شناسه خبر : 21670 لینک کوتاه

عبدالله ناصری از درس‌های تلخ و شیرین انتخابات 29 اردیبهشت می‌گوید

مرثیه‌ای برای سرمایه اجتماعی

به عقیده عبدالله ناصری، «این انتخابات نشان داد که باید به سمت جامعه حزبی و داشتن احزاب بزرگ، تاثیرگذار و فراگیر حرکت کنیم».

مرثیه‌ای برای سرمایه اجتماعی

عبدالله ناصری، عضو بازنشسته هیات علمی دانشگاه الزهرا (س) و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) در دوره اصلاحات است. با او درباره درس‌هایی گفت‌وگو کرده‌ایم که می‌توان -و باید- از روند تبلیغات و برگزاری انتخابات 29 اردیبهشت 1396 گرفت. ناصری که معتقد است «انتخابات امسال در تاریخ جمهوری اسلامی ایران یک انتخابات بی‌سابقه بوده» می‌گوید: «بداخلاقی‌های صورت‌گرفته از سوی نامزدها در این دوره بسیار چشمگیر بود. اغلب آنها با رویکردی انتقادی و سلبی نسبت به یکدیگر وارد تبلیغات و به‌ویژه مناظره‌ها می‌شدند و رویکرد ایجابی را -که می‌توانست به افزایش سرمایه اجتماعی نظام بینجامد- فراموش می‌کردند.» به عقیده این عضو بنیاد باران، «این انتخابات نشان داد که باید به سمت جامعه حزبی و داشتن احزاب بزرگ، تاثیرگذار و فراگیر حرکت کنیم».

♦♦♦

 ایرادهای روند انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم را چه می‌دانید؟ فکر می‌کنید انتخابات این دوره در مجموع به تقویت دموکراسی در ایران کمک کرد یا خیر؟ در حوزه سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به نظام سیاسی چطور؟

نظام ما یک نظام مردم‌سالار است، اما بسیاری از ملزومات جوامع دموکراتیک مدرن از جمله احزاب را ندارد. به نظر من حزب بنیادی‌ترین لازمه یک جامعه مدرن است و اینکه ما در جریان اغلب انتخابات ایران شاهد غلبه جریان‌های احساسی بر رفتارهای منطقی و عقلانی کنشگران سیاسی و حتی احزاب هستیم، ناشی از ضعف ساختار حزبی کشور است. البته اینکه در ایام انتخابات به طور کلی فضای سیاسی کشور آزادتر می‌شود، یک امتیاز است. همین که معاون دادستان با صدور بخشنامه‌ای اعلام می‌کند که الصاق تصویر سیدمحمد خاتمی در داخل ستادهای انتخاباتی بلامانع است، یک گام رو به جلو برای پاسخ دادن به مطالبات عمومی مردم است و نشان می‌دهد که فضای کشور نسبت به انتخابات گذشته فضای دموکراتیک‌تری بوده است.

با این حال بداخلاقی‌های صورت‌گرفته از سوی خود نامزدها در این دوره بسیار چشمگیر بود. اغلب آنها با رویکردی انتقادی و سلبی نسبت به یکدیگر وارد تبلیغات و به‌ویژه مناظره‌ها می‌شدند و رویکرد ایجابی را -که می‌توانست به افزایش سرمایه اجتماعی نظام بینجامد- فراموش می‌کردند. هرچند بخش عمده‌ای از کنش‌ها و واکنش‌های نامزدها ناشی از ساختار مناظره‌ها بود که روش‌های طراحی سوال، قرعه‌کشی و پشت‌صحنه آن را شبیه شوهای نمایشی می‌کرد. به اعتقاد من، مناظره‌ها موقعیت خوبی برای ایجاد انگیزه حضور پای صندوق‌های رای بود و اقتضا می‌کرد که ساختاری کاملاً کارشناسی داشته و افراد متخصص حوزه‌های مختلف فارغ از گرایش‌های سیاسی در جریان مناظره‌ها حضور داشته باشند و سوالات اساسی‌تر را خطاب به کاندیداها مطرح کنند تا مناظره به صندلی داغی برای پاسخگویی نامزدها تبدیل شود. اگر این کار صورت می‌گرفت، هم پاسخ‌دهندگان از مسیر پاسخگویی به سوالات جدی طفره نمی‌رفتند، هم رای‌دهندگان این فرصت را به دست می‌آوردند تا نسبت به برنامه‌ها و دیدگاه‌های نامزدها درباره مدیریت کشور به جمع‌بندی برسند. این یک مشکل بسیار جدی در مناظره‌های انتخابات دوازدهم بود که برخی نامزدها تقریباً هیچ‌گاه به سوالات مطرح‌شده توجهی نمی‌کردند و حرف‌هایی را که از قبل آماده کرده بودند، تکرار می‌کردند تا انتقام خود را از دولت بگیرند و به اصطلاح حسن روحانی را مشت‌ومال بدهند. به نظر من در جامعه غیرحزبی، غیرمدرن و در حال گذار ما، مناظره یکی از مهم‌ترین ابزارهای ایجاد انگیزش اجتماعی است و نباید از حذف آن سخن گفت؛ اما ساختار مناظره‌ها، یکی از مشکلات اساسی فضای تبلیغات انتخاباتی دوره دوازدهم بوده و مجموعه حاکمیت باید برای سال‌های آینده و انتخابات بعدی به فکر بازنگری در ساختار آن باشند. البته فکر می‌کنم که ترکش‌های مناظره‌های امسال جرقه این کار را در ذهن سیاستگذاران ارشد کشور زده است.

 برخی از سخنانی که در تبلیغات این دوره و به‌ویژه در مناظره‌ها با تواتر بسیار مطرح می‌شد، تلویحاً به معنای وجود ناکارآمدی و فساد در همه دستگاه‌ها بود. اگر بین خطوط صحبت‌های نامزدها در مناظره‌ها را بخوانیم، به نظر شما مهم‌ترین پیام‌های ناخواسته و برداشت‌های مردم از تبلیغات انتخابات 96 چه بود؟

ممکن است برداشت بخش‌هایی از مردم همین باشد که این ساختار معیوب است و نمی‌تواند منافعشان را تامین کند: یک‌جا املاک نجومی مطرح است، یک‌جا از فیش‌های نجومی سخن گفته می‌شود، یک‌جا قاچاق از طریق مرزها و گمرکات غیرقانونی در جریان است و غیره. البته معتقد نیستم که فسادهای احتمالی موجود در سیستم نباید مطرح شود. اتفاقاً در جوامع توسعه‌یافته رعایت دو اصل به عنوان قاعده کلی پذیرفته شده است: اول اجرای قانون و دوم شفاف‌سازی در تمام حوزه‌های حکومت. مشکل اصلی در کشور ما این است که کسانی را مجبور به پاسخگویی می‌کنیم و کسان دیگری را از پاسخگویی مبرا می‌دانیم. تجربه همین چند سال گذشته نشان می‌دهد که در مورد مساله املاک نجومی جامعه سردرگم ماند؛ درباره فیش‌های نجومی -اگرچه دولت برخوردهای لازم را داشت- جامعه قانع نشد؛ در مورد پدیده بابک زنجانی، ماجرای دکل نفتی، پرونده سه‌‌ هزار‌‌میلیاردی و امثال آن هم که به طور پی‌درپی در جامعه رخ داد، به نظر می‌رسد نهادهای ذی‌ربط در روشنگری و اقناع افکار عمومی موفق نبودند. این مساله باعث شد که حتی وقتی یک اتفاق عادی مثل فوت آیت‌الله هاشمی رخ داد، ذهن جامعه مشغول و سوالاتی برای برخی مردم مطرح شد.

اگر حاکمیت بنا را بر این بگذارد که افکار عمومی را در برابر پدیده‌های این‌چنینی محرم بداند -حتی اگر به قیمت استعفا، برکناری یا محاکمه یک مقام مسوول تمام شود- اعتماد جامعه به نظام سیاسی تقویت می‌شود و نتیجتاً در برابر ادعاها و شایعات غیرواقعی تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد. تا زمانی که چنین روندی در عرصه حاکمیت دیده نشود، ممکن است تلقی مردم این باشد که فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی، فساد سیستماتیک در دستگاه‌های مختلف نظام رخنه کرده و هیچ‌کس هم در برابر آن پاسخگو نیست. این نکته را هم اضافه کنم که به عقیده من مبارزه با فساد در حوزه‌های مختلف حکومتی، جز با اراده کلان و جمعی حاکمیت -همانند اراده‌ای که در پرونده هسته‌ای مشاهده شد- میسر نیست. یعنی لازم است همه ارکان حکومت در کنار هم برای اصلاح ساختارها آستین بالا بزنند تا جامعه را نسبت به توانمندی خود در این زمینه امیدوار کنند. من مطمئنم که جامعه ترجیح می‌دهد سفره نانش حتی خالی‌تر از امروز باشد، اما باور داشته باشد که ارکان حکومت در یک سیستم سالم و شفاف مشغول انجام وظیفه هستند.

 چرا در دوره اخیر اغلب کاندیداها هیچ برنامه‌ای برای اداره کشور ارائه نکردند؟ اصولاً آیا مطالبه‌ای برای ارائه برنامه از سوی کاندیداها وجود دارد؟

به نظر من پس از سال 1376 و دوره اول دولت اصلاحات که برنامه مدونی با تکیه بر اصلاحات سیاسی و اجتماعی ارائه شد، تمام ادوار بعدی انتخابات با همین مشکل مواجه بوده است و هیچ‌یک از روسای جمهور در دوره نخست فعالیت خود برنامه مدون و مشخصی نداشته‌اند. یعنی نامزدهایی که به دنبال رسیدن به اولین دوره ریاست‌جمهوری خود هستند، عادت کرده‌اند با مجموعه‌ای از وعده‌ها پای به کارزار انتخابات بگذارند. مطرح کردن شعارهای غیرکارشناسی و غیرعالمانه برای جذب آرا از سوی این نامزدها به یک سنت ناپسند تبدیل شده است. در نتیجه، تنها دولت مستقر که یک تجربه چهارساله از حضور در راس هرم اجرایی را دارد، برنامه مدونی برای مدیریت کشور ارائه می‌کند که عملاً تداوم برنامه‌های چهار سال نخست است. در عین حال فراموش نکنید که تدوین یک برنامه کارشناسی جامع نیازمند سرمایه‌گذاری اقتصادی، اجتماعی و فکری قابل توجه و زمان‌بر است که کاندیداها غالباً برای آن وقت ندارند. در نتیجه، این فرآیند بسیار اشتباه در انتخابات ریاست‌جمهوری ایران شکل گرفته و وعده‌های غیرکارشناسی صحنه‌گردان اصلی انتخابات شده است. البته جامعه احساسی و هیجان‌زده‌ای که طی سال‌های گذشته در شرایط سخت معیشتی بوده هم گوشش چندان بدهکار برنامه و آینده‌نگری نیست و به دنبال آن است که در یک دوره بسیار کوتاه، تحولات معیشتی را در سفره خود مشاهده کند.

 انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم بسیار دیر کاندیداهای خود را شناخت، اما دوره تبلیغات رسمی برای آن نسبتاً طولانی بود. تاثیر این تاخیر در شکل‌گیری فضای انتخاباتی بر نوع رقابت‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

البته دوره تبلیغات رسمی انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم، مطابق قانون انتخابات بود و تفاوتی با شرایط معمول نداشت. تنها مساله این بود که شورای نگهبان از یک دوره پنج‌روزه مهلت خود برای اعلام صلاحیت‌ها استفاده کرد و خواهان تمدید پنج‌روزه آن نشد. در نتیجه معرفی رسمی کاندیداها کمی زودتر اتفاق افتاد، اما نمی‌توان ادعا کرد که مدت تبلیغات رسمی افزایش پیدا کرده است. درباره تعویق گرم شدن فضای انتخابات هم به نظر من این روندی عمومی است که معمولاً در زمان حضور رئیس‌جمهور مستقر در انتخابات (برای دور دوم دولت) اتفاق می‌افتد. چراکه برداشت فضای عمومی جامعه همواره این بوده که ریاست‌جمهوری در ایران دو‌دوره‌ای است و از سال 1360 تاکنون هیچ‌گاه رئیس‌جمهور یک‌دوره‌ای نداشته‌ایم. با این حال چیزی که در چند انتخابات اخیر تازگی داشته، این بوده که جامعه ایران با توجه به افزایش جمعیت واجد شرایط رای دادن، از نظر نسلی پوست‌اندازی کرده است. در عین حال رشد اطلاعات و آگاهی‌های عمومی جامعه از طریق فضای مجازی و سایر وسایل ارتباطی باعث شده که نوعی حس بی‌تفاوتی یا بی‌انگیزگی در فضای عمومی جامعه به چشم بیاید. از این جهت گرم شدن فضای انتخابات در عرصه عمومی اندکی به تاخیر می‌افتد. با این حال انتظار می‌رفت که مناظره‌های انتخاباتی و تبلیغات تلویزیونی نقطه عطفی برای خیزش اجتماعی در حوزه انتخابات باشد. من انتظار داشتم بعد از مناظره اول، خیزش اجتماعی بیش از آنچه به وقوع پیوست، رخ دهد. در دوره‌های قبل هم با شروع مناظره‌ها، فضای اجتماعی انتخاباتی را مشاهده می‌کردیم. شاید در این مورد بتوان به نقش صداوسیما اشاره کرد که -آگاهانه یا ناآگاهانه- کار برای بسیج افکار عمومی در انتخابات ریاست‌جمهوری را خیلی دیر شروع کرد و در مورد انتخابات شوراها هم تقریباً هیچ کاری نکرد. در مجموع من با آن دسته از کنشگران اجتماعی و سیاسی هم‌عقیده‌ام که می‌گویند انتخابات 1396 در تاریخ جمهوری اسلامی ایران یک انتخابات بی‌سابقه بوده و سبک و سیاق و رخدادهای تبلیغاتی آن در تمام انتخابات 38 سال گذشته مشابهی نداشته است.

 برخی از کاندیداهای نهایی این دوره تا یکی دو هفته قبل از ثبت‌نام نامزدها هنوز می‌گفتند قصد شرکت در انتخابات را ندارند. به نظر شما اینکه کل پروسه اعلام نامزدی تا انتخاب احتمالی یک نفر به عنوان رئیس‌جمهور در فضای سیاسی ایران کمتر از دو ماه طول می‌کشد، نشانه چیست؟ آیا این کار فرصت بررسی آشنایی با عملکرد و برنامه‌ها و همچنین مطالبه‌گری جامعه از رئیس‌جمهور را محدود نمی‌کند؟

یکی از تفاوت‌های انتخابات دوازدهم با انتخابات قبلی همین بود. البته جریان اصلاح‌طلب و هواداران دولت یازدهم از یک سال قبل اعلام کرده بودند که نامزد اصلی‌شان حسن روحانی است و تنها بحث آنها بر سر حضور یا عدم حضور نامزد پشتیبان بود. در اردوگاه مقابل، حضور محمدباقر قالیباف در انتخابات ریاست‌جمهوری دوازدهم به دو دلیل پیش‌بینی می‌شد: اول آنکه او و بدنه حامیانش در 12 سال گذشته همواره مطالبه رسیدن به جایگاه ریاست‌جمهوری را داشته‌اند. در سال 1384 تا روزهای پایانی رقابت‌ها، قالیباف به عنوان نامزد اصلی جریان اصولگرا شناخته می‌شد و چرخش به سمت محمود احمدی‌نژاد در سه چهار روز آخر رخ داد. ضمن اینکه با توجه به شکست فاحش قالیباف در انتخابات گذشته، پیش‌بینی می‌شد که او با هدف جبران شکست انتخابات سال 1392 وارد میدان شود. دلیل دوم هم این بود که عملکرد 12‌ساله قالیباف در شهرداری تهران -به گفته بسیاری از ناظران و اعضای شورای شهر- با اماواگرهای فراوان مواجه بود و حادثه پلاسکو هم باعث شده بود او در سیبل انتقاد افکار عمومی قرار بگیرد. بنابراین قالیباف با هوشمندی تصمیم گرفت برای فرار از فضای سنگین شکل‌گرفته علیه خود، زمین بازی را عوض کند و وارد کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری شود تا با انتقاد از عملکرد دولت روحانی، تصویر مدیریتی خود را بازسازی کند. متاسفانه رویکرد پوپولیستی او در تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری و به خصوص در مناظره‌ها، یادآور رفتارهای احمدی‌نژاد بود. قالیباف با اینکه در حوزه اجرایی کشور کار کرده بود و واقعیت‌های وضعیت اقتصادی کشور را می‌دانست، با رویکردی کاملاً احمدی‌نژادی تلاش می‌کرد بازی تبلیغات انتخاباتی را علیه دولت روحانی اجرایی کند تا از زیر بار فشار انتقادها نسبت به عملکرد خود در حوزه مدیریت شهری خارج شود. بنابراین حضور قالیباف در انتخابات قابل پیش‌بینی بود، اما حضور ابراهیم رئیسی خیر. به نظر من حضور رئیسی در انتخابات دوازدهم ناشی از جمع‌بندی ناگهانی گروهی از افراد تاثیرگذار در حاکمیت و نهادهای ذی‌ربط بود که با تحلیلی «عاطفی» او را وارد فضای انتخاباتی کردند تا دوگانه «سید و شیخ» سال 1376 را تکرار کنند. فعالیت گسترده ستاد رئیسی در مناطق محروم -در قیاس با مناطق توسعه‌یافته‌تر شهری- نیز از این دیدگاه قابل تحلیل است. از سوی دیگر رئیسی تنها یک سال قبل به عنوان تولیت آستان قدس رضوی انتخاب شده بود و انتظار نمی‌رفت که ناگهان به دنبال تغییر جایگاه خود بیفتد. اما در نهایت با توجه به سن‌وسال نسبتاً پایین‌تر در مقایسه با سایر مقامات بلندپایه نظام، رئیسی برای شکل‌دهی شخصیت سیاسی و تصویرسازی از خود به‌عنوان گزینه بالقوه برای مناصب مهم وارد این عرصه شد.

 شما به تحلیل «عاطفی» جناح اصولگرا برای وارد کردن ابراهیم رئیسی به انتخابات اشاره کردید. در مجموع به نظر شما، تبلیغات این دوره با هدف افزایش قدرت تصمیم‌گیری عقلانی مردم صورت گرفت یا تلاش‌ها بر اثرگذاری روی احساسات آنها متمرکز بود؟

دولت یازدهم در شرایطی روی کار آمد که هیچ‌یک از دولت‌های گذشته آن را تجربه نکرده بودند. این دولت میراث هشت سال مدیریت غلط احمدی‌نژاد را تحویل گرفت و آن را بازسازی کرد. دولت روحانی بخش مهمی از زمان و انرژی خود را روی مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌های اقتصادی گذاشت و در عین حال با مدیریت صحیح در حوزه‌هایی مثل نفت، کشاورزی و بهداشت دستاوردهای مهمی به دست آورد. اما با وجود این عملکرد قابل دفاع، در تنگنای اطلاع‌رسانی و روشنگری برای افکار عمومی قرار داشت؛ چراکه اولاً رسانه ملی با دولت یازدهم همراهی چندانی نداشت، ثانیاً فضای رسانه‌ای رقیب به شدت قدرتمند بود و ثالثاً تیم رسانه‌ای دولت در حد صفر عمل می‌کرد. دو مولفه اول در دولت اصلاحات هم وجود داشت، اما آن دولت در زمینه رسانه‌ای منسجم عمل می‌کرد و در عرصه اقناع افکار عمومی موفق‌تر از دولت روحانی بود. با این مقدمه، پاسخ من به سوال شما این است که دولت یازدهم از نظر فضای اطلاع‌رسانی، دولت مظلومی بود و در نتیجه رقبایش هم طی چهار سال گذشته و هم در دوران انتخابات به تحریک افکار عمومی ضد او پرداختند. بدین ترتیب فضای تبلیغات انتخاباتی با رونمایی اصولگرایان از پدیده رئیسی همزمان با اتخاذ مواضع پوپولیستی از سوی قالیباف، از رویکردهای منطقی و کارشناسی فاصله گرفت. این در حالی است که تجربه سیاسی جمهوری اسلامی نشان داده است که اصولاً روسای جمهور در دوره دوم فعالیت خود می‌توانند برنامه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌شان را به نتیجه برسانند و تنها در پایان دوره دوم است که داوری منصفانه نسبت به آنها ممکن است. من اعتقاد دارم که حتی اگر محمود احمدی‌نژاد در انتخابات سال 1388 شکست می‌خورد و از کار کنار می‌رفت، چهره واقعی مدیریت او به افکار عمومی نشان داده نمی‌شد و ممکن بود در قامت یک قهرمان ملی به مردم عرضه شود.

 به عنوان سوال پایانی؛ به نظر شما مهم‌ترین درسی که سیاسیون و مردم ایران از انتخابات ریاست‌جمهوری 29 اردیبهشت گرفتند، چه بود؟

مهم‌ترین درس برای سیاسیون این بود که باید به سمت جامعه حزبی و داشتن احزاب بزرگ، تاثیرگذار و فراگیر حرکت کنیم. هرچند برخی معتقدند ساختار حاکمیت ما چندان با این رویکرد همراه نیست، اما انتخابات ریاست‌جمهوری نشان داد که این یک ضرورت برای فضای سیاسی ایران است. اما تجربه این انتخابات برای مردم ایران، دست‌کم از یک منظر تجربه‌ای تلخ بود: اینکه در روند تبلیغات، سرمایه اجتماعی با آسیب مواجه شد. 

 

دراین پرونده بخوانید ...

  • تلخ مثل عسل

    از انتخابات ریاست‌جمهوری امسال چه درس‌هایی می‌توان گرفت؟

    تلخ مثل عسل