شناسه خبر : 5193 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چه کشورهایی ایده دولت رفاه را پیاده کردند؟

تجربه دولت‌های رفاه

دولت رفاه مفهومی که شاید پیش از هر چیز نام کشورهای اسکاندیناوی را در ذهن ما پدیدار کند به معنی نوعی از حکومت است که در آن دولت به نوعی نگهبان و محافظ شهروندان خود است تا آنها فرصت‌های برابر و امکان ارتقای یکسانی داشته باشند.

دولت رفاه مفهومی که شاید پیش از هر چیز نام کشورهای اسکاندیناوی را در ذهن ما پدیدار کند به معنی نوعی از حکومت است که در آن دولت به نوعی نگهبان و محافظ شهروندان خود است تا آنها فرصت‌های برابر و امکان ارتقای یکسانی داشته باشند. در این نوع حکومت، دولت مسوول رسیدگی و فراهم آوردن حداقل امکانات زندگی برای افراد ناتوان است. چنین توضیح کلی ممکن است شامل انواعی از دولت‌ها و حکومت‌ها شود اما آنچه مقصود ما از دولت رفاه است در ادامه توضیح داده خواهد شد.
از ویژگی‌های اساسی دولت رفاه که در بیشتر کشورهای پیشرفته مشاهده می‌شود بیمه‌های اجتماعی است (به عنوان مثال بیمه ملی در انگلستان و تامین اجتماعی در ایالات متحده).
دولت رفاه مدرن شامل کشورهای شمال اروپا مانند ایسلند، سوئد، نروژ، دانمارک و فنلاند است که به مجموعه این کشورها کشورهای اسکاندیناوی یا Nordic‌ می‌گویند. اسپینگ اندرسون دولت‌های رفاه توسعه‌یافته را به سه دسته تقسیم می‌کند: دسته اول سوسیال‌دموکرات‌ها، دسته دوم محافظه‌کاران و دسته سوم لیبرال‌ها. دولت رفاه با انتقال وجه از دولت به مردم به صورت ارائه خدماتی مانند بهداشت و درمان و آموزش و پرورش یا به طور مستقیم به افراد، رفاه را به جامعه تزریق می‌کند. این وجه که از طریق مالیات تامین می‌شود به نوعی توزیع دوباره منابع است و اغلب آن را به نوعی اقتصاد مختلط (Mixed economy) می‌گویند. چنین سیستم مالیاتی با گرفتن مالیات بیشتر از افراد با درآمد بالاتر که اصطلاحاً «مالیات مترقی» نامیده می‌شود، به کاهش فاصله درآمد بین فقیر و غنی کمک می‌کند. جامعه‌شناس بریتانیایی تی.‌اچ. مارشال دولت رفاه مدرن را به عنوان ترکیبی از دموکراسی، رفاه و سرمایه‌داری تعریف کرد. دولتی که در آن فرد علاوه بر حقوق سیاسی و مدنی حقوق اجتماعی نیز دارد. مثال‌هایی از گفته خود را هم کشورهای آلمان، همه کشورهای اسکاندیناوی، هلند، اروگوئه و نیوزیلند و انگلستان در دهه 1930 عنوان کرد. از آن زمان تاکنون اصطلاح دولت رفاه تنها به کشورهایی اتخاذ می‌شود که در آن حقوق اجتماعی پا به پای حقوق مدنی و سیاسی رشد می‌کنند.بیکاری و فلاکت حاصل از رکود بزرگ در سراسر جهان ابزاری بود که دولت‌ها را به سمت دولت رفاه سوق می‌داد. زمان وقوع بحران بزرگ دولت رفاه به عنوان راه سومی دیده می‌شد که به جای انتخاب دو مسیر افراطی کمونیسم در دست چپ و بازار آزاد سرمایه‌داری در دست راست، پناه خوبی بود. در طول جنگ جهانی دوم بود که بسیاری از کشورهای اروپایی از ارائه خدمات به بخش یا جزیی از اجتماع به سمت ارائه خدمات «از گهواره تا گور» روی آوردند. فعالیت‌های امروزی دولت‌های رفاه شامل هر دو مزایای رفاهی نقدی (مانند حقوق بازنشستگی سالمندان یا مزایای بیکاری) و خدمات رفاهی (مانند خدمات بهداشتی یا درمانی یا مراقبت از کودکان) می‌شود. از طریق چنین قوانینی دولت رفاه می‌تواند همان‌طور که توزیع سلامت و استقلال شخصی شهروندان خود را تحت تاثیر قرار دهد، نحوه مصرف و خرج کردن آنها را هم جهت دهد. در ادامه نگاهی به تجربه چند کشور در برپایی دولت رفاه می‌اندازیم.

آلمان
بیسمارک اولین صدراعظم آلمان دولت رفاه مدرن را در اوایل دهه 1840 آغاز کرد. اقداماتی که بیسمارک اعلام کرد شامل حقوق بازنشستگی سالخوردگان، بیمه حوادث و مراقبت‌های پزشکی بود که اساس دولت رفاه مدرن اروپایی را شکل داد. هدف برنامه‌های پدرسالارانه او جلوگیری از بروز ناآرامی‌های اجتماعی (به خصوص جلوگیری از قیام کمون پاریس در سال 1871)، تضعیف قدرت حزب سوسیالیست و همچنین حفظ حمایت طبقه کارگر برای امپراتوری آلمان بود. در این میان به دلیل دستمزدهای بالاتر در آمریکا گروهی از مردم عازم مهاجرت به آمریکا بودند که این برنامه‌های رفاهی سعی در منصرف کردن آنها داشت. بیسمارک با وضع تعرفه‌های بالا در حمایت از صنایع در مقابل رقابت با صنایع آمریکایی، حمایت هر دو صنعتگران و کارگران ماهر را به دست آورد. هر چند حمایت روشنفکران لیبرال را که خواستار تجارت آزادانه و رقابت با آمریکا بودند از دست داد.

بریتانیا
تا پیش از سال 1939 بیشتر مراقبت‌های پزشکی از طریق سازمان‌های غیردولتی مانند اتحادیه‌های کارگری و دیگر شرکت‌های بیمه پرداخت می‌شد. این سازمان‌ها در بیماری، بیکاری و ناتوانی برای مردم درآمدی فراهم می‌آوردند. پس از اجرای توصیه‌های بیوریج، نهادهایی توسط شوراهایی محلی برای ارائه خدمات بهداشتی و درمانی به قشر فقیر جامعه تشکیل شد. در ادامه این اصلاحات کلیسای انگلستان بخش کمک‌های داوطلبانه خود را منحل کرد و مالکیت هزاران مدرسه، بیمارستان و دیگر دارایی‌های کلیسا را به دولت سپرد. رشد دولت رفاه تا همین دهه‌های اخیر ادامه پیدا کرد. در پایان قرن بیستم بخش‌هایی از دولت رفاه با واگذاری ارائه برخی خدمات به سازمان‌های خصوصی بازسازی شد.

آمریکا
هر چند آمریکا با تاخیر نسبت به آلمان و انگلستان به دولت رفاه رو آورد اما سرانجام در دهه 1930 آمریکا نیز دولت رفاه محدودی را پدید آورد. از قضا، اولین و جامع‌ترین توجیه فلسفی از دولت رفاه توسط یک جامعه‌شناس آمریکایی به نام لستر فرانک وارد
(Lester Frank Ward1913‌-1841) که مورخان او را پدر دولت رفاه مدرن نامیدند، ارائه شد. بازرگانان آمریکایی در قرن نوزدهم سریعاً نظرات فیلسوف بریتانیایی هربرت اسپنسر و شاگردانش را مبنی بر اقتصاد بازار آزاد پذیرفتند. اسپنسر قویاً با اصلاحات اجتماعی پدرسالارانه‌ای که توسط بیسمارک طرح‌ریزی شده بود، مخالف بود. او معتقد بود کمک کردن به فقیران تنها تعداد آنها را افزایش می‌دهد و روند تکامل جامعه انسانی را با مشکل مواجه می‌سازد. وارد (Ward) بحث اسپنسر را به چالش کشید که پدیده‌های اجتماعی تابعی از کنترل کردن انسان‌ها نیستند. تنها از طریق کنترل پدیده‌های طبیعی است که علم می‌تواند به انسان خدمت کند. در قرن بیستم، با کنار گذاشته شدن تدریجی مفهوم قدیمی‌تر حکومت منفعل طرفدار اقتصاد آزاد، تقریباً همه دولت‌ها به دنبال فراهم کردن حداقل برخی از معیارهای بیمه اجتماعی مربوط به دولت رفاه بودند. در نتیجه در آمریکا قانون «نیو دیل» روزولت و «فیر دیل» ترومن و بخش عمده‌ای از برنامه‌های داخلی رئیس‌جمهورهای بعدی، بر اساس مبانی دولت رفاه پایه‌ریزی شدند. ایالات متحده تنها کشور صنعتی بود که بدون هیچ‌گونه سیاست بیمه تامین اجتماعی وارد بحران بزرگ شد. در سال 1935 بود که نهایتاً استانداردهای اروپایی مثل بیمه‌های اجتماعی توسط فرانکلین روزولت در آمریکا پا گرفت. در سال 1938 قانون استانداردهای منصفانه کار، ساعات کار هفتگی را به 40 ساعت در هفته محدود و کار برای کودکان زیر 16 سال را ممنوع اعلام کرد که به‌رغم مخالفت کنگره به تصویب رسید. تا سال 2013 ایالات متحده آمریکا تنها کشور بزرگ صنعتی بدون برنامه ملی سلامت باقی ماند. هزینه‌های مراقبت‌های بهداشتی و درمانی در آمریکا به نسبت GDP بالاترین در جهان است. که ترکیب پیچیده‌ای از فدرال، ایالتی، بشردوستانه، کارفرما و بودجه فردی است. در سال 2008 ایالات متحده 16 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را در مراقبت‌های بهداشتی مصرف کرد و فرانسه با 11 درصد در رتبه دوم بود.

کشورهای نفتی
عربستان سعودی، برونئی، کویت، قطر و امارات متحده عربی دولت رفاه را به طور انحصاری برای شهروندان خود به پا کردند. در این کشورها همه ساکنان منهای ساکنان خارجی به مزایای رفاهی دسترسی دارند. این در حالی است که بخش عمده‌ای از جمعیت این کشورها را اتباع خارجی تشکیل داده است. اقتصاددان دانمارکی اسپینگ اندرسون در سال 1990 دولت رفاه را به سه مدل تقسیم کرده است. هر چند چنین تقسیمی با بحث‌ها و مناقشات زیادی روبه‌روست اما می‌توان به آن به عنوان نقطه آغازی برای بحث دولت‌های رفاه نگاه کرد. اندرسون نقش تاریخی سه جنبش مسلط قرن بیستم را به رسمیت می‌شناسد. سوسیال‌دموکراسی، دموکراسی مسیحی (محافظه‌کاری) و لیبرالیسم. مدل دولت رفاه سوسیال‌دموکرات ریشه در اصل جهان‌گرایی (Universalism) دارد که بر اساس اعطای مزایا و خدمات به شهروندان است و درجه بالایی از خودمختاری برای شهروند قائل است در مقابل اتکای فرد به خانواده و بازار را محدود می‌کند چنین مدلی به «سیاست در مقابل بازار» معروف است. مثال آن کشورهای دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد است. مدل دوم مدل دولت مسیحی دموکرات که در آن تاکید بر عدم تمرکز و تسلط طرح‌های بیمه اجتماعی است مانند کشورهای اتریش، بلژیک، آلمان، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا. در مدل سوم بازار و بخش خصوصی مسلط است. در این مدل دخالت دولت تنها برای تامین نیازهای اساسی است که نمونه آن کشورهای کانادا، سوئیس، ژاپن، ایالات متحده و استرالیا هستند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها