شناسه خبر : 23668 لینک کوتاه

حال دانشگاه خوب نیست

بیکاری؛ پیامد طبیعی افزایش فارغ‌التحصیلان ناکارآمد

حال آموزش عالی خوب نیست و افق‌هایش غبارآلود. تحمل بار سنگین توده‌ای شدن آموزش عالی کشور بعد از دهه 80 کم نبود که شواهد متعدد تایید‌کننده در کالایی شدن علم نیز بدان افزوده شد.

حال آموزش عالی خوب نیست و افق‌هایش غبارآلود. تحمل بار سنگین توده‌ای شدن آموزش عالی کشور بعد از دهه 80 کم نبود که شواهد متعدد تایید‌کننده در کالایی شدن علم نیز بدان افزوده شد. هم‌اینک درودیوارهای بیرونی دانشگاه‌های کشور به ویژه خیابان‌های منتهی به مهم‌ترین و در واقع نماد آموزش عالی کشور، دانشگاه تهران، مملو از اعلامیه‌هایی است که خبر از نوشتن مقاله و گرفتن ISI پایان‌نامه و... می‌دهد. اضافه کنید به اینها درد دل استادان و مدیران دانشگاهی را به کمرنگ شدن هنجارها و تشخص دانشگاهی به‌مثابه یکی از نمادهای فرهنگ دانشگاهی، به گونه‌ای که به نظر می‌آید مرز دانشگاهی بودن و نبودن کاملاً مخدوش است. البته همه اینها که برای همه ما ناخوشایند است، شواهدی است بر واقعیت‌های تلخ جاری در بخش‌هایی از نظام آموزش عالی کشور. در بروز این وضعیت، بسط کمی واحدهای آموزش عالی دولتی و غیردولتی و دو برابر شدن ظرفیت آموزش عالی در دهه گذشته بدون توجه به نیاز و اهمیت پرورش نیروی ماهر در قاعده هرم دانشگاهی و طبیعتاً بی‌آیندگی در کسب شغل برای بسیاری از فارغ‌التحصیلان، تاثیری جدی داشته است.

در سال 1392 از سوی جهاد دانشگاهی، تحقیقی درباره اشتغال دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی انجام گرفت. بر اساس این تحقیق بیشترین تعداد بیکاران در رشته‌های مهندسی، ساخت و تولید با 251 هزار و 402 نفر وجود دارد و پس از آن نیز 222 هزار و 112 نفر در رشته‌های علوم اجتماعی، بازرگانی و حقوق قرار دارند. از مجموع بیش از 768 هزار نفر بیکار فارغ‌التحصیل دانشگاهی، 363 هزار و 740 نفر مرد و 404 هزار و 311 نفر نیز زن است که بالاترین تعداد مردان بیکار در رشته مهندسی، ساخت و تولید با 178 هزار و 461 نفر است و بیشترین تعداد زنان بیکار نیز با 134 هزار و 791 نفر در رشته علوم اجتماعی، بازرگانی و حقوق تحصیل کرده‌اند. در مجموع، 100 هزار و 912 نفر مرد و زن در رشته‌های علوم انسانی و هنر و 76 هزار و 191 نفر نیز در علوم، ریاضی و کامپیوتر بیکار هستند. 38 هزار و 438 نفر در رشته‌های کشاورزی و دامپزشکی، 25 هزار و 997 نفر در رشته‌های بهداشت و رفاه (بهزیستی) و 17 هزار و 407 نیز در رشته خدمات بیکار هستند. از کل 768 هزار بیکار فارغ‌التحصیل دانشگاه کشور 13 هزار و 45 نفر رشته تحصیلی خود را اظهار نکرده‌اند. از 52 هزار و 169 نفر بیکار فوق‌لیسانس و دکترای حرفه‌ای، 11 هزار و 886 نفر در رشته‌های علوم اجتماعی، بازرگانی و حقوق تحصیل کرده‌اند و 12 هزار و 353 نفر نیز دارای مدرک رشته‌های مهندسی، تولید و ساخت هستند. 9607 نفر در رشته علوم، ریاضی و کامپیوتر و 6781 نفر نیز در رشته علوم انسانی و هنر بوده‌اند. سهم سایر رشته‌ها از موارد یاد‌شده کمتر بوده است.

تاثیر مستقیم این آمارها را در کاهش تعداد متقاضیان تحصیل در مقاطع کارشناسی و شکل‌گیری نوعی داوری درباره رشته‌های پرطرفدار و کم‌طرفدار در نظام ارزش داوری بسیاری از جوانان می‌توان دید. اگر دهه‌های پیش به ویژه تا دهه 70،‌ ورود به دانشگاه آرزویی دست‌نیافتنی برای بسیاری از جوانان بود امروز به ضد‌ارزشی معادل با زمانی برای بطالت عمر تبدیل شده است. و صدالبته چرخش نگاه جامعه و تفسیر عمومی از علم به‌مثابه فضیلت به علم به‌مثابه ابزار کسب ثروت و اقتدار اجتماعی، که به صورت نمادین در شکل‌گیری داوری در باب رشته‌های پرطرفدار و کم‌طرفدار متجلی شده است، در پیدایش وضعیت کنونی موثر است.

آمارهای سال 93 نشان می‌داد، حدود 80 درصد دانشجویان در 20 رشته اصلی تحصیل می‌کنند؛ حسابداری با تعداد 230 هزار دانشجو بیشترین سهم را در میان رشته محل‌ها به خود اختصاص داده است، پس از آن حقوق 170 هزار دانشجو و کامپیوتر (نرم‌افزار) در حدود 100 هزار دانشجو دارد، مهندسی کامپیوتر (سخت‌افزار) نیز دارای 80 هزار دانشجو است. در رشته مدیریت بازرگانی 70 هزار دانشجو، در رشته مدیریت دولتی 63 هزار دانشجو، در رشته مهندسی عمران که نهمین رشته پرجمعیت است حدود 62 هزار دانشجو در رشته روانشناسی حدود 60 هزار دانشجو تحصیل می‌کنند. 35 درصد از دانشجویان در 11 درصد رشته‌ها مشغول به تحصیل هستند و 65 درصدشان در کمتر از 89 درصد رشته محل‌ها مشغول به تحصیل‌اند. اگر رشته‌های اصلی را با گرایش‌ها یکی فرض کنیم می‌توان گفت حدود 80 درصد دانشجویان در 20 رشته محل اصلی تحصیل می‌کنند که این امر نیازمند بازنگری است. این رشته‌ها از نظر داوطلبان دارای بیشترین طرفدار است.1

این آمارها نشان می‌دهد، امروزه برخلاف گذشته که دانشگاه رفتن فضیلت و دانش آموختن به‌مثابه فرهیختگی ارزشی والا داشت، بسیاری از پسران بر مدار هزینه-فایده، نداشتن آینده شغلی را ملاک تحصیل می‌بینند.

به نظر نمی‌رسد هم‌اینک نیز تغییری جدی در این نوع گرایش‌ها به وجود آمده باشد. عده‌ای این مساله را در کنار کاهش جمعیت داوطلبان ورود به دانشگاه موضوعی بحرانی می‌دانند. آیا واقعاً وضعیت بحرانی است، یا این حال نامساعد ناشی از تغییر فضا و عدم انطباق برنامه‌ها و تدابیر با وضع موجود است؟ آیا این نظام ارزش داوری گواه آن نیست که بازار کار به تخصص و تحصیلات و مهارت‌های فارغ‌التحصیلان واکنش هوشمندانه نشان داده است؟ نمی‌توان دائماً از نگرانی برای اشتغال در رسانه سخن گفت و تاثیر آن را در علاقه به ورود به دانشگاه و هجوم به رشته‌های اشتغال‌آفرین ندید. نکته نگران‌کننده این است که در توجه عمومی به رشته‌های زودبازده خصوصاً حوزه فنی و حرفه‌ای که در تمام دنیا به توسعه ملی یاری می‌رساند باید توجه نشان داد. تاسف‌بار آن است که ما دائماً از کار و کارآفرینی سخن می‌گوییم، اما نسبت به بهینه‌سازی حوزه فنی و حرفه‌ای کم‌توجه هستیم. یا حوزه دانشگاه علمی و کاربردی را که قرار بود به تربیت نیروی ماهر یاری رساند به مراکزی برای ادامه تحصیل شاغلان دون‌پایه نهادها و دستگاه‌ها تبدیل کرده و در عمل به فرآیند کالایی شدن علم کمک کرده‌ایم. در این وضعیت بهتر آن است که از این پدیده به‌مثابه فرصتی برای اصلاحات اجتناب‌ناپذیر و با تعریف رشته‌های تحصیلی به تناسب نیاز و فرصت‌های شغلی نیز بهره گرفته شود. ناگفته نماند که البته در مورد افزایش دختران دانشجو و تغییر نسبت جمعیتی دانشجویان دختر که کماکان تحصیلات عالی را ابزاری برای تغییر منزلت اجتماعی می‌دانند، موضوع کمی فرق می‌کند، اما اگر به همین موضوع از منظر نیاز کشور و ضرورت فرصت اشتغال بنگریم با مجهولات متعددی مواجه می‌شویم. هرچه هست، باید تدبیر کرد و راه چاره جست حتی در حد بضاعت نامکفی این سطور.

از این سخنان تاریخی که بگذریم، برای فهم تحولات آموزش عالی در عصر پس از انقلاب اسلامی، باید به دو کارکرد نظام آموزش عالی در دهه‌های 70 و 80 توجه کنیم. افزایش 10 برابری جمعیت آموزش عالی تا دهه 70 به نسبت سال 1357 یک موضوع و افزایش جمعیت دانشجویی در دهه 80 به تناسب تغییرات ناشی از افزایش جمعیت در دهه 60 دو نتیجه متفاوت داشت. در دهه 70 دانشگاه به نهادی موثر در توسعه فرهنگی و اجتماعی در مناطق مختلف کشور تبدیل شد. در همین دوره و البته در دهه 80، آموزش عالی در وجهی افراطی به عنوان ابزار رای‌آوری مجلس و افزایش اعتبار مقامات محلی تبدیل شد که بخشی از نتیجه ناخوشایند حاصل از توده‌ای شدن علم و کالایی شدن دانش حاصل همین رقابت‌ها و تاسیس واحدهای آموزشی غیراستاندارد در کشور است. فقط اگر به دو ونیم برابر شدن دانشگاه‌های تابع وزارت علوم، دانشگاه‌هایی به جز پیام نور، فرهنگیان، فنی و حرفه‌ای، علمی و کاربردی، بنگریم و سرنوشت فارغ‌التحصیلان دانش‌آموخته در محیط‌های با استاندارد علمی نامناسب را مدنظر قرار دهیم، کاهش رغبت پسران به تحصیلات عالی قابل‌ فهم‌تر خواهد شد.

برای خروج از این وضعیت، تصمیم شجاعانه وزارت علوم اجتناب‌ناپذیر است. در دهه گذشته بنا به تصمیمی غیرعلمی و البته سیاسی ظرفیت آموزش عالی کشور در حوزه پیام نور، واحدهای دانشگاهی شهرهای کوچک و مراکز علمی و کاربردی به گونه‌ای افزایش یافت. بی‌تعارف بسیاری از این مراکز فاقد کیفیت باید تعطیل شوند یا در قالب پردیس‌های وابسته به دانشگاهی بزرگ‌تر ادامه حیات دهند. از سوی دیگر مراکز فنی و حرفه‌ای که در تمام دنیا به‌مثابه مراکز پرورش نیروی ماهر به تناسب بازار کار عمل می‌کنند باید تقویت شوند تا دانش‌آموختگان در فرصتی کوتاه به بازار کار بپیوندند. خوب است بدانیم که در همین وضعیت فعلی امید به آینده شغلی در مراکز فنی و حرفه‌ای بالاتر از سایر مراکز آموزش عالی است. در کنار این موضوع، کارگاه‌های کارآفرینی که در عمل فقط به صورت نظری و نه عملیاتی کارآفرینی را ترویج می‌کنند باید با رویکردی نو و مورد نیاز جامعه بازتعریف شوند. به دیگر سخن کارگاه‌های کارآفرینی پررونق در نظام آموزش عالی کشور گویی به جای تربیت بازیکن، تربیت مربی را هدف گرفته‌اند که این پدیده نیز در آینده آثار ناخوشایند دیگری در جامعه پدیدار خواهد کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها