شناسه خبر : 27249 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

رفتارشناسی دولتمردان

چه عواملی موجب بی‌اعتمادی به سیاستگذار می‌شود؟

سوار تاکسی شده‌اید و در حال حرکت در مسیرتان هستید که رادیو اعلام می‌کند فلان لایحه به تصویب رسید. در همان حال راننده تاکسی موج رادیو را عوض می‌کند و می‌گوید: «ای آقا! اینها هر روز یک لایحه جدید تصویب می‌کنند، اما چرا زندگی ما تغییری نمی‌کند؟» گاهی اوقات بعد از دیالوگش ادامه می‌دهد: «همه تقصیرها به خاطر فلان وزیر است. خودم دیشب در یک کانال تلگرامی یا فلان شبکه خبری دیدم که او برای کارهایش هیچ برنامه‌ای ندارد.»

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری 

سوار تاکسی شده‌اید و در حال حرکت در مسیرتان هستید که رادیو اعلام می‌کند فلان لایحه به تصویب رسید. در همان حال راننده تاکسی موج رادیو را عوض می‌کند و می‌گوید: «ای آقا! اینها هر روز یک لایحه جدید تصویب می‌کنند، اما چرا زندگی ما تغییری نمی‌کند؟» گاهی اوقات بعد از دیالوگش ادامه می‌دهد: «همه تقصیرها به خاطر فلان وزیر است. خودم دیشب در یک کانال تلگرامی یا فلان شبکه خبری دیدم که او برای کارهایش هیچ برنامه‌ای ندارد.»

چرا گاهی اوقات نسبت به یک سیاستگذار یا در مجموع سیاستگذاران، نگرش منفی پیدا می‌کنیم؟ آیا همه این موضوع به افراد یک جامعه برمی‌گردد یا سیاستگذار هم اشتباهاتی دارد؟

اگر از دید اقتصاد رفتاری به موضوعِ بی‌اعتمادی نسبت به سیاستگذار بنگریم، ابعاد رفتاری زیادی را پیدا می‌کنیم. بعضی موارد در تمام دنیا رخ می‌دهد اما برخی موارد مختص کشور خودمان است.

ابتدا بیایید دلیل نگرش منفی را که مردم در تمام دنیا نسبت به سیاستگذاران دارند بررسی کنیم. نسیم نیکلاس طالب (Nasim Nicholas Taleb) در کتاب جدید خود به نام «آنها که پای خودشان گیر نیست» «Skin in the game» عنوان می‌کند کسانی که در ارتباط با سرنوشت مردم و جوامع تصمیم می‌گیرند، خودشان از عواقب و نتایج این تصمیم‌ها در امان هستند. او مثال معروفی هم از رابرت روبین (Robert Rubin) وزیر سابق خزانه‌داری آمریکا می‌زند که در طی سال‌های منتهی به رکود اقتصاد در آمریکا (2008)، در حدود 120 میلیون دلار پاداش از سیتی‌بنک (Citibank) دریافت کرد. جالب اینجاست که بانک با مالیات مردم از ورشکستگی نجات پیدا کرد و روبین از سمتش کنار رفت ولی مجبور نشد هیچ هزینه‌ای برای تصمیم‌هایش بپردازد. آن پاداش هم‌اکنون بخشی از دارایی اوست.

این مورد تنها بخشی از حس ناخوشایند عموم مردم نسبت به یک سیاستگذار است. اینکه مردم می‌دانند نتایج تصمیم‌های یک فرد بیشتر از آنکه متوجه خود او باشد، متوجه عموم مردم است و همچنین در نهایت آن سیاستگذار می‌تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد.

اما همیشه ایراد کار بر دوش سیاستگذاران نیست. خیلی از اوقات بازی‌های رسانه‌ای افکار مردم را نسبت به سیاستگذاران تغییر می‌دهد. نسیم طالب در بخش دیگری از کتابش به روزنامه‌نگاران انتقاد می‌کند و آنها را باعث و بانی برخی از مشکلات جدی که در جامعه ایجاد می‌شود، می‌داند. یک روزنامه‌نگار با تحلیل اشتباه می‌تواند خسارت و هزینه‌ای را وارد کند که قرار نیست خودش این هزینه را پرداخت کند. نسیم طالب حمله آمریکا به عراق را یک تصمیم اشتباه می‌داند که روزنامه‌نگاران نقش مهمی با جوسازی خود در ایجاد آن داشته‌اند.

به سراغ روزنامه آرشیوشده از سه یا چهار ماه قبل بروید و تیترهای اصلی آن را بخوانید. کدام یک از تیترها امروز رخ داده‌اند؟ اگر به تیترها دقت کنید، متوجه می‌شوید که خیلی از تیترها اتفاق نیفتاده‌اند، اما احساس منفی نسبت به آن اتفاق یا فردِ مسبب اتفاق درون شما وجود دارد. از آنجا که می‌دانیم اطلاعات به راحتی درون مغز وارد می‌شوند و حتی اگر مغز از صحت اطلاعات اطمینان پیدا نکند، تاثیر مثبت یا منفی آن را دریافت می‌کند. حال به نتیجه گمانه‌زنی‌های یک رسانه در مورد ناکارآمدی یک سیاستگذار دقت کنید. اگر حتی در آینده آن رسانه عنوان کند که آن پیش‌بینی اشتباه بوده است و آن فرد تقصیری نداشته است، باز هم مغز ما نسبت به آن فرد احساس منفی پیدا کرده است.

حال بیایید شرایط را دقیق‌تر کنیم. فرض کنید یک فرد اصلاح‌طلب خبری را در مورد اشتباهات یا تصمیم‌های صحیح یک سیاستگذار اصولگرا می‌خواند. اگر خبر در مورد اشتباه آن سیاستگذار اصولگرا باشد، آن فرد تشدید احساسات منفی نسبت به آن سیاستگذار پیدا می‌کند. همچنین اگر در مورد تصمیم‌های صحیح آن سیاستگذار اصولگرا خوانده باشد، احساسات ویژه مثبتی نسبت به اقدام او پیدا نمی‌کند. به این اثر در اقتصاد رفتاری، اثر هاله‌ای می‌گوییم. اینکه افراد نسبت به بعضی افراد یا برندها سوگیری ذهنی دارند. شاید در ابتدا با خودتان فکر کنید که احتمالاً شما دچار اثر هاله‌ای نمی‌شوید و احساس‌تان نسبت به افراد صحیح و معقول است، اما باید بگویم که این خطا یک اشتباه سیستماتیک در مغز است که برای تمام افراد اتفاق می‌افتد. بیایید یک آزمایش معروف درباره  اثر هاله‌ای را بررسی کنیم. برند کوکاکولا بعد از بررسی و پرسش از مردم، عنوان کرد کوکاکولا برندی است که مردم انتخاب می‌کنند. برند پپسی هم دقیقاً همین ادعا را انجام داد. اینکه مردم پپسی را به عنوان نوشابه بهتر انتخاب می‌کنند. زمانی که پژوهشگران برای بررسی این مدعا دست به کار شدند، متوجه شدند روند آزمایش این برندها با یکدیگر تفاوت داشته است. کوکاکولا بر روی لیوان‌هایی که اسم برندهای نوشابه بر رویشان قرار داشته است از مردم نظرخواهی کرده است در حالی که پپسی نوشابه‌ها را درون لیوان‌های بدون نام نظرخواهی کرده است. این اتفاق برای پژوهشگران جالب به نظر می‌آید و تصمیم می‌گیرند این بررسی را با دستگاه تصویربرداری مغزی به نام fMRI دوباره تکرار کنند. آنها بعد از تصویربرداری مغزی متوجه شدند زمانی که افراد می‌دانند قرار است برند کوکاکولا را بنوشند، قبل از اینکه نوشابه را مزه کنند، شبکه‌هایی از مغز که مرتبط با طعم خوب است فعال می‌شود. این دقیقاً همان اثر هاله‌ای است. اینکه قبل از متوجه شدن طعم واقعی نوشابه، مغز ما نسبت به آن برند واکنش نشان می‌دهد.

اثر هاله‌ای در تمام موارد و مسائل وجود دارد. در مساله بی‌اعتمادی نسبت به سیاستگذار، بخشی از علت‌ها به دلیل اثر هاله‌ای احزاب، نظیر اصولگرا و اصلاح‌طلب است. این اثر هاله‌ای نه‌تنها برای افراد عموم جامعه، بلکه برای رسانه‌ها نیز وجود دارد. اگر می‌خواهید شدیدترین حالتِ اثر هاله‌ای را مشاهده کنید، به دکه روزنامه‌فروشی بروید و روزنامه پیروزی و روزنامه استقلال را بررسی کنید. به عنوان مثال فرض کنید شما طرفدار استقلال هستید، و در تیتر اصلی روزنامه استقلال نسبت به تصمیم‌های وزیر ورزش و جوانان نسبت به دلسوزی بیشتر این وزیر نسبت به تیم پیروزی انتقاد شده است. در این لحظه شما چه احساسی نسبت به وزیر پیدا می‌کنید؟ آیا در لحظه خواندن خبر، ذهن شما توانایی این را داشته است که ضمن تحلیل خبر، به یاد بیاورد به عنوان مثال هفته قبل همین وزیر چند مشکل از تیم استقلال را حل کرده است؟ از آنجا که مغز تنها به اندازه یک موتور 40 وات توانایی پردازش دارد، نمی‌تواند در همان لحظه تمام اطلاعات را به درستی و به دور از سوگیری تحلیل کند. در نتیجه از همان یک خبر که تعداد زیادی از خطاهای ذهنی نظیر «اثر هاله‌ای» و «اطلاعات در دسترس» را داراست، احساس منفی نسبت به سیاستگذار پیدا می‌کند.

اگر در بحث ناتوانی مغز، درباره محاسبات پیچیده در لحظه اندکی تامل کنیم، متوجه می‌شویم گاهی اوقات مغز در تحلیل آمار و ارقام به درستی عمل نمی‌کند. به عنوان مثال، اخبار معمولاً آمارِ تورم را توسط بانک مرکزی به صورت درصد اعلام می‌کند. یا همچنین اخبار اقتصادی به صورت درصد اعلام می‌شوند، اما زمانی که افراد برای خرید روزانه وارد سوپرمارکت می‌شوند با افزایش قیمت‌ها به صورت پانصد یا هزارتومانی روبه‌رو می‌شوند. در آن لحظه فرد نمی‌تواند به صورت دقیق محاسبه کند که آن میزان تورم با این افزایش قیمت دقیقاً یکی است یا نه، در نتیجه احتمالاً اندکی حس منفی پیدا می‌کند. همچنین آن فرد با خودش فکر می‌کند که افزایش قیمت چندباره این محصول در کمتر از یک سال خیلی منطقی نیست، در نتیجه اخبار و صحبت‌های فرد سیاستگذار را صحیح نمی‌داند. این مورد که گاهی اوقات از زیرکی رسانه‌ها اتفاق می‌افتد، اثر چارچوب‌بندی نام دارد. اینکه چه زمانی آمار را به درصد بگوییم، و چه زمانی آمار را به عدد بگوییم. به عنوان مثال می‌بینیم که اخبار، آمار بیکاری در ایران را به درصد اعلام می‌کند. در حالی در خبرهای دیگری آمار بیکاری در بعضی کشورهای دیگر به عدد اعلام می‌شود. از آنجا که تاثیر عدد از درصد بیشتر است، این تغییر رویه در اعلام خبر، احتمالاً بتواند فقط در همان لحظه اذهان مردم را آرام نگه دارد.

دو مورد از نابخردی‌هایی که مغز در ارتباط با قضاوت در مورد افراد روبه‌رو می‌شود، بحث معقول و خردمند دانستن افراد و همچنین بحث آگاهی به رویدادی است که اتفاق افتاده است. زمانی که به عملکرد افراد نگاه می‌کنیم کاملاً در نظر داریم که آن فرد باید تمام تصمیم‌هایش معقولانه و خردمندانه باشد، و در صورتی که برخی از تصمیم‌هایش اشتباه انجام شده باشد، آن فرد را نابخرد می‌دانیم. البته در ارتباط با سیاستگذاران بخش زیادی از این طرز تفکر به خود سیاستگذار نیز برمی‌گردد. به دلیل اینکه فردِ سیاستگذار زمانی که نیاز به رای دارد، خود را کاملاً فرد منطقی می‌داند که در آینده می‌تواند مشکلات زیادی را حل کند و در نتیجه قول‌های زیادی به مردم می‌دهد که در میدان عمل گاهی اوقات نمی‌تواند به آنها عمل کند. در این موارد عموم مردم ممکن است آن فرد را دروغگو یا ناتوان بدانند، در صورتی که شاید آن سیاستگذار واقعاً تلاش کافی انجام داده باشد اما به گفته‌های کمال‌گرایانه گذشته‌اش نرسیده باشد. در این موارد نابخردی دیگری که احساسات افراد را شکل می‌دهد، احساس به آگاه بودن به اتفاقی است که امروز افتاده است. بررسی‌های اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که افراد بعد از روی دادن یک اتفاق عموماً احساس آگاهی نسبت به آن اتفاق می‌کنند. به طور مثال مردمی را در نظر بگیرید که با امید و هدف برای بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی به پای صندوق رای رفته‌اند. اگر امروز با برخی از آنها در مورد بازار آشفته دلار صحبت کنید، با جملاتی نظیر: «ما می‌دانستیم که دلار قرار است گران شود» یا «همیشه دوره دوم هر رئیس‌جمهوری با گرانی دلار همراه است و من می‌دانستم که این دولت هم با این وضعیت روبه‌رو می‌شود» مواجه می‌شویم. اگر از بالا و دلسوزانه به وضعیت کشور نگاه کنیم، در این شرایط، بیشتر از هر چیز نیاز به همدلی و امید داریم، اما این احساس که ما می‌دانستیم با چنین وضعیتی روبه‌رو می‌شویم، شرایط را برایمان طوری تغییر می‌دهد که نسبت به ناتوانی سیاستگذارهایمان احساس منفی داشته باشیم.

از علت‌های دیگری که مردم نسبت به سیاستگذاران دچار احساس منفی می‌شوند، برخی رفتارها و واکنش‌های سیاستگذاران است. گاهی اوقات سیاستگذاران از دو سوگیری «تعصب به تایید» (confirmation bias) و «اعتماد به ‌نفس بیش از حد» (overconfidence) در تصمیم‌هایشان استفاده می‌کنند. به تصمیم سیاستگذارانی نگاه کنید که دانشگاهیان یا تحلیلگران انتقاد شدیدی به آن وارد می‌کنند، در حالی که آنها معتقدند بر اساس اطلاعاتی که دارند، تصمیم صحیح را می‌دانند. حتی خیلی از اوقات که با عواقب و نتایج اشتباه تصمیم‌شان روبه‌رو می‌شوند، با اعتماد به ‌نفس بیش از حدی که دارند، عنوان می‌کنند که خودشان می‌توانند جلوی مشکلات را بگیرند. نمونه‌ای از یک تصمیم‌گیری حرفه‌ای و به دور از اعتماد به ‌نفس بیش از حد را می‌توانید در استعفای زیدان از سرمربیگری رئال مادرید ببینید. زیدان پس از قهرمانی در سه دوره متوالی لیگ قهرمانان اعلام کرد که تیم رئال مادرید برای ادامه نتایج خوبش نیاز به سرمربی دیگری دارد. حال بیایید در کشور خودمان به دنبال مدیران و سیاستگذارانی بگردیم که به دور از هیجان و جوزدگی در شرایط سخت یا شرایط خوب، به دلیل صلاحِ کشور استعفا می‌دهند.

شاید ریشه این اعتماد به ‌نفس بیش از حد را بتوانیم گاهی اوقات در نبود اجبار به پاسخگو بودن مسوولان بدانیم. احتمالاً تا به حال دیده‌اید که یک فرد مسوول آماری را سهواً یا عمداً به اشتباه بیان کند. اما معمولاً فشار زیادی را از سوی رسانه‌ها یا مسوولان دیگر بر روی آن فرد نمی‌بینیم. در کشورهای دیگر گاهی اوقات یک اشتباه کوچک موجب برکناری یک مدیر می‌شود.

اما گاهی اوقات برخی رفتارها موجب بی‌اعتمادی مردم به تمام سیاستگذاران است. یکی از رفتارهایی که معمولاً سیاستگذاران در اعلام گزارش‌های خود انجام می‌دهند، تکیه فقط بر کارهایی است که انجام داده‌اند. شاید در نگاه اول این رفتار منطقی به نظر برسد. شاید از خود بپرسید: «مگر چه کسی از کارهایی که انجام نداده است، حرفی به میان می‌آورد؟» اما اگر از دید کلی به مساله نگاه کنید، متوجه می‌شوید که در نهایت لطمه را خود سیاستگذاران می‌خورند. همه دولت‌ها در پایان دولت خود به سرعت از طرح‌های جدید رونمایی می‌کنند و در رسانه‌ها به خدمات خود و تلاشی که داشته‌اند اشاره می‌کنند. اما بلافاصله دولت بعدی که روی کار می‌آید تمام کارهای انجام‌نشده در دولت قبلی را برای مردم عنوان می‌کند و طوری صحنه را جلوه می‌دهد که گویی دولت قبلی هیچ کاری انجام نداده است. این رفتارها شاید در لحظه باعث محبوبیت شود، اما در نهایت مردم می‌دانند برای اینکه بتوانند قضاوت صحیحی از هر دولت داشته باشند باید در انتظار دولت بعدی بنشینند.

شاید در یک جامعه رویایی، در جامعه‌ای که آن اتاق شیشه‌ای واقعی وجود داشته باشد و به دنبال این باشیم که مردم هیچ احساس منفی به سیاستگذاران پیدا نکنند، افراد ضمن اعلام کارهایی که انجام داده‌اند، به کارهایی که انجام نداده‌اند نیز اشاره کنند (شاید امروز این حرف، خیلی خنده‌دار و غیرمنطقی به نظر بیاید، اما احتمالاً شفافیت اطلاعات روزی به‌جایی خواهد رسید که سیاستگذاران مجبور باشند به کارهای نکرده‌شان نیز اشاره کنند).

همان‌طور که اشاره کردیم، باید توجه داشته باشیم رسانه‌ها نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری اعتماد یا بی‌اعتمادی مردم نسبت به سیاستگذاران دارند. به عنوان مثال اطلاعات در دسترس را در نظر بگیرید. در این شرایطِ جامعه، خیلی سخت به نظر می‌رسد مردم نسبت به سیاستگذاران اعتماد داشته باشند. به دلیل اینکه تمام اخبار از پیش‌بینی‌های بعد از برجام و آشفتگی بازار دلار تشکیل شده است. در این شرایط که اطلاعات در دسترس و اخیری که به مردم رسیده است، اخبار مثبتی نیست، مردم تمام اخبار را با لنز منفی نگاه می‌کنند. در نتیجه اگر یک تحلیلگر یا اقتصاددان آمریکایی آماری از تورم ایران اعلام کند که اقتصاددانان ایرانی این آمار را به دلایل منطقی اشتباه بدانند، مردم به دلیل نگاه منفی که دارند، نسبت به آن تحلیلِ غلط توجه نشان می‌دهند.

مساله دیگری که رسانه‌ها گاهی اوقات ناخودآگاه و گاهی اوقات به صورت غیراخلاقی از آن استفاده می‌کنند، بحث رفتار گله‌ای یا Herd behavior است. زمانی که رسانه‌ها قصد ایجاد یک موج را داشته باشند، از رفتار گله‌ای استفاده می‌کنند. به عنوان مثال فرض کنید یکی از تصمیم‌های اشتباه یک سیاستگذار اصولگرا یا اصلاح‌طلب مشخص می‌شود. رسانه‌های حزب مخالف به سرعت به پوشش آن خبر که گاهی اوقات با اغراق همراه می‌شود، می‌پردازند (شاید برایتان جالب باشد که بدانید بعضی از اوقات این اخبار فقط برای بالا رفتن تعداد دنبال‌کننده‌های یک کانال خبری در تلگرام پخش می‌شود). در همین راستا حزب دیگر به سرعت به دنبال یک خبر تند و تیز می‌گردد که اثر آن خبر را کمرنگ کند. که معمولاً خیلی سریع خبری پیدا می‌شود و می‌توانند به حزب دیگر حمله کنند. در این چرخه دعواهای رسانه‌ای بیشترین پیامی که به عموم مردم می‌رسد اشتباهات و تخلفات سیاستگذاران است. گاهی اوقات یک خبر نسبتاً ساده باعث به وجود آمدن موج شدیدی می‌شود که در نهایت هزینه روانی بسیار زیادی به جامعه تحمیل می‌کند.

گاهی اوقات ترتیب ثبت خاطرات در ذهن نیز باعث شکل‌گیری این بی‌اعتمادی در ذهن‌های مردم می‌شود. یکی از تئوری‌های اقتصاد رفتاری به نام «قانون بیشترین – آخر» «peak-end rule» عنوان می‌کند که افراد از هر رویدادی فقط مهم‌ترین خاطره و آخرین خاطره از آن رویداد را به یاد می‌آورند. اگر شما در یک سازمان خدمات زیادی به مردم کرده باشید، اما در آخرین روزهای فعالیت خود در آن سازمان تصمیم‌های اشتباهی گرفته باشید، مردم در آینده آن خاطره از تصمیم‌های پایانی شما را راحت‌تر به یاد خواهند آورند. قانون بیشترین-آخر در عین حالی که نباید توسط سیاستگذار سوءاستفاده شود (به طوری که با ساختن خاطره مثبت در اواخر ریاست خود به دنبال ایجاد حس مثبت باشد)، باید از سوی مردم رصد شود. مردم باید توجه داشته باشند که قضاوت‌هایشان از یک سیاستگذار بر اساس مجموعه فعالیت‌های او شکل گرفته است یا صرفاً بر اساس خاطره‌هایی که از مهم‌ترین و آخرین تصمیمش شکل گرفته است؟

مساله بی‌اعتمادی نسبت به سیاستگذار، آنقدر ابعاد گوناگونی دارد که شاید نتوان به صورت مستقیم به چند توصیه عملی اکتفا کرد. اما مهم‌ترین نکاتی که سیاستگذار و مردم با رعایت آنها باعث از بین رفتن بسیاری از سوءتفاهم‌ها می‌شوند را می‌توان در موارد «جلوگیری از پیش‌بینی‌های غیرواقع‌گرایانه» و «اطلاعات شفاف» خلاصه کرد. اگر مسوولان دست از پیش‌بینی‌های کمال‌گرایانه بردارند و به دنبال پیش‌بینی‌های همراه با نتایج صحیح و به دور از اعتماد به ‌نفس بیش از حد باشند در حالی که در عنوان کردن آمار و ارقام شفافیت و صداقت را رعایت کنند، مردم اعتماد زیادی به سیاستگذاران پیدا خواهند کرد. همچنین اگر مردم با در نظرگرفتن یک انسان واقعی که همواره در معرض خطاست و به دور از پیش‌بینی‌های رویایی به دنبال قضاوت افراد باشند، بخشی از احساسات‌شان نسبت به سیاستگذاران تغییر می‌کند. 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها