شناسه خبر : 27270 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عصر دست دوم

روایت بی‌پرده سُوِتلانا الکسیویچ از آمال و آرزوهای بربادرفته شوروی

«کجا داشتیم می‌رفتیم؟ به طرف سرمایه‌داری یا سوسیالیسمی مطلوب؟ از بچگی در کله ما فروکرده بودند که سرمایه‌دارها خوک‌های ترسناکی هستند (می‌خندد)... یک مرتبه کشور پر از بانک و تبلیغات بزرگ دیواری شد. همه‌جا پر شد از کالاهای جدید. به جای چکمه‌های نکبتی و پیراهن‌های املی، بالاخره می‌توانستیم همه چیزهایی را که آرزویش را داشتیم بخریم: شلوار جین، کاپشن و پالتوی قشنگ، ... همه چیز رنگارنگ بود، عالی. در زمان شوروی همه چیز خاکستری بود. مثل وسایل مرتاض‌ها، مثل وسایل نظامی زمان جنگ. کتابخانه‌ها و تئاترها خالی شدند... بازارها و مغازه‌ها جای آنها را گرفتند ...همه دلشان می‌خواست خوشبخت شوند، آن هم فوری. مثل بچه‌ها در حال کشف دنیای جدیدی بودیم.»

تجارت- فردا- معرفی کتاب

مولود پاکروان: «کجا داشتیم می‌رفتیم؟ به طرف سرمایه‌داری یا سوسیالیسمی مطلوب؟ از بچگی در کله ما فروکرده بودند که سرمایه‌دارها خوک‌های ترسناکی هستند (می‌خندد)... یک مرتبه کشور پر از بانک و تبلیغات بزرگ دیواری شد. همه‌جا پر شد از کالاهای جدید. به جای چکمه‌های نکبتی و پیراهن‌های املی، بالاخره می‌توانستیم همه چیزهایی را که آرزویش را داشتیم بخریم: شلوار جین، کاپشن و پالتوی قشنگ، ... همه چیز رنگارنگ بود، عالی. در زمان شوروی همه چیز خاکستری بود. مثل وسایل مرتاض‌ها، مثل وسایل نظامی زمان جنگ. کتابخانه‌ها و تئاترها خالی شدند... بازارها و مغازه‌ها جای آنها را گرفتند ...همه دلشان می‌خواست خوشبخت شوند، آن هم فوری. مثل بچه‌ها در حال کشف دنیای جدیدی بودیم.»

خواندن این چند جمله کافی است تا مسحور سطر به سطر کتابی شوید که زندگی روزمره مردم در شوروی پس از جنگ را به تصویر کشیده است. در داستان‌های کتاب، اثری از صدای نویسنده نمی‌بینید. اینها تاریخ شفاهی شوروی است. برگرفته از گفت‌وگوهای سوتلانا الکسیویچ -‌روزنامه‌نگار برنده نوبل- با هزاران شاهد زنده، از جنگ افغانستان تا حادثه چرنوبیل، از جنگ جهانی تا فروپاشی شوروی. الکسیویچ نامش را «شایعات خیابانی و گفت‌وگوهای آشپزخانه‌ای» گذاشته است. اما بیش از آنکه شایعه باشد، روح عریان کشور شوراها قبل و بعد از کودتای آگوست 1991 است.

نام کتاب- «سرانجام انسان طراز اول - فروریختن توهمات»1- به ما می‌گوید که با تاریخ شفاهی سر و کار داریم. اما تاریخ شفاهی به تنهایی نمی‌تواند عنوان مناسبی برای نشان دادن قلم مسحورکننده و روایات درخشان نویسنده از تاریخ باشد. روایت او به همان اندازه که به تاریخ شفاهی نزدیک است پیوند نزدیکی با ادبیات روس دارد چراکه از جزئیات زندگی انسان‌هایی می‌گوید که جبر تاریخ رنج و درد بسیار برایشان رقم زده است. در مقدمه کتابش نوشته است: «تمدن شوروی ... من با اشتیاق در پی نشانه‌ها و چهره‌های مانوس آن هستم. سوال‌های من درباره سوسیالیسم نیست. در مورد عشق، حسد، دوران کودکی و پیری است. درباره موسیقی، رقص، مدل مو. درباره هزاران جزئیاتی از زندگی که دیگر وجود ندارند. این تنها راه قرار دادن فاجعه، در چارچوبی مانوس و تلاش برای گزارش یک واقعه است. تاریخ تنها درباره وقایع است، عواطف همیشه در خارج از آن حوزه واقع شده است...من جهان را از دید یک نویسنده و نه مورخ، نگاه می‌کنم.‌»

الکسیویچ تمام کتاب‌هایش را بر مبنای گفت‌وگو با هزاران زن و مرد و کودک که از افغانستان تا چرنوبیل ملاقات کرده نوشته است. کتاب‌های او مجموعه کم‌نظیری از صدای واقعی انسان‌هاست. چه هنگامی که با یک مادر روس که فرزندش در افغانستان می‌جنگیده مصاحبه کند (کتاب پسرانی از جنس روی) یا با همسران آتش‌نشان‌هایی که برای مهار فاجعه چرنوبیل اعزام شده بودند (کتاب صداهایی از چرنوبیل)، الکسیویچ این مهارت را دارد که زندگی روزمره انسان را به ادبیات تبدیل کند.

 به دلیل همین رویکرد نوآورانه به تاریخ است که آکادمی نوبل در سال 2015 او را شایسته دریافت نوبل ادبیات شناخت. شنیدن این خبر در آن سال مایه شگفتی بسیاری شد. خیلی‌ها هرگز نامی از او نشنیده بودند. کتاب‌هایش نایاب بود چون از بلاروس به دیگر زبان‌ها ترجمه نشده بود. و سایرین هم تصور می‌کردند فقط یک روزنامه‌نگار است. نوبل اما، به سبب رویکرد منحصر به فردش در انعکاس تاریخ از او قدردانی کرد. هنگام اعطای جایزه نوبل این جمله را برایش به کار بردند: «به خاطر روایات چندصدایی‌اش، که مظهر رنج و شجاعت در روزگار معاصر ماست.»

همه چیز از ذکاوت و دگراندیشی او نشات گرفته است. الکسیویچ، روزنامه‌نگار زاده اوکراین، که اینک به 70‌سالگی پا گذاشته، همواره شیفته گزارش‌هایی بوده و هست که «روزنامه‌ها چاپ نمی‌کردند!»

روایتی صادقانه از فروپاشی توهمات

برای آنها که با تاریخ اتحاد جماهیر شوروی آشنا نیستند، شش صفحه نخست کتاب می‌تواند کمک مفیدی باشد. گاهشمار کوتاهی که اثری از مصاحبه‌های الکسیویچ در آن دیده نمی‌شود. اما در باقی صفحات با داستان‌هایی روبه‌رو می‌شوید از زبان انسان‌های رنج‌دیده‌ای که تاریخ درونی و بومی سوسیالیسم را روایت می‌کنند. این تاریخی است که در روح و روان افراد زندگی می‌کند. نویسنده می‌گوید: یک فرد، یک انسان، جایی است که همه چیز در آن رخ می‌دهد.

در فصل نخست -‌تسلی با مکاشفه- 10 داستان در خانه انسان‌های طراز نوین آمده است. از 1991 تا 2001. در همان چند سطر نخست با شیوه جدید الکسیویچ در نگارش تاریخ آشنا می‌شوید. خودش می‌گوید: چه کسی را می‌توانید پیدا کنید که حقیقت را به شما بگوید؟ هرچه باقی مانده بایگانی شده. چند برگ کاغذ. اما واقعیت اینجاست ... من بایگانی خودم را پیدا کردم. به شما اطمینان می‌دهم کاغذها بیشتر از آدم‌ها دروغ می‌گویند!

عصر دست دوم تاریخ یک کشور است. صداهای متمایزی که در آن آمده تجربیات عمیق و گسترده آدم‌هاست؛ از زندگی اشتراکی اجباری در دوران استالین، از کار و شکنجه در گولاک، از پیامدهای خدمت به حزب. کسی که مسوول اعدام زندانیان بوده می‌گوید: «چیزی شبیه به جنگ بود. برای من جنگ مثل مرخصی است. به یک آلمانی شلیک می‌کردید و او به زبان آلمانی فریاد می‌کشید. این آدم‌ها به روسی ضجه می‌زدند. آنها هموطنان خودمان بودند. سرتاپایمان غرق خون بود. دست خون‌آلودمان را با موهایمان پاک می‌کردیم.»

شاید عجیب به نظر بیاید که جایزه نوبل به نویسنده‌ای اعطا شده که صدای خودش به ندرت در صفحات کتاب‌هایش ثبت شده است. اما واقعیت چیز دیگری است. مهارت، دقت و حساسیت ادبیات خاص الکسیویچ را می‌توانید در تمام روایت‌هایش ببینید. از مهارت او در پرسیدن سوالاتی که می‌توانسته پاسخگو را دچار چالش‌های عمیق اخلاقی کند، تا نحوه تنظیم مطالب. ویژگی درخشان دیگر در این کتاب روایت‌های زنانه است. داستان زندگی زنانی که آنچه در روزگار جنگ و رنج و مشقت بر سرشان آمده، در جایی به ثبت نرسیده است. هر روایتی در این تاریخ مسحورکننده از زندگی در شوروی، مدرکی برای اثبات رویدادهایی است که در تاریخ به ثبت رسیده اما «غیرقابل اعتماد» یا «نامتقن» خوانده می‌شود. اینجا احساسات، آمال و آرزوها، مکاشفه و تجربه آدم‌ها، مهر تایید تاریخ است.

 در جای‌جای کتاب از اهمیت ادبیات روس در زندگی شهروندان شوروی یاد شده است. زنی که کودکی‌اش را در اردوگاه‌های استالین سپری کرده می‌گوید: «اگر بو می‌بردند که کسی کتاب می‌خواند به گولاک سپرده می‌شد. برای همین در خفا کتاب می‌خواندند...اما پس از آنکه در دوران پروسترویکا، سانسور فروکش کرد مردم دیگر به کتاب‌های ممنوعه علاقه‌ای نشان نمی‌دادند، آنها فقط نگران نرخ ارز بودند!»

آنها که شیفته آرمان‌های کمونیسم بودند رویدادهای پس از کودتا را تلخ می‌پندارند. النا یوریونا می‌گوید: «مردم دنبال آزادی نبودند. دنبال شلوار جین و سوپر مارکت بودند. گول بسته‌بندی‌های زرق و برق‌دار را خوردند. الان وفور نعمت است. اما فراوانی کالباس هیچ ارتباطی به خوشبختی و سربلندی ندارد. ما ملت بزرگی بودیم. ما را به قاچاقچی و غارتگر تبدیل کردند... تاجر، مباشر... مساله مردم، مردم عادی تاریخ نیست. چیزهایی که آنها را زنده نگه می‌دارد چیزهای ساده‌تری است: عشق، ازدواج، بچه‌دارشدن، خانه درست کردن. کشور به خاطر کمبود چکمه و دستمال توالت سقوط کرد. چون پرتقال نبود. و این شلوارهای جین لعنتی!»

دوست صمیمی النا اما روایت دیگری از روزهای پس از کودتا دارد:«ما صادقانه ایمان داشتیم. خام و ساده‌دل بودیم. فکر می‌کردیم همه چیز درست شده، که اتوبوس‌هایی که ما را به سمت دموکراسی می‌برند حی و حاضر دم در ایستاده‌اند... ایمان ما قلبی بود نه عقلی. در حوزه‌های رای‌گیری هم با قلبمان رای می‌دادیم نه با عقلمان. کسی به ما نگفت دقیقاً قرار بود چه کنیم. ما آزادی می‌خواستیم، همین. آدم وقتی در آسانسور گیر می‌کند آرزویش این است که در آسانسور باز شود. وقتی در باز می‌شود به وجد می‌آیید. فکر نمی‌کنید که حالا چه باید کرد...نفس عمیق می‌کشید. خوشحالید!»

جذابیت خلأ

فصل دوم کتاب اما، روایتگر 10 داستان دیگر از سال‌های 2002 تا 2012 است؛ بازهم برگرفته از شایعات خیابانی و مکالمات آشپزخانه‌ای. این‌بار الکسیویچ سرگذشت آنا را روایت می‌کند. معمار 59‌ساله‌ای که تجربه خودکشی‌های مکرر دارد و کودکی‌اش را در اردوگاه کار سپری کرده است. او وقتی به کاراگاندا - جلگه‌ای بی‌حاصل در قزاقستان- می‌رسد درمی‌یابد که کلبه‌ها خراب شده‌اند و جای خود را به خانه داده‌اند. یکی از محلی‌ها به او می‌گوید: «توی بهار، برف‌ها که آب میشه و بارون میاد، وسط سیب‌زمینی‌ها، استخون‌های مرده‌ها میزنه بیرون‌... اما کسی ناراحت نمیشه، عادت کردن‌... مردم پرتشون می‌کنن کنار زمین، با چکمه روشون راه میرن و روشون رو می‌پوشونن.»

آنا در جست‌وجوی نشانه‌های کودکی‌اش با پسر افسری ملاقات می‌کند که زمانی در جوخه اعدام بوده است. مرد می‌پرسد: «شما دنبال قبر کسی می‌گردید؟ درک می‌کنم. میشه گفت ما توی قبرستون زندگی می‌کنیم. ولی زیاد دوست نداریم راجع به گذشته فکر کنیم.» اما آنا که در سه‌سالگی از مادرش جدا شده و هنوز از خاطرات کودکی مرگبارش رنج می‌برد، نمی‌تواند هیچ چیز را فراموش کند.

الکسیویچ در کتاب بی‌نظیرش نشان می‌دهد زندگی هیچ‌کس از رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدا نیست و هر کدام از این جهان‌های «کوچک» فردی است که تاریخ «بزرگ» روسیه را می‌سازد. در تمامی کتاب‌های تاریخ این کشور سرگذشت میلیون‌ها زندانی که در زمان استالین بدون محاکمه به حبس افتادند یا اعدام شدند آمده است. الکسیویچ شاهدان زنده این رویدادها را به ما نشان می‌دهد. اولگا کاریموای موسیقیدان می‌گوید: «مردهای ما خیلی رنج کشیده‌اند؛ جنگ یا زندان به آنها ضربه روحی شدیدی وارد کرده است. زندان و جنگ مهم‌ترین کلمات در زبان روسی هستند. زن‌های روسی هیچ‌وقت مردان طبیعی نداشته‌اند‌... اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و ما حالا با قربانیان زوال امپراتوری سر و کار داریم.»

«سرانجام انسان طراز نوین» تصویر شکوهمندی از فروپاشی توهم کشور شوراهاست. از کمونیست‌هایی که به رویای اتوپیایی خود چسبیده بودند تا غول‌های نفتی و بانکداران و تاجران و فرصت‌های نامحدود سرمایه‌داری که سبب شد طرفداران آزادی آنها را «احمق‌های طرفدار شوروی» بنامند. الکسیویچ اما بی‌طرفی خود را همچنان رعایت کرده است. چندصدایی در کتاب او به ما می‌گوید در حالی که داشتن 20 نوع کالباس برای بعضی‌ها آزادی به شمار می‌رفت، دیگران هرگز حلاوت آزادی را نچشیدند. گروه دوم می‌گویند آزادی پایش را از مسکو بیرون نگذاشته. شیرینی پس از فروپاشی، آنقدر نبود که به همه برسد.

روایت الکسیویچ، عجیب خواندنی است. آنقدر که عباس عبدی در توئیترش می‌نویسد: این روزها کتاب نسبتاً حجیم سرانجام انسان طراز نوین؛ فروریختن توهمات (نشر مینوی خرد با ترجمه معیری و غنی‌نژاد) را می‌خوانم. نزدیک نیمه کتابم. دو گروه لازم است آن را بخوانند. اول آنان که جلوی تغییر ایستاده‌اند، دوم آنان که با خیال رسیدن به بهشت برین به پیشواز هر تغییری می‌روند.

پی‌نوشت: 
1-   عنوان اصلی کتاب «عصر دست دوم؛ سرانجام جماهیر شوروی» است:
SECONDHAND TIME;THE LAST OF THE SOVIETS

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها