خاص خود را دنبال می‌کنند. جمله تاریخی «دوستان و دشمنانِ دائمی وجود ندارند بلکه این منافع هستند که دائمی هستند» موید این مساله است.

محسن شریعتی‌نیا/ کارشناس مسائل بین‌الملل

به‌طور کلی در روابط بین‌الملل، در نظر گرفتن دو مفروض در مباحث مربوط به کشورها، شرط اساسی است؛ نخست آنکه، «کشورها برای یکدیگر عملی را انجام نمی‌دهند» و اصل دوم اینکه، «کشورها به یکدیگر «علاقه»ای ندارند بلکه هر یک، منافع خاص خود را دنبال می‌کنند. جمله تاریخی «دوستان و دشمنانِ دائمی وجود ندارند بلکه این منافع هستند که دائمی هستند» موید این مساله است. مفهوم‌بندی کلی در روابط ایران و چین به این صورت است که ایران به چین نیازمند است در حالی که چین، نیاز چندانی به ایران ندارد. با این حال، هر دو کشور، عضو جامعه بین‌الملل هستند و در سطح کلان و در نوع نگاه به نظم بین‌الملل، اشتراکات هنجاری بین دو کشور وجود دارد که بنیان روابط ایران و چین است. این دو کشور، تاریخی بسیار غنی در روابط با یکدیگر دارند که درازای آن به دو هزار سال بازمی‌گردد و هیچ‌گاه جنگ یا مشکل حادی در میان نبوده است. برعکس، آنچه وجود داشته، بهره‌گیری متقابل هر دو کشور از آمیزه‌های فرهنگی یکدیگر مانند نقاشی و معماری بوده است.

 در وهله نخست باید تاکید کرد که در وضعیت کنونی، چین، شریک تجاری اولِ حدود 120 کشور در جهان است که یکی از آنها ایران است. حجم تجارت خارجی چین حدود پنج هزار و 300 میلیارد دلار است که پس از اعمال تحریم‌های آمریکا علیه ایران، 30 میلیارد دلار آن فقط به ایران تعلق دارد که حجم بسیار ناچیزی است. آنچه از منظر منافع ملی مورد توجه است تمرکز بر این مساله است که اقتصاد دوم جهانِ کنونی، می‌تواند در سال‌های آینده احتمالاً به جایگاه اول برسد. از سوی دیگر، چین بیشترین جمعیت جهان و بزرگ‌ترین بازار دنیا را دارد که نادیده گرفتن آن، ناممکن است.

چین به لحاظ ژئوپولتیک و ژئواکونومیک نیز به ایران بی‌نیاز نیست. مساله شایان توجه آن است که دستگاه دیپلماسی کشور، چندسالی است که به اشتباه، یک ترکیب واژگانی با عنوان «شریک راهبردی» را در ادبیات خود در قبال چین و روسیه به‌کار گرفته است. این مفهوم در روابط بین‌الملل، بار معنایی خاصی دارد و زمانی محقق می‌شود که دو کشور، به یک «تعریف مشترک» از یک «تهدید مشترک» بین‌المللی برسند. به این معنا، تنها کشوری که با چین به تعریفی مشترک رسیده است، پاکستان است (و نه حتی کره شمالی) در حالی که تنها هم‌پیمان ایران، سوریه است که البته پیمان ائتلافی مشخصی بین دو کشور وجود ندارد. در بین گروه‌های سیاسی نیز حزب‌الله تنها هم‌پیمان ایران است. بنابراین، رابطه ایران و چین، رابطه‌ای بسیار مهم تلقی می‌شود اما راهبردی نیست و در آینده نیز نخواهد بود. اما به‌کارگیری ترکیب واژگانی مورد اشاره، انتظارات از این کشور را در جامعه، بالا برده است.

رابطه ایران و چین یک رابطه استراتژیک «یک‌طرفه» است. به این معنی که این رابطه فقط از سمت ایران استراتژیک است به دلیل اینکه اگر هر لحظه چین تصمیم به قطع روابط با ایران بگیرد، حدود 30 درصد از حجم تجاری ایران، دچار ریزش می‌شود. در حالی که اگر ایران روابط خود را با چین خاتمه دهد، تنها کمتر از یک درصد از تجارت خارجی چین، تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اگر چین بخواهد در شورای امنیت سازمان ملل یا نهادهای بین‌المللی گوناگون علیه ایران اقدام کند، دست بازتری دارد. بر همین مبنا، طبیعتاً رابطه بین یک قدرت منطقه‌ای و یک قدرت بزرگ جهانی، نمی‌تواند متقابلاً استراتژیک باشد. به عنوان مثال، رابطه ترکیه و آمریکا نیز به همین شکل است و اهمیت این رابطه برای ترکیه بسیار بیشتر از آمریکاست. رابطه قزاقستان و روسیه نیز ماهیتی مشابه دارد که موید این نکته است که قدرت‌های بزرگ در هر صورت، می‌توانند در یک رابطه، از موقعیت برتری برخوردار باشند.

نکته قابل تامل این است که ایران ناگزیر است برای چین، اهمیت ویژه‌ای قائل شود همان‌طور که کل جهان چنین اهمیتی را برای این کشور قائل است. تاریخ نشان داده که ایران از زمانی که خود را در مسیر تقابل و نادیده انگاشتن اقتصاد اول جهان یعنی آمریکا قرار داده، چه وضعیتی برای کشور حاصل شده و پس از چهار دهه کماکان با مسائلی اساسی دست‌به‌گریبان است. بنابراین نمی‌توان بر مبنای علاقه یا کارهایی که چین برای ما انجام خواهد داد یا نخواهد داد، ارتباط ایران را با این کشور تنظیم کرد. بحث در مورد چین در حقیقت، مساوی با صحبت بر سر 18 درصد از GDP جهان، 25 درصد صادرات و 30 درصد واردات ایران است. توجه به این متغیرهاست که به شکل‌گیری رابطه ایران و چین اهمیت می‌بخشد. با این حال، چینی‌ها مواجهه با ایران را به شکل دیگری می‌بینند. آنها مشکلات تاریخی ایران با آمریکا و متعاقب آن، تحریم‌های اعمال‌شده و چالش‌های پیش رو را مساله‌ای کاملاً مربوط به ایران می‌دانند که چین دخالتی در آن نخواهد داشت و تا جای ممکن و کاملاً در راستای منافع خود در این مسیر حرکت خواهند کرد. نگاه این کشور نسبت به ایران به این شکل است که چین خود را تنها کشوری می‌داند که از ایران محصولات پتروشیمی و نفت خریداری می‌کند و ایران صرفاً می‌تواند مبادلات اقتصادی مهمی با آنها داشته باشد. در روابط بین‌الملل منافع کشورها در ثبات بین‌المللی خلاصه می‌شود و نیاز کشورها به یکدیگر، اصل اساسی است و این نیازها هیچ‌گاه با یکدیگر متقارن نیست. برای مثال، نیاز عراق و ایران به یکدیگر نیز نامتقارن است و عراق نمی‌تواند ایران را در معادلات خود نادیده بگیرد. بر همین مبنا، اساساً هیچ کشوری برای کشور دیگر نباید تبدیل به «خط قرمز» شود. متاسفانه در ایران، سنتی وجود دارد که جامعه به تدریج طرفدار یا مخالف قدرت‌های خارجی خاصی می‌شود که این اتفاق در مورد چین یا هر کشور دیگری به هیچ عنوان نباید رخ دهد. بلکه منافع ملی که حاوی محکمات و مشابهات خاص خود است باید مبنا قرار بگیرد. محکمات منافع ملی این است که هیچ جریان و گروهی نباید دنباله‌رو یک قدرت بزرگ شود یا به صورت غیرمنطقی از یک خطای بوروکراتیک دفاع کند. بنابراین اگر در کشور، رابطه با قدرت‌های بزرگ، گروگان سیاست‌های جناحی شود، برنده نهایی در این بازی، همان قدرت‌های بزرگ خارجی خواهند بود. در اتفاق اخیر نیز چین برنده اصلی بود زیرا چینی‌ها فضای داخل ایران و اختلافات عمیق آن را به خوبی می‌شناسند و از پتانسیل‌های تنش و چگونگی مدیریت آن به خوبی آگاهی دارند و بر مبنای آن برنامه‌ریزی می‌کنند. ما به تدریج باید به این بلوغ برسیم که محکمات منافع ملی را از مباحث جناحی تفکیک کنیم. در ایرانِ امروز، محکمات منافع ملی کماکان درگیر مباحث جناحی و گروهی است.

قرار گرفتن در زنجیره مراوده با چین یا هر کشور دیگری، نشانگر وابستگی نیست. کشورها غالباً اجازه نمی‌دهند که حجم تجارت خارجی‌شان با یک کشور خاص، از مرز حدود 15 درصد بالاتر برود. در مورد مصرف‌کنندگان انرژی همچون چین و ژاپن نیز همین رویه، جاری است به شکلی که این کشورها کمتر از 13 درصد انرژی مورد نیاز خود را از تولیدکننده‌های مهم وارد می‌کنند تا دچار وابستگی نشوند. در مورد ایران اما، این مساله متفاوت است. همان‌طور که پیشتر اشاره شد، از آنجا که 30 درصد تجارت خارجی ایران فقط با کشور چین است، ضروری است که در راستای منافع ملی تلاش‌هایی صورت گیرد تا به سمت توازن شرکای خارجی گام برداریم.

لازم به ذکر است که با در نظر گرفتن حق جامعه مدنی در ابراز نظر، به‌طور قطعی اما، برخی نهادهایی که در روابط خارجی تخصص لازم را ندارند، مجاز به ورود به حوزه فعالیت‌های وزارت خارجه نیستند و جایگاه حقوقی این وزارتخانه باید مورد احترام قرار گیرد. اگرچه در همه جوامع، نهادهایی وجود دارند که ذی‌نفعِ رابطه با کشوری خاص هستند که نمی‌توان از جانب‌داری آنها چشم‌پوشی کرد. به عنوان مثال، اتاق بازرگانی ایالات متحده به دلیل تمایل قوی به صادرات به چین و همکاری با شرکت‌های آنان به‌طور رسمی اقدام به لابی‌گری برای گسترش ارتباط با چین می‌کرد. شرکت بوئینگ نیز در مورد برجام برای بهبود رابطه ایران و آمریکا لابی‌هایی گسترده را صورت داد هرچند در نهایت، به سرانجام نرسید. بنابراین در ایران نیز گروه‌هایی وجود دارند که منافع ایشان به چین گره خورده است و تلاش آنها برای هواداری از این کشور، قابل انکار نیست.

* این یادداشت به صورت شفاهی دریافت و تنظیم شده است.

دراین پرونده بخوانید ...