شناسه خبر : 34685 لینک کوتاه

در باب رمانتیک‌های مسلمان

درک سوسیالیست‌های مذهبی از اقتصاد چه بود؟

علی شریعتی فقید جایی گفته بود «سرمایه‌داری پول را جانشین خدا کرده است و تولید را جانشین توحید و اقتصاد را به جای عشق نهاده است و قدرت را به جای حقیقت و لذت را به جای کمال و سلطه بر طبیعت را به جای تسلط بر خویش. قانون جنگلی که وارث هزارها سال فرهنگ و تمدن و قانون و حقوق می‌شود و رابطه‌ها، رابطه گرگان و سگانی که بر مرداری هجوم برده‌اند، و این بر آن مخلب می‌کشد و آن بر این منقار. زندگی کردن برای مصرف، قربانی کردن آسایش برای ساختن و خریدن وسایل آسایش و در نهایت، انسان پرستنده، پرستنده می‌ماند، اما نه دیگر چون گذشته پرستنده کمال، ارزش، زیبایی‌ها، مطلق، خیر، بینایی، آفرینندگی، جود، بلکه پرستنده دو چیز: سرمایه و سکس آگاه از اینکه آدمی اکنون بیگانه پول می‌شود و دیوانه لذت و بنده مصرف: مسخ فطرت، بندگی و جنون».

امیرحسین خالقی/ دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران

علی شریعتی فقید جایی گفته بود «سرمایه‌داری پول را جانشین خدا کرده است و تولید را جانشین توحید و اقتصاد را به جای عشق نهاده است و قدرت را به جای حقیقت و لذت را به جای کمال و سلطه بر طبیعت را به جای تسلط بر خویش. قانون جنگلی که وارث هزارها سال فرهنگ و تمدن و قانون و حقوق می‌شود و رابطه‌ها، رابطه گرگان و سگانی که بر مرداری هجوم برده‌اند، و این بر آن مخلب می‌کشد و آن بر این منقار. زندگی کردن برای مصرف، قربانی کردن آسایش برای ساختن و خریدن وسایل آسایش و در نهایت، انسان پرستنده، پرستنده می‌ماند، اما نه دیگر چون گذشته پرستنده کمال، ارزش، زیبایی‌ها، مطلق، خیر، بینایی، آفرینندگی، جود، بلکه پرستنده دو چیز: سرمایه و سکس آگاه از اینکه آدمی اکنون بیگانه پول می‌شود و دیوانه لذت و بنده مصرف: مسخ فطرت، بندگی و جنون».

چنان که از نوشته شورانگیز بالا در به اصطلاح نقد سرمایه‌داری هم برمی‌آید، دوز احساسات در گفته‌های مرحوم زیاد بود، کتابی به نام «ابوذر غفاری، سوسیالیست خداپرست» را ترجمه کرده بود و در سخنرانی‌هایش با شور فراوان از استخوان شتری یاد می‌کرد که ابوذر با آن سر کعب الاحبار را خونین کرده بود، ذوق شاعری داشت و از «ناکثین و قاسطین و مارقین» و «ملک و مالک و ملأ» و «زر و زور و تزویر» و «تیغ و طلا و تسبیح» زیاد می‌گفت. گاهی هم چنان تند می‌رفت که صدای خیلی‌ها را درمی‌آورد، از ترجیح «گاندی آتش‌پرست» به برخی نامداران که بگذریم، گفتن اینکه «امام حسین چه‌گوارای عصر خود بودند» به مذاق کسانی مثل سیدحسین نصر و مرتضی مطهری هم خوش نیامد و حتی دومی نوشت که علی شریعتی در کتابش به نام حسین وارث آدم یک روضه‌خوانی مارکسیستی برای امام حسین کرده است! او سخنرانی قهار بود که با آن مثلث معروف مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و اسلام جوانان پرشور آن زمان را شیفته خود کرده بود و می‌خواست نوعی اسلام انقلابی و به قول خودش ایدئولوژی مبارزه برای مخاطبان جوان آن زمان که زیر آتش اندیشه‌های چپ بودند فراهم آورد، گفته‌اند حتی گروه‌هایی مثل فرقان و مجاهدین خلق هم تحت تاثیر اندیشه‌های او بودند.

کسانی از اهل فن امثال علی شریعتی و تعدادی دیگر از جمله حبیب‌الله پیمان، ابوالحسن بنی‌صدر، محمد نخشب و کاظم سامی را سوسیالیست‌های مسلمان می‌نامند، از این لفظ چنین برمی‌آید که بناست با حفظ اعتقادات مذهبی به دنبال آرمان‌های سوسیالیسم مانند عدالت اجتماعی باشند.

از میان سوسیالیست‌های مسلمان البته علی شریعتی اقبال بیشتری یافت، با آنکه ابوالحسن بنی‌صدر هم از اقتصاد توحیدی گفت و حتی از قدرت سیاسی هم بی‌نصیب نماند و امثال حبیب‌الله پیمان هم در ترویج‌ اندیشه‌شان کم نگذاشتند، ولی به جایگاه ویژه علی شریعتی و نفوذ معنوی وی نرسیدند. اما او بیش از آنکه شارحی جدی از اندیشه سوسیالیسم به‌شمار آید و حرف جدی در اقتصاد بزند، آدمی شفاهی بود که احساس می‌کرد اوضاع چنان که باید خوب نیست و باید تغییرش داد، ولی جز خیال‌پردازی و «سگ رامی شده‌ایم، گرگ هاری باید» چیزی از آن سخنان پرشور درنمی‌آمد.

شریعتی البته که از مفاهیمی مانند ارزش اضافی و کلونیالیسم و امپریالیسم و برده‌داری و مانند آن که در بحث‌های اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصاد رایج‌اند زیاد بهره می‌گرفت، ولی روشن بود که مثل بسیاری دیگر چیز زیادی از علم اقتصاد به معنای خاص فهم و بررسی علمی تولید و توزیع و مصرف نداند.

مساله‌اش هم اینها نبود، مثل خیلی‌های دیگر دغدغه‌اش استثمار بود و بیشتر به بازتوزیع فکر می‌کرد و البته نگاه مثبتی به مالکیت خصوصی نداشت. علتش هم روشن بود، برای برانگیختن جوان‌ها و نوجوان‌هایی که مخاطبانش بودند به اینها نیاز داشت، حرف از کمیابی هرچند توصیف درستی از واقعیت باشد، ولی به کار هوایی کردن جوان‌ها نمی‌آید. در یکی از مشهورترین حرف‌هایش گفته بود: «سوسیالیسم انسان را از بندگی اقتصادی در نظام سرمایه‌داری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی، آزاد می‌کند و روح پست سودجویی فردی و افزون‌طلبی مادی را که جنون پول‌پرستی و قدرت‌ستانی و هیستری رقابت و فریبکاری و بهره‌کشی و سکه‌اندوزی و خودپرستی و اشرافیت طبقاتی زاده آن است، ریشه‌کن می‌سازد و جامعه را و زندگی را جولانگاه آزاد و باز و یاری‌دهنده‌ای برای تجلی روح حق‌پرستی و تعالی وجودی و تکامل اجتماعی و رشد نوعی می‌کند...» البته که بعید است بتوان از این نوشته پراحساس گزاره‌های جدی بیرون کشید، ولی شمه‌ای از رویکرد او به عنوان شاخص‌ترین چهره سوسیالیست‌های مسلمان را نشان می‌دهد. با این حال منظور وی از سوسیالیسم به اصطلاح مارکسیسم و کمونیسم (بخوانید اقتصاد دستوری در شوروی و بلوک شرق) نیست و به آنها هم می‌تازد و معتقد است در آنها هم در نهایت خلق و خوی حیوانی آدم‌ها تغییر نمی‌کند و حاصل کار آنها هم در نهایت خیلی تفاوتی با «انسان بورژوای غربی» ندارد.

البته در سوسیالیسم تخیلی شریعتی حرف از بازتوزیع صرف هم نیست و فراتر از اینهاست، گفته بود: «روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم. مارکس، به عنوان یک اصل علمی و کلی، اقتصاد را زیربنای انسان می‌گیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایه‌داری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگ‌ترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن، انسان، ایمان و اندیشه و ارزش‌های اخلاقی انسان، دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است، شکل تولیدی به او شکل نمی‌دهد، در میان دو دست آگاهی و عشق آب و گلش سرشته می‌شود و خود را خود انتخاب می‌کند، می‌آفریند و راه می‌برد.»

مرحوم تصور می‌کرد کافی است اراده لازم با کمی چاشنی عشق و عرفان وجود داشته باشد تا بتوان دنیا را گلستان کرد و از کمیابی گریخت و «عدالت اجتماعی» را تمام و کمال محقق کرد، انگار که اسیدی به نام «آگاهی» هست که انسان‌ها را دگرگون می‌کند، فقط کافی است دوز کافی از آن را مهیا کنیم تا انسان‌هایی که حتی در نظام‌های کمونیستی هم بعد از مدتی به «اصل» خود برمی‌گردند، رام و اهلی شوند. چنین نگاه هپروتی به میزان توانایی‌های انسان در تغییر احوال جهان البته روشن بود که جز به رویااندیشی و توهم نمی‌انجامید و حاصلش ماموریت غیرممکن «مهندسی سرشت آدم‌ها» بود. رویکرد رمانتیک شریعتی به همه‌کس و همه‌چیز و اراده‌گرایی وی شاید در میان مخاطب کم‌سن و سال جاذبه ایجاد می‌کرد، ولی آنقدر با واقعیت‌ها فاصله داشت که بعید بود اهل فن آنها را جدی بگیرند.

اندیشه او محصولی بی‌کیفیت از فرانسه آن روزگار (محل تحصیلش) بود که چپ‌زدگی و میل به تغییر در آن غوغا می‌کرد. می‌خواست همه چیز را عوض کند، بدون آنکه کمترین تصوری از دشواری‌های راه و حتی نتیجه نهایی کار داشته باشد. شاید بهترین توصیف از پدیده شریعتی از آن محمد قائد، روزنامه‌نگار شهیر ایرانی، باشد: «روشنفکران ناراضی فرانسه و دانشجوهای مراکشی و الجزایری و تونسی را متن جامعه می‌دید و قاطبه فرانسوی‌ها را زینب زیادی فرض می‌کرد. یعنی به عنوان آدمی اهل سبزوار در ناف خارجه، قادر به تشخیص وزن فرهنگ اصلی و خرده‌فرهنگ حاشیه‌ای نبود... برای بچه‌های شهرستانی سخنرانی می‌کرد که این تهران لعنتی چه جای مزخرفی است و صد رحمت به پاریس خودمان که دانشجوهای آفریقایی در آن متن جامعه‌اند و طفلک‌ها را به گریه می‌انداخت.» والله اعلم.

دراین پرونده بخوانید ...