شناسه خبر : 36070 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

«چه» ایرانی

چرا ارنستو چه‌گوارا در ایران محبوب شد؟

 

 

شادی معرفتی/ نویسنده نشریه

ارنستو «چه» ‌گوئه وارا در تاریخ 9 اکتبر سال 1967 نزدیک ظهر با شلیک گلوله‌ای در قلب به قتل رسید و قتل او تقریباً 20 ساعت پس از اسیر شدنش اتفاق افتاده است، قاتل او یک افسر بولیوی است که برابر دستور مقامات عالیه کشور وظیفه منفورش را اجرا کرده است... در روزهای بعد حوادث قدری دقیق‌تر و قاطع‌تر به اطلاع می‌رسد، دو منتهای دره‌ای که مردان «چه» گوئه وارا در آنجا بودند، یعنی بلندی‌ها، توسط سربازانی که زیر نظر مستشاران نظامی آمریکایی پرورش یافته‌اند و بعضی از آنها در ویتنام جنگیده‌اند، اشغال شده. و فیدل در مراسم یادبود «چه» گفت: آسمانی است، این حقیقت دارد، چه برای آمریکای لاتین و چه برای جای دیگر. در مکزیک تقریباً 60 سال پیش، مرگ امیلیانو زاپاتای بزرگ درخشش افکار عالیه او را خاموش نساخت، برای آنکه عواملی که همانا شرایط سخت زندگی روستاییان بود، زاپاتا را به وجود آورد و با مرگ او شرایط بهبودی نیافت.

افسانه قهرمانی به نام زاپاتا برای نسل‌های بعد باقی ماند و تا امروز سرود نهضت بزرگ او را می‌خوانند. سرهنگ‌های آمریکای لاتین و معلمان ایالات متحده آنان باید به مجله «تایم» توجه کنند که نوشت «از بین بردن «چه» مانع  از بین رفتن راز او و رمانتیسیسم او نخواهد بود». آنهایی که با قتل «چه» گوئه‌ وارای مجروح زندانی دست به خون او آلوده کردند، باید بدانند که رومیان یعنی بزرگ‌ترین استعمارگران دنیای باستان درست در هزار و نهصد و سی و چند سال پیش انقلابی دیگری را که بر ضد استعمار آنان قیام کرد، با دو راهزن به قتل رساندند، آنها می‌پنداشتند با کشتن او توسعه افکارش را متوقف ساخته‌اند، اما دیری نپایید که افکار او امپراتوری روم را سرنگون ساخت، آن انقلابی «عیسی مسیح» نام داشت.»86-1

اینها احتمالاً نخستین کلماتی است که در آذرماه 1346، دو ماه پس از مرگ «چه» توسط هوشنگ کاووسی به فارسی ترجمه شدند، زمانی که در ایران نه خبری از چریک‌های فدایی خلق بود و نه جنگ مسلحانه و هنوز مانده بود تا «چه» به الگوی مبارزه در ایران بدل شود، اما همین کلمات میشل بوسکه که در مجله نگین منتشر شد، باعث توقیف و جمع‌آوری نسخه‌های آن شد، مقاله‌ای که بر نقش آمریکا در اعدام چریک انقلابی، اذعان کرده بود و 12 سال بعد، بار دیگر در دولت انقلابی بازنشر شد.1 چه‌گوارا در واقع قهرمانی بود که با مرگ افسانه‌ای‌اش بیش از پیش مشهور و نامش در جهان شناخته شد. واقعه سیاهکل مشهورترین واقعه جنگ چریکی در ایران است. سه سال بعد از اعدام چه‌گوارا، در شامگاه سرد نوزدهم بهمن 1349، 13 مرد مجهز به تفنگ، مسلسل و نارنجک دستی به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل در جنگل‌های حاشیه خزر حمله کردند. آنها با این حمله که بعدها به «حماسه سیاهکل» مشهور شد، هشت سال فعالیت شدید چریکی را آغاز کردند و الهام‌بخش مبارزه مسلحانه بیشتر گروه‌های تندرو اسلامی و مارکسیست با رژیم شدند، مردانی که «چه» اسطوره مبارزه‌هایشان بود. این چریک‌های جوان عصبانی، اغلبشان روشنفکران و دانشجویان جوانی بودند با رفاه طبقه متوسط که نه به دلیل مشکلات اقتصادی، بلکه به دلیل محرومیت‌های سیاسی و نارضایتی‌های اجتماعی، به سیاهکل پناه برده بودند تا این خشم فروخورده را با تأسی از اسطوره جاودانی‌شان، در مبارزه با استعمار میان کوه و جنگل و روستا فرونشانند.

اگرچه اغلب «سیاهکل» را به عنوان نقطه آغاز فعالیت‌های چریکی در ایران می‌شناسند، اما گروه‌های چریکی در ایران، محصول کشتار سال 42 بودند، دهه چهل به همان اندازه که دهه تکنوکرات‌ها و توسعه اقتصادی و زرق‌و‌برق تجملات مدرن زندگی شهری بود، دهه خشم هم بود، خشم طبقه متوسطی که احساس می‌کرد صدایش خفه شده، طبقه‌ای که خیال می‌کرد در سرعت سرسام‌آور رسیدن به تمدن بزرگ، قرار است زیر چرخ تکنولوژی خرد شود. البته نباید فراموش کرد که فعالان سیاسی ایران علاوه بر تحولات داخلی، تحت تاثیر گفتمان جهانی انقلابی نیز بودند، شکل‌گیری انقلاب در روسیه و کوبا، نهضت در الجزایر، و وقوع تحولاتی در چین، کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین، فعالان سیاسی ایرانی را نیز تحت تاثیر قرار داد. از مهم‌ترین گروه‌های چریکی در ایران، باید به چریک‌های فدایی خلق ایران، مجاهدین خلق و مارکسیست‌ها اشاره کرد که گروه‌های مباحثه مخفی و کوچکی برای بررسی تجربه‌های اخیر چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو، جیاپ، چه‌گوارا و فانون تشکیل دادند. روزنامه مجاهد در مقاله‌ای با عنوان «مبارزه مسلحانه» در آبان‌ماه 1353 نوشت: «کشتار خونین سال 42، نقطه عطف مهمی در تاریخ ایران بود، تا آن هنگام مخالفان تلاش می‌کردند تا از طریق اعتراض‌های خیابانی، اعتصاب‌های کارگری و شبکه‌های زیرزمینی با رژیم مبارزه کنند، ولی حمام خون سال 1342 شکست چنین شیوه‌هایی را نمایان ساخت. پس از سال 1342، گروه‌های چریکی، دارای هرگونه ایدئولوژی، می‌بایست از خود بپرسند که: «چه باید کرد؟» پاسخ روشن بود: جنگ چریکی.»87-1

 

نهضت آزادی، نخستین آموزش چریکی

بر اساس سوابق، احتمالاً نخستین کسانی که به فکر مبارزه مسلحانه افتادند و آموزش دیدند، اعضای نهضت آزادی بودند. محمد توسلی سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران در مصاحبه‌ای یادآور می‌شود که دکتر چمران، دکتر ابراهیم یزدی، بهرام راستین، پرویز امین و شریفیان اولین گروهی بودند که با نام سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) در دی‌ماه 1343 برای آموزش نظامی وارد مصر شدند. ابوالفضل بازرگان، رضا رئیس‌طوسی و محمد توسلی نیز به عنوان دومین گروه عازم مصر شدند. اطلاعات آموزش‌های نظامی را رضا رئیس‌طوسی با خود به ایران آورد و در سال 1344 به سازمان مجاهدین که آن زمان در حال تاسیس بود، پیوند خورد و اعضای آن گروه را آموزش داد. وقتی دکتر چمران در لبنان بودند، اعضای مجاهدین خلق هم در اردوگاه‌های فلسطینی‌ها در لبنان آموزش می‌دیدند.2 بسیاری شهید چمران را چه‌گوارای ایرانی می‌دانند، اگرچه مشی مبارزاتی هر دو آنها مبارزه چریکی علیه استعمار و استبداد بود، اما این دو از دو مکتب متفاوت الگو می‌گرفتند. ملی-مذهبی‌ها بعدها نیز تحت تاثیر چه‌گوارا قرار گرفتند. عباس شیبانی از اعضای سابق نهضت آزادی گفته است: «کمتر انقلابی‌ای بود که در دهه‌های 50 و 60 نام چه‌گوارا را نشنیده باشد، روش مبارزه او قابل قبول بود و ما نیز از او الگو می‌گرفتیم، چه‌گوارا مبارزی قوی بود که خصوصیات برجسته او زبانزد عام و خاص بود. ما چه‌گوارا را با مبارزه‌هایش علیه آمریکا می‌شناختیم و تصوری که از او داشتیم به مبارزات آزادیخواهانه‌اش در آمریکای لاتین بازمی‌گشت.»3

عزت‌الله سحابی نیز در مصاحبه‌ای اذعان می‌دارد، «در زمان انقلاب همه چه‌گوارا را به عنوان یک مبارز مقاوم قبول داشتند، نکته قابل توجه این شخصیت برای خود من بی‌تفاوتی‌اش به ریاست و مسوولیت بود. وقتی کاسترو به قدرت رسید او معاونت ریاست‌جمهوری را رها کرد و برای مبارزه به آمریکای جنوبی رفت که این نشان از حریت و آزادگی او دارد. وقتی چه‌گوارا کشته شد، ما نیز در ایران برای او مراسمی در نظر گرفتیم تا ویژگی‌های برجسته او تبیین شود».4

 

جنگ چریکی و باز هم جنگ چریکی

چریک‌های فدایی خلق از وحدت دو گروه با تجربه‌های تاریخی متفاوت و با نیم‌نسل تفاوت سنی، پس از عملیات چریکی در سیاهکل زاییده شد. گروه نخست «تیم روستایی»، دانشجویان قدیمی دانشگاه تهران بودند، جزنی و ظریفی تجربه‌های حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد و سال‌های فعالیت جبهه ملی دوم را در انبان داشتند و تمایلات روشنفکرانه داشتند، حال آنکه گروه دوم «تیم شهری»، جوان‌تر بودند و از بستر فضای نیمه‌باز سیاسی ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ و دموکرات‌های اسلامی برخاسته و سپس به مارکسیسم گرویده بودند و به گروه احمدزاده-پویان مشهور شدند که الگویشان مدل جنگ چریکی بود. اگرچه جزنی به سبب تجربه‌های زندان خود را پدر معنوی و نظری جنبش فداییان می‌دانست، با وجود این در فضای سیاسی ایران در فروردین ۱۳۵۰، چریک‌های فدایی خلق به گونه‌ای تمام‌عیار نقشِ اندیشه مسعود احمدزاده و حساسیت‌ها و دغدغه‌های نسل او را بر خود داشت و نام احمدزاده با کتاب «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی، هم تاکتیک» گره خورده است، کتابی که تحت تاثیر مستقیم مارکسیست‌های انقلابی آمریکای لاتین، از چه‌گوارا و رژی دبره گرفته تا کارلوس ماریگلای برزیلی و توپاماروهای اروگوئه نوشته شد و احمدزاده در آن بر شباهت‌های شرایط سرمایه‌داری وابسته و دیکتاتوری میان ایران و کشورهای آمریکای لاتین تاکید می‌کرد و معتقد بود راه مبارزه در این جوامع مشترک است. استراتژی اصلی او بسیار ساده بود: جنگ چریکی و باز هم جنگ چریکی. پس از شکست‌های پی‌درپی حزب توده و جبهه ملی، پیروزی‌های کاسترو، جیاپ و مائو و اعتباریابی چریک‌های آمریکای لاتین، تنها راه پیش رو جنگ مسلحانه بود.5 احمدزاده معتقد بود: «دیگر وقت آن گذشته که ما با وابستگی لفظی به انقلاب و مارکسیسم-لنینیسم، انقلابیون را بشناسیم... سیاست انقلابی اگر بناست که رها نشود باید از سیاست محض رها شود.6 و در شرایط کنونی هر مبارزه سیاسی به ناچار باید بر اساس مبارزه مسلحانه سازمان یابد و تنها موتور کوچک مسلح است که می‌تواند موتور بزرگ توده‌ها را به حرکت درآورد.7

امیرپرویز پویان در ضرورت مبارزه مسلحانه می‌نویسد: اختناق، سرکوب و نبود دموکراسی، ایجاد سازمان‌های کارگری را برای ما ناممکن کرده است. برای شکستن این طلسم ضعف و ناتوانی و به حرکت درآوردن مردم، باید به مبارزه مسلحانه انقلابی متوسل شویم... برای آزادی پرولتاریا از چنگ فرهنگ اختناق، پیراستن مغزهای آنان از اندیشه‌های خرده‌بورژوازی و تجهیز آنان به سلاح ایدئولوژی، از بین بردن توهم بی‌قدرتی مردم ضروری است.8

لطف‌الله میثمی از اعضای سابق مجاهدین که خود سابقه جنگ چریکی شهری هم داشته و هنگام ساختن بمب دست‌ساز، دست راست و هر دو چشمش را از دست داده، درباره تاثیر چه‌گوارا بر فعالان سیاسی ایران می‌گوید: من در سال ۱۳۳۹ دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. انقلاب کوبا که رخ داد، آمریکا خیلی غافلگیر شد، اصلاً فکر نمی‌کرد در جزیره‌ای نزدیک آمریکا چنین انقلابی رخ دهد. انقلابیون و چریک‌ها از کوه‌های سیرا ماتسه پایین رفتند و انقلاب کردند. تئوری‌شان هم این بود که موتور کوچک می‌تواند موتور بزرگ یعنی جامعه را به حرکت درآورد و موجی ایجاد کند. به واقع هم این موج در همه‌جای دنیا ایجاد شد. در ایران هم موجی ایجاد کرد. انقلاب کوبا نه‌تنها بر مخالفان سیاسی بلکه سیاست‌های رژیم هم بی‌تاثیر نبود. به عنوان نمونه بخشی از ایده اصلاحات ارضی در همین راستا و برای جلوگیری از شورش احتمالی آینده رخ داد. آمریکایی‌ها بعد از مطالعات زیادی که کردند گفتند در کوبا انقلابی رخ داد که ما اصلاً پیش‌بینی آن را نمی‌کردیم، حالا در ایران که سابقه ملی‌گرایی و دولت دکتر مصدق را هم دارد و مردم انقلابی‌ترند، احتمال قیام بیشتر است. چه‌گوارا یک نفوذ عام در ایران داشت، اما بعد از مرگش بود که مشهور شد. آن هم به خاطر ایثارگری‌اش. او در موضع قدرت بود. در کوبا سمت داشت و وزیر بود. وزیر یک انقلاب. از بنیانگذاران انقلاب کوبا بود. اما همه اینها را رها کرد. راه سخت را در پیش گرفت. چه‌گوارا بعد از مرگش بود که معروف شد و موجش بالا گرفت. موج رژی دبره و چه‌گوارا در ایران بالا گرفته بود و کتاب «انقلاب در انقلاب» رژی دبره در ایران دست‌به‌دست می‌گشت. هرکسی آن زمان این کتاب را می‌خواند به سه تا ۱۰ سال زندان که جزو جرائم دادگاه نظامی شاه بود محکوم می‌شد، البته مجاهدین بیشتر در استراتژی، ملهم از انقلاب الجزایر و فلسطین بودند.9

تاثیر چه‌گوارا در میان مبارزان مسلمان وقتی بیشتر شد، که شریعتی در سخنرانی‌های استادان مارکسیست حضور یافت و آثار رادیکال‌های معاصری مانند ژان پل سارتر، چه‌گوارا، و البته فانون را خواند، «جنگ چریکی چگوارا» را ترجمه کرد و در سخنرانی‌هایش در حسینیه ارشاد از چه‌گوارا دفاع کرد و حتی نقل است که در یکی از سخنرانی‌هایش او را با امام حسین مقایسه کرد. او رفتار چه‌گوارا را نوعی ایثارگری می‌دانست که فدایی شدن را انتخاب کرد، آدمی که در اوج قدرت آن را رها می‌کند، زندگی سخت پیشه می‌کند و به دنبال نجات بقیه می‌رود.

مبارزان مسلمان تا وقتی تحت تاثیر چه‌گوارا بودند که وارد مباحث ایدئولوژیک نمی‌شدند، در ایدئولوژی خط‌ها جدا می‌شد، اما هرچه بود شعار «چه» نیز مبارزه با امپریالیسم و مرگ بر آمریکا بود. هنگامی که آیت‌الله طالقانی با فیدل کاسترو ملاقات کرد و گفت هرجا مبارزه با استعمار و استثمار هست ما هم هستیم و کاسترو گفت اگر اسلام این باشد ما هم مسلمانیم، تاثیرپذیری انقلابیون مسلمان از چه‌گوارای انقلابی بیشتر هم شد. چه‌گوارا پیامبر مارکسیست‌های انقلابی بود و عکس او برایشان مانند مارکس و لنین خدایان مارکسیسم مقدس می‌نمود. مناسبات صمیمانه انقلاب اسلامی و انقلاب کوبا، چه‌گوارا را در ایران نیز چهره‌ای شناخته‌شده و محبوب می‌ساخت.

غلامحسین کرباسچی، فعال دانشجویی سال‌های پیش از انقلاب، در مصاحبه‌ای گفته بود: «من در زمان دانشجویی به علت تکثیر جزوات و کتاب‌های چه‌گوارا بازداشت شده و کتک خوردم. آن زمان برای دانشجویان خواندن خاطرات روزانه چه‌گوارا در بولیوی جذابیت زیادی داشت، لذا این جزوات را بازنویسی می‌کردیم و دست‌به‌دست میان دانشجویان می‌چرخید. در همین چرخه بود که یکی از آقایانی که اکنون هم سمتی دارد من را لو داد و پیرو آن بازداشت من رقم خورد. اما آن زمان چون بازجوها می‌دانستند که ما بچه‌مذهبی‌ها با رویکردی انتقادی مطالب را می‌خوانیم، برخوردهای شدیدی مثل برخورد با دانشجویان چپ در انتظار ما نبود. به هر حال آن زمان الگوهای انقلابی چه‌گوارا برای ما جاذبه داشت. چه‌گوارا چریک مبارزی بود که به قدرت رسید و بعد هم قدرت را واگذار کرد و مبارزه جدیدی را آغاز کرد. آن زمان تز «انقلاب دائمی» او در ذهن دانشجویان جای گرفته بود. به‌طور کلی اخلاق انقلابی او برای ما جاذبه فراوانی داشت. اما اکنون که زمان گذشته و فرهنگ بشری رشد کرده دیگر این حرف‌ها و الگوها جذابیت خود را از دست داده است.»10

کتابی که از نگاه کرباسچی جوان و دیگر جوانان انقلابی خواندنش جذاب بوده، دست‌نوشته خاطرات روزانه چه‌گوارا طی دو سال جنگ چریکی در بولیوی است. او بعد از همراهی با کاسترو در برانداختن رژیم باتیستا و به قدرت رسیدن کمونیسم در کوبا در سال 1959، مدتی در اجرای اصلاحات اجتماعی، اقتصادی با کاسترو مشارکت کرد و حتی به ریاست بانک صنعتی وزارت صنایع کوبا هم رسید. طنز تاریخ اینجاست که گویا امروز طرفداران و مخالفان او جای خود را با هم عوض کرده‌اند؛ پیش از انقلاب چه‌گوارا الگوی انقلابیون چپ بود و کسی چون دکتر شریعتی نیز می‌گفت من چه‌گوارای انقلابی را بر فلان آدم اسلامی ترجیح می‌دهم که مداحی شاهان را می‌کرده است، قریب 30 سال پس از انقلاب در سال 1386، فرزندان چه‌گوارا در انقلابی‌ترین دولت پس از انقلاب، از سوی بازماندگان جریان راست بنیادگرایی به ایران دعوت شدند و با آنها عکس یادگاری گرفتند.

چه‌گوارا، اما فقط الگوی انقلابی جوانان و در برهه‌ای برخی دولتیان ایران نبوده است. تا همین امروز دستمایه یا الهام‌بخش فعالان هنری و اجتماعی هم بوده است. حمیدرضا نعیمی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان، نمایشنامه «چه‌گوارا» را در سال 87 به پایان برد و حالا قرار است بعد از سال‌ها در نیمه دوم سال جاری روی صحنه برود. پویان شاهرخی نیز در نخستین سال‌های دهه 80، دوگانه مستند «چه‌گوارا» و «خداحافظ ارنستو» را ساخت که اولین فیلم بلند مستندی است که در ایران درباره چه‌گوارا ساخته شد و در باشگاه مستند انجمن تهیه‌کنندگان سینمای مستند به نمایش درآمد.

جالب اینجاست که چه‌گوارا هنوز هم بعد از گذشت بیش از 50 سال از مرگش، در میان جوانان محبوبیت دارد، این بار اما قهرمان مبارزه با استعمار، تبدیل شده به چهره‌ای کاریزماتیک با رویکرد کالایی استعماری روی لیوان‌های قهوه و پوسترها، مشروبات الکلی و تمام کالاهای تبلیغاتی، که سروکله‌اش وسط قطعات راک و اجراهای تند هنری پیدا می‌شود. این همه محبوبیت، در میان جوانان بی‌درد قشر مرفه چطور زاده می‌شود؟ گویا او برای جوانان امروز، نه نماد مبارزه با استعمار، که قهرمان خشمگینی برای فریاد کشیدن بر نظم موجود است؛ ماجراجوی بی‌پروایی که به راحتی و آرامش و رفاه پشت پا زد تا مرزهای کشورها را درنوردد. چه‌گوارا 50 سال پس از مرگش نماد عصیان است، عصیان در برابر نظم موجود و آسایش و رفاه مادی.

پی‌نوشت‌ها:

1- میشل بوسکه، قاتلین ارنستو چگوارا، مجله نگین، فروردین 1358  / 2- فراگیری مبارزات چریکی در مصر در گفت‌وگو با محمد توسلی، سایت تاریخ ایرانی  / 3- شهروند امروز، مهرماه 1386  / 4- همان  /

5- آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، صص 600-592  / 6- مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک، صص 114-113  / 7- همان، ص 133  / 8- امیرپرویز پویان، ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا، بی‌نا، 1351  / 9- چه‌گوارای ما، مصاحبه روزنامه شرق با لطف‌الله میثمی، شنبه 18 مهر 1394  / 10- شهروند امروز، مهرماه 1386.

دراین پرونده بخوانید ...