شناسه خبر : 31933 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دست بالای اقتدارگرایی

آیا رویگردانی مردم و ضعیف شدن جریان‌های سیاسی، به ضرر ساختار سیاسی نیست؟

صادق زیباکلام/ تحلیلگر سیاسی

واکنش‌ها به مصاحبه من با خبرگزاری دولتی ایرنا سبب شد، توضیحات مرتبط با آن موضوع را کامل‌تر بیان کنم. بحث بر سر این ماجراست که هم جریان اصولگرا و هم اصلاح‌طلبان مقدار زیادی از اعتبار اجتماعی خود را از دست داده‌اند.

اصولگرایان از خیلی وقت پیش اعتبار خود را از دست دادند؛ می‌توان گفت از همان دوم خرداد سال 76 آنها دیگر مورد اقبال و اعتماد مردم نیستند. این روند برای این گروه سیاسی تا امروز ادامه پیدا کرده است. البته پیروزی‌هایی در مواردی در انتخابات‌های مختلف داشته‌اند اما به عنوان جریانی که محبوبیتی بین اقشار و لایه‌های تحصیل‌کرده و امروزی و نسل‌های بعد از انقلاب داشته باشند واقعاً این محبوبیت را ندارند و عملاً از دست داده‌اند. اما اصلاح‌طلبان از این محبوبیت دست‌کم تا 29 اردیبهشت 96 برخوردار بودند. آن روز 24 میلیون ایرانی به اعتبار یا خواسته و تشویق و ترغیب اصلاح‌طلبان به‌خصوص رئیس دولت اصلاحات رفتند و به لیست‌های مورد تایید اصلاح‌طلبان رای دادند. هم در انتخابات مجلس و خبرگان هم انتخابات ریاست‌جمهوری مردم به این گروه همچنان اقبال نشان دادند. واقعاً می‌توان گفت که همچنان اصلاح‌طلبان از یک اقبال عمومی برخوردار بودند. همه حرف من این است که اصلاح‌طلبان امروز به دلیل عملکرد دولت و نمایندگان مورد تایید آنها، مقدار زیادی از آن جایگاه اجتماعی را از دست داده‌اند. همه به این اتفاق اذعان دارند و شعار اصلاح‌طلب؛ اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، مهر تایید بر این اتفاق است. چراکه من بر این باور بودم که دست‌کم این شعار در اعتراض‌های دی‌ماه سال 96 گفته شد و همان‌جا هم تمام‌ شده است اما واقعاً چنین نیست. این روند ادامه پیدا کرده است. نشانه‌های استمرار این شعار و این تفکر را می‌توان در انتقادهای بسیار جدی و سنگین مردم به دولت آقای روحانی و شخص رئیس‌جمهوری دید، انگشت اتهامی که سمت اصلاح‌طلبان رفته و اینکه مردم می‌گویند شما بودید که مردم را تشویق به رای دادن کردید. خیلی‌ها حتی به منِ صادق زیباکلام نمی‌گویند که شما مردم را تشویق کردید که پای صندوق رای بروند. می‌گویند شما مردم را فریب دادید و سر مردم کلاه گذاشتید. آنها می‌گویند دست شما با نهاد قدرت در یک کاسه است. آنها اعتمادشان را از دست داده‌اند. آنها معتقدند تمام آن خواست‌ها برای مشارکت مردم، برنامه‌ای برای نمایش حضور مردم و نه تاثیر مردم بر سرنوشت خود بوده است. آنها اصطلاحاً می‌گویند «همه اینها فیلم بوده است!» به جرات می‌توان گفت امروز اگر من در فضای مجازی بگویم ماست سفید است و کلاغ سیاه است، بلافاصله مردم پاسخ می‌دهند؛ «اگر فکر می‌کنید مردم دوباره فریب شما برای حضور در انتخابات را می‌خورند کور خوانده‌اید!» این بهترین و بالاترین نشانه‌ای است که می‌توان گفت اعتبار جریان‌های سیاسی از دست رفته است. باید این را در نظر گرفت که این واکنش قهری مردم را فقط من و شما نفهمیده‌ایم؛ بسیاری آن را متوجه شده‌اند که اصلاح‌طلبان و اصولگرایان اعتبار اجتماعی خود را از دست داده‌اند. آنچه من با خبرگزاری ایرنا مطرح کردم از اینجا به بعد شروع می‌شود. من گفتم؛ اصولگرایانی هم هستند که می‌خواهند از این نارضایتی و دلخوری که میان مردم و نیروهای شناخته‌شده اصلاح‌طلب و حتی اصولگرا به وجودآمده بهره‌برداری سیاسی کنند. آنها در پی نقشه‌ای هستند تا صحبت از نئواصولگرایی بکنند. آنها می‌خواهند صحبت از شکل‌گیری خط سومی کنند که ظاهراً مستقل است و نمونه‌ای بیان کردم و اسم آقای قالیباف را نیز آوردم که سعی می‌کند به نوعی سیمای متفاوتی از این جریان را به نمایش بگذارد. همچنین آقای احمدی‌نژاد تلاش دارد خودش را تافته جدابافته‌ای نشان دهد. جریانی که تحت عنوان جوان‌گرایی تلاش دارد خود را مطرح کند. این جریان متعلق به جبهه پایداری است و جریانی تندرو محسوب می‌شود که می‌خواهد چهره‌هایی مثل سعید جلیلی و گزینه‌های دیگری را با عنوان جوانگرایی به میدان بفرستد و از این نارضایتی استفاده کنند و صندوق‌های رای را از آن خود کنند.

همه حرف من این است؛ اینکه تعدادی از اصولگرایان از شکاف میان مردم و جریان‌های اصلاح‌طلب و میانه‌رو اصولگرایی ابراز شادمانی می‌کنند و قصد بهره‌برداری دارند، واقعاً شگفت‌انگیز است. چه اصلاح‌طلبان، چه اصولگرایان فرزندان نظام بودند. درخت سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از 40 سال دو میوه داد؛ یکی اصلاح‌طلب و دیگری اصولگرا بود. اینکه ما می‌گوییم مردم از این دو میوه دلزده هستند، نوعی عدم اطمینان را می‌رساند. از دست رفتن پایگاه مردمی برای هر ساختاری خطرناک است. البته باید بگویم که من برای انتخابات نگران نیستم. انتخابات پیش‌رو حدوداً 50 درصد مشارکت مردم را خواهد داشت. مردم با شیوه‌هایی در انتخابات شرکت می‌کنند، چراکه بسیاری از کرسی‌ها تک‌نمایندگی یا دونمایندگی هستند. خیلی از این کرسی‌ها تحت تاثیر مناسبات محلی و رخدادهای قومی است و خواست‌های سیاسی کلان و گرایش‌های اصلاح‌طلبی و اصولگرایی در آن دخیل نیست. رقابت‌ها همواره ملی نیست بلکه قومی قبیله‌ای نیز هست. من این رخداد را پدیده «ایذه و باغ‌ملک» نامگذاری کرده‌ام. دو شهرستان ایذه و باغ‌ملک در خوزستان یک کرسی نمایندگی بیشتر ندارند. تفرش و آشتیان نیز این‌طور است. مردم اولویتی در این حوزه و حوزه‌های شبیه به آن که زیاد هم هستند، برای مسائل ملی و جریان‌های سیاسی قائل نیستند. بنابراین خواست‌ها و مناسبات محلی ارجحیت دارد. ما حدود 190 کرسی این ‌شکلی داریم که قومی قبیله‌ای است. باید این را هم در نظر گرفت که خرج کردن میلیاردها تومان پول در حوزه‌های انتخابی سبب می‌شود بخشی از مردم به رای دادن به آنها که خرج می‌کنند، ترغیب شوند. ما در تهران بر عکس با رای پایین مانند مجالس هشتم و نهم و دهم مواجه خواهیم بود که نمایندگان به‌جای رای یک‌ونیم‌میلیونی با رای 250 تا 300 هزار در بالاترین حالت به مجلس راه می‌یابند. جمع این میزان مشارکت حدود 51 درصد آرای رای‌دهنده‌هاست.

مساله اساسی‌تر این نیست، بلکه بی‌اعتباری دو جریان اصلی سیاسی کشور نزد مردم است و مردم به آنها بی‌اعتنایی می‌کنند. نکته جالب این است که نه اصلاح‌طلبان و نه اصولگراها به نظر نمی‌رسد خیلی به فکر این باشند که چرا چنین وضعیتی برایشان به وجود آمده است و نمی‌پرسند و تحقیق نمی‌کنند چرا مردم دیگر اقبالی به آنها نشان نمی‌دهند.

اینکه ضعیف شدن جریان‌های سیاسی به کاهش مشارکت سیاسی و سلب آزادی و تضعیف نقش مردم در تعیین سرنوشت و اداره کشور منجر می‌شود و در نهایت دست اقتدارگرایی بالا می‌رود، حرف درستی است و من با آن موافق هستم. متاسفانه تمام این روند بی‌اعتباری جریان‌های سیاسی در کوتاه‌مدت به نفع جریان‌های اقتدارگرا و بی‌اعتنا به مردم است ولی در بلندمدت به هیچ‌وجه به سود نهاد حاکمیت نیست چراکه بدون پشتوانه ملت نمی‌توان سیاست‌های نظام را اعمال کرد. در این روند اما براندازان جشن گرفته‌اند. آنها هفت شبانه‌روز طاق نصرت بسته‌اند که این اتفاق نشانه‌ای از پیش‌بینی آنها در مورد بی‌اعتباری کل ساختار سیاسی است. براندازان، فرشگردها، سلطنت‌طلبان همه با شور و هیجان تبلیغ می‌کنند که مردم از نظام برگشته‌اند. در حقیقت آنها همین استدلال را به کار می‌برند که اصلاح‌طلبان و اصولگرایان از کره ماه نیامده‌اند بلکه از دل همین سیستم بیرون آمده‌اند و بی‌اعتنایی مردم به آنها نشانه بن‌بست سیاسی آنهاست.

در حقیقت این شرایط نقش مردم را کمرنگ می‌کند و مردم را به حاشیه می‌برد. جریان اقتدارگرا و آن اقلیت تندرو که چنین وضعیتی را به وجود آورده است، ممکن است از این رویداد خوشحال باشد. آنها به رای مردم اعتقادی ندارند و پشتوانه مردمی را مهم نمی‌دانند و در حقیقت بی‌تفاوتی مردم آنها را به کرسی‌های قدرت نزدیک می‌کند.

دراین پرونده بخوانید ...