شناسه خبر : 29447 لینک کوتاه

رام کردن اسب سرکش

چرا در تبدیل ایده به کسب‌وکار شکست می‌خوریم؟

ایده که خیلی زیاد است و روند کلی هم این است: «دنیا به سمت باهوش‌تر شدن می‌رود.» بنابراین هر ایده‌ای که کمک کند فعالیت‌های روتین و غیرروتین مردم راحت‌تر و روتین‌تر و هوشمندانه‌تر انجام شود ایده خوبی است و می‌تواند موفق باشد. اما چرا بسیاری از این ایده‌ها تجاری نمی‌شوند؟

آیدا خدیوی‌فرد/ تحلیلگر فناوری اطلاعات

ایده که خیلی زیاد است و روند کلی هم این است: «دنیا به سمت باهوش‌تر شدن می‌رود.»  بنابراین هر ایده‌ای که کمک کند فعالیت‌های روتین و غیرروتین مردم راحت‌تر و روتین‌تر و هوشمندانه‌تر انجام شود ایده خوبی است و می‌تواند موفق باشد. اما چرا بسیاری از این ایده‌ها تجاری نمی‌شوند؟

1- یکی از دلایل آن که شاید در ایران پررنگ‌تر از جاهای دیگر دنیاست می‌تواند این باشد که به واسطه وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران، برنامه‌ریزی بلندمدت برای تبدیل ایده به کسب‌وکار بسیار سخت است. هم ایده‌پرداز تحمل ندارد که چندین سال پای ایده‌اش بنشیند تا رشد کند و تجاری شدن آن را ببیند هم سرمایه‌گذار. نهایتاً دو سه سال آدم‌ها صبر می‌کنند و پای ایده زحمت می‌کشند و بعد از آن دلسرد می‌شوند. طبیعی هم هست فرض کنید پولی دارید و می‌توانید همین امروز در بانک سرمایه‌گذاری کنید و مثلاً اوراق سپرده ریالی با سود 20 درصد بگیرید خب چه انگیزه‌ای می‌ماند که آن را برای راه‌اندازی استارت‌آپی هزینه کنید که فکر می‌کنید پنج سال دیگر پول‌تان را به شما برمی‌گرداند؟

2- خروجی تحقیقی که در آمریکا انجام شده بود نشان می‌داد که راه‌اندازی استارت‌آپ‌ها بازی پولدارهاست یعنی درصد زیادی از موسسان استارت‌آپ‌ها افرادی هستند که پشتوانه مالی خوبی دارند و می‌توانند ریسک مالی ناشی از تزریق پول به استارت‌آپ یا حداقل دریافت حقوق پایین را برای مدت نسبتاً طولانی تحمل کنند. در ایران هم احتمالاً تا حد زیادی باید همین‌طور باشد. اما مشکل اینجاست که بیشتر از یک دهه است که ایران وضعیت اقتصادی خوبی ندارد. در صنایع بسیاری رکود و افول و مرگ کسب‌وکارها را داشتیم. بنابراین جوانان (که امید بیشتری به تجاری کردن ایده‌هایشان هست) که هیچ، پدر و مادر شاغل‌شان هم بعید است بتوانند سرمایه خوبی در اختیارشان بگذارند و تصور کنید چقدر سخت است یک تیم با‌کیفیت پولدار بی‌توقع و تلاشگر را کنار هم جمع کرد. باز برگردیم به فضای اقتصادی نامساعد، شما تیم‌تان را با هر زحمتی بود دور هم جمع کرده‌اید. یکی از اعضای این تیم که به تنهایی 30-20 درصد کل منابع انسانی شما را تشکیل می‌دهد پیشنهادی از شرکت دیگری دریافت می‌کند که بزرگ‌تر است و امنیت کاری بیشتری از استارت‌آپ شکستنی و نوپای شما ایجاد می‌کند یا اصلاً پولدارتر است و حقوقی که می‌دهد واقعاً وسوسه‌انگیز است و در این شرایط اقتصادی نامساعد هم‌تیمی شما آن را یک غنیمت می‌داند. این هم‌تیمی چه کار می‌کند؟ می‌رود. یک شرکت بزرگ‌تر با از دست دادن یک نیرو هرچقدر هم کلیدی باشد، حیاتش متزلزل نمی‌شود ولی در یک استارت‌آپ کوچک سه چهار پنج‌نفره این‌طور نیست، ناگهان کل شرکت از هم می‌پاشد.

3- شانسی که داریم این است که تقریباً در هیچ حوزه‌ای ما پیشتاز و اول نیستیم که بخواهیم واقعاً ایده‌پردازی کنیم. در واقع ایده‌پردازی در ایران بیشتر به معنای الگوبرداری از نمونه‌های موفق دنیا و بومی‌سازی آن است. اما با این حال باز هم یک مشکلی وجود دارد و آن، این است که الزاماً هر ایده‌ای که در دنیا موفق است در ایران موفقیت‌آمیز نخواهد بود و الزاماً مورد استقبال واقع نمی‌شود. در کشورهای دیگر معمولاً روی ایده‌های جدید یک کمپین کوچک تبلیغاتی اجرا می‌شود تا اقبال مردم به آن ایده مورد بررسی قرار گیرد. مثلاً Google AdWords برای این کار خیلی مفید است. یک تبلیغ کم‌هزینه نشان می‌دهد که آیا این ایده اساساً می‌تواند جذاب باشد یا نه؟ خب اول اینکه ما تحریم‌ایم و دوم هم اینکه پرداخت پول به سرویس‌های خارجی خیلی سخت است. بنابراین باید دور چنین سرویس‌های مفیدی را خط کشید. البته که می‌شود در ایران هم به صورت داخلی همین آزمایش را انجام داد اما حتی اگر تحلیلی که می‌دهد با سرویس‌های خارجی کیفیت مساوی داشته باشد، هزینه‌ای که دارد قطعاً سنگین‌تر است بنابراین عموماً خود استارت‌آپ‌ها هم با تمام وجود نمی‌توانند ادعا کنند که این ایده خواهد گرفت یا مفید خواهد بود و پای آن بایستند.

4- متاسفانه ما ایرانی‌ها فضای همکاری با خارج از ایران را با حداکثر توان از بین برده‌ایم. حتی از ایرانی‌های خارج‌رفته هم خوب پذیرایی نمی‌کنیم که تشویق شوند و برگردند و بمانند. بنابراین مجبوریم بیشتر با آزمون و خطا یا صرفاً مطالعه و مشاهده دورادور داستان‌های موفقیت و مکانیسم‌های کاری موجود در کشورهای دیگر آموزش ببینیم و راهمان را پیدا کنیم. این در حالی است که بسیاری از معیارها و شرایط تصمیم‌گیری در این مشاهدات دورادور قابل تشخیص نیست و دانشی که از این طریق تولید می‌شود لزوماً درست نیست، محدود است و در شرایط مختلف ممکن است پاسخگو نباشد. چقدر خوب می‌شد ما مشاورانی داشتیم که موسسان استارت‌آپ‌های ما را هدایت می‌کردند. هنگام بازاریابی و تحلیل مشتریان در کنارشان بودند و درس‌آموخته‌های خود را به آنها منتقل می‌کردند. انواع گزینه‌های ممکن را که دیده بودند و قطعاً متنوع‌تر از گزینه‌های داخلی ماست (چون در کشورهای توسعه‌یافته فضای رقابت بزرگ‌تر است و باید قوی‌تر باشی که دوام داشته باشی) به آنها منتقل می‌کردند و‌... . نه اینکه کلاً در کشور ما این مشاوران نباشند، کم‌ هستند و هر چیز کمیابی گران است خصوصاً برای یک کسب‌وکار نوپا.

5- دلیل دیگر این است که واقعاً کارهای اداری استارت‌آپ راه انداختن و تبدیل ایده به کسب‌وکار سخت است. داستان‌هایی که برای گرفتن کد اقتصادی و بعد از آن پرداخت بیمه و مالیات، گرفتن درگاه بانکی و‌... وجود دارد جداً برای یک استارت‌آپ با تعداد کمی آدم که باید تمام توان خود را روی عملیاتی کردن ایده و نه انجام کارهای اداری و رفت‌وآمدهای زمانبر بگذارند خیلی زیاد است. هر چه تعداد این موانع برای شروع یک کسب‌وکار سخت‌تر باشد، به‌تبع آن تبدیل ایده به استارت‌آپ سخت‌تر و احتمال دلسرد شدن آدم‌ها کمتر است.

6- یکی دیگر از دلایل اینکه ایده‌ها به مرحله تجاری شدن نمی‌رسند، برمی‌گردد به موسسان استارت‌آپ. معمولاً هسته اصلی استارت‌آپ‌ها را نیروهایی تشکیل می‌دهند که تخصص و تجربه‌شان در همان حوزه‌ای است که برایش استارت‌آپ راه انداخته‌اند. این افراد عموماً ضعف مدیریت و رهبری کسب‌وکار را دارند. طبیعی هم هست. مگر این افراد که عموماً جوان‌اند چقدر تجربه سر وکله زدن با آدم‌های دیگر را که هرکدام ممکن است به واسطه انتظارات و انگیزه‌هایی که دارند متفاوت و حتی عجیب و غریب به نظر برسند دارند. جوان نباشند هم فرقی نمی‌کند. مدیریت در همه سنی سخت است. تعامل با ذی‌نفعان، جذب سرمایه‌گذار، سود‌ده کردن کسب‌وکار، نگه داشتن تیم در کنار هم و انگیزه دادن به آنها و هزار کار دیگر است که حتی اگر کسی توانمندی‌اش را هم داشته باشد اینقدر وقت ندارد که هم کار عملیاتی استارت‌آپ را به خوبی انجام دهد و هم کارهای مدیریتی‌اش را. بنابراین احتمال شکست در آن خیلی زیاد است و بهای این شکست‌ها زیاد است و بی‌دلیل نیست که استارت‌آ‌پ‌های زیادی در همان ابتدای راه توسط موسسانش رها می‌شوند.

7- احتمالاً آخرین نکته هم این است که روابطی که بین سرمایه‌گذار و ایده‌پردازان وجود دارد به خوبی تعریف نمی‌شود. بله، ما نمونه‌های موفقی هم داشتیم که در ایران یک ایده به استارت‌آپی تبدیل شده و با پول کمی شروع به کار کرده و موفق بوده. اما این نمونه‌ها واقعاً کم‌ هستند. ضمن اینکه زمان شروع به کار آنها و هزاران عامل دیگر هم در موفقیت آنها می‌توانسته نقش داشته باشد. اما این ذهنیت در بسیاری از سرمایه‌گذاران وجود ندارد. فکر می‌کنند با پول بسیار کم می‌توانند یک استارت‌آپ را موفق کنند. اما شاید اگر بهتر نگاه کنند می‌بینند که استارت‌آپ‌هایی که سودمند و بزرگ شدند، عموماً با قدرت شروع کردند. پول زیادی به آنها تزریق شد، نیروهای ماهر گرفتند، تبلیغات خوبی کردند، پروموشن ارائه دادند و سهم از بازار را برای خود کردند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها