شناسه خبر : 37631 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پول ِخونِ اقتصاد

جنگ چگونه رشد اقتصادی را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟

 

حامد وحیدی/ دانش‌آموخته کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه شریف

70-1پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از جنگ‌ها فیصله یافتند و علاوه بر آن، اغلب درگیری‌های منطقه‌ای تحت کنترل قرار گرفتند. طی این سال‌ها، سطح خشونت نسبت به گذشته، کاهش قابل توجهی داشت، اما، به نظر می‌رسد که تعداد جنگ‌ها در سراسر جهان به یک وضعیت پایدار جدید (new steady state) رسیده است و برای مدت زیادی در این وضعیت باقی مانده و تنها نوع این جنگ‌ها نسبت به گذشته تغییر یافته است. جهانی که در سال‌های گذشته، با رقابت بین شرق و غرب سازمان‌دهی می‌شد، در حال حاضر با درگیری‌های قومی‌-مذهبی و همچنین سازمان‌های تروریستی بین‌المللی و گروه‌های تبهکار شناخته می‌شود. وجود جنگ‌های متعدد در دوره‌های مختلف باعث شد که بسیاری از اقتصاددانان به بررسی علل و اثرات جنگ‌ها و دیگر درگیری‌های مسلحانه علاقه‌مند شوند و به تحقیق و جست‌و‌جو درباره این موضوع بپردازند. اگرچه جنگ یکی از مخرب‌ترین اقدامات بشر است، اما هنوز در مورد جنگ و تاثیرات آن بر اقتصاد نظرات و دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. یکی از نگرش‌های مدرن درباره جنگ و هزینه‌های نظامی مرتبط با آن، این است که تصور می‌شود رابطه مثبتی بین جنگ و پیامدهای اقتصادی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، تعداد قابل توجهی از مردم بر این باورند که جنگ از طریق کاهش بیکاری باعث بهبود شرایط اقتصادی و افزایش تولیدات کشور می‌شود. این نگرش در تضاد با دیدگاه عمومی و درک هزینه انسانی در رابطه با جنگ است. از طرف دیگر، بسیاری از اندیشمندان اقتصادی بر این باورند که جنگ‌ها و خشونت‌های منطقه‌ای، با از بین بردن سرمایه انسانی و فیزیکی، باعث کاهش سرمایه‌گذاری و ایجاد موانع بر سر راه رشد و توسعه کشورها خواهد شد. کلیفورد ثیز و کریستوفر بام در مقاله «تاثیر جنگ بر رشد اقتصادی» که در سال 2020 در ژورنال CATO به چاپ رسید، به دنبال یافتن پاسخ این پرسش بودند که پیامدهای اقتصادی جنگ چگونه است و تاثیرات آن بر توسعه کشورها به چه صورت است. در این راستا آنها از یک ارزیابی منسجم برای انجام تجزیه و تحلیل کمّی اثر جنگ بر رشد اقتصادی استفاده می‌کنند.

 

تاریخچه جنگ‌های اخیر

ثیز و بام در ابتدای مقاله خود به توصیف تاریخچه‌ای مختصر درباره درگیری‌های نظامی که در سال‌های اخیر در جهان رخ داده است، می‌پردازند. آنها اظهار می‌کنند که پس از جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه 1990، یک روند افزایشی در تعداد درگیری‌های نظامی در جهان وجود داشته است که بیشتر این منازعات برای دستیابی به استقلال در کشورها بود؛ برخی از آنها نیز به کشمکش‌های بین کمونیسم و دموکراسی در دوران جنگ سرد مربوط می‌شد، به عنوان مثال، جنگ هندوچین-فرانسه (French-Indochina War) طی سال‌های 1946 تا 1954 که به موجب این جنگ، فرانسه به طور کلی از منطقه‌ای که در آن زمان به هندوچین فرانسه مشهور بود و شامل کشورهای کنونی مانند ویتنام، لائوس و کامبوج می‌شد، عقب‌نشینی کرد. علاوه بر این، ثیز و بام به دیگر درگیری‌های نظامی در این دوران مانند حمله شوروی به مجارستان در سال 1956 و به چکسلواکی در سال 1968، انقلاب رومانی در سال 1989 و جنگ‌ها و شورش‌های مسلحانه‌ای که پس از فروپاشی شوروی و یوگسلاوی رخ داد، اشاره می‌کنند. در این بخش از مقاله، ثیز و بام توضیحاتی نیز درباره جنگ‌ها و درگیری‌هایی که در دیگر قاره‌ها رخ داده بودند، ارائه می‌کنند. به عنوان مثال آنها بیان می‌کنند که در آسیا، هجوم چین به تبت در سال‌های 1950 تا 1976 و شورش‌های کمونیست‌ها در برخی کشورهای جنوب شرقی آسیا در این دوران رخ دادند. در قاره آفریقا نیز بسیاری از کشورها پس از مقاومت‌های بسیار و جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه به استقلال رسیدند. آنگولا یکی از این کشورهاست که جنگ‌های داخلی آن از سال 1961 شروع شد و تا سال 2002 به طول انجامید و طی این دوران، احزاب مختلف با حمایت کشورهای بلوک شرقی و غربی توانستند به سلطه پرتغال در این کشور پایان دهند و به استقلال دست یابند. الجزیره هم مانند دیگر کشورهای آفریقایی، طی سال‌های 1954 تا 1962، درگیر جنگ استقلال کشور بود. علاوه بر این، در دوره جنگ‌های سرد، درگیری‌های دیگری مانند سرکوب مخالفان رژیم غیردموکراتیک و همچنین درگیری‌های قومیتی و مذهبی، رخ می‌دادند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شمار جنگ‌ها در یک سال، از تعداد 49 به 24 کاهش یافت و طی سال‌های اخیر به مقدار حداکثر 20 رسید که اغلب این درگیری‌ها و خشونت‌ها در کشورهایی مانند افغانستان، کلمبیا، جمهوری خلق کنگو، عراق، مکزیک، میانمار، پاکستان، سومالی، سودان، سوریه و یمن بودند.

 

کمّی کردن جنگ

ثیز و بام در بخش بعدی مقاله خود با استفاده از مجموعه‌ای از داده‌های مربوط به جنگ کشورها که شامل جزئیاتی مانند تاریخ، بزرگی جنگ‌ها و همچنین علل و پیامدهای این درگیری‌ها بودند، سعی در تجزیه و تحلیل کمی اثرات جنگ داشتند. در این راستا، آنها توضیحی درباره مجموعه‌ای از داده‌ها که مربوط به جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه در جهان بود، ارائه می‌دهند. طبق تعریف مجموعه اولی، تعداد حداقل هزار کشته در یک دوره ۱۲‌ماهه، معیاری برای تعریف جنگ به حساب می‌آید؛ اما، مجموعه داده‌های دوم که توسط برنامه داده‌های درگیری اوپسالا (UCDP) تکمیل شده است، تعداد 25 کشته را طی دوره یک‌ساله، به عنوان معیاری برای تعریف جنگ تعیین کرده است. در ادامه، ثیز و بام به این موضوع اشاره می‌کنند که به دلیل رشد و پیشرفت پزشکی و همچنین درمان بسیاری از مجروحان جنگی، تعداد تلفات جنگی نسبت به گذشته کاهش چشمگیری داشته است و استفاده از داده‌هایی که در آن معیار تعریف جنگ بر اساس تعداد تلفات جنگی است، مشکل‌ساز خواهد بود. از این‌رو آنها در این مقاله، از مجموعه داده‌هایی استفاده کردند که در آن، جنگ‌های رخ‌‌داده در دوره 1946 تا 2017 بر اساس بزرگی آن، به هفت دسته تقسیم شده است. گروه‌های 6 و 7 شامل جنگ‌هایی می‌شوند که تلفات زیادی را در‌بر داشته‌اند؛ به عنوان مثال، جنگ آمریکا و ویتنام در سال‌های 1964 تا 1973 و گروه‌های 1 تا 5 شامل جنگ‌های خفیف و درگیری‌های مسلحانه است که تلفاتی کمی به‌جا گذاشته است، به عنوان مثال، درگیری‌های فرقه‌ای در ایرلند شمالی از سال ۱۹۶۹ تا 1994 و شورش در هندوراس از سال ۱۹۸۱ تا 1986. ثیز و بام، مولفه‌ای را به منظور یافتن میزان اثر‌گذاری عوامل سیاسی بر رشد اقتصادی کشورها تعریف می‌کنند. آنها مدعی می‌شوند که داده‌های مربوط به کودتا، تمامی تغییرات حکومتی ناشی از ترور، سقوط نیروهای خارجی، پیروزی نیروهای شورشی و استعفای اجباری را در‌بر دارد. از این‌رو آنها از داده‌های مربوط به کودتای کشورها به عنوان مولفه‌ای از بی‌ثباتی سیاسی در این مقاله استفاده می‌کنند. نویسندگان این مقاله همچنین، میزان تاثیر دو عامل آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی بر رشد اقتصادی کشورها را در این مقاله مورد بررسی قرار دادند. بدین منظور، آنها از شاخص آزادی اقتصادی کشورها که برای دوره‌های مختلف منتشر می‌شود، استفاده کردند. طبق این شاخص که ترکیبی از بسیاری از معیارهای اساسی مشارکت دولت در اقتصاد است، میزان شاخص برای هر کشور از ۱ تا ۱۰ متغیر است که در آن ۱ آزادی اقتصادی حداقل و ۱۰ آزادی اقتصادی حداکثر را نشان می‌دهد. ثیز و بام برای به‌دست آوردن اطلاعات مربوط به شاخص آزادی سیاسی هر کشور از داده‌های خانه آزادی (Freedom House) استفاده کردند. این شاخص در مقیاس هفت‌نمره‌ای است که بر مبنای دو مولفه آزادی مدنی و آزادی سیاسی، محاسبه می‌شود.

 

جنگ و تولید سرانه داخلی (GDP)

70-2با اینکه جنگ باعث از بین رفتن سرمایه‌های فیزیکی و انسانی می‌شود، ولی همچنان، تاثیر آن بر GDP سرانه، نامشخص است. ثیز و بام معتقدند که این ابهام به این دلیل به‌وجود می‌آید که در محاسبه درآمد ملی، تولید سلاح و مهمات به طور مثبت شمارش می‌شود، در حالی که کشتن مردم و نابود کردن چیزها به هیچ‌وجه به حساب نمی‌آیند. آنها بیان می‌کنند که جنگ می‌تواند از طریق کاهش بیکاری و انتقال مردم از فعالیت‌های غیر‌مولد به سمت تولیدات مخصوص جنگ، GDP سرانه را افزایش دهد؛ از طرف دیگر، جنگ با کاهش نیروی کار و کارایی در تولید و همچنین از بین بردن سرمایه انسانی و فیزیکی، باعث کاهش سرمایه‌گذاری جدید و کاهش تولید داخلی سرانه خواهد شد. علاوه بر این، جنگ روابط بین کشورها را کاهش می‌دهد که در نهایت به از بین رفتن منافع ناشی از تجارت بین کشورها و تاثیر بر تولید این کشورها منجر می‌شود. طبق دیدگاه ثیز و بام، هزینه‌های جنگ را می‌توان به سه قسمت تقسیم کرد: 1- منابعی که می‌توانستند به جای استفاده در جنگ، در بخش تولید به کار گرفته شوند، 2- هزینه ناشی از تلفات انسانی و خسارت‌های وارد‌شده به سرمایه فیزیکی و انسانی طی دوران جنگ و 3- کاهش GDP سرانه در دوران جنگ. ثیز و بام بیان می‌کنند که تمرکز این مقاله بیشتر بر روی هزینه نوع سوم است.

در ادامه مقاله، ثیز و بام به توضیح مختصر درباره ادبیات موضوعی و مطالعات تجربی انجام‌شده بر روی تاثیر جنگ بر تولید سرانه می‌پردازند. آنها اذعان می‌کنند که نتایج بررسی‌های انجام‌شده حول این موضوع، ناسازگار است و می‌توان این نتایج را به دو گروه تقسیم‌بندی کرد. دسته اول مطالعاتی هستند مانند مقالات بارو (1991)، جونگ پینگ (2009) و بارو و لی (1993) که نتایج آنها حاکی از آن است که بی‌ثباتی‌های سیاسی بر رشد اقتصادی موثر است ولی بروز جنگ‌ها تاثیر معنی‌داری بر رشد و تولیدات کشورها ندارد. در دسته دوم از مطالعات، واکنش بازارهای مالی، نسبت به رویدادهای جنگی مورد بررسی قرار گرفته شده است؛ این دسته از مطالعات، شامل مقالاتی می‌شود که نتایج آن نشان‌دهنده اثر منفی جنگ‌ها بر رشد و توسعه اقتصادی است، مانند فرگوسن (2006)، ویلدینمایر (2002)، پکت و ثیز (2010) و فری و والدنستروم (2004).

 

تجزیه و تحلیل رگرسیونی

در بخش آخر این مقاله، ثیز و بام با استفاده از داده‌های مربوط به GDP سرانه کشورها در دوره‌های مختلف و همچنین داده‌های مربوط به جنگ و درگیری‌های مسلحانه، مولفه مربوط به بی‌ثباتی سیاسی، شاخص‌های آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی، به تحلیل رگرسیونی و یافتن میزان اثر‌گذاری هر یک از این مولفه‌ها بر تولید سرانه، اقدام می‌کنند. از این‌رو آنها داده‌های مربوط به تولید ناخالص سرانه هر کشور را برای سال‌های 1955 تا 2015، بر روی مولفه‌های مربوط به جنگ، کودتا و شاخص آزادی اقتصادی و شاخص آزادی سیاسی، رگرس کردند. نتایج این رگرسیون نشان می‌دهد که جنگ‌های گروه هفتم (جنگ‌هایی که شدیدتر بودند و تلفات بیشتری داشتند)، تولید ناخالص سرانه را به مقدار قابل توجهی، 16 تا 24 درصد، کاهش داده‌اند و جنگ‌های خفیف‌تر (گروه‌های 1 تا 5) تاثیر‌گذاری کمتری بر GDP سرانه داشته‌اند. همچنین، کودتاها که مولفه‌ای از بی‌ثباتی سیاسی در کشورها به حساب می‌آمدند، تاثیر منفی معنی‌داری در GDP سرانه داشتند و باعث کاهش 8 تا 9درصدی تولید ناخالص سرانه شدند. طبق بررسی رگرسیونی این مقاله، شاخص آزادی اقتصادی بر تولید داخلی سرانه اثر مثبت و قابل توجهی دارد، در حالی که اثر شاخص آزادی سیاسی، معنی‌دار نبود. اثر مثبت شاخص آزادی اقتصادی در مطالعات گذشته نیز نشان داده شده است و نتیجه این بررسی مهر تاییدی بر مطالعات پیشین می‌زند. در انتهای مقاله، ثیز و بام مدعی می‌شوند که نتایج مقاله‌شان در برخی قسمت‌ها با نتایج مطالعات پیشین مطابقت دارد. آنها بیان می‌کنند که این مقاله نیز مانند بررسی‌های گذشته، نشان داد بی‌ثباتی سیاسی باعث کاهش تولید داخلی سرانه می‌شود؛ از طرفی، برخلاف مطالعات گذشته، در این مقاله نشان داده شد که جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه بر توسعه اقتصادی موثر هستند و باعث کاهش GDP سرانه کشورها می‌شوند.

 

نتیجه‌گیری

هزینه‌های جنگ به طور کامل در حساب‌های مربوط به درآمد ملی نمی‌آیند و از بخش بزرگی از این هزینه‌ها در محاسبه درآمد ملی چشم‌پوشی می‌شود که شامل تمام تلفات جنگی و خسارت‌های وارد‌شده به سرمایه‌های فیزیکی و انسانی است. علاوه بر این، منابعی که در جنگ به کار گرفته شدند، می‌توانستند در چرخه تولید استفاده شوند و باید این منابع مصرف‌شده در جنگ، به عنوان نوعی دیگر از هزینه‌های جنگ به شمار بیاید؛ درحالی که در واقعیت این‌گونه نیست و در محاسبه درآمد ملی در نظر گرفته نمی‌شود. با این حال، جنگ‌ها موجب به‌وجود آمدن نوع دیگری از هزینه‌ها می‌شوند که در قالب کاهش تولید خود را نمایان می‌کند. کلیفورد ثیز و کریستوفر بام در مقاله «تاثیر جنگ بر رشد اقتصادی» تنها به این نوع هزینه می‌پردازند و سعی دارند نشان دهند جنگ تاثیر بسزایی بر تولید داخلی سرانه کشورها دارد و باعث کاهش آن خواهد شد. بررسی‌های این مقاله، این فرضیه را که جنگ برای کسب‌و‌کار مفید است و از طریق کاهش بیکاری باعث رشد اقتصادی می‌شود، رد می‌کند. ثیز و بام با استفاده از مجموعه‌ای از داده‌های مربوط به جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه، به این نتیجه رسیدند که جنگ از طریق کاهش نیروی ‌کار و سرمایه‌گذاری، از بین بردن سرمایه‌های فیزیکی و انسانی و همچنین کاهش ارتباط تجاری با دیگر کشورها، سبب کاهش GDP سرانه می‌شود و کشورها در دوران جنگ، هم از نظر تولید و هم از لحاظ مصرف، وضعیت نابسامانی دارند. در نهایت آنها بیان می‌کنند که جنگ و دیگر انواع درگیری‌های مسلحانه باید به عنوان یک مانع بزرگ برای توسعه اقتصادی کشورهای کم‌درآمد در نظر گرفته شود که بسیاری از آنها توسط درگیری‌های قومی و مذهبی محاصره شده‌اند. 

دراین پرونده بخوانید ...