شناسه خبر : 27686 لینک کوتاه

می‌خواهم زنده بمانم

چرا لات‌ها اسطوره می‌شوند؟

قتل وحید مرادی، یکی از گنده‌لات‌های نسبتاً مشهور تهران، در زندان رجایی‌شهر کرج و به دست دیگر گنده‌لات‌ها، سقلمه‌ای بود به سیاستگذاران اجتماعی و فرهنگی که نباید قدرت این گنده‌لات‌ها را دست‌کم گرفت. زمینه و بستر ظهور لات‌ها و داش‌مشتی‌ها اگر بیش از گذشته فراهم نباشد، حتماً کمتر نیست و بخت بد آنکه دیگر رسم و رسوم پهلوانی و جوانمردی نمانده و جایش را به مرام گنده‌لات‌هایی داده است که دست‌شان تیزی است و پشت‌شان دیفال زندان، خط نمی‌اندازند و فرو می‌کنند، دعوا نمی‌کنند که ببخشند و می‌کشند تا زنده بمانند.

می‌خواهم زنده بمانم

رضا طهماسبی: قتل وحید مرادی، یکی از گنده‌لات‌های نسبتاً مشهور تهران، در زندان رجایی‌شهر کرج و به دست دیگر گنده‌لات‌ها، سقلمه‌ای بود به سیاستگذاران اجتماعی و فرهنگی که نباید قدرت این گنده‌لات‌ها را دست‌کم گرفت. زمینه و بستر ظهور لات‌ها و داش‌مشتی‌ها اگر بیش از گذشته فراهم نباشد، حتماً کمتر نیست و بخت بد آنکه دیگر رسم و رسوم پهلوانی و جوانمردی نمانده و جایش را به مرام گنده‌لات‌هایی داده است که دست‌شان تیزی است و پشت‌شان دیفال زندان، خط نمی‌اندازند و فرو می‌کنند، دعوا نمی‌کنند که ببخشند و می‌کشند تا زنده بمانند. معلوم نیست آن فرهنگ پهلوانی چه شد، نه که در گذشته لمپن و قداره‌بند نبود، بود اما مثل امروز نبود. زندگی افرادی چون وحید مرادی، فکر و سخن و رفتار او می‌تواند مدت‌ها مساله تحقیق و بررسی جامعه‌شناسان و البته سیاستگذاران باشد.

+آقا وحید. خوبی؟

- خاکتم.

پهلوانی در ایران اگرچه به زور بازو و قدرت بدنی وابسته بوده و پهلوانان با به خاک رساندن پشت حریف، بازوبند پهلوانی می‌بستند و شهره می‌شدند اما فروتنی و تواضع، وجه جدانشدنی از این عنوان بود و هرکس، جدا از رجزخوانی‌های محترمانه میدان مبارزه، پا از دایره ادب و احترام به مردم از کوچک و بزرگ و کهنسال بیرون می‌گذاشت، خود به خود از دامنه عنوان پهلوانی هم بیرون می‌شد و دیگر حنایش در کوچه و بازار رنگی نداشت و زور بازو و قدر قدرت بودنش برایش متضمن حفظ شهرت و آبرو و احترام نبود. نتیجه اینکه پهلوانانی که کارهای ناشدنی را شدنی می‌کردند و سنگ از پیش پای مردم برمی‌داشتند، همواره با سر خم در میان مردم می‌گشتند. نقل آنچه بزرگانی چون پوریای ولی و غلامرضا تختی کردند، به‌رغم تکرار گویی درس خوبی برای بازو سترگان امروز نبوده است، که تواضع و فروتنی امروز فقط در گزاره‌های لوث شده‌ای چون خاکتم، زیر سایه‌تم، سروری و... مانده است و شکل و شمایلی عینی ندارد. سر خم کردن برای وارد شدن به زورخانه و گود پهلوانی، مفهوم خودش را از دست داده و به سرکشی و قلدری تبدیل شده است. در گذشته این پهلوانان بودند که دست می‌گرفتند و بلند می‌کردند و حالا این نوچه‌ها هستند که لگد می‌زنند تا راه را باز کنند. از پهلوانی تا گنده‌لاتی راه درازی است که به نظر می‌رسد پیمودن آن البته، با سرعتی بیش از آنچه تصور می‌شد، رخ داده است. پهلوانان در گذشته هم زیاد نبودند اما مرام و مسلک آنها الگو بود و خودشان محبوب، گنده‌لات‌های امروزی زیادند و مرام‌شان انحرافی است و خودشان هم سلبریتی. پهلوانان قدیمی حضورشان دلگرمی بود و گنده‌لات‌های امروزی دلهره، پهلوانان قدیمی با خود مهربانی می‌آوردند و گنده‌لات‌های امروزی لرزه، پهلوانان قدیمی عمدتاً در کار گل بودند و نان از عرق جبین به کف می‌آوردند و گنده‌لات‌های امروزی جیب از پول باج و جرم و خلاف پر می‌کنند. از استثنائات گذشته و حال که بگذاریم و بگذریم، روند این دگردیسی در دو دهه اخیر سرعت بیشتری گرفته و تغییرات دو چندانی داشته است. حالا جامعه ایرانی با طیف گسترده‌تری از انواع و اقسام داعیه‌داران لوطی‌گری مواجه است که مرام‌های متفاوت و گاه متناقض دارند و تعامل با آنها نیز رویکردهای متفاوتی می‌خواهد.

نوچه ندارم، اینا رفیقامن، داداشامن

تجارت- فردا-   یزدی بزرگ که سال‌ها پهلوان اول دارالخلافه ناصری و صاحب بازوبند پهلوانی بود.

نوچه هم یادگاری از همان فرهنگ پهلوانی است. نوچه‌ها، نوجوانان و جوانان ورزشکار کشتی‌گیری بودند که در زورخانه تحت تعلیم قرار می‌گرفتند و دوره شاگردی را نزد پهلوانی خاص می‌گذراندند (فرهنگ فارسی معین). نوچه‌ها همان‌گونه که در زورخانه تحت امر پهلوان بودند و از او درس کشتی و ورزیدن اندام می‌گرفتند، در بیرون نیز گاه همراه او بودند و درس رفتار با مردم و کمک به دیگران را می‌آموختند. همین‌جا بود که گاه در برابر بی‌ادبی‌ها و هتاکی‌های احتمالی به دفاع از پهلوان برمی‌خاستند و در زمانی که آزار می‌دیدند مورد حمایت پهلوان قرار می‌گرفتند. البته گفته می‌شود که پهلوانان قدیم از نوچه‌پروری به معنای مصطلح امروزی آن اجتناب و خارج از محیط زورخانه شاگردان را از همراهی خود منع می‌کردند. نوچگان پهلوانان نیز در حد و اندازه و قد و قواره خود سعی می‌کردند همان فتوت و جوانمردی پهلوان را پیش بگیرند و راه او را بروند. به دل گفت آنگه کک کوهزاد / ندارم چنین نوچه هرگز به یاد (فردوسی).

 با این حال برخورداری از نوچگان ریز و درشت همان‌قدر که در خرده‌فرهنگ پهلوانی نکوهیده بود، در میان لوطی‌ها و داش‌مشتی‌ها و باباشمل‌ها خواهان داشت. فرهنگ نوچه‌پروری با یک عرضه و تقاضای دوسویه و پوشیده شکل می‌گرفت، نوچه‌ها خدمت لوطی می‌کردند و حمایت می‌گرفتند، لوطی هم از خدمات نوچه‌ها برخوردار بود که اموراتشان را رتق و فتق می‌کردند و او را در نزاع‌ها و درگیری‌ها یاری می‌رساندند. ضمن اینکه نوچه‌ها قصد نهایی‌شان تبدیل شدن به لوطی و داشی و در نهایت باباشملی بود.

نوچه‌داری و نوچه‌پروری امروز اما متفاوت از گذشته، بسیار پررنگ شده است. گنده‌لات‌های امروزی در پی هرچه بیشتر کردن نوچه‌ها و فراهم کردن ارتش نوچه‌ها هستند چون برای دعواهای خیابانی و بیابانی! به تعداد بیشتری نوچه نیاز دارند. نوچه‌ها در حوزه‌های مختلف از نوچه‌های کارچاق‌کن تا نوچه‌های جنگی و دعوایی و در نهایت نوچه‌هایی که کارشان در فضای مجازی است و باید فیلم‌ها و عکس‌های گنده‌لات را پخش کنند و عربده‌های او را بیشتر و بیشتر بچرخانند و بازنشر کنند تا افراد بیشتری در اقصی نقاط کشور از حضور یک عقاب، ببر، شیر، پلنگ یا هر اسم دیگری، در یک منطقه آگاه شوند و دیگر گنده‌لات‌ها نیز از حرکات و سکنات هم آگاه باشند، یا با هم دست دوستی و وفاداری بدهند یا شاخ و شانه بکشند. با این حال لفظ نوچه امروز یا توسط رقبا برای تحقیر و تضعیف به کار برده می‌شود، یا توسط خود فرد برای ابراز ارادت و نشان دادن اخلاص. خود گنده‌لات‌ها اما مرام می‌گذارند و می‌گویند رفقا، داداشیا، تخم چشا.

گوشت کیلوییه، جیگر سیخی

تجارت- فردا-   وحید مرادی، گنده‌لات و شرور مشهور که در زندان به قتل رسید.

پهلوانان در قدیم هم یال و کوپالی بیش از مردم عادی داشتند؛ زور بازویی که بتوانند در میدان مسابقه، پشت حریف را به زمین برسانند. در دوره‌ای که همه کار یدی داشتند و فعالیت بدنی بالا و نسبتاً ورزیده، پهلوانان قاعدتاً از منظر زور بازو یک سر و گردن و شاید بیشتر بالاتر بودند. البته این زور بازو الزاماً در عضلات بزرگ و بادکرده با پروتئین نبود و قوتش را از کباده و میل و تمرین کشتی‌های محلی می‌گرفت و البته هیکل درشت خدادادی هم این وسط بی‌تاثیر نبود چون آمپول و مراقبت‌های دوره رشد نبود. نمونه‌اش حاج ابراهیم یزدی معروف به یزدی بزرگ که در دوره ناصرالدین‌شاه پهلوان اول ایران بود. «یزدی بزرگ» اندام درشت و هیکل تنومندی (گفته می‌شود وزنش 183 کیلوگرم بود) داشت اما خبری از تصویری که امروز از ورزشکاران با عضلات برجسته و مشخص می‌بینیم، نبود. ابراهیم یزدی چنان زورمند بود که حتی در زمان کهولت سن که دوپایش به دلیل بیماری ناتوان شده بود، دو جوان پهلوان زورخانه‌ای نتوانستند چوب عصایش را که بر زمین می‌فشرد، از زمین جدا کنند. او سال‌ها قاپوچی (دربان) دربار بود و بازوبند پهلوانی بر بازویش ماند تا آن را به پهلوان اکبر خراسانی داد. از هر دوی آنها حکایت‌هایی به جوانمردی و اخلاق مانده از جمله یزدی بزرگ که به خاطر احترام به سادات در مبارزه با سیدمحمد سعادتمند در عین برتری پشت او را به خاک نزد و اکبر خراسانی که در پرستاری از بیماران مبتلا به وبا خود بیمار شد و درگذشت.

گنده‌لات‌های دوره جدید، پرورش‌یافتگان سالن‌های بدنسازی و کشتی و ورزش‌های رزمی و احیاناً مکمل‌های پروتئینی هستند که در انواع و اقسام مختلف در بازار یافت می‌شود. گنده‌لات‌های امروزی شاخصه‌شان بازوهای تتوشده و عضلانی و هیکل‌های درست است. البته این را هم نباید نادیده گرفت که لات‌هایی هستند که خودشان گنده نیستند و اما به گفته وحید مرادی «جیگر» دارند و به همین ترتیب توانسته‌اند گنده‌هایی به نوچگی دور خودشان جمع کنند و اسم و رسمی به هم بزنند. با این همه آنچه گنده‌لات‌ها و لات‌های امروزی را متمایز می‌کند، این است که در خشونت‌ورزی حد و مرزی ندارند، جنگی و دعوایی هستند و با قمه و تیزی کف خیابان، دعوا نمی‌کنند که بعدش آشتی کنند، کینه‌ای هستند و خلاف گذشته‌ها که با تیزی و قمه در دعوا به طرف مقابل‌شان فقط خط می‌انداختند، بی‌پروا تیغه را فرو می‌کنند. بنا بر آنچه وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفته است نزاع دومین عامل مرگ و میر در کشور بعد از تصادفات رانندگی است.

شهر باید به من شرارتی عادت بکند

وحید مرادی این جمله را روی بدنش خالکوبی کرده بود که شهر باید به او و امثال او عادت بکند. شاید هم مردم عادی چندان کم‌عادت به دیدن گنده‌لات‌ها و دار و دسته‌شان نباشند. شاید زیان‌آورتر از خود گنده‌لات‌ها برای جامعه، نوچه‌ها و به اصطلاح جوجه‌لات‌ها باشند که برای نشان دادن خودشان هم بی‌پرواتر نزاع می‌کنند و هم احتمال ارتکاب خلاف و جرم‌شان زیادتر است.

گنده‌لات‌های معمولی که بیشتر عشق‌شان عرض‌اندام و شهرت و محبوبیت به رسم پیشینیان است، معمولاً برای گذران زندگی یا کسب‌وکاری به هم می‌زنند، مثلاً باشگاه می‌زنند یا در باشگاه فردی می‌نشینند و با نمایش اندام و جلب توجه پولی می‌گیرند، یا از قبل کسب‌وکار دیگران می‌خورند، به طور مستقیم وارد کار خلاف و جرم نمی‌شوند و نمی‌خواهند چهره آنها نزد مردم مخدوش باشد، گرچه احتمالاً از رعب و وحشتی که از حضورشان در دل‌ها می‌افتد کیفور می‌شوند. این گنده‌لات‌ها که گاه آنها را گنده‌لات‌های لاابالی یا با خوش‌بینی بسیار زیاده از حد مردمی هم می‌خوانند، بزه اصلی‌شان دعواهایی است که با گروه‌های رقیب ترتیب می‌دهند، جایی که به خط انداختن و سوراخ کردن کلیه و نهایتاً سفره کردن شکم می‌انجامد.

در این میان گنده‌لات‌هایی هم هستند که کارشان را با سامان دادن تولید و توزیع مواد مخدر و روانگردان می‌گردانند، آشپزخانه شیشه دارند و نوچه‌هایشان کار توزیع و فروش انجام می‌دهند. این گنده‌لات‌ها خطرناک و مضر و وحشت‌آفرین هستند و با درآمدهای غیرقانونی و نامشروع، با شرخری و قاچاق، پولی به هم می‌زنند و صاحب محفل و تشکیلات هم می‌شوند. خشن‌ترین رویدادها می‌تواند در نزاع‌های بین این دو گروه شکل بگیرد و شاخ و شانه کشیدن‌ها برای قطع کردن پایی که به‌زعم یکی از گلیم درازتر شده است.

می‌خوام زندگی کنم

وحید مرادی این اواخر می‌گفت از او فیلم منتشر نکنند، ادعای نوچه‌گری او را نداشته باشند و برایش دردسر درست نکنند چون می‌خواهد زندگی کند. اما همان‌طور که خودش پس از قتل (نا) رفیقش گفت شر دور سر او می‌چرخد و او را ول نمی‌کند. این سرنوشت چنین سبکی از زندگی است، از یک حد که عبور کنی دیگر راه برگشتی نیست و حتی اگر به سراغ شر نروی، شر به سراغت می‌آید. شاید هنوز وحید مرادی‌های زیادی باشند که بخواهند زندگی کنند، علاقه داشته باشند به زندگی برگردند و از شر دور باشند، اینان مستحق‌ترینان به کمک و یاری هستند، کمکی که احتمالاً راه درستش از طریق سازمان‌های مردم‌نهاد با همکاری و همراهی قوه قضائیه و نیروهای امنیتی باید باشد. زور بازوی این افراد نباید موجب جذب آنان برای استفاده در رویدادهای خشن شود که نقض غرض است و دامن زدن به این خرده‌فرهنگ بیمار. دولت در تامین کالای عمومی موفقیت کاملی نداشته و همین موضوع جا را برای بروز و ظهور مرادی‌ها باز کرده، دولت باید از حوزه‌هایی که نابجا در آن حضور دارد بازگردد و روی آنچه وظیفه‌اش است تمرکز کند، شاید بتواند خشونت را پاک که نه، لااقل کمرنگ کند تا مرادی‌ها به ضرب تیزی و قمه در خیابان و زندان نکشند و کشته نشوند.  

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها