شناسه خبر : 26625 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

لایک لودگی!

چرا فرهنگ حماقت در شبکه‌های اجتماعی رو به گسترش است؟

فرقی نمی‌کند که ناخواسته موج تحولات تکنولوژی شما را با خود ببرد یا آگاهانه پا به دنیای شبکه‌های مجازی بگذارید. به محض ورود به مجازستان درمی‌یابید که به سرنوشت آلیس در سرزمین عجایب گرفتار آمده‌اید! ملغمه‌ای از آدم‌ها، تصاویر، نوشته‌ها و ویدئوهای راست و دروغ، جدی و شوخی، سطحی و عمیق، چرند و پرمغز، ابلهانه و روشنگرانه شما را محاصره می‌کنند آنقدر که راه برگشتن را هم گم می‌کنید.

مولود پاکروان/ نویسنده نشریه 

فرقی نمی‌کند که ناخواسته موج تحولات تکنولوژی شما را با خود ببرد یا آگاهانه پا به دنیای شبکه‌های مجازی بگذارید. به محض ورود به مجازستان درمی‌یابید که به سرنوشت آلیس در سرزمین عجایب گرفتار آمده‌اید! ملغمه‌ای از آدم‌ها، تصاویر، نوشته‌ها و ویدئوهای راست و دروغ، جدی و شوخی، سطحی و عمیق، چرند و پرمغز، ابلهانه و روشنگرانه شما را محاصره می‌کنند آنقدر که راه برگشتن را هم گم می‌کنید. دیگر تشخیص خوب از بد یا مهم از بی‌اهمیت آسان نخواهد بود. وارد که بشوید -‌اگر حواستان نباشد- برای هر محتوایی در این بازار مکاره وقت خواهید گذاشت؛ می‌خواهد توئیتی از یک نماینده مجلس باشد، تصویری از یک سلبریتی خودشیفته یا دابسمشی از یک آدم ناشناس. هر کدام زنجیری به پای مخاطب می‌بندند. یکی می‌خواهد از واقعیت‌ها بگوید و هوشیارش کند و دیگری می‌خواهد او را از واقعیت برهاند و سرگرمش سازد. روح دفلور و بال روکیج دو نظریه‌پردازی که نظریه وابستگی به رسانه را مطرح کردند اگر زنده بودند فرصت دوباره‌ای پیدا می‌کردند تا تئوری خود را محک بزنند. نظریه آنها می‌گوید افراد برای دانستن واقعیت و برای گریز از آن به رسانه وابسته می‌شوند. حالا شبکه‌های اجتماعی با هر دو بهانه ما را در دام خود گرفتار کرده‌اند.

تردیدی نیست که نمی‌توان از این سرزمین عجایب خلاصی پیدا کرد. به هر دلیل و علتی که باشد ما به این فضا نیاز پیدا کرده‌ایم. گروهی از آن برای دسترسی آزادانه به اطلاعات و به اشتراک گذاشتن اخبار و ایده‌ها و دیدگاه‌ها استفاده می‌کنند. گروهی برای بازاریابی و کسب‌وکار. گروه دیگری برای سرگرمی و وقت‌گذرانی و خلاصی از فشارهای دنیای واقعی. گروهی هم همه این کارکردها را با هم می‌خواهند. کارکرد چندگانه این پلت‌فورم‌هاست که آنها را برای طیف‌ها و گروه‌های مختلفی از کاربران با نیازهای متنوع و متفاوت جذاب و قابل استفاده کرده است. پس ساده‌انگارانه است اگر انتظار داشته باشیم شبکه‌های اجتماعی تنها فضایی جدی، رسمی، عمیق و روشنگرانه برای ترویج تفکر و اندیشه باشند و از گرایش به محتوای نرم و تفننی بپرهیزند. ظریفی می‌گفت: اگر به دنبال علم و دانش هستید در اینستاگرام چه می‌کنید؟ کتاب بخوانید!

شبکه‌های اجتماعی به عنوان پلت‌فورمی برای به اشتراک گذاشتن محتوا و ساختن شبکه‌ای از ارتباطات اجتماعی آنلاین هنوز در مرحله نوجوانی خود به سر می‌برند. محققان و صاحب‌نظران هر روز با ابعاد جدیدی از این رهاورد تکنولوژی روبه‌رو می‌شوند و می‌کوشند با واکاوی آن، از پیامدهای منفی و نامطلوب بکاهند و جنبه‌های مثبت و توان‌افزای آن را تقویت کنند. یک روز تشخیص «خبر از نظر» و «راست از دروغ» به سرفصل پژوهش‌های محققان تبدیل می‌شود آنقدر که استادان دانشگاه واشنگتن واحد درسی «چرت‌و‌پرت‌شناسی» را به دروس تخصصی دانشجویان می‌افزایند تا آنها را در برابر پذیرش اخبار نادرست مصون کنند. زمانی دیگر، بی‌اخلاقی ترول‌ها و لمپن‌های مجازی نگرانی صاحب‌نظران دنیای آنلاین را برمی‌انگیزد و گاهی هم ترویج فرهنگ حماقت و سطحی‌نگری در شبکه‌های اجتماعی پژوهشگران را به تفکر و مطالعه وا‌می‌دارد.

از همه اینها که بگذریم یک واقعیت غیرقابل انکار است. شبکه‌های اجتماعی جامعه گلچین‌شده‌ای از دانشمندان و اندیشمندان و اهالی علم و معرفت را در دل خود جای نداده‌اند. به همان اندازه که احتمال رویارویی با یک روشنفکر یا اهل نظر در این شبکه‌ها وجود دارد ممکن است با یک ترول نادان یا یک سلبریتی‌نمای دیوانه روبه‌رو شویم. اما چرا احمق‌ها، بی‌ادب‌ها و بی‌هنران مجازی، بازار اهل نظر را از رونق انداخته‌اند؟

سبک‌مغزهای مجازستان!

حتی گرفتارترین و پرمشغله‌ترین افراد هم نمی‌توانند ادعا کنند که در طول شبانه‌روز، زمانی را به پرسه زدن بی‌هدف در شبکه‌های اجتماعی اختصاص نمی‌دهند. بیشترِ ما بدمان نمی‌آید در توئیتر، اینستاگرام یا یوتیوب افراد یا صفحات سرگرم‌کننده یا فاقد محتوای ارزشمند را دنبال کنیم چون به قدر کافی از اخبار سخت و اتفاقات تلخ دنیای پیرامون خود خسته‌ایم و می‌خواهیم اندکی فارغ از این دنیا وقت بگذرانیم. پژوهشگران اما با بررسی محتوای شبکه‌های اجتماعی (به ویژه اینستاگرام) مدل‌های مختلفی از افراد و صفحه‌ها را شناسایی کرده‌اند که هیچ حرف ارزشمندی برای گفتن ندارند اما فالوئرها یا بینندگان زیادی را به خود جلب می‌کنند. گرچه ممکن است در میان محتوایی که هر کدام از ما در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذاریم گاهی سلفی و عکس فنجان چای یا کلیپی از آوازخوانی در سفر، دیده شود اما این گروه‌ها کسانی هستند که جز این محتوای سطحی و سخیف چیزی منتشر نمی‌کنند:

«خودشیفته‌های خوشگذران» مهم‌ترین ابلهان شبکه‌ای هستند که طرفداران زیادی دارند. از مهمانی‌ها و سفرها و گشت‌وگذارهایشان عکس و فیلم می‌گیرند و کپشنی جز «یه روز خوب با دوستام» یا «خوشبختی یعنی سفر با بهترین‌ها» بلد نیستند! «عشاق بادی‌بیلدینگ» گروه دیگری هستند که مدام از سیکس‌پک و بر و بازویشان در آینه عکس می‌گیرند و انگاره کاربران از اندام ایده‌آل را به کلی در هم ریخته‌اند. گروه دیگر را می‌توان «متکدیان فالو» نامید. دختران و پسران جوانی که در کافی‌شاپ و پارک و خودرو و خیابان از خودشان سلفی‌های دلبرانه می‌گیرند و از دیگران می‌خواهند آنها را فالو کنند؛ حالا به چه دلیل؟ نمی‌دانیم!

«فیلسوف‌ها» هم گروه بعدی هستند که جملات و نقل‌قول‌های روشنفکرانه و فلسفی یا اشعار گهربار شعرا را می‌دزدند و پای عکس‌های دانلود‌شده از گوگل ایمیج به اشتراک می‌گذارند. بدتر از ابلهان سلفی‌بگیر، کسانی هستند که زیر عکس‌هایشان مطالبی می‌نویسند که حتی خودشان هم معنایش را نمی‌دانند. «رژیم‌دار»ها هم گروه بعدی به شمار می‌روند. کسانی که هر روز از بشقاب غذایشان عکس می‌گیرند و سعی دارند دیگران را به خوردن مواد غذایی سالم تشویق کنند تا با مرغ بریان و ماهیچه و استیک به دیگران فخر بفروشند غافل از اینکه آنچه می‌خورند برای هیچ‌کس اهمیتی ندارد.

«قهوه‌خورها» را به مجمع لایک‌دوستان اضافه کنید. همه ما روزانه فنجانی چای یا قهوه می‌نوشیم اما اندک کسانی هستند که اگر از فتجان کاپوچینو و نسکافه و هات چاکلت‌شان عکس نگذارند روزشان شب نمی‌شود. «دابسمش‌بازها» که این روزها کار و بارشان از رونق افتاده تا همین چندی پیش مشغول خرید و فروش توجه و لایک بودند. «سلبریتی‌نماها» هم از دیگر اعصاب خردکن‌های شبکه‌های اجتماعی هستند. در غرب، به این گروه پاریس هیلتون‌های مجازی می‌گویند؛ دخترانی که هنری جز نمایش خود ندارند. این لشکرِ عاشق لایک، به ضرب و زور پروتز و اکستنشن و میک‌آپ‌های عجیب و غریب یا لباس‌های پرزرق و بر و برند می‌کوشند کشورگشایی کنند و فضای مجازی را به تسخیر خود دربیاورند.

گروه دیگر هم آدم‌های گیرکرده در گذشته و بیمار به نوستالژی هستند که یا از دوران کودکی و جوانی‌شان عکس می‌گذارند و از روزگار رفته بر باد می‌نالند یا به بازنشر تصاویر قدیمی مجلات سیاه و سفید دوران شاه وزوزک مشغولند و با زمان پیش نمی‌روند. این روزها اما، به این هنگِ هولناک باید رقصنده‌ها و خواننده‌ها را هم اضافه کرد. آنهایی که از انجام حرکات موزون با ترانه‌های شاد و غمگین روز، نان می‌خورند و اگر رهایشان کنی با سمفونی نهم بتهوون هم می‌رقصند. آقایان و بانوان خوش‌صدا هم برای خود داستانی دارند.

اگر ادای روشنفکرها را دربیاوریم، ما هیچ‌کدام از این آدم‌های عجیب و غریب را دوست نداریم و رفتارشان را تایید نمی‌کنیم. اما، واقعیت آن است که ما هم گاهی حتی از سر کنجکاوی، سر از صفحات این لوده‌ها درآورده‌ایم و درست مثل وبگردی‌های بی‌هدف، ساعت‌ها مجذوب چرندیاتی شده‌ایم که در صفحاتشان منتشر می‌کنند. پرسه‌زنی بی‌هدف در شبکه‌های اجتماعی گرچه بیماری بدخیمی به نظر نمی‌رسد اما کارشناسان می‌گویند در طولانی‌مدت یک عارضه نامطلوب دارد: ما را هم به حماقت دچار خواهد کرد!

بازتولید حماقت!

حماقتی که گاهی از شبکه‌های اجتماعی می‌جوشد و سیلاب می‌شود و عده‌ای را با خود می‌برد، مختص جامعه ما نیست. دنیا هم شاهد زوال بهترین و خلاق‌ترین ذهن‌هایی بوده است که تشنه سلفی‌های کارداشیان شده‌اند یا برای دیدن دابسمش‌های چرند چهره‌ها، عنان اختیار از دست داده‌اند. توئیت‌های پر از واژه‌های هتاکانه، ویدئوهای آدم‌های سبک‌مغز با کارهای جلف و سبک و حتی خزعبلات رهبران سیاسی دیوانه، مغزهای بسیاری را خسته و فرسوده کرده است. کارشناسان می‌گویند جهان دارد در فرهنگی فرو می‌رود که بیرون آمدن از آن کار آسانی نیست؛ فرهنگ حماقت!

اگر می‌خواهید از آینده تمدن ناامید شوید کافی است سوار ماشینتان بشوید و در خیابان راه بیفتید. خیابان‌ها پر است از رانندگان گیج و منگی که زیگزاگ می‌روند، جلوی هم می‌پیچند یا در میانه راه اصلاً یادشان می‌رود ادامه مسیر بدهند چون در حال دیدن یک کلیپ خنده‌دار یا مسخره در اینستاگرام هستند. بدتر از آن آدم‌هایی که در پیاده‌رو به دیگران تنه می‌زنند چون گوشی به دست، سخت مشغول لایک کردن عکس‌های رویایی هنرپیشگان و مدل‌ها هستند و شاید در ذهنشان با همین دنیای لاکچری همذات‌پنداری می‌کنند.

چندان مهم نیست که بدانیم لایک های ما احمق‌ها را تولید کرده یا احمق‌ها ما را وادار به لایک حماقتشان کرده‌اند؛ داستان ساده است. شبکه‌های اجتماعی، وقتی بدون آگاهی و هوشیاری به کار روند به ابزار بازتولید حماقت تبدیل می‌شوند. همه ما در گوشی‌های هوشمند و تبلت‌هایمان بازی‌ها، اپ‌ها، اطلاعات و داده‌هایی داریم که غیرمستقیم به شخصیتمان شکل می‌دهند. اما هیچ تکنولوژی به اندازه پلت‌فورم شبکه‌های اجتماعی در دستکاری روان و شخصیت ما موثر نبوده است. 

فیس‌بوک، توئیتر، اینستاگرام و یوتیوب و هر پلت‌فورم دیگری از این دست، افراد را وامی‌دارد تا به جای اندیشیدن، آویزان لایک گرفتن و لایک کردن شوند.

در بهترین حالت، این شبکه‌ها وقت و انرژی افراد را می‌بلعند. بدتر از این اتلاف وقت، اختصاص آن به فالوکردن و دیدن و لایک کردن کسانی است که هیچ تعهدی نسبت به تفکر و اندیشه شما ندارند؛ فقط چرندیات تولید می‌کنند تا شما وقت بگذرانید. وقتی که بی‌هدف می‌گذرد، فرصت اندیشیدن یا کارهای مثبت و موثر را تقلیل می‌دهد. برای مثال یکی از پدیده‌های اخیر شبکه‌های اجتماعی، مردی بود که مدعی شد زمین گرد نیست!! و جماعت عظیمی ساعت‌ها و روزهای متمادی وقت گرانبهای خود را صرف بحث و گفت‌وگو در مورد این ادعا کردند. به همین سادگی، افراد ممکن است در چرخه‌ای از روابط احمقانه گرفتار شوند. از شاخ‌های مجازی و سلبریتی‌های سبک گرفته تا سیاستمداران مجنون! همگی این قابلیت را دارند قدرت تفکر را از ما بگیرند و به بیماری بلاهت دچارمان کنند.

شاید به همین دلیل است که منتقدان شبکه‌های اجتماعی توصیه می‌کنند هر لحظه، مهارت تفکر انتقادی را در خود تقویت کنید. وب، حجم عظیمی از محتوای بی‌فایده و بدردنخور را به شما عرضه خواهد کرد و شما برای مقاومت در برابر این تهاجم به تفکر نقاد  نیازمندید. 

هر وقت آدم‌ها، حرف‌ها یا رفتارهای بی‌منطق و نامعقول را در شبکه‌ها دیدید از خود بپرسید: انگیزه این کارها چیست؟ و من چرا باید برای دیدن یا خواندن آن وقت بگذارم؟ در فضای مجازی دروازه‌بان معتبری که بتواند محتوای در دسترس ما را گزینش کند وجود ندارد. خودمان باید یک دروازه‌بان حرفه‌ای باشیم. توصیه دیگران آن است که به جای پرسه زدن در این مجازستان کتاب بخوانیم؛ نه فقط به این خاطر که برایمان مفید است. برای آنکه لذت نایاب و ارزان‌قیمتی است که به جای سوق دادن ما به سمت حماقت، ما را آگاه‌تر، هوشمندتر و معقول‌تر خواهد کرد.

گریز از واقعیت

بسیاری از کارشناسان می‌گویند کاربران به فضای مجازی پناه می‌برند تا از واقعیت‌های جهان بیرونی بگریزند. تعامل دائمی در پلت‌فورم‌های مجازی آنان را از واقعیت‌های زندگی خودشان و دیگران دور می‌کند. واقعیت‌هایی که این روزها چندان خوشایند نیست: کمبودها، بحران‌ها، مشکلات اقتصادی و معضلات اجتماعی، جنگ و درگیری. این همه سبب می‌شود افراد در جهان واقعی احساس ناامنی کنند. البته تعاملات فضای مجازی هم نوعی از تعامل اجتماعی به شمار می‌روند اما به دلیل حذف ویژگی ارتباطات رودررو، افراد در این فضا امنیت بیشتری احساس می‌کنند.

این فضا گرچه واقعی نیست اما حس بودن در دنیای واقعی را به افراد تلقین می‌کند. هر بار تصویری می‌بینند، پیامی می‌خوانند، توئیتی را لایک می‌کنند، در حالی که در دنیای آنلاین غوطه‌ورند و از هراس‌های بیرونی به دور، تصور می‌کنند با دنیای واقعی تعامل برقرار کرده‌اند. برای مثال در اینستاگرام که پلت‌فورمی برای به اشتراک گذاشتن تصویر و ویدئوست، این امکان برای کاربران فراهم شده است تا از لحظه‌های خوب و خوش و تجربه‌های خوشایندشان عکس بگیرند و به اشتراک بگذارند. تصاویری از مهمانی‌های مجلل، ماشین‌های گران‌قیمت، غذا خوردن در رستوران‌های لوکس، کتاب خواندن به سبک روشنفکرها و حتی مدل‌هایی سطحی‌تر از سبک زندگی مانند اجرای دابسمش. این نشان می‌دهد کاربران شبکه‌ها امکان پیدا کرده‌اند با پنهان کردن جنبه‌های ناخوشایند زندگی واقعی، از خود واقعی‌شان دور شوند و به کسی تبدیل شوند که همیشه آرزو داشته‌اند. در چنین فضایی نمایش دگرگون‌شده واقعیت، دیگران را نیز به الگوبرداری و بازنمایی وارونه حقایق تشویق می‌کند. افراد بلافاصله پس از آنکه توجه یا بازخورد مثبتی از دیگران دریافت می‌کنند به نمایش دوباره و چندباره این خود دگرگون‌شده (Altered Ego) تقویت و تشویق می‌شوند.

از ترول‌های لمپن گرفته تا جوانان پولدار سرخوش و حتی تصاویر فتوشاپ‌شده دروغین، کاربران شبکه‌های اجتماعی را به حضور در دنیایی وابسته و علاقه‌مند می‌کند که از ناامنی خود واقعی‌شان و واقعیت‌های دنیای بیرونی آسوده و رهاست. و این تصویر کم‌کم به دیگران هم تسری پیدا می‌کند. کسانی که این «خودهای» دل‌خجسته را می‌بینند نه‌تنها تصور می‌کنند (یا ترجیح می‌دهند تصور کنند) دنیا همین‌قدر فانتزی است، که تلاش می‌کنند انگاره‌ای از خود بسازند که با این دنیای هپروتی همخوانی دارد.

حذف مجازستان؟

آیا راه‌حل گرفتار نشدن در مارپیچ حماقت، دوری گزیدن از مجامع آنلاین است؟ آیا تمامی آنها وقت ما را تلف می‌کنند؟ به نظر می‌رسد هر کس خود باید به این سوال پاسخ بدهد. اگر شبکه‌های اجتماعی نبودند چگونه به استادان، پژوهشگران، فعالان حوزه‌های مختلف یا رسانه‌های سراسر دنیا دسترسی پیدا می‌کردیم؟ کسانی که فراتر از دوست و فامیل و همکار، ما را به دنیای واقعی پیوند می‌زنند و سبب تقویت تفکر انتقادی در ما می‌شوند. هر کدام از ما در میان صفحات و گروه‌ها و فالوئینگ‌های بی‌ربط و بدردنخور، دست‌کم عضو یک یا دو گروه یا کانال و صفحه خبری یا اطلاع‌رسانی باارزش هستیم. نوشته‌ها، نقدها و تحلیل‌های ارزشمند اهل علم و فرهنگ و هنر و سیاست و اقتصاد را می‌خوانیم. همین تجربه به ما می‌گوید اجتماعات کوچک دیجیتال، قطعاً مانند اجتماعات واقعی هستند؛ تلفیقی از ارتباطات سطحی یا عمقی، ارزشمند یا بی‌ارزش، هوشمندانه یا احمقانه. این فضا امکان سطحی شدن را فراهم می‌کند (مثل هر فضای دیگری در زندگی روزمره) اما الزامی به گرفتار شدن در دام حماقت نیست. برای کسانی که در جست‌وجوی روابط عمیق هستند ارتباطات آنلاین می‌تواند جایی برای به اشتراک گذاشتن شادی و غم؛ بحث و گفت‌وگو؛ اطلاع‌یابی و اطلاع‌رسانی؛ یافتن دوستی‌های نزدیک و همدلی و کمک به دیگران باشد. هیچ ضرری متوجه عقلانیت ما نیست اگر اندکی در این فضا سرگرم شویم یا نفس بکشیم. مهم آن است که در دام سرگرمی‌های تحمیق‌کننده گرفتار نیاییم. همان‌طور که کسی نتوانست از تحولات انقلاب صنعتی جلوگیری کند یا داوطلبانه از فرآیند آن خارج شود بی‌تردید ما هم نمی‌توانیم خودخواسته از دنیایی که با دستکاری اذهان اداره می‌شود استعفا بدهیم. اینترنت و شبکه‌های اجتماعی جزء جدایی‌ناپذیر زندگی ما هستند. اما می‌توانیم این دنیا را کنترل کنیم. می‌توانیم انتخاب کنیم با چه کسانی در ارتباط باشیم، دنبال چه کسانی راه بیفتیم و تصمیم بگیریم می‌خواهیم برای چه محتوایی، مجوز ورود به ذهنمان را صادر کنیم. بسیاری بر این عقیده‌اند که حضور در شبکه‌های مجازی برای بهبود کسب‌وکار، توسعه شبکه‌های حرفه‌ای، به‌روز ماندن اطلاعات فردی و‌... الزامی است و باید در این دنیا بمانیم. اما در واقع چنین نیست. منتقدان توصیه می‌کنند اگر در شبکه‌های اجتماعی چیز مفیدی پیدا نکردید که بر اندیشه و تفکر و توانمندی‌تان بیفزاید، مجبور نیستید در آنها بمانید. قدرت واقعی کاربران در انتخاب است. انتخاب کنیم که کدام فضا بر ما می‌افزاید و کدام‌یک ما را به بلاهت مبتلا می‌کند.